سایر منابع:
سایر خبرها
فروش نوزاد در تهران در کمتر از 5 دقیقه!
است و پسرش هم گم و گور شده! به من گفته بود دو دختر دارد که ازدواج کرده اند و سرخونه و زندگیشان اند. تند و فرز است برای همین راه رفتن تندش بهش لیلا اردک می گویند. سپیده می گوید کارتن خوابی خیلی بده، منم وقتی پسرم رو حامله بودم مصرف می کردم، خیلی سخته، حالم بد شد یاد خودم افتادم می زند زیر گریه و پشت بندش اشک های لیلا هم سرازیر می شود. سپیده و لیلا چند قدمی دور می شوند به صحبت. بعد من به ...
آیاتی که سر مبارک امام حسین(ع) تلاوت کرد
؛ من در نفس خودم تعجب کرده و مشکوک شدم. در همان حال صدای امام حسین(علیه السلام) را شنیدم که فرمود: یَا ابْنَ وُکَیْدَةَ أ مَا عَلِمْتَ إنَّا مَعْشَرَ الْأئِمَةِ أحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّنَا ؛ ای فرزند وُکیده! آیا نمی دانی که ما امامان نزد خدا زنده ایم؟. پیش خود تصمیم گرفتم که سر را از مأموران سرقت کنم. صدا زد: ای فرزند وُکیده! نمی توانی این کار را بکنی! گناه ریختن خون من به وسیلة آن ها از ...
چالش های پزشکی در دفاع مقدس
شرایط بسیار بدی بود، زنده ماند. ما همه امکاناتی را که آن زمان در بیمارستان های مجهز شهر ها داشتیم به بیمارستان های صحرایی در جبهه ها انتقال داده بودیم مثلا یک سری دستگاه های پُرتابل رادیولوژی زیمنس را برای بیمارستان شهدای تجریش خریده بودیم و از آنجایی که من خودم رئیس بیمارستان بودم، دستور دادم آن ها را به جبهه منتقل کنند زیرا امام خمینی (ره) فرموده بودند حرف اول را جنگ می زند و باید همه ...
ناهید به روایت آیدا پناهنده
از دید او نیست. بلکه سعی شده از طریق دانای کل به مسائل زن نگاه شود. درست است که فیلم ساز قصد داشته به عمق مسائل زن نزدیک شود. اما بااین حال، چرا این نوع روایت را برگزیدید؟ من هیچ وقت نمی خواستم با محدودکردن روایتم به زن قهرمان فیلم، اثری کاملا زن محور بسازم که تمام جهان از دریچه نگاه یک زن دیده شود. من نوعی از نگاه متکثر واقع بینانه را ترجیح می دادم. این شیوه روایت، دست فیلم نامه نویس و ...
دختری که زندگی اش با شهید زین الدین متحول شد!
مقنعه به من هدیه داد. اسم کتاب نیمه پنهان درباره زندگی شهید چمران بود. راستش را بخواهید از گرفتن هدیه ناراحت شدم و حس کردم به من توهین شده به خاطر همین هدیه اش را پس دادم و گفتم دوست ندارم کسی برایم تکلیف مشخص کند. همکلاسی ام بدون اینکه ناراحت شود هدیه را پس گرفت. چند روز بعد دوباره کتاب را به من هدیه داد و من بار دیگر هدیه اش را پس دادم. این کار بارها تکرار شد تا اینکه سرانجام هدیه را ...
تا لحظه شهادت دست از مبارزه با داعش برنمی دارم/ پسرم دینش را به اسلام ادا کرد/ داعش 100 برابر بدتر از ...
به گزارش گروه سایررسانه های دفاع پرس ، این روز ها صدها نفر در راه دفاع از جبهه مقاومت در برابر استکبار و صهیونیزم بین الملل داوطلبانه به خط مقدم مبارزه در سرزمین سوریه شتافته اند تا خدشه ای به اسلام ناب محمدی (ص) وارد نشود. به سراغ پیرمرد 55 ساله مدافع اسلام در مقابل تکفیری ها، می رویم همان که سربند دفاع از اسلام را نه تنها برای خود بست، بلکه گره ای هم به سربند عصای پیری اش سلمان زد تا ...
فروش یک نوزاد در تهران در کمتر از 5 دقیقه!
خوابی خیلی بده، منم وقتی پسرم رو حامله بودم مصرف می کردم، خیلی سخته، حالم بد شد یاد خودم افتادم می زند زیر گریه و پشت بندش اشک های لیلا هم سرازیر می شود. سپیده و لیلا چند قدمی دور می شوند به صحبت. بعد من به بهانه تماس با شوهرم می روم دورتر، سپیده می آید: می گه به تو بگیم 5 تومن و یک تومن سر معامله بخوریم. از سپیده آمار هانیه را می گیرم. می گوید: بچه مال پسره است 26 سالشه، مهدی جنس می فروشه ...
سرعت در بی هویتی غربی و دور زدن قانون(گزارش روز)
را به سمت حفظ حجاب سوق داد. همنشین محجبه و متدین انتخاب کنید ساناز جبارزاده یک دانشجوی رشته مدیریت در مورد ضرورت حفظ حجاب در دانشگاه می گوید: من ابتدا به مقوله حجاب بی توجه بودم. نماز می خواندم و در مجالس مذهبی هم شرکت داشتم اما نمی دانستم برای چه باید حجاب را سفت و سخت گرفت! وارد دانشگاه شدم از ترم دو به بعد دوستانی پیدا کردم که در وقت های فراغت با هم گفت و گوهای سیاسی و مذهبی ترتیب می ...
برای بازی در فیلم گاو نه قرارداد بستم و نه پول گرفتم
تئاتر بود و مدرک دیپلم هم می داد، اساتید مانند استاد نامدار، استاد حجازی، استاد آل آقا، استاد جتنی عطایی در این مدرسه بودند. علی نصیریان گفت: در سال 1336 بعد از اینکه فارغ التحصیل شدم به اداره هنرهای دراماتیک رفتم که دکتر فروغ رییس ما بود و در نمایشنامه پدر استرینبرگ بازی کردم که دکتر فروغ کارگردان بود و من در این اداره هنرهای دراماتیک استخدام شدم، که برای من هم خیر بود و هم شر، از این ...
کشتن همسر به خاطر رقیب عشقی!
ندارد تا اینکه سه ماه بعد، مرد جوان خودش را تسلیم پلیس و به قتل همسرش اعتراف کرد. او گفت: من زهره را خیلی دوست داشتم و نمی خواستم او را از دست بدهم به همین خاطر هم وقتی با من دعوا می کرد سکوت می کردم و چیزی نمی گفتم. فقط می خواستم عصبانیتش از بین برود و مبادا من را ترک کند اما وقتی شنیدم رقیبی که قبل از ازدواج ما عاشق همسرم بود، دوباره به او نزدیک شده آن قدر عصبانی شدم که نتوانستم خودم را ...
حکم شلاق و تبعید قهرمان المپیکی ایران بخاطر تجاوز
گفت که او را فریب و مورد آزار و اذیت قرار داده اند. او گفت: از پنج سال قبل با این ورزشکار آشنا شدم و قرار بود با یکدیگر ازدواج کنیم اما او همیشه درگیر اردوهای تدارکاتی تیم ملی و مسابقاتش بود. من حدود پنج سال این شرایط را تحمل کردم اما دیگر خسته شده بودم. به همین دلیل رابطه ام را با او قطع کردم. شاکی ادامه داد: مدتی از او بی خبر بودم تا اینکه یک روز با من تماس گرفت و از من برای شرکت در ...
چراغ قرمزهای زندگی مشترک
خودم و همسرم دلخوشی های کوچکی درست کنم. می توانستم زمان این انتظار را با تراشیدن دلیل های کوچک برای شادمانی، کوتاه کنم. واقعا سال هایی که این طور در انتظار چراغ های سبز برای فردایی بهتر از دست دادم، قابل برگشت نیست و این بزرگ ترین افسوس زندگی من است. مگر می شود در زندگی مشترک به چراغ قرمز برنخورد؟ شما راننده ای را می شناسید که بتواند بگوید در طول رانندگی تمام چراغ ها برایش سبز بوده است ...
آمریکایی ها از من کاریکاتور کشیدند در حال تقدیم مدالم به رهبرم
خودم جلو بروم که با این تفکر هم بازی خودم و هم تیم را خراب می کردم. به همین دلیل تصمیم گرفتم رشته ای انفرادی را انتخاب کنم. ووشو بهترین انتخاب بود؟ نه ، ابتدا سراغ کیک بوکسینگ رفتم. در مسابقات کشوری مدال طلا هم گرفتم و به تیم ملی نوجوانان و بعد از آن جوانان هم دعوت شدم. اما متأسفانه در این رشته به آنچه حقم بود نرسیدم. در حالی که تا دقیقه 90فیکس بودم ، لحظه آخر از بازیکنان بومی ...
حج من پاسداری در پاسگاه زید است
شناسایی هم معطل می ماند. یادم نیست چند روز گذشته بود، یک شب یکی مرا از خواب بیدار کرد. وقتی چشم باز کردم، دیدم عام رحیم با پارچ و لیوان آب یخ بالای سرم بود. با حرص و ولع چند لیوان پی در پی آب خوردم. بعد عام رحیم بقیه بچه ها را یکی یکی از خواب بیدار کرد و به آنها آب داد. آن شب تمام بچه ها از دست ایشان سیرآب شدند و بعد عام رحیم مظلوم و مثل همیشه با لهجه اراکی گفت: بچه ها مونا بَبَخشید چند روز اذیت ...
بازخوانی دلایل عدم پاگرفتن فرهنگ روابط عمومی درایران
دوران خانواده ها تب پزشک شدن فرزندان خود را داشتند به همین دلیل من نیز انتخاب اول خودم را پزشکی قرار دادم و البته بدلیل کم سن و سال بودن پذیرفته نشدم. واقعیتش این است که رشته دامپزشکی را خیلی دوست داشتم و حالا هم هنوز فکر می کنم که اگر دامپزشک می شدم خیلی خوشبخت تر از حالا بودم. در همان دوران برادر کوچکتر من رشته دامپزشکی را انتخاب کرد و در دانشگاه تهران قبول شد و در فرانسه ادامه تحصیل داد و در ...
گوینده ای که جمله معروف قوام السلطنه را خواند + عکس
...، جلالی به من گفت: تو که از قدیم با قوام السلطنه ارتباط خانوادگی داری، چرا نمی روی و برای روزنامه با او مصاحبه نمی کنی؟ *درچه سالی؟ سال 1321. به منزل قوام السلطنه تلفن زدم و وقت گرفتم و رفتم و سئوالاتی را از او پرسیدم و بعد هم متن مصاحبه را به جلالی دادم. *قوام را از نظر شخصیتی چگونه آدمی یافتید؟ از نظر من انسان، خاصی بود. بعد از اینکه مصاحبه را به ...
داعش رسماً ایران را تهدید کرد!/ مخالفت صریح وزیر بهداشت با رییس جمهور/ قول وام دو میلیونی احمدی نژاد/ ...
" را جست وجو کنید صفحات متعددی به شما پیشنهاد می شود که بسیاری از آنها دنبال کنندگان چند هزار نفری دارند.نکته جالب دیگر آنکه به دنبال باز کردن این صفحات با توضیحات جالبی مواجه شده و در کنار آن شماره های تماس متعددی را هم به دست می آورید.جالب تر آنکه حتی برخی از این افراد برای فعالیت تعیین وقت هم دارند و به عنوان مثال تنها در روز یا ساعت های خاصی از هفته افراد می توانند وقت بگیرند تا در زمان مقرر ...
وودی آلن: از همه فیلم هایم متنفرم!
یک فیلم کار می کردند، فکر کنم مرغ دریایی بود. چند لحظه ای داشتم با ریچارد گپ می زدم. خیلی کم می شناختمش. ریچارد گفت که هرگز بعد از بازی در فیلمی آن را تماشا نمی کنم، هرگز . او بازیگر بزرگی بود، و من با خودم گفتم وای، خیلی عجیب است. من فقط نویسنده ای بودم سر فیلم اولم و هیچ چیز نمی دانستم. وقتی خودم وارد فیلمسازی شدم، کاملا فهمیدم که چه منظوری از این حرف داشته است. دنیل دی ...
روایتی دردناک از فقر و فحشای زنان در خیابان ها؛این زن لبخند نمی زند!
است که یک لحظه دلم برای زن می سوزد و با شدت دستش را می کشم.روی جدول کنار خیابان پهن زمین می شود.بلندش می کنم دستم را کنار می زند و می گوید: از جانم چه می خواهی؟ می گویم: داشتی تصادف می کردی! می گوید: خوب که چه؟ نهایت می مردم ! یا نهایتا یک ماه در بیمارستان بستری می شدم و شبها جای خواب داشتم! و بعد می خندد.بی محابا می خندد و سیگاری آتش می کند و من اندوهناک ترکش می کنم . اپیزد سوم : ...
قبل از فتنه 88 در حال رسیدن به توافق در مساله هسته ای بودیم اما فتنه مانع آن شد/ رد پای برخی زندانیان ...
به گزارش نافع به نقل از رجا، علیرضا مرندی اصالت اصفهانی دارد و در سال 1318 در این شهر پا به جهان گشوده است، در در اوایل دهه 40 شمسی در دانشگاه تهران درس طب خوانده، و سپس راهی ایالات متحده شده و تحصیلات خود را تا مقطع فوق تحصص ادامه داده است. استاد تمام این روزهای دانشگاه شهید بهشتی، ابتدا استادیار و سپس دانشیار دانشگاه رایت - استیت آمریکا بود و تا سال 1358 رئیس بخش کودکان و همزمان رئیس بخش نوزادان ب ...
بلدیه چی نوین 2
... اعتماد به بنده و میدان دادن برای اجرایی ساختن برنامه هایم بود. پس اعتراضات شورا را چه طور ارزیابی می کنید؟ در شورا باید تضارب آرا باشد . شورا نباید یکدست باشد. یک بار میخواستند که مرابا 8 رای استیضاح کنند.در آن جلسه رفتم نیم ساعت صحبت کردم و با 9 رای موافق دوباره تایید شدم. آیا آقای سید فاطمی در دوره شهرداری شما در کنار شما بود؟ سید فاطمی در طول ...
20 ترکش یادگاری من از ضیافت جبهه هاست
آموزشی سخت داشتیم. یک بار مرخصی 15 روزه رفتم و بعد از آموزشی به جبهه اعزام شدیم. کلاً چند بار اعزام و چطور مجروح شدید؟ بار اول به منطقه هورالعظیم اعزام شدم. سه ماه پدافندی بودم. بعد از یک مرخصی 25 روزه آمدیم منزل، بعد هم به جبهه رفتیم، بار دوم برای عملیات والفجر 8 اعزام شدیم. طرحی داده بودند به نام ادغام بسیج با ارتش 5 هزار نفری و نیروی سپاهی را به لشکر 77 خراسان داده بودند که با ...
روایاتی از مبارزه با چماق به دستان تا خاطره دیدار با مقام معظم رهبری
... مدتی بعد از معرفی و آشنایی با جانباز قطع نخاع سیدشهاب الدین بصام تبار، تصمیم خودم را برای ازدواج با ایشان گرفته بودم. نیت من همان همراهی با یک جانباز بود و نه چیز دیگر. سال 1372 من با ایشان ازدواج کردم؛ یعنی چندسالی بود از فضای جنگ و جهاد و جبهه دور شده بودیم. می خواهم بگویم ازدواج با ایشان، ادای دین نبود؛ چون این دِین ادا شدنی نیست! اگر من این ازدواج را پذیرفتم، به حساب دل سوزی برای همسرم ...
داستانهای شکارچی پیر
گرفته بود - و دست آخر روی حفره ها را با پنیر پوشاندم. در تمام مدت کار دستکش هائی به دست داشتم که به خون گوساله آغشته بود و حتی از نفس کشیدن نزدیک طعمه خودداری می کردم. وقتی همه چیز آماده شد، آن را در کیسه ای از چرم خام [که آن را هم به خون گوساله آغشته بودم] قرار دادم و به راه افتادم، در حالی که جگر و قلوه های گوساله را در انتهای طنابی بسته و به دنبال خود بر زمین می کشیدم. ده مایل را بدین ترتیب ...
بازیگر اصلی ماجرای ورامین، از این حادثه می گوید
.... چون رای من مهم بود، کاندیدای هفت عضو فراکسیون اصولگرایان آقای زاکانی بود، هفت عضو فراکسیون رهروان نیز با هم همراه بودند. من بودم که رایم معلوم نبود و به هر کدام رای می دادم او رئیس می شد . من با آقای لاریجانی توافق کردم که آقای بروجردی رئیس شود . فردای آن روز که آقای جلالی برای ما هشت نفری که قرار بود به آقای بروجردی رای بدهیم جلسه هماهنگی تشکیل داد، آنجا دیدیم حرف های دیگری مطرح است، آقای ...
پای پیاده شوق وصال دیدار یار
اربعین می شوم با این تفاوت که تقریباً روز چهلمش من هم در کربلا هستم و این بار علاوه بر داغ حسین، داغ عزیز و جوان از دست داده ام را هم دارم. یادمان باشد از امسال اربعین تا سال بعد هزار و یک اتفاق ممکن است برایمان بیفتد. پس اگر ساک می بندیم و بساط سفر آماده می کنیم، اگر تا پای اتوبوس می آییم، اگر مرز را با پای پیاده رد می کنیم و به کربلا می رسیم همه اش خواست صاحبخانه است و بس و ما فقط از او خواسته ...
خداوند به شهدا و مجاهدان فی سبیل الله رزق می دهد
که به جبهه می رفت و هرازگاهی هم به مرخصی می آمد. آخرین باری که به مرخصی آمده بود، وقتی که داشت می رفت، از نیروهای گردانش عقب مانده بود. با عجله رفتم جلو از زیر قرآن ردش کردم. موقع رفتن دست تکان داد و گفت: "مادر اگر مرا ندیدی، حلالم کن." این را که گفت تمام وجودم لرزید و با خودم گفتم: "چرا این دفعه محمد این طوری بود؛ مگر قراره برنگردد؟!" چند روزی که از رفتنش می گذشت؛ همه اش ...
پسر سلطان شراب با خواندن قرآن مسلمان شد
بالا و رفیع می دید. شما برای نوشتن این کتاب چند سال وقت صرف کردید اصولا برای نوشتن رمان این همه زمان برده می شود؟ نه بستگی به کاردارد عرض کردم من درباره ادواردو شناختینداشتم و نیاز به کسب اطلاعات و شناخت بود برایهمین تقریبا سه سال طول کشید تا کار تحقیقاتی انجام بدهم ودرباره محل زندگی او فرهنگ و موقعیتی که دارد شناخت پیدا کنم حتی یک سری اسناد از ایتالیا دریافت می کردم که باید ...
علم در ایران دکان شده است/ خاطره دیدار با امام(ره)
اتفاقاً دلیل موفقیتم در حوزه ادبیات هم فلسفه بود- با همه این ها در دانشگاه به رشتۀ فلسفه نرفتم. چون جواب تعدادی از سؤالاتم در فیزیک بود، بنابراین به فیزیک علاقه مند شدم. به دانشکدۀ فیزیک دانشگاه تهران رفتم و در آنجا شاگرد اول شدم. بعدش هم به خارج از کشور رفتم و فیزیک را ادامه دادم. البته همواره مطالعات فلسفی را ادامه دادم. هیچ وقت هم از انتخاب هایم پشیمان نشده ام، چون به تلفیق دو تا چیزی که می ...
چماق سرزنش شیشه عمر زن جوان را شکست
منزل خارج شدید؟ حدود ساعت 5 بعدازظهر بود. ساعت چند دوباره به منزل بازگشتی؟ ساعت 7 بود که وارد خانه شدم. یک لامپ در پذیرایی روشن بود ولی لامپ اتاق خواب خاموش بود و همسرم به خواب رفته بود. مواد هم مصرف کردی؟ بله! مقداری تریاک را که جای لوله بخاری و در پذیرایی منزل مخفی کرده بودم برداشتم و آن را خوردم. بعد از آن چه اتفاقی افتاد ...