سایر منابع:
سایر خبرها
حماسه تک تیرانداز گمنام از جهاد افغانستان تا آزادسازی سوسنگرد + عکس
که همچین همسری دارم. الان بعد از نماز، سریع چادرت رو میاندازی زمین و میدویی آشپزخونه. گفتم میخوام منتظر نباشی، اذیت نشی، گرسنه نمونی. گفت: من حاضرم غذا نخورم، حاضرم یک ساعت دیرتر بخورم، ولی تو همون روحیه رو داشته باشی. نسیبه اگه بیشتر به خدا نزدیک شی، اینقدر غمگین نمیشی. دیگه برات فرق نمیکنه من جنوبم یا کردستان و غرب . شب به علی گفتم: از شلمچه برام بگو. اشک توی چشمهایش جمع شد. گفت: چی ...
خندوانه و سطح خنده/ دفاع مقدس در کلام رهبری/ جدول برنامه های سفارت انگلیس بعد از بازگشایی!/ نشان دادن ...
تعالی بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود فراخوانده و سفره های جود و احسان خود را برای ایشان گسترانیده و شیطان در این روز خوار و حقیرتر و رانده تر، و در خشمناک ترین اوقات خواهد بود، و روایت شده که حضرت امام زین العابدین علیه السلام در روز عرفه صدای سائلی را که از مردم کمک می نمود شنید، و به او فرمود: وای بر تو آیا از غیر خدا سوال می کنی در این روز و حال آن که امید می رود در این روز برای بچه های در ...
مسکن در دو راهی ارزانی و گرانی
دار که شغلش ساخت مسکن هست و در این زمینه تخصص داره با نو کیسه های بازار مسکن متفاوته،اونها بالاخره راهی برای ادامه فعالیتشون پیدا میکنند ولو با ضرر ولی اون دوستان که اومدند تا قیمتها نجومی شد دنبال ساخت و ساز و تو بنگاه ها جمع شدن باید زود به فکر یه کار مولد آبرومند باشن. قابل توجه آرزومندان ومتوهمین کاهش قیمت مسکن !!! قیمت هر چیز تابع دو فاکتور هست : 1- رابطه عرضه وتقاضا ...
پیش بینی یک موسسه معتبر از وضعیت مسکن
رود که این تسهیلات اثر حقیقی خود را در سال 95 نشان دهند. با توجه به موارد فوق، به طور کلی انتظار می رود که در سال 94، ارزش افزوده بخش ساختمان با رشد مثبت معنی دار مواجه نشود. کجاست اون دلال پیزوری که به آسمون و ریسمون دلیل برای گران شدن می آره وقتی هم چرندیاتش خریدار نداره عین بچه می نویسه حسود لایسود یا مستاجر و دهاتی و ..... مسکن مرد چون تو دیر به لاشش رسیدی قبلیا ازش جز استخون نذاشتن ...
بازیکنان و کادر فنی تیم فوتبال هف سمنان خواستار حمایت مردم و مسئولین شهر و استان برای صعود هستند
بزرگتر از من بودند هیچوقت نشد توو هم سن های خودم بازی کنم به همین علت تونستم چیزایه زیادی یاد بگیرم از بزرگتر خودم . و از مربیام خیلی خیلی تشکر میکنم. تیم هف سمنان امسال به نظر من خیلی بهتر از ساله قبل شده از همه نظر.بچها همشون یکدل هستن و همه هم دل شدیم که امسال اگه خدا بخواد صعود کنیم و ایشالا که همه دست به دسته هم داده و صعود میکنیم. سمنان واقعا آرومه مردم هاش خوب هستن و همه ورزش دوست ...
راه حلی ساده برای بازیگر شدن!
مختلف به خوبی و خوشی حل شد. حالا گیرم که این کلاسا رو هم رفتیم. آخرش که چی؟ سرانجام روز موعود فرارسیده و عزیز عشق سینمای متحول شده ما داره می ره واسه تست و جواب نهایی. شما تو مرحله اول قبول شدین. فقط می مونه یه مسئله. چقدر می تونید برای تولید این فیلم هزینه کنید. یعنی بهتر بگم تو سرمایه گذاری برای ساخت شریک بشین!!! من هر چقدر لازم باشه واسه بازی تو این فیلم می دم ...
ترفند های کارآمد و جالب در آیفون
-در مرورگر سفری اگر انگشت خود را رویه یک عکس نگه دارید صفحه ای باز میشود و ان را میتوانید save کنید. 13-تو ماشین حساب برای حذف یک رقم لازم نیست AC یا C روبزنید و کلا پاک کنید و از اول بنویسید فقط و فقط کافیه انگشتتون رو روی قسمت digit از چپ به راست بکشید تا رقم اخری که نوشته اید پاک شود 14-اگر با سه انگشت خود بر روی صفحه ایفون یا ایپاد خود دو بار بزنید zoom میکنه در هر جایی که ...
خواب راحت کنار جسد عراقی!
ادای من را در می آورد. بعد از این که خندیدنش تمام شد گفت: حمید وقتی خمپاره زدن کنارت همه فکر کردیم تیکه تیکه شدی ولی بعد دیدیم تو پرروتر از این حرف هایی. دود ها که رفت کنار دیدیم آقا واسه خودش اون وسط هنوز داره راه می ره و می خنده. اول فکر کردیم اشتباه می بینیم و یک نفر دیگر اومده بالا. حاجی اومد طرفت و فهمید خودتی و به زور از بالای تپه کشاندت پایین. علی بلند شده و با خنده ادای ...
اوضاع ترجمه شیر تو شیر است
بودم در دوران نوجوانی هم می نوشتم اما چون دیدم مایه نویسندگی ندارم رفتم سراغ ترجمه، سال 48 برای کارآموزی رفتم بروکسل و در آنجا 2 تا ترجمه انجام دادم بعد هم چند سالی فرانسه بودم و کار ترجمه ام افتاد برای بعد بازنشستگی، در حال حاضر کارم ترجمه است. *اوضاع ترجمه در حال حاضر؟ اوضاع ترجمه شیر تو شیر، مترجم زیاد شده البته نمی خوام بگم کارشون بده نه ترجمه کاریه که پیچیدگی زیادی داره و ...
پشت پرده حواشی برنامه خندوانه چیست؟!
برنده مرحله دوم مسابقه خنداننده برتر اعلام شد در اینستاگرام خود نوشت: یه بار دیگه لطف خدا و محبت شما شامل حالم شد. دم همه تون گرم. حمایتها ومحبت ها و دلگرمی هاتون تو این چند روز حیرت انگیز بود. دست تک تک تون رو میبوسم. دویست تا اختلاف تو چهار پنج میلیون رای یعنی هیچی. در واقع رقابت من و امین هیچ برنده ای نداشت. برنده این رقابت شما بودید که این شور و حال و انرژی رو به ما و این رقابت ...
خاطره ی آزاده سرافراز حاج محمد محمدی نژاد از اسارت و سرنوشت 72 اسیر عملیات عاشورای 2
مقام معظم رهبری: می دانیم ما که شما در دوران اسارت در زندانها در اردوگاهها ی دشوار و زیر آن فشارها یکی از چیزهایی که شما را ،دلهایتان را زنده نگه می داشت پر امید نگه می داشت ،یاد آن چهره و روحیه پر صلابت امام عزیزمان بود . آن بزرگوار هم [...] مقام معظم رهبری: می دانیم ما که شما در دوران اسارت در زندانها در اردوگاهها ی دشوار و زیر آن فشارها یکی از چیزهایی که شما را ،دلهایتان را زنده نگه می داشت پر امید نگه می داشت ،یاد آن چهره و روحیه پر صلابت امام عزیزمان بود . آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند ،حال پدری را که فرزندانش با این شکل از او دور شده باشند راحت میشد فهمید خود آن بزرگوار در نامه ای که برای یکی از اسرا نوشته بودند این حالت را تشریح کرده اند نشان داده اند که ایشان واقعا داغدار فقدان این عزیزان هستند . حقیقتا جای امام این روزها خالی است البته روح بزرگوار و پر فتوح آن جلیل قدر متوجه به ماست شادی ملت ما موفقیت های ملت ما پیروزی های اسلام و مسلمین روح امام را مانند ارواح طبه ی همه ی اولیا ء، شادمان و مسرور می کند. خدارا شکر میکنیم که ثابت کردکه آن دست قدرتمندی که ار روز اول پشت سر این انقلاب و کشور بود همچنان پشت سر این انقلاب و کشور هست. آزاده سرافراز حاج محمد محمدی نژاد شب عملیات عاشورای 2 به تاریخ 64.5.23 در منطقه چنگوله و در میان دره و تپه ماهور هایی که چادرهای تیپ 72 زرهی محرم مستقر بود اعلام کردند که به چادر تعاون مراجعه کنید . دوستان وسایل غیر ضروری و وصیت نامه ها را بنویسند و تحویل دهند همه ما شروع به نوشتن نمودیم آنچه به ذهن می رسید سفارش به یاری امام و رزمندگان و هم امورات خانواده و روحیه آنها شد. در صورت شهادت ما ، وصیت را نوشتیم چند مرحله اراده کردم به نوشتن توصیه ای در خصوص اسارت و دلداری خانواده که اشاره ای به مصائب حضرت زینب (س) دوباره برگه های اسارت را جدا نموده و مجددا این کار را چندین مرتبه تکرار کردم و در نهایت با توجه به تاکید فرماندهان که وقت حرکت است با عجله گفتم که من اسیر نمیشوم چه لزومی دارد در این خصوص چیزی بنویسم .تقدیر که اسیر شویم روز اول اسارت : بعد از به محاصره در آمدن هر یک از همراهان چیزی می گفت . یکی پیشنهاد داد دو دسته بشویم .یک دسته بجنگند و بصورت تاکتیکی دسته دیگر عقب نشینی کنند . دسته دوم شلیک آتش کنند دسته اول عقب بنشینند. و به همین منوال از محاصره خود را برهانیم . دیگری می گفت بیایید همه با هم از داخل شیار بیرون آمده به دشمن شلیک کنیم و درهمان حین هم عقب نشینی کنیم هرکسی زنده ماند، سهراب کاو سوار گفت آقای شاهین آقای یازده و آقای... شما می دانید من چندین مرحله اسیر شدم و فرار کردم رفتم تو صف غذای عراقی ها و ... اما این صحبت هایی که شما گفتید همه مصداق خود کشی است. برادران، من الان میتوانم فرار کنم اما خودم را مدیون این همه بچه کم سن وسال میدانم . بگذارید هرچه بر سر اینها آمد به سر ما هم بیاید . بچه ها، برادران خودتان را برای اسارت آماده کنید اسارت دری دارد که احتمال دارد یک روزی باز بشود .فکر کنم عزیز قبادی بود پیراهن خود را درآورد و زیرپوش سفید را به عنوان تسلیم بالا گرفت دشمن هم دست از تیراندازی برداشت و به صورت اسلحه آماده شلیک به سمت ما حرکت کرد. اینجا بود که من که بیسیم چی بودم با مرکز که مسئول محور جناب مرتضی میریان بود تماس گرفتم و اعلام کمک مجدد کردم و گفتم این آخرین تماس من است داریم آماده اسارت میشویم بیسیم را خاموش قطعه ای را جدا و رموز را زیر خاک مخفی کردم که دست دشمن نیفتد، عراقی ها بالای سر ما رسیدند و ما را به خط پشت سر هم دستها روی سر به اسارت گرفتند. ( یا زینب کبری س) وسط راه در یک سر بالایی تپه ای برگشتم برای آخرین بار ایران را نگاه کردم که یک تانک مان نزدیکی میدان منهدم و در حال سوخت بود و آثار نیروی کمکی پیدا بود ” ولی آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا ” دیگر دیر شده بود ما را پشت یک تپه که جاده ای بود و آخر خط ماشینی عراقی برای بردن یک نیروی عراقی آمد ما را به خط کرده اسلحه گرفت مسلح کرد و با نهایت خشم که ما را به دیوار تپه به تیر ببندد صدای ماشینی آمد برگشت دید یک جبپ آمد توقف کرد و یک جوان خوش تیپ پایین آمد و گفت ( های شینو ) چیه چکار میکنی؟، محمد حمیدی از بچه های عرب خوزستان ترجمه می کرد، او گفت اینها پسر خاله یا عمه من رو تو سنگر کمین کشته اند باید به انتقام او اینها رو بکشم . باهاش صحبت کرد این افسر قانع نشد در نهایت با تندی اسلحه را از او گرفت ما را حرکت دادند به سمت پشت خط خودشان که یکی دیگر از عراقی ها امد و یک اسیر کوتاه قد و ضعیف را بلند کرد که اسمت چیه : جمعه . تو عربی گفت : آره. چرا به جنگ ما عرب ها آمدی ؟ میخواهیم تو رو بکشیم که باز تعدای از ما با خواهش و تمنا نگذاشتیم و حرکت کردیم از داخل دره و راه باریکی که اطراف آن میدان مین و سیم های خاردار بود یک لحظه متوجه عبور مورچه ای از عرض معبر شدم با خودم گفتم خدایا به عظمتت شکر این مورچه الان از من آزادتر و قوی تر است و من از این مورچه هم ضعیفتر و اختیاری از خود ندارم . ما را به جلوی سنگرهای خودشان بردند اکثرا مجروح و تشنه بودیم که سربازان عراقی از آن آب تانکرها که داغ هم بود به ما دادند و از نان خشک ها به بچه ها میدادند. خودم دیدم لباس های تن خود را پاره میکردن و زخم بچه ها رو می بستن این یک شگفتی بود تا الان میخواستند ما رو بکشند. گذشت تا اینکه در این حین ایران یک آتش تهیه را ریخت و نزدیک بود که ما با توپخانه ایران با دستان بسته کشته شویم .انها هم ما را رها کرده به سنگرهاشان پناه بردند، ولی واقعیت این است وقتی اسیر میشوی با سن و سال کم ماه وسط تابستان گرمای عراق و خستگی و... فکری برای فرار برای ما نمانده بود در نهایت آتش فروکش کرد دیدیم یکی از پاسداران که لباس خاکی بر تن داشت و آرم سپاه بر سینه و نزدیکی آرم هم تیر خورده بود را عراقی ها زیر بغلش را گرفته و آوردند و روی زمین انداخته که دیدیم شهید مومنی از بچه های گراب بود که بعدش هم شهید شد. مجروحین سخت را سوار آمبولانس کرده و بقیه را که زنده و سر حال تر بودن را سوار ایفا یا ریو کردن (خاور مانندی ) ساعت 2 بعد از ظهر بود دو نفر مسلح همراه ما را به یک بیابان 20 کیلومتری برده حدودا 3 ساعت تو این گرما، خسته ، زخمی این ماشین از این طرف بیابان ما را می برد به قسمت دیگر وهمین کار را ادامه داد. خاک لوله می شد میامد داخل خفه می شدیم . جاده پر دست انداز، خلاصه ما را زجر کش کردن تا اینکه ماشین از حرکت افتاد و خراب شد .بیسیم زدند و ماشین دیگری امد. با ماشین جدید یک سرباز فارس زبان از منافقین آمده بود. خلاصه مقر سپاه دوم رسیدیم ، پشت گردن ما را میگرفتند از بالای ایفا پرت می کردند و مینداختند پایین ، با دست های از پشت بسته و با این کاری نداشتند تو سالمی ، زخمی ، پات شکسته، دستت تیر خورده یا قسمت دیگری از بدنت و روی اون محوطه و سربازان و فیلم برداران داخلی و خارجی اطراف ما را گرفتند تمسخر کردند و.... ما هم از تشنگی خاک و گرما و خرابی ماشین بی حال بودیم داد میزدیم بر سر خبرنگاران خارجی که به ما آب بدهید ، تشنه ایم کمی آب داغ دادند.( لایوم یومک یا ابا عبدالله) که اینجا یکی دو تا از بچه ها شهید شدند و پیکرهای مطهرشان بردند . بعد از این مرحله ما را سوار بر اتوبوس کرده و راهی بغداد شدیم داخل اتوبوس کولر داشت خواب رفتیم بعد از مدتی دیدم یکی جیب هایم را تفتیش میکند بیدار شدم آن منافق فارس همراه عراقی ها بود با فحش و ناسزا هرچه پول و مدارک و مهر نماز و... برد من مجدد خواب رفتم که روبروی من یک نفر اهوازی به نام جمشید عشایری بود (لحظات اسارت تلاش کرد خود را به سنگر کمین دشمن که بالای تپه ای بود و تیر باری و چند جنازه عراقی در آن بود برساند که با شلیک تک تیر انداز عراقی زخمی و غلطان غلطان پایین آمد و مرتب می گفت خدایا منو اسیر اینها نکن من اینها را میشناسم و....) . این منافق بالای سر جمشید رفت توی اتوبوس و پرسید کجایی هستی ؟ فهمید از خوزستان است شروع کرد به اهانت کردن که ناگهان با صدای سر جمشید به سر و صورت این منافق و افتادن او داخل راهروی اتوبوس ما بیدار شدیم و متوجه منافق توی راهرو شدیم. از هر طرف با لگد بهش زدیم داد و فریاد زد و الان دیگر شب بود و به استخبارات یا سواک بغداد رسیده بودیم آمدند به کمک فرد منافق و او جمشید را نشان داد ،جمشید را پایین بردند او رو ب پشت و رو به پایین انداختند روی آسفالت محوطه با پوتین و کفش به سر و کله و کمر او میزدند تا اینکه کمر و گردنش را شکستند او را برگرداندند سرش را بالا گرفتن داد میزد و آب می خواست لیوان آب را نزدیک لب های جمشید می آوردند سر را می کشید بخورد دست و لیوان را عقب می کشیدند این کار را زیاد تکرار کردند باور کنید کربلایی زنده بود برای ما خلاصه ما را از اتوبوس پیاده کردند یک تونل را سربازان درست کرده بودند همه باتوم و کابل به دست، اولی میزد به دومی و همینطور تا آخر و آنجا راهرویی بود و یک اطاق 3 3 که 36 نفر را ریختند انجا تا لحظاتی بعد ما را برای بازجویی بردند بیرون. یک نفر یک نفر باز تکرار همان تونل وحشت و کتک با کابل و باتوم و می رفتیم توی دستشویی. ما چیزی که نخورده بودیم فقط سر را زیر شیر آب برده خیس می کردیم که آرام بگیریم و از آب شیر توالت سیر میخوردیم .بیرون می آمدیم این بار بدن خیس بود و کابل می چسبید به بدن و ما را میزدند تا می رسیدیم به میز بازجویی که فرمانده شما کیست ؟ افراد اسیر کی هستند ؟ چه سمتی دارند ؟ شهر شما چه تاسیساتی دارد؟ و.... که ما به دروغ جواب میدادیم و اگر جواب خوب نبود و می فهمیدند دو سر سیم را به گوش هایت وصل می کردند و شوکی وارد می شد انگار انفجاری در مغز سرت رخ داده و نهایتا به همان اطاق میرفتیم جمشید هم در حال جان دادن استدعای آب داشت یکی از عراقی ها شیلنگ را داخل انداخت رفت آب رو باز کنه یک بعثی رسید و شیلنگ را کشید ، جمشید گفت باشد آب به من ندادید شکایت شما رو به آقام می کنم و انتقام مرا خواهد گرفت و همانجا جان را به جان آفرین تسلیم کرد روحش شاد و راهش پر رهرو باد . این هم مختصری از یک روز از اسارت و سرنوشت ما 72 اسیر عملیات عاشورای 2 درج شده توسط : بهزاد باقری / دبیر سرویس شهدا و منتظران " میرملاس نیوز "bagheri1348@yahoo. ...
آغوش امن/ رضا صادقی
...> حالا میگن تورو با دسته بسته، تورو زنده زنده خاک کردن نمیدونی که مادر چی کشیدم، منو با این خبر هلاک کردن پُره حرفم پُره دردم عزیزم، ولی آغوش من امنِ هنوزم بذار دستاتُ وا کنم عزیزم، تو آغوشِ تو راحت تر بسوزم اگه دست تو رو نبسته بودن، می تونستی با یه لشگر بجنگی تو بچه شیر این خاکی نترسی، تو می تونی که بی سنگر بجنگی بگو تا داغِ تازم ...
طنز؛ کدام گزینه صحیح است؟ ژول یا حیا؟
...، یه بار هم توی خیابون یکی چاقو به دست نیم ساعت دنبالم دوید آخر تو یه کوچه بن بست گیرم انداخت گفتم چی می خوای از جون من؟ گفت داداش اگه زحمتی نیست یه رای به بده، دمت گرم. خلاصه مصیبت داشتیم تو این یکی دو روز. بحث سیاسی هم که حسابی داغ بود. تو همین مدت کوتاه کلی خائن و وطن فروش پیدا شد. یه سری هم واقعا فکر می کردن اگه امین حیایی رای بیاره احمدی نژاد بر می گرده، اگه ژوله رای بیاره ...
دریافت مالیات خانه های خالی از ابتدای سال95
دارید کم کم غزل خداحافظی رو خونده و به درک می پیوندید.هاهاها کار ملک تمومه اون کلیدی که شیخ حسن روزایه اول نشون داد کلید تدبیر نبود، کلید جیب مردم بود نه نه نه ... متقاضیان مسکن ، در اندیشه خرید دست نگه دارید .... فعلا نخرید تا صاحب ملک دو دستی و با التماس قباله آپارتمان رو بنام شما بزنه اونم مفتکی ... ! جالب بود ؟ بهتون چسبید ؟ خوب از عوارض خواب زیاد است ...
کپسول اکسیژن جزئی از اجزای بدنم شده است
از آن دوران گذشته اما به نظر من هنوز جنگ تمام نشده است، هنوز از خیانت تمام نشده ایم، ترورهای اوایل انقلاب امروز هم وجود دارد! فقط رنگشان عوض شده است، آن زمان شخصیت های انقلابی را ترور می کردند و امروز دانشمندان ما را ترور می کنند! آمریکا چندین ساله است که می گوید گزینه های من روی میزه! در حالی که نه خودش حرکتی می کند نه گزینه های روی میزش! اما هر روز به شکل های مختلف توسط عوامل و ایادی ...
خاطرات خبرنگاران از اولین روز مدرسه
مدرسه ام را گرفته بودم. اسم و فامیلم را هم بلد بودم، بنویسم. روز اول مهر ذوق و شوق بسیاری داشتم. مسیر از خانه تا مدرسه را دویدم. وقتی به مدرسه رسیدم، جا خوردم همه بچه ها با مادرهایشان آمده بودند. آرام رفتم و گوشه ای ایستادم و به یکی از بچه ها گفتم اسم من سمیه است؟ اسم تو چیست ؛ گفت لیلا و لیلا اولین دوست دوران مدرسه من شد. *شنیده بودم به هرکس تازه مدرسه می رود همان روز اول ...
عباس جوانمرد: با بلیت 160 هزار تومانی نمایش چه چیزی به مردم می دهید؟
قبال این بهره ای که برده اید، باید بهره بدهید. آنجا که تأکید می کنم پایه عشق عدالت است همین جاست. ما این را می دانستیم و از همان روز اول که گروه درست کردیم، ارزان ترین بلیت را برای مردم گذاشتیم. شما می دانید امروز بلیت یک تئاتر چقدر است؟ 50 هزار تومان. نه خانم! خیلی بیشتر. تا 160 هزار تومان است. این چه ربطی به توده مردم دارد؟ شما می خواهید چه چیزی به مردم بدهید؟ تفرعن؟ تئاتر یعنی ...
از سلفی بهنوش بختیاری با عبدی تا دادگاه مجری فارسی وان + تصاویر
استادیم آزادی در اینستاگرامش منتشر کرده است. اینطور که مشخصه این هنرمند از طرفداران تیم استقلال است. جواد کاظمی به همراه کریم باقری که از پیشکسوتان تیم پرسپولیسه عکسی یادگاری را در اینستاگرامش به اشتراک گذاشت. شبنم فرشاد جو بازیگر تلویزیون عکسی رو از روز اول مدرسه رفتنش در اینستاگرامش به اشتراک گذاشته است. وی زیر پستش نوشته : ساعت 7 صبحه و روز اول مهره. من دارم به بابا ...
توهین داماد نعمت زاده (وزیر صنعت) به اصحاب رسانه / صوت
رو نمی نوشتی. اگه یه مقدار وطن پرست بودی میومدی اول از خودم میپرسیدی بعد مینوشتی.معماری نیوز: ماموریت شما 8 روز بود. ما منتظر موندیم که شما بیاین. اما مدت زیادی شما اونجا موندین.محبعلی: صبر میکردی. هیچ اتفاقی نمی افتادمعماری نیوز: الان این اطلاع رسانی شده. شما باید برای افکار عمومی جواب بدید. درسته؟محبعلی: تو الان کار خودتو کردی دیگه. اطلاعت رو رسوندی دیگه. من پاسخ نمیخام بدم.معماری نیوز: آهان ...
ماندگارترین دیالوگ های تاریخ سینما (64)
ماندگارترین دیالوگ های تاریخ سینما تو کشور من ... اونایی که خیلی عاشق اند همه چی رو از دست میدن ... و اونایی که با تمسخر وانمود به عشق می کنند باقی می مونند ... Alexander | 2004 | Oliver Stone سرگرد: پس هنوزم دنبالِ جنازهٔ رفیقات می گردی ...ها؟ جلیل: رفیق آگه رفیق باشه، جنازه شم به درد می خوره ... بیداری رویاها | 1388 | محمدعلی ...
هفت ساله هایی که به مدرسه نمیروند
سلامت نیوز :پدر یک بیمار مبتلا به اوتیسم در صفحه فیس بوکش نوشت:فردا صبح که میشه مدرسه ها باز میشه و بچه ها یه سال تحصیلی جدید رو شروع می کنند. به گزارش سلامت نیوز وی در ادامه نوشت : اگه وضعیت پسرک خاص نبود فردا باید میرفت کلاس اول. ولی پسرک ما هم دنیای خودش رو داره.. تحصیل پسرک خیلی وقته که شروع شده.. بیش از سه ساله که پسرک هفته ای چند بار کیفش رو میگیره تو بغلش و توی ماشین بابا ...
معضلی به نام دانشجوی خوابگاهی/حکایت وام ازدواجی که لیلی و مجنون گرفتند
حسین اسماعیل زاده پسر... کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردیم ... وبلاگ صادقانه نوشت: کلی آدم الکی امیدوار میشن . . . وبلاگ صادقانه از انجمن وبلاگی جهرم با بیان حدیثی از امیرالمؤمنین تلنگری بر آرزوها و خیالات واهی زندگی امروز ما می زند و می نویسد: به نظرم شرکت کردن تو مسابقات پیامکی که از هر چندین هزار نفر فقط یه نفر برنده میشه و کلی آدم الکی ...
نظر مردم درباره رهبر معظم انقلاب
حکایت دارد. فکر نمی کردیم شما را در چنین وضعی ببینیم. اوّلین واکنش به این اتّفاق نذری است؛ گاه با دیکته نادرست: آقا خیلی دوستت دارم، وقتت را نمی گیرم، برای شفای تان هم سفره اباالفضل نظر کردم. برخی هم هم ذات پنداری می کردند: بابام ماه قبل دو تا عمل داشت... و اضافه می کردند: خودم و بابام و مامان و همسرم و بچه ام فدات. وقتی شما رو روی تخت بیمارستان دیدم، بیشتر از اون موقع دلم لرزید و اشکم جاری شد. و با ...
گردانندگان خانه تیمی شبکه رسانه ای ضدانقلاب چه کسانی هستند + تصاویر
مدیرمسؤولی محسن میردامادی بود. قاضی زاده درباره فرستادن فرزندش (مانی) در جایی می نویسد: مسئله این نیست که من نمی خوام بچه ام مذهبی بار بیاد، من دلم نمی خواد مانی در اون شرایطی بزرگ بشه که من بزرگ شدم، بیزارم از هر پروپاگاندایی به نفع هر مذهبی. در سال 1382، بعد از بازداشت همسرش سینا مطلبی و بازداشت کوتاه مدتش، به همراه او ابتدا به بلژیک و سپس به هلند رفت و بعد از اخذ ...
ژوله بعد از برنده شدن چه گفت؟ +تبریک مهراب قاسمخانی
امیر مهدی ژوله بعد از برنده شدن در مسابقه خنداننده برتر و در رقابت با امین حیایی، متنی را منتشر کرد. مهراب قاسمخانی نیز این برد را تبریک گفت. یه بار دیگه لطف خدا و محبت شما شامل حالم شد.دم همه تون گرم.حمایتها ومحبت ها و دلگرمی هاتون تو این چند روز حیرت انگیز بود.دست تک تک تون رو میبوسم. دویست تا اختلاف تو چهار پنج میلیون رای یعنی هیچی.در واقع رقابت من و امین هیچ برنده ای ...
زمین خواری با پشتوانه رسمی؟
بالاتر میره . آپارتمانی که 10 ساله کلنگی میشه و در سال دوم و سوم لوله های آب و فاضلابش نشت می کنه و دائما هزارو یک خرج دیگه داره والا متری یک تومن هم نمی ارزه . حالا دلال جماعت اینو با یک آپارتمان تو انگلیس مقایسه می کنن شده جریان خودرو !!!!!! نه نه نه ... متقاضیان مسکن ، در اندیشه خرید دست نگه دارید .... فعلا نخرید تا صاحب ملک دو دستی و با التماس قباله آپارتمان رو بنام شما بزنه ...
به مردم بدهکاریم
پیرزن بندر گناوه است. ما این را فهمیدیم. در قبال آن، بدهکار مردم هستیم و باید بدهی مان را پس بدهیم. شما در قبال این بهره ای که برده اید، باید بهره بدهید. آنجا که تأکید می کنم پایه عشق عدالت است همین جاست. ما این را می دانستیم و از همان روز اول که گروه درست کردیم، ارزان ترین بلیت را برای مردم گذاشتیم. شما می دانید امروز بلیت یک تئاتر چقدر است؟ 50 هزار تومان. نه خانم! خیلی بیشتر. تا 160 ...
سام درخشانی: کارخوب پیداکردم+عکس
...: سام درخشانی بازیگر سینما و تلویزیون در صفحه اینستاگرامش خبر از تست گریم کار جدیدش با عنوان پشت بام تهران داد و نوشت: بعد از شش ماه انتظار بالاخره یه کار خوب پیدا شد تست گریم کار جدیدم: خیلی خوشحالم که بعد از چند سال و تجربه خیلی خوب و موفق نابرده رنج، با کامبیز عزیزم هم بازی شدم منتظر یه گرد و خاک اساسی باشید... بغیر از اون این سریالو سعید نعمت الله نوشته که بنظر من سبک ...
یه ماهی با لباس خونگی!
داشتم چشمامو می مالیدم،تازه از خواب بیدار شدم، اونقدر چشمامو محکم مالیدم که همه جا رو تیره می بینم. آروم،آروم همه چیز شفاف می شه... اووخ بازم این پسره لوس دم مخفیگاهمه! یه اسم دهن پرکن داره، اونقدر هم از اسمش راضیه که انگار جزو خانواده سلطنتیه! هه، هه، اسمش ماهی کاردیناله، با اون خط های عمودی که رو بدنشه، هر ماهی ببینه فکر می کنه هنوز لباس خونه تنشه، یه جوری هم با اطمینان شنا می ...
حال کمند امیرسلیمانی خوب است/نفیسه روشن در روز پائیزی/لهراسبی عازم کنسرت/عکس زیبای رامبد جوان
اینستاگردی باشگاه خبرنگاران صفحات هنرمندان، ورزشکاران و مسئولین را زیررو کرده و گلچینی از آنها را در یک بسته قرارداده است. با گسترش فضای مجازی و وجود شبکه های اجتماعی فراوان، این روزها هنرمندان، ورزشکاران و مسئولین برای ارتباط تنگاتنگ با هوادارانشان از جزئیات زندگی خود و یا مسائل روز عکس گرفته و آن را به اشتراک می گذارند. بسته امروز باشگاه خبرنگاران هم قصد دارد گلچینی از ...