سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای زندان رفتن پسردایی!
دایی سوخت. از خودم بدم آمد که اینطور خبر بد را اعلام کردم. ولی چه می شد کرد. بالاخره باید خبردار می شد! هنوز مسافتی طی نکرده بودم که ناگهان با نامزد پسر دایی ام که با پدر و مادرش به سمت محل کار سعید می رفتند روبرو شدم! خشکم زد. یک خنده مصنوعی کردم و گفتم: از اینطرف ها! گفتند: داشتیم می رفتیم از سعید امضا بگیریم برای آزمایش خون. تا این را گفتند، بی اختیار ...
نقشه شیطانی مردمعتاد برای همسرش
دوات آنلاین - به اجبار پدر با ناصر ازدواج کردم. خدا می داند که وقتی در دفترخانه ازدواج بله را گفتم صورتم زیر چادر سفیدم خیس از اشک شده بود، من پسر عمویم را دوست داشتم و او هم مرا دوست داشت، اما باید به حرف پدرم گوش می کردم و ... نازنین 38 ساله که حالا به جرم حمل مواد مخدر زندگی اش را پشت میله های زندان می گذراند داستان زندگی خود را این گونه تعریف کرد: چهار فرزند دارم و به ...
لک: حساسیت به دستکش قرمز مشکل من نیست
گفته که من کمتر بازی کرده ام. منی که از 22 بازی 15 بازی به میدان رفته ام ... از زمانی هم که آقای جلالی امدند من بازی اول با ذوب اهن را بازی کردم و بعد سه کارته شدم و گلر دیگر ما بازی کرد. بعد از آن هم دوباره به دروازه برگشتم که دیگر بازی بعدی نظر آقای جلالی است و من هم تابع هستم. او درباره بعضی از شعارها که علیه او داده شده هم گفت: من هواداران خودمان را دوست دارم و احساس می کنم این رابطه دو طرفه است و ممکن است هر بازیکنی در طول بازیگری خودش چنین روزهایی را داشته باشد . منبع: ورزش3 ...
سرقت طلایی مجرم تازه کار از شاخ اینستاگرام
بودم که با صفحه اجتماعی شاکی آشنا شدم. او فالوور های زیادی داشت و صفحه اش پر از تبلیغات کالا بود که حکایت از این داشت پول زیادی را برای تبلیغات از صاحبان کالا می گیرد. یک لحظه وسوسه شدم با او به بهانه تبلیغات قرار ملاقات بگذارم و اموالش را سرقت کنم. من به دروغ خودم را وارد کننده پوشاک معرفی کردم و پیشنهاد مبلغ زیادی را برای تبلیغات کالا های دروغین به او دادم و او هم قبول کرد. روز حادثه خودروی شاسی ...
متهمی که خود را در سرقت، هنرمند می داند
.... این شگرد را از کجا یاد گرفته بودی؟ خودم به ذهنم رسید. هنرش را داشتم و این شیوه را در ذهنم طراحی کردم. فکر نمی کنم کس دیگری باشد که با این شیوه سرقت کند. این شگرد فقط مختص خودم است و در واقع سبک جدیدی در سرقت محسوب می شود. الان چرا دستگیر شدی؟ آن زمان وقتی کیف خانم ها را سرقت می کردم، در نهایت شناسایی و دستگیر شدم. یک سال ونیم حبس کشیدم تا این که بعد ...
روز های حساس بهمن 57 در زندان آلمان بودم
وقتی انقلاب پیروز شد، مادرم رفته بود خدمت امام و گفته بود: فرزند ما پیش شما کار می کرد، حالا کجاست؟ امام گفته بودند: نگران نباش، می آید. من در 17 شهریور برادرم را از دست دادم، اما خبر نداشتم تا اینکه از پاریس یک بار به خانه زنگ زدم و پدرم گفت: این اتفاق افتاده است. به هر صورت وقتی به خانه برگشتم دیدم مادرم پیر شده است. طبیعی بود، چون یکی از پسرهایش که من بودم فرار کرده و بعد هم مفقودالاثر بودم. ...
چگونه از خانه فساد سردرآوردم
خانه بستری بودم. همسرم حتی اجازه نمی داد پدر و مادرم به ملاقاتم بیایند و از ترس دستگیری اش از دوا و دکتر خبری نبود، خودش با زرده تخم مرغ زخم هایم را پانسمان می کرد تا التیام یابند. هر وقت از درد به خودم می پیچیدم به جای دوا به من دود می داد تا دردم کمی آرام شود. بعد از این ماجرا خانواده ام از دست شوهرم شکایت کردند و او برای مدتی به زندان افتاد. بعد از چندین ماه خانه نشینی زن غم زده دوباره ...
درددل های سیاه یک دختر فراری
نداشت و سرگرم زندگی خودش بود. مدتی بعد عاشق لبخند پسر جوانی در مسیر مدرسه شدم و با او ارتباط برقرار کردم می خواستم همه خلأهای عاطفی ام را در قلب ساسان جست وجو کنم چرا که هیچ گاه در خانواده ام رنگ محبت نمی دیدم و آن لبخند خیابانی مرا به سوی خودش جذب کرد. چند روز بعد به بهانه رفتن به کلاس فوق العاده مدرسه با ساسان در پارک قرار گذاشتم تا ساعتی را در کنار او سپری کنم می خواستم با هر بهانه ای ...
قسمت سی و هفتم: یک روز در شام یک روز در بصره
وقتی در باز شد دیدم همون رفقای خودم ولی با سر و وضعی بسیار آشفته و رقت بار و خونی . مات و مبهوت بودم چه اتفاقی افتاده و بچه ها را کجا بردن. بعثیا که رفتند و در بسته شدم از یکی پرسیدم کجا رفتید و چه اتفاقی براتون افتاد. چرا اینجوری برگشتید. گفت خوش بحالت که جا موندی. چشمت روز بد نبینه. ما را بُردن و هر چهار نفر رو سوار یه ایفا کردن و تو شهر بصره با دستای بسته چرخوندن و تعدادی از خونواده ...
داستان مهاجران؛ آنها که رفته اند، آنها که مانده اند و آنهایی که می خواهند بروند
شنیدم این است که پدرم رفت ترکیه کار کند و دیگر برنگشت. در تمام این سال ها هم خبری از خودش یا خانواده اش نداریم. من با خاله ها و دایی هایم و بیشتر از همه در خانه مادربزرگ مادرم، بزرگ شدم. مادرم بعد از پدرم دیگر ازدواج نکرد. همیشه به من می گفت مرد من تویی . همین حالا هم گاهی همین حرف را می زند. با وجود این نیما دیگر قصد ندارد در ایران بماند .اما معنی این حرف این است که الان در تهران ...
عکس سحر قریشی در کنارمدل ایرانی
زیبایی انجام نداده است علاقه من به بازیگری به قبل از ورودم به مدرسه باز می گردد از همان دوران، وقتی که کارتون نگاه می کردم شخصیت های کارتونی را تقلید می کردم در همان زمان همه می گفتند که سحر تو روزی هنرپیشه می شوی، وقتی به دوران دبیرستان رسیدم وارد حیطه تئاتر شدم اولین بار در سال 1388 با سریال دلنوازان به کارگردانی حسین سهیلی وارد قاب تلویزیون از شبکه سه شد و با ...
شگفتی قدم زدن در مسیر خدا
و همه آمدند تبریک گفتند. وقتی حالم هنوز طوری بود که روی برانکارد من را می بردند و می آوردند بیرون، من اجازه داشتم که تا خانه بیایم و برگردم. یعنی با دکتر هماهنگ کردم و گفتم مادر من شرایطش به این شکل است و اجازه دهید گه گاهی من را با آمبولانس ببرند، من هم خودم یک سری از کارهایم را در خانه انجام می دهم که این بنده های خدا بیمارستان نیایند. این همه فامیل می خواهند جمع شوند بیایند، یک بار ...
منصوریان: در نیمه اول خوش شانس بودیم / به کادرفنی ام افتخار می کنم
باتجربه شوند. این اتفاق در تیم من می افتد. من به کادر فنی ام هم افتخار می کنم. من از جمشید رشیدی مدیر آکادمی باشگاه و حاج رسولی ها کاپیتان اسبق تیم دعوت کرده ام که در کار فنی به ما کمک کنند و به کادر فنی ام افتخار می کنند. ما از جوانان استفاده می کنیم.3-4، 5 روز یک بار بازی می کنیم. من از سعید فتاحی خواسته بودم بازی با پدیده را لغو کند، اما این اتفاق نیفتاد که من به آذری گفتم جوانان را در ادامه بیشتر ...
اگر اعصاب ندارید، در خانه بمانید
مجموع بساط اوست. 58سال سن دارد، به گفته خودش 15سالی ست که همین جا بساط دارد، ماهی به طور متوسط یک ونیم میلیون درآمد دارد و اهل مشکین شهر است ولی سال هاست که تبریز ساکن است.نیم نگاهی به دستان پینه بسته اش می اندازم. چند تا بچه دارید؟ از جوایش کمی جا می خورم ولی نمی دانم چرا از جوابش آزرده نمی شوم.می گوید: سه دختر جوان دارد ولی با آهی جانسوز ادامه می دهد پسر ندارم. ...
ریشه دور شدن های انسان از حال و هوای بندگی
دهید؟ گفتم بله. من را به خانه ای بردند و در یک اتاق تاریکی واردشدیم گفتند شیخ محمد بنشین. چراغ را روشن کردند و دیدم که فضای اتاق پراست از دختر و پسر. سرم را میان زانوانم گذاشتم که صحنه را نبینم. دختری نزدیک آمد و مصرعی از شعر حافظ را می خواند و می رقصید. می گفت شیخ محمد گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را... شیخ چوبدستی خود را در هوا چرخاند و گفت تغییر دادم. به محض گفتن این جمله دختر رقاصه بر سجده افتاد ...
نقشه شوم برای سرقت از شاخ اینستاگرام
پیامی فرستاد و گفت در کار فروش پوشاک است. خودش را میلاد معرفی کرد و گفت از ترکیه لباس می آورد و در ایران می فروشد. وی از من خواست تا پیج کاری اش را در پیج خودم که فالوورهای زیادی داشت تبلیغ کنم تا به کسب و کارش رونق بخشد. من هم قبول کردم و قرار شد برای تنظیم قرارداد و پرداخت پول با او قرار بگذارم. وی ادامه داد: بی خبر از همه جا سر قرار با او حاضر شدم و سوار خودروی پژویش شدم. در بین راه مقابل یک دکه ...
اصفهان| منصوریان: خوش مان می آید که حاشیه تولید کنیم و فغانی و دیگر داوران را زیر سؤال ببریم/ فضای مجازی ...
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان ، علیرضا منصوریان پس از برتری 2 بر صفر شاگردانش مقابل تیم فوتبال استقلال خوزستان اظهار داشت: قبل از بازی به بچه های مان گفتم این بازی به مراتب سنگین تر از بازی با النصر است، چرا که در زمان بازی با تیمی بزرگ، همه خود را برای مسابقه آماده می کنند. من تمام 9 دیدار قبلی حریف را دیده بودم. این تیم پلکانی رشد می کرد و سخت بباز بود. تلنگر استقلال خوزستان ...
منصوریان: خوش مان می آید که حاشیه تولید کنیم و فغانی و دیگر داوران را زیر سؤال ببریم/ فضای مجازی به ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، علیرضا منصوریان پس از برتری 2 بر صفر شاگردانش مقابل تیم فوتبال استقلال خوزستان اظهار داشت: قبل از بازی به بچه های مان گفتم این بازی به مراتب سنگین تر از بازی با النصر است، چرا که در زمان بازی با تیمی بزرگ، همه خود را برای مسابقه آماده می کنند. من تمام 9 دیدار قبلی حریف را دیده بودم. این تیم پلکانی رشد می کرد و ...
گزارشی اززندگی زندانیان مهریه
سبک ادبی هستم. اگر نام من را در گوگل جست وجو کنید حدود 40 تا 50 میلیون صفحه به نام من می آید. استاد دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تهران بودم؛ پرستاری تدریس می کردم. زندگی ام را فروختم و بردم آلمان تا اقامت بگیرم و همسر و دخترم را ببرم. بعد از یک سال که به ایران برگشتم من را در فرودگاه دستگیر کردند فرزاد ادامه می دهد: هیچ کدام از حقوق ضمن عقد را به او ندادم چون عقدنامه را نخواندم ...
گفتگو با مادر قهرمان داستان واقعی شبی که ماه کامل شد
گفتند مادرجان چیزی نمی خواهی؟ آب می خواهی؟ من متوجه شدم که می خواهند من آن صحنه را نبینم، تا این که فیلم رسید به جایی که آن نامرد در خواب فائزه را کشت. به واسطه این فیلم خیلی ها با داستان زندگی و مرگ فرزندان شما آشنا شده اند، درست است که 13 سال از آن ماجرا می گذرد، اما هنوز هم تعداد زیادی هستند که از آن ماجرا خبر ندارند. شما هم یکی دو بار در مصاحبه هایتان آن اتفاقات را تعریف کرده اید ...
عاقبت یک اعتماد!
نداشتم که آنها را نقد کنم، مجبور شدم از طریق گرفتن وام های هنگفت و قرض کردن از دوست و آشنا و فروش ملک و اموال، شروع به پاس کردن چک ها کنم. با خودم می گفتم آنها که دادند، وام و قرض و قوله ها را پرداخت می کنم. اما متأسفانه اولین چک بعد از شش ماه رسید. با ناصر که تماس گرفتم، گفت فردا واریز می کنم. فردا گفت پس فردا، یک ماه، دوماه، شش ماه گذشت؛ اما پرداخت نکرد. تا این که سه سال امروز و فردا کرد و خبری از ...
فریاد کشید یا هلیکوپتر را کنترل کن یا خودت را بکش/ من را آقاسمیرا صدا می زدند/ پدرم آرزو داشت خلبان ...
برادرانم کارمند است و برادران دیگر من ماشین سنگین دارند. یکی از خواهرانم معلم بازنشسته است و خواهر دیگرم هم حسابدار و مجسمه ساز است. من هم در رشته هوانوردی تحصیل کردم. از چه سنی پرواز را شروع کردید؟ من از سال 85-84 در دانشگاه و در رشته هوانوردی قبول شدم. از همان زمان عاشق پرواز بودم و وقتی وارد این رشته شدم برایم مسلم بود خلبانی بخوانم. در عین حال به ستاره شناسی هم فکر می کردم ...
افشاگری پس از سال ها ؛ پرسپولیس مرا سرکار گذاشت ولی به استقلال نرفتم!
.... اصلا وضعیت خوبی نبود. از فوتبال دور شدم و سپس به فجر سپاسی رفتم و کمی بعد تصمیم گرفتم تا از فوتبال خداحافظی کنم. درحال حاضر هم بیرون از فوتبال نیستم. به نظر من هیچ فوتبالیستی نمی تواند پس از دوران بازیگری، فوتبال را کنار بگذارد. ما با خاطرات فوتبالی مان زندگی می کنیم. کلاس مربیگری C را گذراندم و در حال حاضر در شیراز فروشگاه ورزشی دارم و مشغول هستم. در سال 97 تیم ملی ایران در دو رقابت ...
معجزات و کرامات امام جواد (ع)
حکیمه خاتون، دختر امام موسی کاظم (علیه السلام) و خواهر امام رضا (علیه السلام) درباره ولادت برادرزاده اش می گوید: پس از آن که نوزاد را در جامه های مطهر پیچیده بودیم و حضرت رضا (علیه السلام) او را از ما گرفت، در گهواره گذاشت و به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو! چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد (علیه السلام) دیده حقیقت بین خویش را به آسمان گشود و به سوی راست و چپ نظر کرد و به زبان فصیح ندا داد: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ ...
شفر: هم خوشحالم و هم خوشحال نیستم!
این مسابقه و شانس هایی که داشتیم خوشحالم، اما بابت موقعیت هایی که از دست دادیم، خوشحال نیستم. با تفکر خودمان جلو می رویم نه مطالب برخی رسانه ها سرمربی تیم فوتبال استقلال خاطرنشان کرد: دیروز هم در نشست خبری گفتم که به دلیل بازی های سخت و زیادی که داریم، برخی نفرات را عوض می کنیم. دیدید که رحمتی جای حسینی بازی می کند و حسینی به جای رحمتی. تبریزی جای منشا بازی می کند و بقیه همین طور. ما ...
صحبت های مهم شفر پس از پیروزی ارزشمند برابر نساجی
.... می خواهم این تیم حفظ شود و این را به مدیرعامل گفته ام و او نقطه نظرات ما را می داند. می خواهیم فصل آینده اتفاق بزرگی برای استقلال در آسیا و لیگ رقم بخورد و به همین دلیل باید این تیم را حفظ کنیم و طبق برنامه ای که به مدیرعامل داده ام، با بازیکنان زودتر مذاکره شود. دنبال کار تیمی هستیم نه سوپراستار وی ادامه داد: سال ایرانی رو به پایان است. از همه ی هواداران مان تشکر می کنم ...
داستان مردی که آزادی هدیه می دهد
کتک زده بودند. قربانی 6 سال در بیمارستان به سر می برد و هزینه های درمانش نزدیک به 3 میلیارد تومان شده بود. اما بعد از 6 سال در بیمارستان فوت کرد. ما همه هزینه های درمان را پرداخت کردیم و علاوه بر آن برای رضایت 2 میلیارد تومان هم به خانواده شاکی پرداخت کردیم. در کل 5 میلیارد تومان پول دادیم تا قاتل از زندان آزاد شد. این یکی از سنگین ترین رقم های مالی برای آزادی از زندان بود. پرونده دیگری هم در ...
لبخند جبهه ها به نوروز
خاطره سید محسن موسوی خامنه بسیجی جبهه میعادگاه نوروزی اواخر اسفند ماه سال 1365 برای بار چندم به جبهه جنوب اعزام شدم. به دلیل تجرد، هر موقع به جبهه اعزام می شدم تا پایان مأموریت که سه یا چهار ماه می شد، به مرخصی نمی آمدم. آن سال هم ایام عید در منطقه بودم و اواخر فروردین تسویه کردم و به منزل آمدم. چون ایام عید در منطقه بودم، خیلی مشتاق دیدن خانواده ام بودم. اما ...
دستمزد مجید شد یک موتور براوو!
بعدازظهر به آدرسی که داده بودند رفتم و آقای پوراحمد هم تست گرفتند و قبول شدم. برای بازی در نقش مجید چه تستی دادی؟ در مدرسه یک تئاتر کار کرده بودم و قسمت هایی از همان نقشم را برایشان بازی کردم. بعد آقای پوراحمد گفتند فکر کن غذایی را برای نخستین بار است که می خوری، این را چطوری نشان می دهی؟ مزه مزه اش می کنی؟ من هم بازی کردم؛ چیزی در دهانم گذاشتم و بعد چشم هایم را بستم و خیلی آهسته ...
اسعدیان: کی ادعا کردم درباره یک خانواده حزب اللهی سریال ساخته ام؟
همه ناشی از تجارب خودم است که یواش یواش به این نتیجه می رسیم که همه خطا می کنند، اینطور نگاه نکنیم که این یک بار خطا کرده پس تمام. ما در ابتدا یوسفی داریم که منفی نیست ولی از جنگ می ترسد و به شکل دیگری بعدها تغییر می کند. یاسمنی داریم که مردم در کامنت ها به تصمیمات او فحش می دادند. آدم ها خطا می کنند. یاسمن ما از اول عقل کل نیست و همه راهها را درست می رود. تصمیم غلط می گیرد و پانزده، شانزده سال ...