سایر خبرها
ماجرای جالب طلبه شدن آیت الله مجتهدی تهرانی
...، مسائل ماه رمضان را شروع کن. (به خاطر این که قبل از ورود به ماه رمضان باید در این ماه مردم با مسائل کاملاً آشنا باشند.) دو سال بعد یعنی در 21 محرم سال 1372 قمری، ثُلمه ای در اسلام به وجود آمد و آن رحلت عارف زاهد و معلّم اخلاق حاج شیخ محمّد حسین زاهد رحمه الله بود. حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: شبی که در مسجد امین الدّوله برای مرحوم شیخ محمّد حسین زاهد (رحمه الله) ختم گرفته ...
از ضرورت شورای فقهی تا رابطه ایران و عربستان: گفت و گوی تاریخی با آیت الله هاشمی رفسنجانی
و اهل نظر خودشان اجازه اجتهاد و استخراج فروع از اصول می داده اند و گاهی به جای اجازه، تکلیف می فرموده اند. برای نمونه چند مورد را می آورم. امام محمدباقر(ع) به ابان بن تغلب می فرمایند: اجلس فی مسجدالمدینه و افت للناس فانّی احبّ ان اریٰ فی شیعتی مثلک . (در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، من دوست دارم در بین شیعیان خود کسانی مثل تو ببینم). و از معاذبن مسلم می پرسند: بلغنی ...
مراسم چهلم شهادت پسرم همزمان با تولد 15 سالگی اش شد
که فرصت داشت برای کمک به او همیشه پیشقدم بود. سرکلاس درس را گوش می داد، باهوش و همیشه هم معدلش بالا بود. شرمنده نیستم خانم اسلام زاده توضیح می دهد: هنگامی که اصرار داشت به جبهه برود، گفتم من یک بار تجربه شهادت برادرم را دارم و او گفت، مامان اگر جنگ تمام شود و من نرفته باشم بعد خودت پشیمان می شوی. او ادامه می دهد: امیر جمله ای گفت که دیگر نتوانستم مخالفت کنم. یک ماه همراه 30 نفر ...
می خوابم، اما خواب، خستگی هایم را نمی برد
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، می گوید وقتی از خواب بیدار می شوم انگار بدنم این همه ساعت اصلاً نخوابیده بوده، انگار اصلاً به خواب نرفته بودم. بدنم همچنان خسته است و حوصله بلند شدن از رختخواب را ندارم. دوست دارم طوری بشود آدم 300 ، 400 سال راحت بگیرد بخوابد، بلکه این خستگی از تنمان برود. احتمالاً اغلب ما در زندگی دچار چنین حالت هایی شده ایم. یک خستگی مزمن که ما را رها نمی کند ...
آن و او
... کتری سیاه دمر سقوط می کند پای میز صحرایی که به وزشی و لگدی بند بود... بره های دست آموز از پیرامونم می گریزند... یکی شان از سر وحشت می افتد زیر دست وپای دیگرها و... باز بلند می شوم تا برابر خورشید بایستم. یک کار، از مردی که تا امروز می شناختمش، کم است. دوست داشتم مرا هم با خودش می برد. دل زخمی ام می خواست گله را جا می کردیم و می زدیم به بیابان؛ به پاس داستان های هفتگی که برایش کنار ...
ماجرای حضور "سه تفنگدار" در سازمان انرژی اتمی/ احمدی روشن مقابل 13 کشور ایستاد+ فیلم
را دیدیم، جمع سه نفره ما برای اولین در طبقه یازدهم وزارت بهداشت در اتاق دفترم شکل گرفت و برای اولین بار مصطفی را آنجا دیدم. من و شهید احمدی روشن و دوست دیگرمان بعد از سالها به سه تفنگدار معروف شدیم. * شهید احمدی روشن و دوست دیگرشان برای چه موضوعی با شما جلسه گذاشتند؟ من در وزارت بهداشت به انرژمی اتمی معروف نبودم و کسی نمی دانست من در سازمان انرژی اتمی رفت و آمد دارم، مصطفی ...
خبر مرگ من
خودروهای ایمنی تولید می کنید؟ یا از سوخت مناسبی استفاده می کنید؟ مدیریت جذابی دارید؟ همش مشغول کار و فعالیت هستید؟ برنامه ریزی بلندمدت دارید؟ دقیقا چه چیزی دارید که انتظار داری من نباشم؟ خب حالا چند روز هم برو یه جا دیگه. یه چرخی تو کشورهای دیگه بزن. اروپا چرا نمیری؟ + اولا اینکه احساسات ناسیونالیستیت رو بذار... همون کنار. جون همه مردم دنیا یه اندازه ارزشمنده. ثانیا اینکه خود اروپایی ها الآن ...
50 دیالوگ منتخب که در جشنواره های فیلم فجر دهه نود شنیده اید
...، فقط به دنیا اومدیم تا استادیوم خالی نمونه – داداش امشب همچین دیپلم به بالا حرف می زنی، – آره عطا جون، آدما پا برهنه به دنیا میان، پابرهنه هم از دنیا می رن. فقط این وسط یه چندین سالی کفش و جوراب می پوشن. ولی ناز شصت خودمون که این وسطش هم پابرهنه ایم. – میگم جون عطا این جمله های قلمبه سلمبه رو خودت شخصا سرودی؟ -نه بابا تو درودیوار توالت زندان پر است از این حرفا مشتی ...
جلوه هایی از سلوک سردار سلیمانی/ وقتی حاج قاسم گفت جانم به لبم رسیده
گفتم مادر این دو شهید می خواهد احوالی از حاج قاسم بگیرد و به حاجی بگو این مادر زمین خورده و احوالی از ایشان بپرس؛ شهید پورجعفری گفت 10 دقیقه دیگر؛ چون در جلسه است؛ وقتی مجدد ارتباط برقرار شد و مادر این دو شهید گوشی را گرفت، گوشی را می بوسید و می گفت مادر دورت بگردم مادر فدات شوم که سردار پشت خط به من گفت چادر این مادر را ببوس. پایان پیام/ 667 ...
نویسنده شهنواز از کلیشه ها رها شده / شهنواز فاقد تحلیل است / جسارت این نویسنده قابل تحسین است/ شهنواز ...
موضوعات اگر با آن باشد ما که اینجا قصد جسارت نداریم، در مورد وقایع دینی ده ها رمان نوشته شده، چرا؟ چون در ذاتش جذابیت دراماتیک را دارد. حالا چیزی که من می خواهم اینجا بگویم این است ولی در نهایتش وقتی من کتاب های خارجی را می خوانم در مورد یک موضوع خاصی که هیچ پیشینه ای هم ندارم و اولین بار است که در یک رمان با آن مواجه می شوم آنقدر حجم اطلاعات و آنقدر حجم داستانی در آن رمان زیاد است که مثلاً در مورد ...
گذری بر مدرسه شبانه روزی کانون اصلاح و تربیت تهران
ورزشی دختر نحیف 13 ساله ای نشسته است. به سمتش می روم. در حال جوییدن ناخن هایش است. فریبا 21 روز است به جرم سرقت گوشی موبایل در کانون است. او می گوید بعد از این که گوشی را از منزلی برداشتم آن را از من دزدیدند و پشیمان هستم ولی شاکی گوشی اش را می خواهد و فعلا اینجا هستم. از او که جدا می شوم به سمت مسوول شیفت بانوان می روم. خانم جوادی مسئول شیفت بانوان می گوید : مددجویان را تا ...
مادر شهید تمدن ساز و الگوی پیشرفت
حوصله ی بسیار لب به سخن گشود و همچون آبشاری فرو ریخت تا همه گی ما به هم در آمیزیم و پاک تر شویم و چشمه های زندگی از ما بجوشد. زندگی او بهترین غزل است و چه فیض ها که در هر خط زندگی بانو نهفته است. باید آن را به کمک ایثار و فروتنی و حق شناسی بازشناخت و از آن بهره مند شد. فیلم مستند " بانو " حرف های زیادی برای گفتن دارد. الگوی حقیقی یک زن مسلمان ایرانی و بانوی ایرانی- اسلامی، آن هم یک مادر ...
داغداریم اما به دشمن اجازه سوءاستفاده نمی دهیم
شهدا شده ام و همین طور خوب است. به او گفتم بابا خیلی نور بالا می زنی! هوای خودت را داشته باش. حتی در فرودگاه یکی از دوستانش که به بدرقه آمده بود به او گفت حرف مادرت را گوش می کردی و لباس دیگری می پوشیدی؛ با خنده در جواب به دوستش گفت اگر زیاد اصرار کنید گوشه لباس خاکی ام می نویسم شهید قاسم سلیمانی! تا همان روز آخر می گفت من هنوز عزادار سردار سلیمانی هستم؛ مادرش به او گفت حالا نرو، ممکن است جنگ ...
قتل برادر خشن جلوی چشمان وحشت زده مادر / قاتل باید مدرسه می رفت!
را بکشم .فقط برای این که بتوانم از دست او خلاص شوم یک ضربه به او زدم.من برادر بزرگم را دوست داشتم و هنوز هم باور نمی کنم او مرده است. من پشیمانم و طلب بخشش دارم. بنابه این گزارش، در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.