عمه عصبانی ، دختر برادرش را آتش زد
سایر منابع:
سایر خبرها
عمه بی رحم، برادرزاده اش را به آتش کشید
و به دخترم گفتم حق نداری از خانه بیرون بروی. طوری صحبت کردم تا شیوا از خانه مان برود. اما ناگهان دخترم مقابل من ایستاد و با لحن تندی از من خواست که در کارهای او دخالت نکنم. من همه اینها را از چشم شیوا می دیدم و آنقدر عصبانی شده بودم که چاقویی از آشپزخانه برداشتم و ضربه ای به شکم او زدم. او که زخمی شده بود به من بی احترامی کرد و من که به شدت خشمگین بودم این بار مایع اشتعال زایی که در خانه ...
راز جسد سوخته در الهیه مشهد
دختر 32 ساله ام نیز تحت تأثیر او قرار گرفته و رفتارش تغییر کرده بود. شیوا و دخترم آنقدر صمیمی شده بودند که مدام با هم بودند. بارها به دخترم تذکر داده بودم که رفت وآمدش را با شیوا کمتر کند اما فایده ای نداشت و او گوشش به حرف ها و نصحیت های من بدهکار نبود. وی ادامه داد: شب حادثه شیوا به خانه من آمد. می خواستند با دخترم بیرون بروند. اما اجازه ندادم و به دخترم گفتم حق نداری از خانه بیرون ...
نامادری بی رحم کمر دخترش را خرد کرد
آزاری بود و علت مرگ هم شکسته شدن مهره های کمر بود. دستور دادم نامادری او را برای بازپرسی داخل شعبه بیاورند. زن جوان که 26 ساله بود روبرویم نشست از او خواستم ماجرا را تعریف کند. سهیلا زیر گریه زد و گفت نمی خواستم اینگونه شود. من عسل را مثل بچه های خودم دوست داشتم، اما آن موقع عصبانی بودم و کاری کردم که او جانش را از دست دهد. از او خواستم آرام شود و از اول برایم تعریف ...
زنان مشهدی از این راننده پلید وحشت داشتند + جزییات
مسافت زیادی را طی نکرده بودیم که متوجه رفتار و حرکات مشکوک راننده شدم. هوا رو به تاریکی می رفت که ترس همه وجودم را فرا گرفت به همین دلیل از راننده خواستم توقف کند ولی دیگر دیر شده بود و به مکانی خلوت رسیده بودیم. در این لحظه ناگهان راننده جوان، خودرو را به حاشیه خیابان کشید و تیغه چاقو را زیر گلویم گذاشت. از شدت ترس، زبانم بند آمده بود. او از من خواست طلاهایم را به او بدهم، تازه فهمیدم ...
این آموزگاران مشق امید و انگیزه می دهند
ماهه بود، متوجه شدم بر خلاف همسن و سالانش نمی تواند دست و پایش را تکان دهد، بخندد یا به رفتار اطرافیانش توجه کند. دکتر تشخیص داد موقع تولد دخترم اکسیژن به مغزش نرسیده و رگ های عصب مغزش کند شده است. مادر از همان زمان درمان فاطمه سادات را شروع کرده و تا امروز که 21 سال از عمر دخترش می گذرد، به هر رشته ای چنگ انداخته تا شاید فرزندش سلامتی خود را به دست آورد. با این تلاش ها بیماری ذهنی و لکنت زبان ...
مدافع حرم: مگر عاشق شدن جرم است؟! + عکس
بود؟ همسر شهید: یک بار قبلا ازدواج کرده بود. من قبول نکردم. این موضوع در کارگاه پیچیده بود. من آدمی بودم که با تمام بچه های کارگاه خیلی رفیق بودم، دوست داشتم با آنها خودمانی باشم. زمانی هم که این آقا را در خانه آن آقاسید دیدم و با سمانه (همکارم در کارگاه) برگشتم آقای زواری گفت ببینم خواهر ما را به آن پیرمرد غالب می کنی یا نه! (با خنده) سمانه خانم برگشت و گفت نه؛ فکر می کنم جواب ایشان ...
ماجرای عبور فانتوم ایرانی از روی ناوآمریکایی – خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان
کلنل بَکستر بود. آخر هم در درجه سرلشگری فوت کرد؛ سال 2008 یا 2012. خلاصه، یک بار کلنل به عباس زنگ زد که به خانه من بیا! عباس گفت ابوطالبی هم بیاید. به خانه کلنل بکستر رفتیم. دختر جوانی هم سن وسال خودمان داشت که 19 ساله بود. ولی کلنل خیلی به ما اعتماد داشت که به خانه اش دعوتمان می کرد. آن بچه ها مثل عباس، خیلی چشم پاک و باحیا بودند. امیدی: چشم پاک! چشم پاک! واقعاً این طور بودند. ...
شهریاری: اتحادیه کشورهای اسلامی به دنبال یک فراحاکمیت در جهان اسلام است
گرفتم و کنار آمدم و دیدم که یک پنجره دیگر آن پشت وجود دارد، مردم یک چیزی می دهند، چند نفر هم دوره حضرت امام آن را می دهند و امام دست می کشند، به زحمت خود را به آن پنجره رساندم و یک ساعتی داشتم آن را به یک فردی که آنجا بود دادم و گفتم این را بدهید و او هم داد، چون من زیر بودم ندیدم و بعد دوباره برگرداند. *به جبهه رفتید؟ بله. چند سالتان بود؟ سال 60 که طلبه ...
ماجرای جنایت های هولناک آلبرت فیش خون آشام بروکلین
می بردند، فیش لذت را در همین دردها می دید. او بعدها به یاد آورد: تقریبا 9 ساله بودم و آنجا بود که [زندگی] معیوب خودم را شروع کردم. ما را بی رحمانه به زیر شلاق می گرفتند. پسرهایی می دیدم که کارهایی که نباید را انجام می دادند. آلبرت فیش با سبیل خاکستری، چهره ای رنگ پریده و چشمان آبی بی روح به این ترتیب، فیش جوان یکبار برای همیشه درد و لذت را با یکدیگر آمیخته کرد، لذتی که بعدها ...
علی غفاری: در دولت حسن روحانی سینمای ما نابود شد
کردم قهرمانی را که دوست دارم که باید بر روی پرده سینما ببینم. من همواره انتقاد داشتم که سینما در دولت آقای روحانی چه می کند؟ سینما به چه سمتی دارد می رود؟ خیلی معترض و منتقد بودم، احساس می کردم سینمای ما از یک سینمای قهرمان محور فاصله می گیرد و محتوای آثار سینمای به سمت دعواهای عجیب و غریب خانوادگی، فرار دخترها از خانه، بگومگوهای بی معنی بین زن ها و شوهرها و خانواده ها رفت. سینمای دوران روحانی یک ...
من با کلمه زندگی می کنم
کردیم داشته ها و دانسته های خود را به رخ هم بکشیم تا روزی که به سرم زد تا با او شوخی کنم و توانایی اش را محک بزنم. پس دست به کار شدم و شعری را با نگاهی به یکی از آثار اخوان نوشتم و برای او خواندم و خواستم با توجه به سبک شعر، نام شاعر را بگوید. بعد از آن که نام چند شاعر را آورد، با خنده ای پیروزمندانه واقعیت ماجرا را فاش کردم. دوستم چنان ذوق زده شده بود که مرا مجبور کرد از دبیر بداخلاق و دانای اول ...
ماجرای چاقوکشی مرگبار عمه خانم
بودم از مردم کمک خواستم. دخترم و برادرزاده ام به حرف هایم گوش نمی دادند تلاش برای نجات جان این دختر آغاز شد. ولی تلاش ها نتیجه نداد. دختر جوان صبح دیروز روی تخت بیمارستان جان باخت. عمه 58 ساله نیز به جرم قتل تحت بازجویی قرار گرفت. او جزئیات این ماجرا را اینطور روایت کرد: برادرزاده 37 ساله ام هیچ حد و مرزی برای خودش قائل نبود. او رفتارهای مناسبی نداشت. من هم دوست نداشتم که با ...
اعتراف عمه به قتل برادرزاده
خانه نبود که مهین وارد خانه من شد. احساس کردم فرصت خوبی است که با او حرف بزنم. از او خواستم که به خانه من نیاید و دست از سر دخترم بردارد، اما او به من بی احترامی کرد و مقابل من ایستاد که عصبانی شدم و چاقویی از آشپزخانه برداشتم و ضربه ای به او زدم. از شکم مهین خون بیرون زد، اما باز هم کوتاه نیامد و می گفت که دوست دارد با دخترم رفت و آمد کند که این بار عصبانی شدم و مایع اشتعال زایی که در خانه داشتم ...
شکافتن شکم دختر تهرانی با چاقوی عمه خشمگین / موهای نگار هم سوزانده شد
با مرگ دست و پنجه نرم می کرد و توسط امدادگران اورژانس به بیمارستان منتقل شد و در ادامه دخترعمه نگار در صحنه جرم مادرش را عامل این اقدام خونین معرفی کرد. تیم پلیسی در صحنه جرم منیژه 58 ساله را دستگیر کردند و تحقیقات برای انگیزه این اقدام خونین از سوی عمه برای برادرزاده اش کلید زده شد. منیژه در تحقیقات پلیسی گفت: از چندی قبل برادرزاده ام نگار با دخترم سارا 34 ساله به گردش می ...
وقتی به خودم آمدم، دخترم نفس نمی کشید
بحثم شده بود. ساعت حدود 9صبح بود که از شدت عصبانیت نمی توانستم نفس بکشم. اعصابم خرد بود و دلم می خواست کاری انجام دهم. چشمم که به دختر 11ماهه ام افتاد به سمت او رفتم و دستم را روی صورتش گذاشتم. فقط چند لحظه طول کشید، زمان زیادی نبود اما همین که دستم را برداشتم دیدم صورتش کبود شده و نفس نمی کشد. بدن دخترم سرد شده بود. بعد چه کار کردی؟ با دیدن جسد دخترم، عذاب وجدان سراغم آمد. تصمیم ...
همسرم مشکل روانی دارد بنابراین از قصاص او بخاطر قتل دختر 11ماهه ام می گذرم
دستگیری زن جوان وی در تحقیقات گفت: مدت هاست که از بیماری روحی و روانی رنج می برم و تحت درمان هستم. شوهرم کارمند بیمارستان است اما یا همیشه سرکار است و یا وقتی به خانه می آید بیشتر وقتش را در گوشی تلفن و فضای مجازی می گذراند. سرهمین مسأله بین من و همسرم دعوا بود و من که از دست همسرم ناراحت بودم روز حادثه به سراغ دختر 11 ماهه ام رفتم و با دست او را خفه کردم. بعد تصمیم به خودکشی گرفتم. دوبار اقدام به ...
زخمی شدن دختران اصفهانی با کلت پنج ونیم
مهلا می گوید: احساس کردم پشتم می سوزد. یک لحظه نشستم و دستم را روی پهلویم قرار دادم و دیدم آغشته به خون است. به برادرم زنگ زدم و به کمک یک راننده تاکسی به بیمارستان اعزام شدم. همان جا برادر و مادرم هم رسیدند و متوجه شدیم چند نفر دیگر نیز مورد اصابت قرار گرفته اند. این را پرستاری گفت که من را آماده رفتن به اتاق عمل می کرد. گفت یکی، دو نفر تصمیم به شکایت گرفته اند. من گفتم شکایت می کنم. اما برادرم فریاد کشید که وقتی چادر سر نمی کنی و حجاب نداری همین می شود . ...
دو روایت از شلیک به زنان در خیابان های اصفهان +فیلم
آمبولانس خبر می کنند و به بیمارستان کاشانی منتقل می شود و آنجا با ما تماس می گیرند. تیر پشت کتف سمت راست او اصابت کرده. در بیمارستان از ما بازجویی کردند. هنگام تسویه حساب گفتند اگر می خواهید از طرف دولت هزینه بیمارستان حساب شود، باید رضایت بدهید و ما ترجیح دادیم شکایت کنیم. در تسویه حساب گفتند نقد بدهید چون دیه می گیرید . پدر زینب می گوید که دختر 38 ساله اش ترسیده و همین باعث شده که از خانه بیرون ...
بنز زرشکی دلیل ازدواج نیکبخت واحدی با شوگرمامی/عکس
خانه ای که تو آلانیای ترکیه داشتم، ماشینم و خیلی چیزای دیگر را از دست دادم. ازدواج دوم نیکبخت واحدی ماجرای ازدواج سوم (رسمی: دوم) ماجرای آشنایی با همسرم (سومی) جایز نیست اینجا گفته بشود، ولی آشنایی خیلی جالبی بود، چون اصلا خانم من فوتبالی نیست و خود من را هم نمی شناخت. خدا رو شکر الان زندگی خوبی دارم و بعد از دو سال رابطه، سال 99 ازدواج کردیم. ...
تیراندازی به زنان در اصفهان/ چندین نفر زخمی شدند/ توضیح دادگستری
رسیده است. به گفته مسئولان قضائی او دو تفنگ شکاری و یک کلت پنج ونیم به همراه داشته که باید مجوز داشته باشد . پدر نرگس می گوید: دو روز قبل از عید قربان دختر من که حدود 50 روز بود از خانه بیرون نرفته بود، برای خرید کتاب از خانه بیرون رفت. آن روز، روز آخری بود که آب زاینده رود جاری بود و خانواده برای گردش آنجا رفته بودند. دخترم هم قرار شد بعد از خرید کتاب پیش خانواده برود. نیم ساعت نگذشته بود ...
حضرت سکینه سلام الله علیها
.... دختر امام حسین علیه السلام همراه مادرش رباب، عمّه ها و دیگر بانوان، مورد توجّه مردم مدینه بود. مشکلات مردم به دست آنها حل می گردید و خوشه چینی از خرمن سبز تعالیم حسینی و مکتب رهایی بخش اسلام به وسیله آنها برای مردم محقّق می شد. گذران روزها، ماه ها و سال ها، خاطره سوزناک کربلا را از ذهن مسافران این سفر پربلا پاک نکرد. زنان هاشمی جلسات عزاداری را قطع نکردند و با حزن و اندوه، آن روزها را به یاد می ...
اعدام آرمان عبدالعالی متوقف شد + ماجرای قتل غزاله شکور و حکم قصاص
اعترافاتش گفت: من و غزاله می خواستیم ازدواج کنیم. روز حادثه وقتی پدر و مادرم نبودند، او را به خانه دعوت کردم، گفت می خواهد برای زندگی به خارج از کشور برود و بهتر است رابطه مان را با هم تمام کنیم. از دستش عصبانی شدم من او را هل دادم که سرش به کنار تخت برخورد کرد. سپس چند ضربه با میله بارفیکس به سرش زدم. من که ترسیده بودم جنازه را داخل یک چمدان گذاشتم و در خیابان رها کردم. با وجود اعترافات آرمان ...
خان ها زندگی ما را نابود کردند/ ساواک به جرم کتاب خوانی دستگیرم کرد
مسیر را پدرم نشان همه شان داد. کمکشان کرد و آموزش شان داد. متاسفانه حدود 10 سال پیش پدرم، مادرم و برادرم را پشت سرهم از دست دادم که برای من مصیبت بزرگی بود و تاثیر بسیار بدی روی من داشت. اسم پدرتان را گفتید. اسم مادرتان چه بود؟ اسم مادرم دختربس بود. اعتقاداتی در منطقه رایج بود که وقتی زنی دخترهای زیادی به دنیا می آورد، برای آن که این نوزاد، آخرین نوزادِ دختر باشد، برای آن ها ا ...
عسکری صحیح است یا عسگری؟
برای چه آمده بودم وقتی که خواست خدا حافظی کنم و برگردم، امام حسن عسکری(علیه السلام) انگشتری مرحمت کرد و لبخندی زد، فرمود: تو نگینی می خواستی و من انگشتری به تو دادم، تو سودی هم از نگین بردی، پروردگار آن را بر تو گوارا کند ابو هاشم می گوید: من تعجب کردم، عرض کردم: مولای من براستی که تو ولی خدایی و آن امامی هستی که من دین خدا را به لطف و اطاعت او به دست آورده ام. آنگاه فرمود: ...
برخلاف سریال های ترکیه ای به هجو گذشته تاریخی خود مشغولیم
محفل اتحاد اسلام در استانبول در ماجرای اخراج دومش از ایران باید گفت، او بار دیگر می خواست به حجاز برود تا شورش راه بیاندازد. درباره این مساله دیگر متن تلگراف را دارم و در اسناد اطلاعات عثمانی است که سیدجمال می خواهد برود آنجا شورش راه بیندازد، نگذارید برود که می برند او را در قفس طلایی نگهداریش می کنند و در نهایت هم بعد از مرگ ناصرالدین شاه به دستور سلطان عثمانی او را می کشند. توطئه ...