سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگو با 2 آدم ربا تهرانی که ادعای عجیبی دارند! +عکس
صبح امروز در شعبه 5 دادسرای ناحیه 34 پیش روی قاضی ایردموسی به سرقت نافرجامش اعتراف کرد و ادعا کرد که بخاطر تامین هزینه های درمان همسرش دست به این کار زده است. سابقه داری؟ نه. چرا دست به این کار زدی؟ پدر و مادرم فوت کردند و 3 سال قبل با همسرم که در یک آژانس هواپیمایی کار می کرد ازدواج کردم اما بعد از مدتی متوجه شدیم همسرم سرطان دارد و از همان روز زندگی ...
محاکمه مردی که برای حفاظت از خانواده برادر معتادش را ناخواسته به قتل رساند
تمام می شد به سراغ ما می آمد تا از من یا پدرم پول بگیرد. من و پدرم کارگر روز مزد بودیم. من صبح ها روزنامه می فروختم و بعد از ظهرها هم در یک رستوران کارگری می کردم. خودم تازه ازدواج کرده بودم و در یکی از اتاق های خانه پدرم زندگی می کردیم. روز حادثه همسرم که باردار هم بود وحشت زده با من تماس گرفت و گفت سینا به خانه آمده و می خواهد پدرت را بکشد. محل کارم شورآباد بود با عجله خودم را به خانه رساندم و در ...
محاکمه مردی که برادر معتادش را کشت
خانه پدرم زندگی می کردم. روز حادثه همسرم که باردار بود، با من تماس گرفت و گفت سریع خودت را برسان در خانه درگیری شده است. بلافاصله خودم را به منزل رساندم و دیدم برادرم چاقو کشیده و می خواهد پدرم را بزند. به او گفتم عقب برو و دست از سر ما بردار. قبول نمی کرد، می گفت پول می خواهد. برادرم در همه سال هایی که جدا شده بود، مرتب از پدرم پول می گرفت و مواد می خرید. او نصف درآمد پدرم را می گرفت و ...
پزشکی که لحظه مرگ را کارگردانی می کند
همان میدان مین سرباز بود باهم رفیق شده بودیم. رفیق دوره سربازی. جواد عاشق شده بود و من طبق معمول همین روز ها که سنگ صبور همه دلداده ها می شوم، سنگ صبور جواد شده بودم. با همسرم رفتیم خواستگاری برای جواد. خدا رو شکر به سرعت مراسم عروسی پا گرفت. چند ماهی بود جواد زندگی عاشقانه ای را تجربه می کرد. برای تشکر که بانی ازدواجشان شده بودیم ما را به خانه شان دعوت کردند. از شب قبل رفته بودیم. قرار بود صبح ...
سرگذشت دزد وحشت آفرین!
ای نداشتم و نوجوان بودم دادگاه محکومیت مرا به جزای نقدی تبدیل کرد و این گونه اولین سابقه من شکل گرفت، اما دو سال بعد، مادرم را نیز از دست دادم و از همان روز به پیشنهاد دوستانم و به بهانه فراموش کردن غم و غصه هایم به مصرف مواد مخدر روی آوردم به طوری که خیلی زود به استعمال مواد صنعتی آلوده شدم. از آن روز به بعد برای تامین هزینه های اعتیادم، خودم به تنهایی به خرید و فروش مواد مخدر پرداختم. سال 93 ...
قاتل برادر معتاد در آستانه آزادی
حادثه مشغول کار بودم که همسرم تماس گرفت و گفت سیاوش با پدرم درگیر شده است. بلافاصله به خانه رفتم و دیدم او همسر باردارم را گروگان گرفته و تهدید به مرگ کرده است. قصد داشتم آرامش کنم که ناگهان به روی پدرم چاقو کشید. خواستم چاقو را از دستش بگیرم که این بار به روی من چاقو کشید. برای اینکه او را بترسانم من هم دست به چاقو شدم. متهم در خصوص قتل گفت: آن روز خاله ام مهمان ما بود. وقتی درگیری بالا ...
دلار، سکه، خودرو، گوشت و لبنیات گران می شوند؛ شیشه ارزان/ سرمایه گذاری هنگفت برای نابودی انسان
...، از پایپ های کنارشان معلوم بود که مصرف کننده شیشه هستند. شیشه را چند می خرید؟ گرمی 40 تا 50 هزار تومان. همین مواد را سال 83 گرمی 200 هزار تومان می خریدند. می گفتند قیمت همه چیز سر به فلک کشیده، اما مواد مخدر از جمله شیشه قیمتش کمتر هم شده و دسترسی به آن هم راحت تر از همیشه است. خودت را زدی به ندانستن یا واقعا نمی دانی که چه خبر است؟ اکبر یکی دیگر از آن ها بود که این جمله را پرسید و ب ...
روایت تلخ زنان کولبر و غم برنگشتن مادر
به کول می کشد و از نودشه کرمانشاه راهی ته ویله عراق می شود. پیرزن 63 ساله ساکن روستای نودشه اگر بیمه داشت به شوق بازنشستگی، این سال های آخر را راحت می گذراند، اما برای 50 هزار تومان خرج زندگی صبح ساعت 8 از خانه می رود و 5 ساعت بعد به روستای آن طرف مرز می رسد. تا برگردد شب شده، اما دستش را جلو کسی دراز نمی کند که منت دارشان شود. نگار، دختر جوانش، این روز ها برای زایمان به خانه مادری آمده است و از ...
عید غدیر فرصت خوبی است تا یکدیگر را ببخشیم
گیرد با وجود داشتن دختری کوچک به کلاس های مختلف هنری و آموزشی برود. او می گوید: بعد از ازدواج چشمم به جهان باز شد. اوایل می ترسیدم تنها بیرون بروم، اما همسرم حمایتم کرد و مرا تشویق به حضور در کلاس و فعالیت های فرهنگی و اجتماعی می کرد. دوره های آموزشی مهدالرضا (ع) را در حرم مطهر پشت سر می گذارد و حالا مربی مهدالرضا (ع) در حسینیه حضرت زهرا (س) واقع در انتهای شفیعی است. 3 روز در هفته کلاس ...
باورم نمی شد که شوهرم به دخترم که از همسر قبلم دارم،پیشنهاد دوستی داده
دخترمان اعتیادش را ترک کند. به همین دلیل او را نزد پزشک متخصص اعصاب و روان بردم و همسرم با مصرف دارو چند ماه اعتیادش را کنار گذاشت. در این مدت احساس آرامش داشتم و آرام آرام به ادامه زندگی با همایون امیدوار شدم، ولی هنوز ترک اعتیاد او به یک سال نرسیده بود که متوجه شدم همسرم دوباره به لجنزار مواد افیونی افتاده است، اما او سختی رانندگی در جاده و بیابان را بهانه ای برای مصرف مواد مخدر قرار داده بود و ...
باید آدم هایی تربیت کنیم که از خودمان بهتر باشند 12 مرداد 1399 ساعت: 18:5
دوره من و در رشته ارتوپدی بود. منافقین به در خانه او رفتند و ایشان را شهید کردند. سال خیلی سختی بود. هیچ کسی حاضر نبود مسئولیت معاونت دانشکده پزشکی را بپذیرد برای اینکه در گزینش آنجا باید عده ای را رد می کردند و عده ای را قبول می کردند بنابراین مرا مسئول کردند. آقای دکتر قریب، رئیس دانشکده پزشکی بودند و من معاون ایشان شدم. در حالی که رزیدنت سال دوم داخلی هم بودم. آن زمان همه همکلاسی های من ...
درجستجوی دنیای بدون جنگ
پدرم هرگز نخواست که ازدواج کند چون می خواست ما را بزرگ کند. پدرم وقتی در ایران بودم فوت کرد، همیشه نگران بودم که نکند در جنگ های قومی فوت کند و دست آخر حتی محل دفن او مشخص نباشد اما با وجود همه ناآرامی ها به مرگ طبیعی از دنیا رفت. سه فرزند دارد، یک دختر و دو پسر که همه در ایران مشغول کار یا تحصیل هستند و می گوید که کرونا باعث شده است تا همسرش هم در خانه بماند و همراه او مجسمه سازی یاد بگیرد. همیشه ...
نرم افزاری برای محاسبۀ نمرۀ اعتمادپذیری
بی دلیلش در بعضی از آخرِ هفته ها. همان موقع ها، همسایه مان، خانوادۀ لوکزامبورگ، زنِ خدمتکاری داشتند که دوریس زمانِ زیادی را با او می گذراند. یک روز بعدازظهر، آقای لوکزامبورگ به خانۀ ما آمد و گفت که متوجه شده که خدمتکارشان با یک شبکۀ فروش مواد مخدر در ارتباط است. آن ها حتی در یک سرقت مسلحانه هم دست داشته اند . پدرم بعد ها فهمید که دوریس هم رانندۀ فرارشان بوده . بعدتر کاشف به عمل آمد که ...
سبزپوشانی که با گریه مردم گریستند
انتظامی نیز به نوعی سخت تر از گذشته شده است زیرا میزان ساعات کار ما افزایش یافته و ضمن اینکه باید همه پروتکل های بهداشتی را رعایت کنیم، ماسک بزنیم، از دستکش و مواد ضد عفونی استفاده کنیم، با مجرمانی در ارتباط هستیم که نه تنها بهداشت را رعایت نمی کنند بلکه با وجود برخورد پلیس باز به سطح جامعه باز می گردند. وی با بیان اینکه هر شب حدود ساعت 12 به خانه باز می گردم، می افزاید: وقتی به خانه باز ...
ناپدری عاشق نیلوفر 17 ساله شد / رازی که دختر از مادرش پنهان کرده بود
شدم که همایون به مواد مخدر صنعتی روی آورده است. دیگر بر لبه پرتگاه ایستاده بود و هر لحظه با توهم هایی که داشت، مرا به باد کتک می گرفت. چند بار تلاش کرد دختر کوچکم را بفروشد و ... خلاصه، زندگی فلاکت بارم هر روز بدتر می شد تا این که بعد از 13سال زندگی مشترک از او طلاق گرفتم و حضانت دخترانم را در قبال بخشش مهریه پذیرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. با شرکت در کلاس های آموزش خیاطی کار و کاسبی ...
گفت وگو با همسر شهید ضیائی | یا عباس آقا یا هیچ کس!
. سال 52 بود که عقد کردیم؛ پدرم از ما نیابت گرفت، رفت حرم و عقدمان را خواند. خانواده همسرم بسیار متدین و اهل حفظ حریم ها بودند اما در عین حال شاد و بانشاط و اجتماعی. کنار خانه مان منزلی با حیاتی بزرگ بود که 2روز در آن جشن گرفتیم یک روز برای خانم ها و یک روز برای آقایان؛ همسرم از شوق و ذوقش تمام دیوارهای حیات را قالی زده بود! عباس آقا متولد 1327 و اصالتا شاهرودی بود؛ هفت ماه بیشتر نداشت ...
کرونا و آثار آن
علیها فرمود: از این که پیامبر صلی الله علیه و آله مرا از برعهده گرفتن مسئولیت های مردان، معاف ساخت، فقط خدای می داند که چقدر خوشحال شدم.[32] همکاری زن و مرد در خانواده نشانه ی احترام و صمیمیت بین آنان بوده و فضایی از یکدلی را در خانواده ایجاد می کند. این کار در آرامش زندگی و روابط بین انها موثر است. در ایام دیگر شاید کار زن در خانه به چشم نیاید و کم ارزش جلوه کند یا مردان به دلیل مشغله ...
این زن تهرانی شوهرش را تکه تکه کرد/ راننده تاکسی راز این زن را لو داد +عکس
پتو بیرون افتاد. با این تماس مأموران پلیس به آدرس موردنظر رفتند و زن 45 ساله به نام مریم را بازداشت کردند .این زن همانجا به قتل شوهر سابقش به نام اردشیر اعتراف کرد. مریم در بازجویی ها گفت: من و همسرم 22 سال قبل با هم ازدواج کردیم اما شوهرم معتاد بود. ما صاحب یک دختر بودیم اما چون از بدرفتاری های او خسته شده بودم از اردشیر جدا شدم. دخترم با پدرش زندگی میکرد و من گاهی اوقات به ...
شیرزن کارخانه
آمدند شب عید غدیر بود. من از دنیا بی خبر سرگرم بازی با خواهرم بودم. چند مرد و چند زن دوباره به خانه ما آمدند. من هم به خیال خودم دوستان پدرم هستند در اتاق کناری سرگرم بازی بودم. مادرم صدایم کرد انگشتری دستم کردند و دوباره به اتاق دیگر برگشتم. آن شب مادرم گفت آن ها تو را که دیدند دیگر دختر همسایه را نخواستند. امشب آن ها تو را نامزد کردند. طاهره قرار است عروس خانواده موسوی بشوی. از این ماجرا ...
ذلیل بشی کروناااا!
شد رفتم! ابتدا در را با آرنجم باز کردم! دستهایم را 20 ثانیه شستم! در توالت را با پا باز کردم! کارم که تمام شد شیر آب را با دستمال کاغذی باز و دوباره با دستمال کاغذی بستم! دوباره با پا در توالت را باز کردم و وارد روشویی شدم و دستهایم را 20 ثانیه شستم و بعد با آرنجم در روشویی را باز کردم و خارج شدم و داشتم به سمت اتاق پذیرایی کنار مهمانها می رفتم که همسرم جیغ کشان به سمتم دوید! مرا وحشت ...
8 روایت دردناک از قرنطینه خانگی مبتلایان به کرونا و مبارزه آن ها برای غلبه بر بیماری
تست بدهم و فعلا باید منتظر جواب تست خون باشم. از مکالمه تلفنی من با همسرم، بیشتر از نیم ساعت نگذشته بود که به خانه رسیدم. دیدم همسرم بچه ها را برداشته و رفته است. همه اتاق ها را گشتم، هیچ کس نبود. او آن قدر برای رفتن عجله داشت که حتی کولر و تلویزیون را هم خاموش نکرده بود. زنگ زدم و پرسیدم که کجا رفته اند. چون در چند ماه گذشته اصلا از خانه بیرون نمی رفتند. برایم عجیب بود. همسرم چند ماه بود که به خاطر ...
سرگذشت عجیب و بی نظیر شهید طلبه مدافع حرم
را می بینم و بعد دسته گل می خرم. اما نزدیک خانه که شدم دیدم خانه شلوغ است، وقتی وارد شدم زانوانم شل شد، همه می دانستند؛ اما فقط دلداری می دادند و می گفتند که خبر شایعه است، محمد سالم است. من به پدرم زنگ زدم و گفتم با همکارانتان تماس بگیرید ببینید چه خبر است، پدر تماس نگرفت، خودم تماس گرفتم، دیدم پدرم گریه می کند، گفتم چه شده؟ گفت محمد تمام شد. تلفن از دست من افتاد و مادر شوهر و خواهرشوهرم ...
بفرمایید کرونا...!
درست کند. برای اینکه گفته هایش را اثبات کند، یک فلافل به من می دهد و می گوید: در هیچ رستورانی نمی توانید عین این فلافل را پیدا کنید. از او پرسیدم آیا بهداشت را رعایت می کنید؟ خندید و گفت: تا جایی که بتوانم بله اما فلافل های اینجا به خاطر همین کثیفی ها معروف شده است. مواد اولیه فلافل را همسرم در خانه درست می کند. او خیلی روی موارد بهداشتی حساس است و برای اینکه مدیون مردم نشویم، کاملا ...
داستان کوتاهی از ایزابل آلنده: زندگی پایان ناپذیر
جای می گیرند. در سال 1981 زمانی که پدربزرگش در بستر بیماری بود، ایزابل نامه نوشتن به او را آغاز کرد که بعدها دستمایهٔ رمان بزرگ خانه ارواح وی شد. پائولا نام دختر وی است که پس از تزریق اشتباه دارو به کما رفت. ایزابل رمان پائولا را در سال 1991 به صورت نامه ای خطاب به دخترش نوشته است. رمان های آلنده به بیش از 30 زبان ترجمه شده و نویسندهٔ خود را به دریافت جوایز ادبی بسیاری مفتخر نموده اند که ...