سایر منابع:
سایر خبرها
کار در قبال اسکان دانشجو
بگیرد بحث می کند. موضوع صحبت و شکل برخورد او را زیر نظر دارم. ندا، مسئول سایت خوابگاه، صحبتهایش راجع به کار در قبال اسکان را با گلایه از یکی از دانشجویان شروع می کند و می گوید: گاهی بعضی از بچه ها با ما دستوری حرف می زنند. من دانشجوی شبانه هستم و تنها با 2، 3 رتبه پایین تر از دانشجوی روزانه اینجا قبول شده ام. در حالی که یک دانشجوی روزانه به خودش اجازه می دهد بخاطر اختلاف 2، 3 رتبه به این شکل با من ...
غلامحسین مصدق: پدرم را دفن نکردیم
...> دادگاه تجدید نظر. تجدید نظر، او یک خرده سخت تر می گرفت، نمی گذاشت دفاع کنند. مردم هم از راه و بیراه هر چه مدرک چیزی بود پیدا می کردند له پدرم باشد یواشکی تو دادگاه که می آمد تو جیبش می چپاندند. بعد یک کاغذی برایش فرستاده بودند که خود آزموده تشکر از بابای من کرده بوده، کاغذش را برایش فرستادند. بعد از اینکه آزموده گفته، بله همچین کرده گفت، بله، از خیلی افسران اینجا از من تشکر کردند. گفت ...
اعترافات تکان دهنده زن تاجیکی فراری از داعش
، کولر، برق نداشتیم و آب هم فقط به اندازه پختن غذا داشتیم. در فصل تابستان، گرما و مگس امان ما را بریده بود؛ در زمستان نیز هوا بسیار سرد بود نه لباس گرم داشتیم و نه سیستم گرمایشی. من واقعاً جهنم را در سوریه در پناهگاه های داعش با چشمان خودم دیدم و حس کردم. کودکان اکثراً مریض می شدند و در مقابل چشمان مادرشان از درد ناله می کردند. چون دارو، دکتر و داروخانه وجود نداشت. مردان داعشی با ما ...
میدان بهارستان؛ روز کودتا و این روزها
تاریخ ایرانی نوشت : اگر در خانواده ای مصدقی بزرگ شده باشی سنگینی و تلخی روزهای آخر مرداد و بختک آن کودتا، که انگار روی سرگذشت ما افتاده بود، تا همه چیز را آنگونه کند که نباید می شد، تجربه کرده ای. از همان سال های کودکی این واژهٔ غریب را می شناسی و عصبیتی که همراه آن فضا را می انباشت، لمس کرده ای. انگار که در این واژه همهٔ پلیدی ها و زشتی ها حلول می کرد. وقتی به زبان می آمد همراه خودش انقباض فَک ...
برادرم! تی شرت کوتاهت را.../ چرا بد رختی و کم رختی مردان مهم است؟/ مردانِ زن نما
تنگ تر می شود و تحمل چنین فضایی کمتر. چند روز پیش سردار منتظرالمهدی سخنگوی نیروی انتظامی، در یک نشست خبری درباره پوشش آقایان گفت: پوشش یک هنجار اجتماعی است و همگان باید بر اساس هنجارهای اجتماعی عمل کنند. بر همین اساس و با توجه به این که پوشش هر فرد نشانه شخصیت اوست از همه آقایان درخواست می کنیم تا در خصوص پوشششان هنجارها را رعایت کنند اما اگر فردی اصرار بر هنجارشکنی کند برابر قانون با وی برخورد می ...
زنگ خطری که نشنیده گرفته شد | بچه پولدارها چگونه جای پدیده ها را تنگ می کنند؟ | عشق شهرت و گرین کارت ...
با رضایت 50 میلیون به او دادم و نام پسرم وارد لیست یک تیم حرفه ای شد. حالا نمی دانم فوتبالیست می شود یا نه اما به خودش هم گفتم این پولی است که می خواستم بدهم تا سرمایه زندگی تو شود. به نظر شما آیا پول و پارتی ستاره می سازد؟ وسوسه گرین کارت آمریکا البته یکی دیگر از دلایلی که باعث می شود افراد متمول پول هزینه کنند تا نام فرزندشان در لیست بازیکنان حرفه ای برود، وسوسه دریافت گرین کارت ...
فرهنگ در رسانه
نظر تاریخ 2 روز هم حساب نمی شود. ما هنوز داریم تاوان استقلال خود را پس می دهیم و در تحقق شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی در بخش استقلال هستیم. مذاکرات هسته ای اخیر و نشستن وزرای خارجه در مذاکراتی طولانی با ما نشان داد که آنها به این نتیجه رسیده اند که سهم ما را هم بدهند. آنها هیچ وقت ما را به رسمیت نمی شناسند اما حمایت مردم از حکومت باعث شد که آنها از فکر براندازی نظام بیرون بیایند . ...
طلاق برای فرار از زخم زبان مادرشوهر
بدتر شد. با اینکه خود فرزاد همیشه از زیبایی ام می گفت ولی رفتارهایش مرا از خودم بیزار کرده بود. بعد از هر بار کتک خوردن هفته ها و ماه ها قهر ما ادامه داشت. این زن 38 ساله در ادامه گفت: وقتی فرزند دومم را به دنیا آوردم گمان کردم این بار فرزاد بهتر می شود او بچه ها را دوست داشت و همین باعث شد به زندگی ام امیدوار شوم اما این هم کوتاه مدت بود قهرهای ما ادامه دار بود و سروش یک ساله شدو فرزاد ...
معلم کالو از دغدغه هایش می گوید
هستم مسئولیت این مدارس کوچک را هم به من دادند و گفتند: هر اقدامی لازم است انجام بده ما هم حمایت ات می کنیم . و نخستین اقدام من همین بود که فراخوان و وبلاگ زدم که چنین طرحی داریم. فکر نمی کردم چنین استقبالی از طرف مردم بشود. همه اینها را مدیون اعتبار و آبرویی بودم که خدا با نظر لطفش به من داد ومردم ایمان و اعتقاد داشتند و میلیون ها تومان پول از کل کشور جمع شد. افراد زیادی از مردم تهران و خراسان ...
کاهش قیمت خودرو به زیر نرخ کارخانه
کامنت های مجمل بالای دوستان بخوان حدیث مفصل ،بابا یکبار برای همیشه این رانت بازی و نابودی سرمایه های ملی و نابودی محیط زیست و نابودی جان هموطنان و ..............رو جمع کنید و بقول یکی از بچه ها بجاش کشاورزی و دامپروری راه بیاندازید که هم واقعا" واجبتر از تولید فرغونه و هم باعث استقلال و امنیت غذایی میشه .با تشکر از همه که کامنت هاشون دلگرم کننده است با تشکر از همه دوستان که نطراته عالی ...
طلاق برای فرار از زخم زبان مادرشوهر
باید با مادرش زندگی کنیم و کنارش باشیم. با اینکه این موضوع برایم سخت بود اما وقتی می دیدم مادر شوهرم بیمار است سعی کردم همه محبتم را نثارش کنم تا بداند که واقعاً دوستش دارم و نیت بدی ندارم و از این طریق بار دیگر محبت همسرم را بدست بیاورم. هر روز و به هر بهانه مادر شوهرم به من تهمت می زد و دزد خطابم می کرد. دائماً شوهرم را علیه من تحریک می کرد. حتی جلوی همسایه ها آبرو برایم نگذاشته بود ...
یا امام رضا(ع) مریضای سرطانی را شفا بده
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی با عرض سلام خدمت آقایم امام رضا (علیه السلام). امیدوارم نظر لطف خود را شامل حال ما کنید و این بار هم نامه ام را از اعماق وجودم می نویسم به امید آنکه دوباره قبول فرماید. آقاجان الان که دست به قلم شدم تا درد و دل های خودم را روی کاغذ بنویسم احساس می کنم در حرمت هستم با آنکه فرسنگ ها از شما دورم . آقا جان ...
آن سینما به درد لای جرز می خورد/ برخی فیلم ها براثر سوتفاهم هنری می شوند
تفکر تاجران و کسبه جدید این است که دنبال کاسبی های کوچک نمی روند. در حالی که کاسب های قدیم چنین نبودند مثالم همان صابر رهبر است .یعنی وقتی یک کاری را دوست داشتند می گفتند دکان کوچک خودمان را راه می اندازیم و با آن طوری رفتار می کنیم که همه دنیا و زندگی مان است .با مردم مراوده برقرار می کردند و آشنا می شدند و به اندازه ای که زندگی شان بگذرد پول در می آورند.این طرز تفکر الان وجود ندارد، بخش خصوصی می ...
گفتگو با بانوی خوزستانی ؛ قهرمان پاراگلایدر ایران
. تجربه برخی موضوعات در طول حیاتم باعث شده از خیلی چیزها راحت بگذرم. اصلا هیچ چیز را سخت نمی گیرم حتی مرگ را. نهایتا می میریم. سعی می کنم همه چیز را امتحان کنم. چون می دانم در پرواز نهایتش می میریم. اگر دستم بشکند، سرم بالا است. اگر پایم بشکند باز سرم بالا است. پس هدف، ورزش است و خطراتش را به جان می خرم. فقط از موتورسواری خیلی می ترسم. همه هیجان ها را دوست دارم اما موتورسواری را دوست نداریم. با اینکه ...
آغاز اسارت با داستان گویی سرباز عراقی
کسی که من را پیدا کرد بسیار آدم خوبی بود. 20 دقیقه من و او تنها بودیم کنارم نشست و برایم داستان تعریف کرد. کمی عربی بلد بودم. داشت از جنگ و بدی جنگ می گفت. گروهی آمدند که قصد پاکسازی داشتند قصدشان بود که من را بکشند ولی این عراقی نگذاشت... بی باک - 16 ساله بود و به گفته خودش بچه ی کنجکاوی بود که به جبهه اعزام شد. زمانی که مردم شهرهای مختلف درگیر جنگ و حمله عراق به کشور شدند، گروه ...
مشق مروت
خودم عهد می کنم که شبیه پهلوان ها باشم. اوایل ضرب زدن بلد نبودم، اما با کمک مرشد دیگر ضرب زدن را حین ورزش یاد گرفتم و یک ماهی می شود که مرشدی می کنم. در اینجا من تنها ورزش نمی کنم، بلکه رسم پهلوانی و مردانگی را هم یاد می گیرم. مربی ام به من یاد داده که با مردم با احترام و ادب برخورد کنم و به پدر و مادرم احترام بگذارم. یاد گرفتم که احترام بگذارم تا احترام ببینم. از بچگی عاشق ضرب ...
انگشت هایی که به نام محمد(ص) قلم می زند
جلوه و وجه دیگری دارد و به نوعی این کار تشکر کوچکی است از زحماتی که آقای مجیدی و عوامل دیگر برای این پروژه عظیم کشیده اند و هنگامی که من کار را دیدم واقعا لذت بردم و به خودم تبریک گفتم که این خط توسط من اتفاق افتاد و حسم حسی خوب است. همه از این دنیا می روند و تنها نامی نیک است که باقی می ماند. برای من کافی است که یک گوشه از این کار به دست من انجام شده و در پیشانی این فیلم مبارک نقش بسته. ...
خاطرات خواندنی یک آزاده جانباز از دوران اسارت
معاون دسته، شهید خالقی گفتم: اینها عراقی نیستند که زیرپیراهنی تنشان است. گفت: نمی دانم. گفتم: بزنیم شان یا نه؟ گفت: نه ول شان کن! برمی گردیم همه شان را اسیر می کنیم. در پیشروی به جاده رسیدیم که پیک گروهان، پیش معاون گروهان آمد و گفت فرمانده مظفری شهید شده است. معاون هم تأکید کرد به بچه ها چیزی نگویید تا روحیه شان خراب نشود و خودم مسئولیت را به عهده می گیرم. من کاملاً نزدیک بودم و می شنیدم. ...
مصدق پوپولیست بود؟
فیلم قیصر یک نقطه عطف در سینمای ایران بود. فیلمی بود که با سینمای خارجی برابری می کرد و باعث شد مردم بعد از سال ها به سینمای ایران روی بیاورند و جلوی سینما ها صف ببندند. فیلمی که بازار فیلم های خارجی را کساد کرد و تحول بزرگی بود. کیمیایی: مفهوم دوران را باید در بررسی هر اثری در نظر گرفت. غنی نژاد: آقای کیمیایی با یک جور نبوغ این فیلم را ساختند. یک جور شهود بود و قیصر فیلمی ...
روایت آزاده اهوازی از تلخ و شیرین روزهای اسارت
...، خوزستان دیگر وجود ندارد بگو عربستان! ولی گفتم من خوزستانی هستم که این باعث از کوره در رفتن بازجوی بعثی شد. اسرای ایرانی در مقابل شکنجه ها و اصرار برای بازگویی اطلاعات چه برخوردی داشتند؟ شدت شکنجه ها خیلی زیاد بود ولی ایمان بالای بچه ها واقعا عراقی ها را کلافه کرده بود، جالب بود بازجوی عراقی به ماسک شیمیایی من گیر داده بود و می گفت: تو برای چی ماسک شیمیایی داری؟ نکند ...
روایتی از نخستین زن اسیر ایرانی
.... به آن ها گفتم: این آمبولانس که هیچ وسیله امداد ندارد، من درد زیادی دارم، خونریزی ام شدید است و به شدت تشنه ام. گفتند: به راننده آمبولانس و شخصی که کنار او نشسته دستور داده اند که هیچ کاری برای شما انجام ندهند. اگر هم از دنیا رفتید شما را در جاده و بیابان رها می کنند؛ چون شما پاسدار خمینی هستید. به ما دستور داده اند که به شما حتی آب هم ندهیم، اما ما اهل نجف شیعه هستیم. این هم مهرکربلا است که ...
فکر همه جایش را کرده بودم جز اسارت
بود مرد. درست مثل همان 23 نفری که همه نقشه های رقت بارصدام را بر آب دادند. می دانم تمام وجودش از اتفاقات و حوادث آن روزها پر است. خوش برخورد است و وقتی لب به سخن می گشاید محبت پدرانه ای از دل تمام سختی هایی که در سال های اسارت کشیده است پرتو افکنی می کند. هنوز شروع به مصاحبه با او نکرده ام اما نگرانی کمبود فرصت مرا می آزارد. احساس می کنم هرچه زمان داشته باشم باز هم برای شنیدن حرف هایش کم ...
جزئیات سه جنایت هولناک در شهرک غرب
.... همان موقع پدرم جلو آمد و گفت باید این پسر را به امین آباد ببریم. می خواست کتکم بزند که با چاقو او را زدم. بعد از آن هم خواهر و مادرم را زدم. البته فکر می کنم خواهرم را خیلی بدجور زدم. انگار داشت از دستم فرار می کرد که با چاقو از پشت سر به او ضربه زدم. بعد چه شد؟ بعد نشستم تا پلیس بیاید و دستگیرم کند. شماره دختر مورد علاقه ات را چطور بعد از سال ها پیدا کردی ...
ترنس استامپ: نزدیک بود سر صحنه فیلمبرداری کشته شوم/ اتفاقی را که برای بازیگر "بیلی باد" افتاد، در "کافه ...
...، وقتی او را متوقف کردم، از رویش سر خوردم و افتادم. به سمت بالا نگاه کردم و دیدم این اسب، که نیم تن وزن داشت، تعادلش را از دست داده بود و داشت می افتاد روی من. ترنس استامپ در ادامه افزود: وزن اسب افتاد روی قفسه سینه و لگن خاصره ام. اگر فقط کمی عقب تر افتاده بودم، الان زنده نبودم. علاوه بر دو تا از دنده هایم، لگن خاصره ام از شش جا شکست و تاندون دستم هم پاره شد. او درباره این ...
شهرام جزایری: خدا را شکر از امکانات زندان راضی بودم/ در بیش از 99 درصد تلاش هایم شکست خوردم
من است. سین: در دادگاه هر چه عکس از شما هست لبخند بر لبتان وجود دارد و عکاسان می گفتند که لبخند آقای جزایری گاهی اوقات لج درآر است؛ نظرتان چیست؟ جیم: دلم می خواهد به مردم بخندم ! سین: این لبخند سر چه بود؟ چرا لبخند بر لبانتان بود؟ جیم: کاراکتر شخصیتی من اینگونه است، من فردی پرانرژی و همیشه خندان هستم حتی در شرایط سخت هم می خندم، اعتقاد دارم که عالم هستی ...
داستان اسارت تعداد زیادی از رزمندگان شهرضایی در عملیات والفجر مقدماتی
، چاره ای نبود خدا خدا کردم که آیت را پیدا کنم بالاخره به او رسیدم، او را سوار موتور کردم. وی تصریح کرد: بالاخره به او رسیدم پای او تیر خورده بود آیت را هم سوار کردم و به بچه های گردان گفتم دنبال من بیایید و یواش یواش راه افتادم خدا خدا می کردم که معبر را گم نکنم. بحرینی بیان کرد: با هر زحمتی بود معبر را پیدا کردم آیت الله رجاییان و بی سیم چی خودم را پیاده کردم که با آمبولانس ...
شاعری که به خاطر یک بیت شهیدش کردند ...
جامعه باشد، هم زبان اهل بیت باشد و هم مردم را به سمت سعادت ها سوق دهد. *اخیرا در رابطه با بحث مضمون در شعرها خیلی صحبت می شود. به نظر شما با توجه به تحولی که در حوزه شعر آیینی شاهد آن هستیم چه ضعف هایی در حوزه مضمون متوجه شعر آیینی است؟ ببینید این ضعف ها به شاعر برمی گردد، اگر شاعر قوی نباشد، مضمونش هم ضعیف است. ضعف مضمون از مضمون نیست بلکه از شاعری است که ضعیف است. شاعر در حوزه ی محتوایی ...
ماساژ، دریچه رهایی از آلام جسمی و روحی
تر از همه درمان روحی ورزشکاران، از اهمیت والایی برخوردار است. وی افزود: قشر ماساژور مقداری در جامعه مظلوم واقع شده و به نظر من وقت آن رسیده که به این قشر زحمت کش بهای بیشتری داده شود. چرا که واقعا ماساژورها در آماده کردن ورزشکاران جهت تمرین و مسابقه نقشی غیرقابل انکار دارند. لزوم وجود یک ماساژور حرفه ای در کنار هر ورزشکار حرفه ای این ماساژور بیان کرد: در کادر ...
مانور فرهنگی بچه حزب اللهی ها در بالاشهر
چهره رحمانی به مردم متذکر شویم. قرار بر این شد که برای آن شب هر چقدر که توانستیم از خودمان و دوستانمان پول جمع کنیم و حدود 2000 شاخه گل رز بگیریم و یک کاغذ با محتوای فرهنگی به آن الصاق کنیم و این را طی یک موقعیت مکانی پشت چراغ قرمز بین مردم بالا شهر پخش کنیم. وقتی اجزای کار مشخص شد این ایده را با چند نفر از بچه ها به اشتراک گذاشتیم که همه استقبال کردند و با حدود 10-20 نفر از بچه ها پای کار ...