سایر منابع:
سایر خبرها
نقشه عجیب هوو!
خبرمهم: مدتی بعد از آن که در ازدواج اولم شکست خوردم، در حالی با یکی از آشنایان پدرم ازدواج کردم که 30 سال از من بزرگ تر و متاهل بود اما مدتی بعد به نقشه شوهرم برای ازدواج پی بردم...
نقشه عجیب هوو مشهدی برای زن شوهرش!
به گزارش مشهد فوری ، زن جوان مشهدی ادعا کرد زن اول شوهرش (هوو) با یک نقشه قبلی و با همدستی دخترانش بر سر من آوار شدند و مرا هدف ضرب و جرح قرار دادند. آن ها می خواستند با توسل به زور از من دست خطی بگیرند که حضانت پسرم را به آن ها واگذار کنم و بعد هم سجاد(همسرم) بتواند به راحتی مرا طلاق بدهد. به گزارش مشهد فوری ، زن جوان مشهدی ادعا کرد زن اول شوهرش (هوو) با یک نقشه قبلی و با همدستی دخترانش بر سر من آوار شدند و مرا هدف ضرب و جرح قرار دادند. آن ها می خواستند با توسل به زور از من دست خطی بگیرند که حضانت پسرم را به آن ها واگذار کنم و بعد هم سجاد(همسرم) بتواند به راحتی مرا طلاق بدهد. ...
شاهین مچ مرا گرفت / شوهرم نمی دانست او پسرم است
اما اکنون بعد از هفت سال زندگی مشترک همه پنهان کاری هایم لو رفته و شاهین درحالی قصد دارد مرا طلاق بدهد که متوجه شده است پسری 26 ساله دارم و ... زن 49 ساله با بیان این که در این سال ها همواره عذاب می کشیدم اما از افشای این راز به شدت وحشت داشتم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 19 ساله بودم که اصغر به خواستگاری ام آمد ولی پدر و مادرم بدون هیچ گونه تحقیق ...
همسرم مچ مرا هنگام قرار گذاشتن با پسر 26 ساله ام گرفت/رسوایی یک راز عجیب!
به گزارش مشهد فوری ، با بر ملا شدن از راز ازدواج اولم هنگامی که تلفنی با پسرم صحبت می کردم همسرم تصور کرد با جوان غریبه ای ارتباط دارم تصمیم به جدایی از من گرفته است. به گزارش مشهد فوری ، با بر ملا شدن از راز ازدواج اولم هنگامی که تلفنی با پسرم صحبت می کردم همسرم تصور کرد با جوان غریبه ای ارتباط دارم تصمیم به جدایی از من گرفته است. ...
خانواده خوب؛ ازدواج، شروعی به شیرینی نبات
...> دانلود فیلم اصلی برای تهیه گزارش ازدواج آسان به منزلشان رفته بودیم؛ به او گفتم آقای صانعی در اوج گرانی و تورم چطور جرات کردید زندگی مشترک تشکیل دهید؛ که گفت؛ بچگی کردم! همین جواب کافی بود تا صدای خنده همه در منزل بلند شود. بعد از پذیرایی بلافاصله آماده مصاحبه شدیم؛ فاطمه از روز هایی که آماده زندگی مشترک می شد برایمان گفت. کلامش گرم و صادقانه بود. شنیدن زوایای داستان ...
داشته هایم مدیون دعای پدر و مادر است/برایم سخن بود محضر رهبر انقلاب مداحی کنم
شرایط طوری پیش رفت که نشد آرزوی پدرم را محقق کنم. نوجوانی ام در زمان جنگ بود و جبهه رفتم. بعد ازدواج کردم و فرصتی دست نداد که به این وادی ورود پیدا کنم. راستش علاقه چندانی هم به این مسیر نداشتم، بیشتر دوست داشتم مداح شوم و همین مسیر را ادامه دادم که الحمدالله همسرم نیز مشوق خوبی برای من بود و با حمایت خانواده در این مسیر مصمم تر پیش رفتم و اکنون 30 سال است که مداح و روضه خوان خاندان آل الله هستم و ...
مادر شهید: صدور شناسنامه خیلی از مشکلاتمان را حل می کند
گروه جهاد و مقاومت مشرق - مهمان منزل شهید مازیار کریمی در یکی از محلات حاشیه های شهر پیشوا بودیم که با خبر شدیم مادر شهید عزیز احمدی نیز قرار است به جمع ما بپیوندند. از ایشان هم خواستیم درباره ماجرای شهادت پسرشان برایمان بگویند. گفتگو با این مادر شهید به خاطر غلظت لهجه شان، کار سختی بود. این موضوع، ما را در تنظیم این گفتگو نیز با مشکلاتی مواجه کرد. در خانه شهید کریمی از مادر و خواهر ...
مادر شهید: صدور شناسنامه خیلی از مشکلاتمان را حل می کند
کشورها اینطور هستند، کسی که بخواهد تبعه بشود سوگند می خورد که در مسیر آن کشور باشد. یک امر اداری است، فرقی ندارد... مادر شهید کریمی: چند سال است من ایران هستم، پیر شدم... **: این کارها به خاطر مراحل اداری اش باید انجام شود. مادر شهید: وسایل خانه هم نداریم، اینها خانه من را دیده اند، حتی فرش هم نداریم. چند دفعه ما گفتند برای شما وسایل خانه می گیریم، رفتند و دیگر ...
روایتی تازه از نقش خاندان طبسی حائری در مبارزه با رژیم بعث عراق
رفت من احساس خطر کردم فوراً بلد شدم و به خانه آمدم آن روز میهمان داشتیم که بعداً حدس زده شد که یکی از میهمان ها مأمور بوده است. این آقا که رفت در خانه کوبیده شد در این بین چون احساس خطر کردند اخوی برای باز کردن در نرفتند خود مرحوم پدرم رفتند. در را که باز کردند دو مأمور پشت در بودند بعداً معلوم شد این دو مأمور در قهوه خانه سر کوچه نشسته بودند و برای دستگیری اخوی منزل ما را تحت نظر داشتند. خلاصه ...
شوهرم متوجه ارتباط من و حمید شد و هر روز کتکم می زند
جز جدا شدن از او ندارم. زن جوان در حالی که نوزادش را در آغوش می فشرد، دفتر زندگی اش را به 3 سال قبل ورق زد و گفت: در خانواده ای زندگی می کردم که پدر و مادرم هیچ گاه به تحصیل فرزندانشان اهمیتی نمی دادند. بیشتر بخوانید: مرد تهرانی 3 سال بعد فهمید پدر بچه اش نیست! من هم که احساس پوچی می کردم در دوران دبیرستان ترک تحصیل کردم و در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم. پدرم دستفروش ...
تیغه چاقو زیر گلوی تازه عروس
تحصیلاتم ادامه دادم و در خانه مادربزرگم رشد کردم تا این که سال گذشته وقتی وارد چهاردهمین بهار زندگی ام شدم خواستگارهای زیادی زنگ خانه مادربزرگم را می زدند. در این میان یک روز که به همراه عمه ام در صف نانوایی ایستاده بودم زن میان سالی مرا دید و در همان صف نانوایی مرا از عمه ام خواستگاری کرد. چند روز بعد با موافقت پدر و مادربزرگم سر سفره عقد نشستم و با تیمور ازدواج کردم ولی از همان ...
نخستین زنی که در جنگ به اسارت عراقی ها در آمد
. نه همگی مرد بودند. من هیچ اسیر زن دیگری ندیدم. بعد از یک سال و چند ماه دوباره مرا به بغداد، زندان استخبارات، اردوگاه رمادیه منتقل کردند. من در آن مقطع بعد از 6ماه به خاطر خارج کردن برخی ترکش ها دوباره برای عمل به بیمارستان موصل منتقل شدم. صلیب سرخ جهانی وقتی مرا دید، گفت: باید این زندانی مبادله شود. بله. تقریبا 2 گروه قبل از من مبادله شده بودند که اکثرا نابینا، قطع نخاع یا ...
در رسانه | روایت بانویی که از 5 سالگی زبان گویای ناشنوایان است
بودم که پدرم که ناشنوا بود مرا بغل می کرد و به در منزل افرادی می برد که از آنها طلب داشت و از من می خواست که به آن شخص بگویم پولش را بدهد و اینگونه کار ترجمه من از کودکی آغاز شد و این برای من بسیار لذت بخش است که بتوانم مشکلی را حل کنم و اگر قرار باشد مشکلی پیش آید بتوانم جلوی آن را بگیرم و این برای من بسیار زیباست. فارس: شنیده ایم شما در بحث ازدواج ناشنوایان هم فعال هستید، در این باره ...
روایت همسر شهید هرمزپور از فرمانده گمنام تیپ فاطمه الزهرا
. آقا جواد چند بار با چند تا از دایی هایش که از دوستان پدرم بودند، به خانه ما رفت و آمد کرده بود. هر بار برایمان سؤال پیش می آمد که علت آمدنش چیست. یک شب به خانه ما آمده و با پدرم صحبت هایی کرده بودند. روز بعد، زن دایی ام به من گفت: آن عده ای که دیشب به خانه شما آمده بودند، آن فردی که لباس پاسداری پوشیده بود و ریشش هم بلند بود، می خواهد به خواستگاری تو بیاید، این یکی را قبول می کنی یا نه ...
پسر همسایه نیمه شب از بالکن به اتاق خوابم آمد / شوهرم در خانه نبود + عکس
شوهر این زن بخاطر بیماری پدرش به شهرشان سفر کرده بود و پسر همسایه می دانست نازنین تنها است. چندی پیش زنی گریان به مراجعه کرد و از سرنوشت تلخ خودش پرده برداشت وی گفت: 2 سالی است که ازدواج کرده ام و از 6 ماه پیش بخاطر کار یعقوب به این شهر آمدیم. وی افزود: مازندگی خوبی داشتیم و راضی بودیم خانه ای اجاره کرده و من با زن همسایه دیواربه دیوار در طبقه سوم ساختمان رابطه دوستی برقرار ...
توهین به بهاره رهنما برایش پول ساز است ! + فیلم عجیب ترین گفتگو با خودش
مقطع دکتری است. او در پاسخ به این سوال که چرا اینقدر درس می خوانید اینطور پاسخ داد: من درس خواندن را دوست دارم، این حس خوبی است که شما در هر سنی بتوانید دانشجو باشید. او ادامه می دهد: سال 70 دیپلمم را گرفتم که دیپلمم را که گرفتم وارد دانشگاه شدم و تا 74 ادبیات خواندم. از 74 تا 78 حقوق خواندم ، بعد فوق لیسانس ادبیات نمایشی گرفتم . یک لیسانس گرفتم و انی روزها دانشجوی مکاتبه ای ...
دوشادوش 4 برادرم در میدان های جنگ حضور داشتم
شدم می گفت خواهر یک قطره آب! اما او نباید آب می خورد. آب برایش ضرر داشت. آخر هم با زبان تشنه به شهادت رسید. دیدن این صحنه مرا به هم ریخت. نشستم و زار زار گریه کردم. یاد شهدای کربلا افتادم که چطور با لب تشنه شهید شدند. وقتی بدن پاره پاره بچه ها و تن مجروحشان را می دیدم به امام حسین (ع) می گفتم آقاجان ببینید شما تنها نیستید! این ها یاران شما هستند. آن هایی که بعد از 1400 سال برای یاری رساندن ...
ناگفته های پسری که مزاحم خواهرش را به قتل رساند؛ کاش چاقو در جیبم نبود
. من یک آدم سربه زیر بودم وبا کسی اختلاف و دعوا نداشتم تا این که یک روز خواهرم گفت پسری او را تعقیب و برایش ایجاد مزاحمت می کند و دست بردار نیست. با شنیدن این حرف ها خونم به جوش آمد و می خواستم تنبیهش کنم. چند بار مرد مزاحم را دیدم و با او حرف زدم که برود پی کارش که اهمیت نداد و سرانجام با هم درگیر شدیم و او را با ضربه های چاقو کشتم. از ورودت به زندان بگو. بعد از یک هفته فرار تسلیم شدم ...
درخواست عریان کارگردان مشهور از سحر قریشی / به این خانه بیا !
...، ترورها و توهین ها شروع می شد. ولی امروز دیگر برایم مهم نیست، هرچه دوست دارند پشت سر من حرف بزنند. آنهایی که یکهو ظاهر شدند! بعد از اینکه سریال دلنوازان را بازی کردم تلفن خانه مان مدام در حال زنگ خوردن بود. آدم هایی زنگ می زدند که سال ها بود از آنها خبری در زندگی من نبود. افرادی از اقوام زنگ می زدند که من شخصا یک بار هم آنها را در زندگی ندیده بودم و سحرجان سحرجان گویان ...
لایو جدید دنیا جهانبخت جنجال کرد ! / سکوت عجیب مهراد جم + جزییات
انسر آلبومت می شم ، آهنگاتو با من بده بیرون ، پول خوبی هم در میاری ، نمی خواد سایت تبلیغ کنی ، همین که کنار من باشی سایتت تبلیغ هست. اتفاقا دنیا مفت بری کرد از مهراد جم ، این خانوم یه زمانی از اون آقایونی که ساپورتش می کردند پول خوبی درآورد و در بهترین جای دبی ، خانه داشت. در انتظار اولین فرزند تا طلاق دنیا چند ماه بعد ازدواج با مهراد سناریوی جدیدی بنام حاملگی خود را ...
ماجرای کارآفرینی که چاقی کار دستش داد
های دوجیب پدرم را هم خودم می دوختم. مدرکم را که گرفتم و شروع به کار کردم، اگر از خانم های همسایه کسی می خواست خیاطی یاد بگیرد، بدون اینکه هزینه ای دریافت کنم، کار را به آن ها یاد می دادم. بعد از ازدواج هم کارم را ادامه دادم. آن زمان با یک چرخ خیاطی کار را شروع کردم و هرکس هم که برای آموزش می آمد با همین چرخ کار را یاد می گرفت. شاگردانی که مستقل شدند خیاطی را به ...
قهرمانی از دیار حاج قاسم که هرگز روستا را رها نمی کند/ شکستن رکورد دنیا با کت و شلوار!
خواسته اش رسید. * ورزش را سه سال قبل آغاز کردم * نخستین پرتابم با کت و شلوار بود که رکورد دنیا را زدم! * به واسطه دامداری بدنم آماده بود * بچه روستا هستم و هرگز آن را رها نمی کنم * مسئولان مس همه پول ها را خرج فوتبال می کنند * بعد از مدال به خاطر اینترنت ضعیف روستایمان نتوانستم با خانواده ام ارتباط تصویری بگیرم گفت وگو ...