سایر منابع:
سایر خبرها
همه چیز درباره نامه نگاری های اخیر مدیرمسئول اطلاعات
ماموریت را این شیاطین به شما که در پرونده خویش همراهی با حضرت امام را دارید و هم اینک نیز نماینده محترم ولی فقیه در موسسه اطلاعات می باشید، سپرده اند و در واقع می خواهند با دست شما به امام و نظام اسلامی سیلی بزنند. نامه سرگشاده دوم دعایی دیروز اما سیدمحمود دعایی دوباره نامه ای سرگشاده نوشت؛ این بار خطاب به سعد الله زارعی که در مقام نقد او بر آمده بود. نقدی که دعایی آن را ...
شهرام جزایری: جای روحانی بودم هر چهار وزیر را توبیخ می کردم/ زنجانی صادق باشد
می یابی این تصور ایجاد می شود که قطعا حرکات غیر طبیعی ای کرده ای! بنابراین حتی اگر جرمی نکرده باشی هم تحت نظارت قرار می گیری و دستگاه های اطلاعاتی، با کنترل های قوی، از تو مثل کریستال محافظت می کنند. * اینکه بگوییم در جامعه ما برای رشد اقتصادی افراد، سقف می گذارند را من قبول ندارم. کما اینکه همین الان مالک فلان بانک که شما بهتر از من می شناسیدش، بالای 100 هزار میلیارد تومان پول و قدرت ...
سرشناس ترین آبدارچی ایرانی +تصاویر
فوت کرد. 34 سال سن داشت و زمانی که فوت کرد دخترش 16 ساله بود و پسرش 6 ساله. او الگوی من است چون در بدترین شرایط هم خودش را ضعیف نشان نداد. خیلی ها می خواهند در شبکه های اجتماعی به من کمک مالی کنند اما من هیچ وقت قبول نمی کنم و می گویم من پیج نزده ام که کاسه گدایی راه بیندازم. خواهرم که فوت شد عزیزترین کسم را از دست دادم. خیلی بهم ریخته شدم. در آن زمان بود که خواهرزاده ام میلاد و برادرزاده ام علی ...
سوالات صریح ، پاسخ های صریح تر شهرام جزایری
ندارم وارد فضاهای سیاسی شوم. دوره بازنشستگی زودتر از موعد مقرر من فرارسیده است. حداقل تا سال 96 باید به مسائل خانوادگی و فرزندانم رسیدگی کنم. دوست دارم در کنار پسر 11 ساله ام "ایلیا"باشم و او را در مسابقات قهرمانی کاراته همراهی کنم. او اخیراً چندین مقام قهرمانی کشوری آورده و انشاءالله در مسابقات بین المللی که یکی دو ماه آینده برگزار می شود، قهرمان خواهد شد. هم شما و هم آقای علیزاده تأکید ...
در کوران ناامیدی بی مهری نکنیم
گاهی باید رفت و دید، باید ناهنجاری را با چشم نظاره گر بود تا هنجارها را شناخت و قدردان بود. همیشه دیدن ناهنجاری بد نیست گاهی تو را به یاد چیزهایی می اندازد که برایت عادی شده است. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه همدان، تو به آسمان نگاه نمی کنی تا زمانی که تمنای باران نداشته باشی، عاشق جنگل نخواهی شد تا وقتی پا به کویر نگذاری، قدر دریا را نمی دانی تا وقتی عطش جانت ...
64 هزار زن سیاه پوست از خانه هایشان ربوده شده اند/ شکم یک زن سیاه پوست را پاره کردند و بچه اش را کشتند
خوان بود گفت: یک بسته سیگار بده، عزیزم. همین کافی بود. مرد سفیدی که آنجا بود تفنگش را برداشت تا پدرم را جلوی چشم ما بکشد و اگر عمویم آن جا نبود این اتفاق می افتاد. اگر هم آن مرد پدر مرا می کشت، مطمئناً هیچ کس به او کاری نداشت. با تصویب قانون حقوق مدنی 1964 وضعیت بهتر شد و تا سال 1980 زندگی سیاه پوستان کمی بهبود یافت. اما پس از آن شرایط دوباره برگشت. ریگان و نیکسون یک همکار سیاه پوست ...
نامه دعایی به رهبرانقلاب در مورد انتشار خبرهای رییس دولت اصلاحات
یادداشتهای شما را که نوعاً در کیهان عرضه می شود، در اطلاعات بین المللی منعکس می کنم. ادب و در بسیاری موارد دقت و انصاف شما را همچنان که در برخوردهای برادر ارجمندم جناب صفارهرندی مشاهده کرده ام می ستایم. اما در این نامه ناچارم جسارتاً نکاتی را یادآور شوم. برادرم! حقیر جناب خاتمی را مصداق فتنه نمی دانم بلکه او را در آزمون به صحنه آمدن سیاسی در این کشور عنصری می دانم که به انتخاب ...
سحر قریشی و سمانه پاکدل، بدون سانسور!
. مثلا یک سال پایینی می آمد و می گفت: قریشی... فلانی ساندویچ منو به زور گرفت. یا قریشی... فلانی منو کتک زد. و من هم رابین هود می شدم و می رفتم. جایی که من درس خواندم حالت یاکوزایی داشت و مثل سمانه جای باکلاس درس نخواندم! (می خندد) هر چند معلم های مدرسه هم مرا دوست داشتند و من همیشه برای شان شیرین زبانی می کردم ولی همیشه به من می گفتند قریشی لااقل دوتا سوال را جواب بده که بتوانیم ...
چند روایت زنانه از شیره کش خانه های زابل + تصاویر
زمانی می گوید که برای شرکت فرش، قالی گره می زده ولی بعد از تک کار کردن کلیه هایش، دور گره زدن تار و پود قالی را خط کشیده... زهرا این روزها برای زن های زابل کار می کند؛ کلفتی... از ازدواجش می پرسم؛ جواب نمی دهد؛ سِوِر می شوم و پیگر شوهرش؛ نفسش بند می آید؛ چشمها را می بندد و منقطع و عمیق نفس می کشد؛ هنوز نفس را کامل تو نداده که چشم هایش خیس می شود؛ آنقدر خیس که اشک روی گونه های استخوانی اش ...
شرح حالی ازسیدهاشم حدادشاگردآیت الله قاضی
. یکنفر شاگرد هم در دسترس اوست . چهره اش چون گل سرخ برافروخته ، چشمانش چون دو عقیق می درخشد. گرد و غبار کوره و زغال بر سر و صورتش نشسته و من حقّاً و حقیقةً از مشاهده ی یک چنین عالَمی در این کار متعجب شدم. من وارد شدم ، سلام کردم . عرض کردم : آمده ام تا نعلی به پای من بکوبید! فوراً مرا به سکوت فراخواندند وآنگاه یک چائی عالی معطّر و خوش طعم از قوری کنار کوره ریخت و در برابرم گذارد و فرمود ...
همیشه مهره های سفید برنده نیستند
. هرچه باشد من مادرم را بهتر از همسرم می شناسم حتی اگر حافظه نداشته باشم یا به جزئیات دقت نکنم. صبح وقتی سر کار می رفتم همسرم خواب بود. برای صبحانه بیدارش نکردم. نمی دانم چرا بیدارش نکردم. شاید به خاطر اینکه هنوز ته مانده هایی از کدورت ناشی از سهل انگاری اش در انتخاب کادوی مناسب برای مادرم در ذهنم مانده بود. ساعت 10 بود که با خانه تماس گرفتم. تلفن خانه زنگ می خورد اما همسرم جواب نمی داد ...
آخر خط کجاست؟
... الان دیگه مجبورم بفروشم. خواهرم پیش دبستانیه. - آها... خب حالا کیف رو باز کن ببینم چی داری، شاید مشتری شدم! زیپ کیف کوچکی را که به شانه آویخته باز می کند و یکی را بیرون می کشد؛ دانستنی هایی درباره حیوانات با یک عکس از هرکدام برای رنگ زدن. خجالت می کشد همه کتاب ها را بیرون بیاورد. دوباره زیپ را می کشد و منتظر می ماند. یکی از صندلی های دوتایی انتهای واگن خالی می شود، می نشینم. دنبالم می ...
اعتراف دزد کیف قاپ به قتل دلخراش دخترجوان
راهی سرقت می شدم تا گیر نیفتم. اما آن شب بد آوردم. ای کاش آن شب دختر جوان بی خیال کیف دستی اش می شد که حالا من هم در برابر اتهام جنایت قرار نگرفته بودم. نمی دانید آن شب چقدر ترسیده بودم. وقتی فهمیدم آن دختر جانش را از دست داده ماشینم را در یک پارکینگ عمومی رها کردم چون حدس می زدم که شاهدان شماره پلاکم را برداشته باشند. ماجرای برگه جریمه ای که از تو در محل حادثه به جا مانده بود چه بود؟ برای چند لحظه در آن حوالی ماشینم را زیر تابلوی مطلقا ممنوع پارک کرده بودم که جریمه شدم. پس از آن هنگام جدال با دختر جوان باد برگه جریمه را که زیر برف پاک کن بود برد و همین، کار دستم داد. ...
یک رؤیای صادقه مسیر زندگی ام را تغییر داد
مکان کردیم. همسرم به من می گفت اگر تو آن طرف خیابان راه بروی و من هم این سمت خیابان باشم باز همه می فهمند ما زن و شوهریم. می گفتم چرا؟ در جواب می گفت برای اینکه روح هایمان بسیار به هم نزدیک است و ارتباط احساسی و روحانی زیادی با هم داریم. واقعاً همینطور هم بود. پس شما هم به مناطق جنگی رفتید؟ بله، خانه ما در محله ای بود که دوبار با موشک صاف شده بود و دوباره خانه هایش را ساخته ...
آیا روحانی با معاون سینمایی اش رابطه نزدیکی دارد؟
...؛ وجود ندارد. به نظر من اهالی سینما به اکران فیلمی مثل رستاخیز حتما اعتقاد دارند حتی کسانیکه فیلم را ندیدند. تنها به یک دلیل اینکه فیلمی ست که همه مجوز هایش را گرفته است. زمانی که شما مدیر خانه سینما بودید می گفتید دوره مدیریت آقای شمقدری ما می دانستیم که باید جلوی خانه سینما جمع شویم و از آن دفاع کنیم اما امروز نمی دانیم کجا باید جمع شویم؟ منظور من لزوماجمع شدن فیزیکی نیست ...
مدافع حرمی که برای رفتن به سوریه گریه کرد و به التماس افتاد
62 بود؛ اول فرودین. 20 روز مرخصی گرفتم و چند روز هم در راه بودم. کلا شاید 8 روز منزل بودم. مادر: ایشان آمد منزل ما و به پدرم گفت دارایی من سرجمع 32هزار است. اینقدر این حرفش به دل پدرم نشست که قبول کرد و گفت چون آدم صاف و صادقی هستی من به تو دختر میدم. آن موقع مثل الان نبود که اینهمه تجملات باشد. ** اولین عروسی حزب اللهی را در محل مان گرفتیم * مهریه شما چقدر بود ...
دریافت مجوز رفتن به جبهه از امام خمینی/ ماجرای پاسخ امام به نامه طلبه جوان
مراسم رفته بود میگفت: قبل از رسیدن به مراسم گفتم: آقا مرتضی! من چطور بین هزار شهید شما را پیدا کنم؟! خودت، خودت را به من نشان بده. وقتی وارد مراسم شدم،از یک قسمتی به جمعیت زدم. اولین تابوتی که روی دست مردم بود، رویش نوشته بود: شهید سیدمرتضی شفیعی . پیکرها را که آوردند اهواز، مطابق معمول به کانون شاهد بردند. من به مادر نگفتم، خودم رفتم. تابوت را که باز کردم پلاک بود و چند استخوان و جوراب و یک کلاه پشمی که سید مرتضی معمولا سرش میگذاشت. بعد از مراسم تشییع شهدا، پیکر شهید سیدمرتضی در کنار حرم علی بن مهزیار دفن شد. منبع: روزنامه جمهوری اسلامی ...
بر در دوست به امید پناه آمده ایم
موقع حتی نمی توانست پاهایش را روی زمین بگذارد، یا دست هایش را تکان دهد. اما از امام خواست به خاطر بچه هاش به او شفا دهد. حالا به مدد امام رضا(ع)، به راحتی می تواند راه برود. می گوید: از پنج سال قبل که از آقا شفایم را گرفتم، هر سال برای مراسم شهادت امام هشتم(ع) و عرض تسلیت به آقا به مشهد می آیم و شام غریبان مولا، در حرم هستم. در این چند سال هم دارم معجزه های حضرت را در بین زائرانش می بینم. همین ها برای آدم بس است! *** رضا جان! به شوق تکرار خاطره تو و آهو، آهوی دلمان از هر جا می رمد، دوان دوان در سایه امنت پناه می گیرد ؛ پس اشتیاق زائرانت را مجاب کن و دعای مشتاقانت را مستجاب! ...
در سوگ خورشید
را غَمَش، کرده پریشانِ داغ دستِ بلا کِی کُند، دامنِ شیعه رَها - داغِ رضا کرده خون، سینۀِ آیینه ها فاضلِ آلِ علی، ساقیِ صَهبایِ نور - غافله سالارِ دل، آینه دار ظُهور ضامنِ آهویِ جان، والی و سلطانِ عشق – ماهِ شب افروزِ در، شامِ غریبانِ عشق قبله گهِ عاشقی، یوسف زهرا رضا - سجده به درگاه او، انس و ملک را سِزا پادشه ملکِ دل، ثامن قوم وَلا - او که دل ِ عاشقان، بر غمِ او ...
فرزندی که مصداق آیه هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّی است/ می خواهم جراح قلب و مدرس قرآن شوم + فیلم
...> دریافت می خواهم جراح قلب و مدرس قرآن شوم وی در رابطه با آرزوی خود گفت: دوست دارم عامل به قرآن باشم و همچنین در آینده بتوانم جراح قلب شوم، آرزوی دیگرم این است که بتوانم آن چه را که از قرآن آموخته ام و مهارت هایی را که در زمینه حفظ کسب کردم به دیگران چه هم سن خود و چه در سنین بالاتر تعلیم دهم و از این راه ثواب نصیبم شود. وی یادآور شد و گفت: اوایل نوار استاد منشاوی ...
شهدا را فقط شهیدان و خانواده شهید میشناسند/ جای خالی خیلی ها اصلا حس نشد
مانند پروانه بود و دور بچه اش می گشت اما امروز غم فراغ چنان زمین گیرش کرده که دیگر توان راه رفتن هم ندارد ولی با این حال هیچگاه از آمدن یوسف گمگشته اش نا امید نشد و مطمئن بود که ابوالقاسم برخواهد گشت. امروز صبح تشییع از مقابل بیمارستان امام خمینی(ره) شروع شد و جالب بود که خیلی ها از خیلی جاها آمده بودند و امروز چپ و راست بی معنی بود رنگ ها به کنار رفته بود اکثر کاندیداهای احتمالی ...
ردیابی قاتل با برگ جریمه خودرو
سرقت می زنم. داخل کیف چقدر پول بود؟ پول زیادی بود، اما مقدارش را به یاد ندارم. روز حادثه هم شیشه مصرف کردی؟ بله، همیشه مصرف می کنم مگر اینکه پول نداشته باشم. چه شد که روز حادثه با پراید کار نکردی و دست به سرقت زدی؟ آخر شب بود که خودروام را در بلوار آیت الله کاشانی متوقف کردم و منتظر شکار طعمه ای بودم که متوجه شدم مقتول در خودرو 206 خود را که کنار خانه اش پارک بود ...
اقرار به قتل از عذاب وجدان در زندان
یک لحظه هم مرا رها نکرد تا اینکه تصمیم گرفتم این راز را که یک سال در سینه ام مخفی کرده بودم بر ملا کنم. به نظر شما عجیب نیست فرد خلافکاری که دست به سرقت خشن می زند و قرار است 10 سال در زندان بماند، عذاب وجدان بگیرد ؟ من خلاف زیاد کرده ام اما آدم کشی با سرقت و خلاف های دیگر تفاوت دارد. پس از حادثه فکر کردم این موضوع را فراموش می کنم. با خودم گفتم این همه خلاف کردم، این خلاف هم روی آن اما نتوانستم فراموش کنم و همیشه در عذاب بودم تا جایی که از غذا خوردن هم افتادم و اینگونه لاغر شدم. ...
زمانی که خیلی ناراحتم به خوابم می آیند/سفر کربلا پیشکش دل پرغصه مادر
کشاورزی هرات درس می خواندند و یدالله سه سال از غلامرضا بزرگ تر بود وقتی از مدرسه می آمدند اصلا نمی گذاشتند من در خانه دست به سیاه و سفید بزنم -کارهای منزل را انجام دهم – هر دو خانه را جارو می کردند، آشپزی می کردند شست و شو می کردند و می گفتند مادر شما چشم و چراغ ما هستی نباید تا زمانی که ما اینجا هستیم شما کارهای منزل را انجام دهی چند روز بعد از خواب خبر شهادت یدالله را شنیدم یدالله بعد ...
نامزدی بازیگر زن و خواننده مشهور ایرانی/عکس
این موضوع باشد وقتی شما درگیر دانشگاه مدرسه، کار، کلاس زبان و باشگاه باشی وقت نداری به چیز به غیر از خودت فکر کنی. برای اینکه حالتان خوب شود چه می کنید؟ من با آرایشگاه رفتن تمیزی و تغییر حالم خوب می شود و زمانیکه بخواهم حالم عوض شود به آرایشگاه می روم مادر من سالها سال آرایش داشت و من در آنجا بزرگ شدم و خودم هم مدرک آرایشگری دارم و در چهارده سالگی مدرک بین المللی گریم و میکاپ ...
پسرم بعد از 22روز با فرق شکافته بازگشت/ سجاد در آخرت شفاعت ما را بکند
حیرت پاسخی به من داد که از این همه ایثار و دانایی شگفت زده شدم. ما گمان می کنیم که شهدا مرده اند اما شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میگیرند. آری جواب این مادر هم تصدیقی است بر این سخن پروردگار. او می گوید: چه دلیلی دارد ناراحت باشم؟ پسرم برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) رفته است. همه ما روزی خواهیم مرد پس چه بهتر است زمانی که اجلمان می رسد از راه شهادت به سوی حق برویم. انشالله که ...
تقسیم بندی شعر به دهه ها کار درستی نیست
...> مسئولیت بخش ادبی، بویژه شعر مطبوعات، از این بابت که مدام مرا با تحولات شتابناک داستان و بخصوص شعر درگیر می کرد، بسیار سودمند بود اما ویراستاری به فرمایش شما خلاق، کاری دشوار و ذهن سوز است و از آفات خلاقیت. شما که خود دست اندرکارید خوب می دانید ویراستار زبده و خلاق باید به جای نویسنده بنشیند؛ یعنی محتوا، سبک یا شیوه نگارش و حتی لحن و حوزه واژگانی خالق اثر را به تمامی درونی کند تا رد پایی از سبک و ...
علی انصاریان: کاش قبل از مادرم بمیرم
دوست داشتم درست می کند (باخنده). البته گاهی از ما می پرسید که غذا چی می خورید و ما هم اسم غذایی را می گفتیم ولی او باز هرچه را که خودش دوست داشت، درست می کرد. و پدرتان چطور؟ سال 88،87 درگیر مریضی پدرم شدم و جا دارد که اینجا از حاج محمدرضا زنوزی رئیس باشگاه گسترش هم تشکر ویژه ای داشته باشم و از فرهاد کاظمی عزیز. من مدام در حال تردد بین تمرین و بیمارستان بودم. این عزیزان خیلی به ...
ابتذال سینمای ایران به روایت بازیگران + اسامی
پرستو صالحی وی در سال 91 در صفحه فیسبوک خود نوشت: به یک تهیه کننده سر شناسی از سره درد دل گفتم: دلم یه کار طولانی می خواد گفت: اونی ام که بهت کار طولانی بده حال طولانی می خواد... من هنوز ایمان دارم که تو هنر مقدس هفتم، هستند انسان هایی که بی درخواست و نیاز و... فقط و فقط به کارشون فکر می کنن و بس و متاسفم از وجود کسانی که هنر پاک آریایی را رو با ناحیه 10 قدیم ...
فرصت سازی به سبک امام خمینی(ره)
...، امّا ایشان آستین را بالا زده دست هایش را خوب شست و شروع کرد با دست غذا خوردن. اروپائیان خندیدند. ایشان گفت: نخندید، من می دانم دست هایم را چگونه شسته ام، امّا شما نمی دانید این قاشق ها را چگونه شسته اند!. * اسم روح الله فرزندش را زنده نگه داشت مردی آفریقایی که پی در پی بچه هایش می مردند، آرزو داشت صاحب فرزندی شود، تا این که خداوند به او فرزندی داد. روزی که فرزندش به ...