صوت قرآن خواندنش را به یادگار گذاشت و به سوی شهادت رفت
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت زندگی راوی مرکز اسناد در عملیات کربلای 4
هایی که دانشگاه قبول میشن، توی دانشگاه بمونن و فعالیت کنن و بی سوادها برن جبهه و بجنگن. به حسین خیلی برخورده بود، بلند شده بود و گفته بود: اگر ایثار این بچه ها نباشد، شما و امثال شما نمی تونید استاد بشید. بحث جنگیدن برای یه هدف مقدس هست، بی سواد و باسواد نداره. زیرزمین خانه که به خاطر محمدرضا و علیرضا کرده بودمش حسینیه و حسین درسش را آنجا می خواند. یک بار که شب از خواب بلند شدم، دیدم ...
راهکار های منظم کردن کودک
شود و پرخاش می کند. " اگر این حرف ها برای شما هم آشناست، بدانید که تنها نیستید. خیلی ها از اتاق درهم ریخته و نامرتب بچه های شان که حتی نمی شود در آن قدم گذاشت شاکی هستند، لباس هایی که همه جا پراکنده اند و آشغال هایی که باید در سطل آشغال باشند، اما هر جایی هستند غیر از داخل سطل و ...، سر و کله زدن با بچه ای که اهمیتی به نظم و ترتیب فضای متعلق به خودش نمی دهد واقعا خسته کننده و طاقت فرساست. برای شما ...
داخل کوچه شدم و با مشت گره کرده و شعار الله اکبر به استقبال پیکرپسرم رفتم
چادر را به دور سرم بستم و رفتم داخل کوچه به استقبال پسرم. مشت هایم را گره کردم و با شعار الله اکبر الله اکبر به استقبال تنها پسری رفتم که آخرین بار خودم اذن شهادتش را با رضایت قلبی ام به او داده بودم. جمعیت زیادی برای استقبال آمده بودند. از بزرگان خواستم تابوت را ببرند داخل خانه ام و روی شهیدم را باز کردم. چهره اش زیبا و دوست داشتنی تر شده بود. تا چشمم به عیسی افتاد، همه حواسم به لبخندی جلب شد که روی صورتش نقش بسته بود ...
مصیبت نامه "بم"
ها را ببرید، خودم را آتش می زنم. حالا هفده سال گذشته و پوران خانم مادری هشتاد ساله است: چهارده ساله بودم که به عقد آقاسیدمحمود خلیل زاده درآمدم. همسرم حدود بیست سال از خودم بزرگتر بود، اما واقعاً دوستم داشت و من هم از همان اول عشق و علاقه زیادی به او پیدا کردم. خدا به ما چهار دختر و سه پسر داد. روزگار با همه بالا و پایینش برای من و شوهرم و بچه ها و نوه هایم بخوبی می گذشت و همه ...
احیای فوری بچه فیل بعد از تصادف جاده ای در تایلند
بسیاری از فیل ها در موارد اضطراری است. بدون اطلاع از دامپزشکی، پیراپزشک مانا سریوات وظیفه کمک به فیل را بر عهده داشت و بر اساس دانش خود، شروع به فشار دادن سینه فیل کرد و سرانجام، پس از 10 دقیقه تلاش سخت، فیل کوچک حیرت زده و گیج شده توانست بلند شود. سریوات فیل را برای مداوا به دامپزشکی برد. ساعاتی بعد، او در منطقه حادثه، جایی که در آن جا یک فیل ماده بالغ که احتمالا مادرش بود آزاد شد. گفتنی ...
آسمان هست غزل هست کبوتر داریم...
گاوها از ترس ماغ کشیدند و زنان روی خنج انداختند و نوعروسان جیغ زدند و کبوتران از باروها افتادند. خلق همه خروس سربریدند و پروردگار صدا کردند که سرها ناپدید شدند و سرخی آسمان مرتفع گردید. سالی یکی دوشب همین بود. آسمان سرخ می شد. یک سرخ می گفتم، یک سرخ می شنوید. قشنگ عین خون خروس و بعد باد می آمد می پیچید لای گیسوان نخل ها و بعد گاوها ماغ می کشیدند و سگ ها غاره و بعد بی بی هی صلوات می فرستاد ...
جوش نزن!
.... مادرش سراسیمه خودش را رساند به او و زد پشت دستش: دختر با صورت خودت چی کار کردی؟ آتوسا به حالت گریه گفت: حالا من چه طوری برم مدرسه؟ بچه ها بهم می خندن... جوش های زشت! و به مدرسه نرفت. نشست توی خانه و زانوی غم به بغل گرفت. روز بعد، وضع از آن چه که بود باز هم بدتر شد، چون آتوسا مجبورشده بود ناخواسته به پنج شش جوش دیگر هم خیرمقدم بگوید. ازحرصش سر میهمانان ناخوانده را، پلقی می ...
وقتی رنگ آبی رودخانه، سرخ شد
تعدادی از نیروها که من هم شامل آن ها می شدم را به طرف آبادان بردند. سمت چپ دریفام در یک نهر قایق ها را پیاده کردیم. با آن منطقه کاملا آشنا بودم. خط مثل همیشه ساکت بود گاه گاهی تیراندازی می شد. تصفیه خانه دریفام مثل قبل نبود. خراب شده بود. همه چیز به هم ریخته بود. در سنگر لب شط قاسم استوان از نیروهای اطلاعات عملیات را دیدم. بعد از سلام و احوال پرسی گفتم چه خبر؟ گفت: خبری نیست. چند روزیه از صبح تا ...
شهیدی که رهرو شهید معلم آیت الله مطهری بود
قائل بود. بسیار مؤدب بود و دوست داشتنی، او محبوب همه بود. با شروع جنگ تحمیلی احساس می کرد جبهه ها او را فرامی خوانند. در بسیج نام نویسی کرد و آموزش نظامی را فراگرفت. در تابستان 1360 جهت دست یافتن به گم شده ی خود راهی پاوه شد و در روابط عمومی سپاه پاوه به خدمت مشغول گردید. حضور در پاوه باز روحش را آرام نکرد، او گمشده ی خویش را در خطّ مقدم جبهه می دید. عشق به جبهه موجب شد سنگر خاکی جبهه وهم ...
ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده ای که رویایشان زندگی در روستا بود
هایی که برایش به وجود می آوریم باعث آسیب دیدن بچه ها می شویم. چون آن ها نمی توانند بلند فریاد بزنند. بلند بخندند یا حتی گریه کنند و دائم باید آرام و ساکت باشد و در یک چارچوب خاصی رفتار کنند که به نظر من همه این ها به شخصیت کودک لطمه می زند. تهران می ماندیم وضع زندگی مان بهتر بود، اما نخواستیم! صدیقه می گوید با اینکه در تهران می ماندند درآمد بیشتر و زندگی راحت تری داشتند ...
همسر شهید: کسی نباید خبردار میشد که من همسر شهید هستم!
.... می ترسید برایش مشکلی پیش بیاید. خبر داشت که مادر و پدر حاج احمد هم با این ازدواج موافق نیستند. آنقدر اصرار کرد و واسطه فرستاد که دل مادرم نرم شد. روز خواستگاری قرار بود با دایی اش بیاید اما تنهایی آمد. دسته گل و شیرینی گرفته بود. هر چه گفتیم قبول کرد. ما رسم شیربها داریم. وقتی این ها را گفتیم، گفت: اصلا حرف پول را نزنید. من همه زندگی ام را فدای همسرم می کنم... 28 روز از دی ماه 92 ...
مروری بر زندگی طلبه شهید ابراهیم رضوانی چهارنائی
برای قسمت مردانه ببرد. اما هنگام گرفتن پارچ دیدم که به سختی و با کمک دست دیگر، آنرا بلند کرد. در چهره اش درد فریاد می زد ولی حرفی نمی زد. صدایش کردم گفتم: دستت چی شده؟ چیزی نگفت و رفت. ساعتی بعد در جستجویش بودم. دیدم در اتاقی مشغول پانسمان دستش است. ترکش، دستش را دریده بود و او بدون اینکه چیزی به ما بگوید با درد دست و پنجه نرم می کرد. به صورت زیبایش خیره شدم و به خود به خاطر داشتن چنین برادری ...
هرچه بیشتر در جلسات اسلامی باشید دشمن اسلام ناکام تر و ناکام تر خواهد شد
بیشتر از همه محبوب خانواده بود. مظلومیت خاصی داشت. هر دستوری به او می دادی، فوراً انجام می داد. به نظم و انضباط اهمیت می داد. فردی صادق و امانتدار بود. هر جا که لازم بود، امر به معروف و نهی از منکر می کرد. در مورد حق النّاس می گفت: هرگز حق کسی را ضایع نکنید که بازخواست خدایی دارد. عسگری که خودش را مطیع امر رهبری میدانست، 15 ساله بود که از مدرسه رضایت نامه آورد تا پدر امضا کند و او راهی جبهه ...
از روحانیت حمایت کنید/ اگر روحانیت تنها باشد دشمن سنگر مقاومت شما را بهم می زند
تکلیف زن و بچه من چه می شود یا اینکه پدر و مادر پیری دارم و از رفتن من چه می شود، این ها همه بهانه است. به قول امیرالمؤمنین (ع): اگر زن و فرزند شما صالح هستند و برای خدا مشغول ستایش هستند دیگر چه غمی دارید، خدا هم سرپرست و هم روزی دهنده این ها است و اگر غیر از خدا را می پرستند، پس چرا خودت را سرگرم می کنی. پس متوجه شدیم که خودمان را گول می زنیم، اگر به جنگ نروید، جنگ به سوی شما ...
انار شب یلدا دختر بچه 6 ساله را تا یک قدمی مرگ کشاند
سرکودک که یک دختر شش ساله به نام نیکا بود رسیدیم متوجه شدیم که هنگام خوردن انار یک دانه به گلویش پریده و باعث انسداد مجاری تنفسی اش شده. کودک در آغوش مادرش بود و رنگش به سیاهی می زد. لحظات سخت و پر اضطرابی بود ظاهر دخترک نشان می داد که زمان زیادی برای امدادرسانی نداریم او را از مادرش گرفتم و عملیات نجات برای باز کردن راه تنفسی و بیرون کشیدن دانه انار از گلویش را آغاز کردیم. در ...
قصه مادری ام برای محمد با جدایی و انتظار پیوند خورده بود
یک هفته بعد از شهادت محمد صادق، پدرش به منطقه رفت و از آنجا خبر آورد که پسرمان شهید شده است. دوستانش می گفتند وقتی محمد صادق مجروح شد، اوضاع منطقه به قدری وخیم بود که مجبور شدیم او را نیمه جان در میان نیزار ها بگذاریم و به عقب برگردیم. دو سال پیش هم یکی از همرزمانش که شاهد شهادتش بود برای مان تعریف کرد که بعثی ها سر پسرم را بریده بودند. من تا آن لحظه از نحوه شهادت پسرم خبر نداشتم. فقط می دانستم که شهید شده، اما اینکه با چه کیفیتی شهید شده است، خبر نداشتم ...
در رسانه | روزهای شاد سمانه با عقد به پایان رسید
تنها کسی بود که این راز مگو را می دانست، هرچند روز یک بار با هم به کافی شاپ می رفتند یا دست در دست در خیابان ها قدم می زدند و عشق را معنی می کردند، اما این راز مگو برملا شد و پدر و پدربزرگ از ماجرا خبردار شدند، سمانه دیگر باید به عشقش پایان می داد. سمانه می گوید: من خودم قصد ازدواج نداشتم و مسئله را با میلاد در میان گذاشتم و گفتم هرچه زودتر باید این رابطه را تمام کنیم؛ اما او قبول نکرد و ...
ایثارگری و فداکاری دختر شهید عبدالحسین شهریاری در جبهه تعلیم تربیت در مناطق روستای شهرستان جیرفت/ فخری ...
کهنوج خانه بسازد تا ما بتوانیم ادامه تحصیل بدهیم اما انگار خدا سرنوشت دیگری را برایمان رقم زده بود. آن زمان پدرم به شهادت رسید و من به خاطر ماندن در روستا از تحصیل محروم شدم. بعد شهادت پدرم در 17 سالگی ازدواج کردم و بچه دار شدم، همسرم معلم بود و هوایم را داشت اما زمانی ماه مهر یا حتی اواخر شهریور فرا می رسید ناخواسته گریه می کردم و دلم می خواست می توانستم دوباره درس بخوانم. همسرم ...
بازداشت شوهر بعد از مرگ آتشین همسر
باهم دعوا می کردیم. فرزند هم دارید؟ شهناز یک بار سقط جنین کرده بود. فروردین امسال هم بچه مان 5 ماه و 20 روزه به دنیا آمد و بعد از چند روز بستری شدن در بیمارستان فوت کرد. این اتفاق ها ضربه سنگینی به همسرم وارد کرد؛ و او زمانی حالش بدتر شد که برادرش هم چند روز بعد فوت کرد. مرگ بچه و برادرش باعث افسردگی و مشکل روحی در شهناز شد. این موارد باعث اختلاف بین من و شهناز شده بود و مدام باهم ...
تصاویر: مدرسه ای بدون برنامه شاد و اینترنت در پیرانشهر
صدا و سیما: پنج دانش آموز پایه اول تا پنجم در مدرسه عدل روستای میشه ده شهرستان پیرانشهر درس می خوانند، اینجا نه خبری از اینترنت است و نه برنامه شاد، آقای محمد عابدی معلم مدرسه می بایست ساعت ها راه برای این که به مدرسه برسد طی کند. بچه های این مدرسه می گویند ما نیز بعد از مدرسه به کمک پدر می رویم تا او نیز دست تنها نماند. ما مجبوریم تا مقطع ششم درس بخوانیم، چون در روستا مدرسه دیگری نداریم و مسیر برای رفتن به شهر هم طولانی است. دختران روستا نیز تا ششم ابتدایی درس می خوانند، و بعد از آن در خانه برای خانه داری آماده می شنوند. ...
تاثیر روانی مرگ مادر در کودک
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از آموزک ،مرگ از سخت ترین و بدترین تجربه های زندگی بشر است. حادثه ای که تا با آن رودررو نشویم، درکش نخواهیم کرد. هنگامی که این اتفاق مربوط به والدین باشد، البته تلخ تر و آزاردهنده تر هم خواهد بود. در این میان، وقتی کودکی پدر یا مادرش را از دست می دهد، سختی شرایط صد چندان می شود و غصه ها بی شمار. اینجاست که وظیفه مراقبان کودک نیز به همان نسبت دشوارتر خواهد ...
سپاه مدرسه عشق است/ شهادت درسی است گرانبها که پیامبران وارث آن هستند
، بر عهده داشت. مادرش می گوید: همیشه در آخرین دیدارهایش می گفت: مادرم باید بدانید که علی با کالیبر 60 شهید می شود. سیدعلی در آخرین اعزامش در سال 67 که هم زمان با ماه مبارک رمضان بود، به جبهه اعزام شد. او قبل از رفتن، وصیت نامه اش را نوشت و سرانجام، سیدعلی در شب 21 رمضان 67، شال سبز رنگی به کمر بست و به هم رزمانش گفت: شب آخری است که در این دنیا هستم. و روز بعد، هم ...
سارق کودک آزار به دار مجازات آویخته شد
می داد او را سؤال و جواب می کردم تا ببینم در خانه تنهاست یا نه. به او می گفتم پدر و مادرت خانه هستند؟ اگر می گفت هستند که بی خیال می شدم و می رفتم اما اگر می گفت نیستند به دروغ می گفتم که پول برایشان آورده ام و پس از آن وارد خانه می شدم و دست و پایشان را با طناب یا چسب می بستم و گاهی وقت ها، بی آنکه کاری به کارشان داشته باشم، اموال قیمتی را می دزدیدم، اما گاهی صدایی که ناشی از توهم شیشه بود به من ...
مادر و دخترهای بازیگر سینمای ایران
کوثری است و سالهاست که به همراه همسرش در دنیای سینما و تلویزیون فعالیت میکند.باران کوثری دختر این خانواده هنرمند است که راه پدر و مادرش را در وادی هنر ادامه داد و شش سال بیشتر نداشت که در فیلم بهترین بابای دنیا به ایفای نقش پرداخت و بعد از آن در فیلم و سریال های زیادی مقابل دوربین رفت. فرشته طائرپور و دخترش غزل شاکری فرشته طائرپور تهیه کننده و فیلمنامه نویس کشورمان یکی دیگر از ...
ناگفته هایی از اولین ساعات کربلای 4
تنه به تنه شدیم. وقتی به هم برخورد کردیم، قدش آنقدر بلند بود که سرم به سینه اش خورد. ناگهان ترس همه وجودم را گرفت. برگشتم به طرف بچه های خودی و با لکنت گفتم: عراقی عراقی... محسن مصلمی تر و فرز به طرف کماندوی عراقی دوید و او را هدف قرار داد. روحیه ام از برخورد تن به تنی که با کماندوی عراقی داشتم به هم ریخته بود، اما چاره ای نبود و باید کار را ادامه می دادم. بچه هایی که باید در محور سمت چپ ...
از مسئولین می خواهم گوش به فرمان ولایت فقیه باشند/ هرگز دست از دین پر صلابت اسلام نکشید
حالی که فقط کلاس پنجم ابتدایی بود، هر روز به ساری می آمد تا در تظاهرات شرکت کند. بعد از ده روز از مدرسه، او را اخراج کردند و گفتند: باید پدرت را بیاوری. سال 1359، عضو انجمن اسلامی و گروه مقاومت کلمر شد. در سال 1361، با عضویت در بسیج، در مرزن آباد چالوس، به مدت سه ماه مشغول آموزش شد و سپس، به اتفاق احمد فلّاحیان (شهید) به هفت تپه رفت. او عامل اصلی، ولی الله برای جبهه رفتن بود. ...
پرستارانی که گاهی تا یک هفته هم استراحت نمیکردند
موقع دختر آوردن است؟ او مجدداً به خواب رفت. ما آن موقع حتی یک پتو هم نداشتیم. از کوله بار یکی از رزمندگان پتو درآوردیم و نوزاد را در آن پیچیدیم. پس از مدت کوتاهی زائوی دیگری را آوردند، وقتی مجدداً صدای بچه بلند شد، همان رزمنده پرسید: قلوی دوم را جا گذاشته بودید؟ ، گفت: نه یکی دیگر است ، گفت نوزاد چیست؟ ، گفتم پسر! ، خیلی خوشحال شد و گفت: خوب سرباز امام زمان (عج) است . گاهی در عملیات ها سه شبانه روز و یا یک هفته سرپا بودیم و حتی فرصت درآوردن کفش را نداشتیم . ...
مجازات بازدارنده و عبرت آموز به جای مجازات محدود
سرویس حوادث جوان آنلاین: محمد رضا زمانی علویجه، وکیل خانواده قربانیان می گوید: خانواده های اولیای دم نسبت به این نظر کارشناسی اعتراض کرده و معتقدند مدیرعامل و صاحب کلینیک، مقصران اصلی حادثه اند و این میزان تقصیر برای آن ها بسیار کم است. آن ها بر این باورند مؤسسین و متصدیان کلینیک برای کسب سود بیشتر و با هزینه کمتر، اصول ایمنی استاندارد را رعایت نکرده بودند. آن ها در یک فضای مسکونی با کمترین امکانات، مؤسسه درمانی در حد یک بیمارستان را تجهیز کرده بودند که در همان فضای کم چهار یا پنج اتاق عمل درست شده بود. همچنین ساختمان راه اضطرار و راه فرار، سیستم اطفای حریق، اعلام حریق و هیچ راه فرار دیگری نداشت تا روز حادثه افراد درگیر در آتش بتوانند جان خود را نجات دهند. حتی از پشت بام ساختمان هم برای مواردی استفاده شده بود که فضای آن اشغال شده بود. و ...
خوب شد امام آمد تا خانه دار شوید!
به گزارش شریان نیوز ،به نقل از دفاع پرس، از بازماندگان جبهه و جنگ و از نیروهای تفحص شهدا بود، سعید شاهدی اسفندماه سال 47 در تهران متولد شد. نوجوانی اش مصادف با جنگ تحمیلی بود و سعید در اکثر عملیات ها حضور یافت و پنج بار مجروح شد. بعد از حضور مداوم در دفاع مقدس نتوانست جبهه را کنار بگذارد، با یادگاری هایی که از جبهه در بدنش و خاطراتی که از رفقای شهیدش در ذهنش مانده بود خودش را تا دوم دی ماه سال 74 ...
اعدام آزارگر 20 زن و کودک در زندان رجایی شهر
به بهانه اینکه برای پدرشان پول آورده ام از آنها می خواستم در را برایم باز کنند تا پول را تحویلشان دهم.وقتی وارد خانه می شدم، با تهدید چاقو دست و پای آنها را با طناب یا روسری داخل خانه می بستم و در اتاق خواب یا حمام زندانی شان می کردم. و آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده و بعد از آن پول و طلاها را سرقت می کردم. در روز زنگ صدها خانه را می زدم تا یک بچه تنها در خانه پیدا کنم. گزارش آزار ...