سایر منابع:
سایر خبرها
اخراجیِ صدام در ایران و سوریه چه می کرد؟
...> **: آن موقع سنشان هم زیاد نبود؛ چون گمان می کنم متولد سال 45 هستند. همسر شهید: بله، 15 **: 16 ساله بودند. انگار سال 61 **: 62 به بعد از ناحیه پا هم مجروح می شوند؛ بعد دیگر خانواده شان هم اصرار داشته اند که دیگر به جبهه نروند که ایشان هم نرفتند. ولی فعالیت و ارتباطشان با سپاه و بسیج اصلا قطع نشد تا حدود سال 68. همین طور در این فعالیت ها بودند؛ در رزمایش ها و مانورهایی که بود شرکت می کردند ...
شهید فخری زاده به روایت پسرش
. مادرم می گفتند محال بود از خونه خارج بشن، بدون اینکه چای دم کنند. امکان نداشت جلوتر از مادرم راه بروند. شهید همیشه برای دو مراسم، حتی در بدترین شرایط امنیتی از خانه بیرون می رفتند؛ عاشورا و تاسوعا، و شب های احیا. همیشه این مراسم ها را در مسجد بودند. بعد از مراسم، کنار خیابان منتظر می ماندند تا مادر برسند. هر چه محافظان می گفتند، سوار ماشین نمی شدند. تا همین اواخر در ماشین را برای مادر ...
زائرانی که پس از تشرف به حرم رضوی متحول شدند/عنایت خاص حضرت به زیارت اولی ها
دیگر اقشار مددکار قشر ضعیف خواهند بود. آقای رضوی که یکی از فرّاشان پیشکسوت حرم مطهر رضوی است، خدمت او در حرم مطهر برای زائران با خدمتی که قبلا به زائران زیارت اولی داشته، فرقی هم برایش دارد؟ بله انها زائر اولی هستند و حتی همکاران استان قدس رضوی به ما می گفتند قدر خودتان را بدانید ما که الان در حرم هستیم به شما غبطه می خوریم که میزبان زائرانی هستید که برای اولین بار می آیند و حتی می ...
آیت الله یزدی از اول تا آخر انقلابی ماند
...> آشنایی با حضرت آیت الله حاج شیخ محمد یزدی بعد از سال 50 هست حالا من یادم نیست که چون سال 53 من زندان بودم یادم نیست قبل از زندانم بود یا بعد از زندان، قاعدتاً قبل از زندان بوده، ایشان روزهای پنجشنبه درس اخلاق می گفتند در مدرسه فیضیه درس اخلاق می گفتند یکی از رفقای ما آن زمان تازه یک پیکانی خریده بود در طلبه ها انگشت شمار بودند کسانی که ماشین داشته باشند. یک کسی وسیله سواری داشت با هم ...
ماجرای خواستگاری شهید شهریاری از همسرش/ آغاز زندگی مشترک دانشمند ایرانی در خوابگاه دانشجویی
اتفاقی به آقای شهریاری هم گفتم شما نمی خواهید سر و سامان بگیرید؟ من دوستان زیادی داشتم و می توانستم معرفی کنم. گفتند گرفتار کار و درس هستم، گفتم شما جوانید بهتر است در جوانی زودتر ازدواج کنید، حالا خودم مجرد بودم، یکبار گفت مگر شما چند سالتان هست؟ گفتم خیلی از شما بزرگترم، واقعا حسم این بود که خیلی از من کوچکتر است. آن موقع بود که سنش را مطرح کرد و گفت متولد 45 است من هم گفتم خب حالا حالا مانده تا ...
حکایتی از تفحص شهدا تا انگشتری که معجزه کرد
سال در خاک کشورمان پیدا شد، این نتیجه همین تلاش هاست. سردار! بچه های تفحص در این زمینه دلی کار می کنند؛ آیا تاکنون شهدا عنایتی داشته اند که اطلاع دهند کجا دفن شده اند؟ یا ناخودآگاه مناطقی به ذهنتان خطور کند که شهیدی در جایی مدفون است؟ دوست پرست: بله سوال خوبی است؛ این اتفاق برای من افتاده است گاهی به ما الهام می شد و حس غریبی به ما می گفت که شهیدی زیر خاک است. یک ...
محمدرضا احمدی و دخترش در کنار بهنام بانی /عکس
تهیه کنندگی رسید حضور در تلویزیون احمدی بعد از تجربیات موفق در رادیو سال 1389 وارد تلویزیون شد و با گزارش بازی های جام جهانی فوتبال 2010 که در سبک و لحن جدید بود دل مردم را بدست آورد عکس های محمدرضا احمدی ازدواج بعد از شهرت محمدرضا احمدی در سال 90 – 89 بعد از اینکه وارد تلویزیون شد ازدواج کرد خودش می گوید گفتم بگذار اول معروف شوم بعد ازدواج ...
روایتی از 2 بیمار مبتلا به اچ آی وی و روزگاری که می گذرانند | بازگشت به زندگی
از خدا گله می کردم که مگر من چه فرقی با بقیه داشتم. گاهی یقه خودم را می گرفتم، اما فایده نداشت و چیزی تغییر نمی کرد. 2 سال خیابان خوابی و 11 بار اقدام به خودکشی چند ماه حبس می کشد تا حکمش تمام می شود. می گوید: بعد از آزادی از زندان به خانه نرفتم. چیزی به تولد پسرم نمانده بود و من از خودم بدم می آمد. می گفتم زنده بودن من چه ارزشی دارد. برای همین دو سال به خانه نرفتم. توی ...
احمد منشی زاده: کادر فنی استقلال دانش لازم را ندارد!
کسی اداری کار نمی کند و همه کاسب هستند. الان وقتی فوتبالت تمام شده است، دیگر به سمت کسب و کار برو و مغازه های پدرم را اداره کن.” پدرم در آن موقع وضعیت خوبی داشت. من بعد از 48 ساعت به رایکوف گفتم که من نمی خواهم به فوتبال ادامه دهم و می خواهم کاسبی کنم. رایکوف من را خیلی دوست داشت و میان هافبک های استقلال همیشه من اولویت اولش بودم. تیم تاج در سال های حضور شما بردهای پرگلی داشت. نظر شما ...
واکنش علیزاده به بیانیه تند هوادار/ قدمان بلند است و از کسی کوتاه تر نیستیم
الیزابت هستند! بچه مسلمان هستیم و بیت المال را می شناسیم وی در مورد اینکه باشگاه هوادار معتقد است مس رفسنجان در هر بازی با پنالتی برنده می شود، اظهار داشت: بعد از باخت این حرف ها زده می شود و ایرادی ندارد. دست شان درد نکند. اصل 3 امتیاز بود که ما گرفتیم. این حرف ها فرار رو به جلو است. نباید این حرف ها را بزنند. ما قدمان کوتاه نیست. من مهاجم و سرزن بودم! اگر آنها قدشان بلند است ما ...
تاریخ سازی "سلطان پاس" در داربی های پایتخت/ وقتی معافیت "منشی زاده" را شاهینی نکرد!
گفت "در زندگی ما کسی اداری کار نمی کند و همه کاسب هستند. الان وقتی فوتبالت تمام شده است، دیگر به سمت کسب و کار برو و مغازه های پدرم را اداره کن." پدرم در آن موقع وضعیت خوبی داشت. من بعد از 48 ساعت به رایکوف گفتم که من نمی خواهم به فوتبال ادامه دهم و می خواهم کاسبی کنم. رایکوف من را خیلی دوست داشت و میان هافبک های استقلال همیشه من اولویت اولش بودم. تیم تاج در سال های حضور شما بردهای پرگلی ...
ماجرای ازدواج اردشیر زاهدی و شهناز پهلوی
که صحیح نبود! و گفتم تکذیبش کنیم، حتی اینقدر عصبانی شده بودم که می خواستم بدهم تیمسار دادستان توقیفش کنند، چون خلاف کرده بودند. در این پریود باز روزنامه ای دیگر که اسمش را یادم رفته، نوشته بود که قرار بر اینست که دختر پادشاه هم به من داده بشود، اینجا عصبانی شدم و از آقای دادستان خواستم که روزنامه اش را توقیف کنید، بعد اعلیحضرت گفتند چرا به مردم گفتید، گفتم، چون دروغ بی خود نوشته! ...
رد سینمای کیمیایی در آثار نقاشی اش دیده می شود
هنر سینما و هنرهای تجسمی در این روزها شده است با خانم لیلی گلستان ، مدیر گالری گلستان درباره برپایی این نمایشگاه به گفتگو نشسته ایم که در زیر می آید: برپایی نمایشگاه آقای کیمیایی در گالری گلستان یک غافلگیری برای اهالی سینما و حتی هنرهای تجسمی بود؟ چگونه شما آقای کیمیایی را برای نخستین بار راضی به برپایی نمایشگاه کردید؟ آقای کیمیایی به من زنگ زدند و گفتند اگر ممکنه بیاید پهلوی ...
ماجرای مرگ زن مشهدی پس از عمل بینی چه بود؟
بیمارستان قائم سه شنبه شب در آی سی یو بیمارستان قائم بودم. با من تماس گرفتند و گفتند می خواهیم اوضاع بیمار را بدانیم و اینکه شما چه می دانید و از اتفاقات اتاق عمل چه خبری دارید. گفتم: شما چه کسی هستید؟ گفت از آی سی یو بیمارستان قائم زنگ می زنیم. گفتم آقا! من شبانه روز پشت این در هستم، بیا بیرون تا با هم صحبت کنیم. گفت: نه! نمی توانم پستم را ترک کنم. درنهایت وقتی دید جواب نمی دهم، گوشی را قطع ...
دفن شده ای در نیمه شب که اسطوره شد!
پدر اجازه دادند تا با ایشان ملاقات کنند و مدت ملاقات هم بسیار کوتاه بود! هر بار هم که از پدر می پرسیدیم: پس آقاجان کی می آیند؟ می گفتند: ان شاءالله به زودی! خاطره تلخی که به یاد دارم، در سه چهار سالگی است. یادم هست روزی در خانه را زدند و رفتم در را باز کردم و دیدم، دو مرد غریبه پشت در هستند. آن ها سراغ پدرم را گرفتند. رفتم و به پدرم گفتم. بعد هم از روی کنجکاوی، پشت سرشان رفتم. آن ها بقچه ای را به ...
محمدرضا ملکی : سرودن شعر، آرامم می کند/ هم من و هم پدرم، شعر را در 40 سالگی شروع کردیم
) رودخانه. از آبپخش به آن طرف، دهکانه (شبانکاره) و سعدآباد. اول رفتند خدمتگزاری که در برازجان و دالکی بود. من خودم متولد برازجان هستم، چون محل کار پدرم آنجا بود. بعد زیارت ساکن شدیم و او هم محل کارش آبپخش و سعدآباد و شبانکاره شد. فکرشهر: پدرتان از زمانی که شما کوچک بودید شعر می گفتند یا اینکه ایشان هم از سن خاصی شروع کردند؟ تقریبا از سال 1350 یا 52 شروع کردند. فکرشهر: آن ...
همسر محافظ سردار سلیمانی: جرأت نمی کنیم بیرون از خانه بگوییم خانواده شهید مدافع حرم هستیم/ می گفتند چرا ...
خاطره ای دارید؟ آقا رضا چون در روز ولادت امام رضا(ع) متولد شدند، ما همیشه دو تولد برای شان می گرفتیم یکی به تاریخ شمسی و یکی قمری. دختران مان چون تولد دوست داشتند همیشه سعی می کردیم دورهم جشن بگیریم و خوش بگذرانیم. *به عنوان یک همسر شهید خواسته ای از مسئولین دارید؟ نه خواسته ای ندارم. ما یک خواسته ای داشتیم و پیگیری کردیم و اکنون که چهار سال می گذرد هیچی به هیچی! چه ...
یادی از شهید ابراهیم محبوب، فرمانده گردان حزب ا ... لشکر 5 نصر که پیکرش 3 سال در بصره دفن شده بود
. بعد از سه روز، زنگ زدند و گفتند هرچه سریع تر خودتان را به مشهد برسانید. آنجا فهمیدم مراد دل او چه بود. مادر شهید سنگینی جنازه دوشنبه ها و پنجشنبه ها تشییع جنازه شهدا برگزار می شد. با هم رفتیم تشییع جنازه شهدا. به شهدا غبطه می خورد. به من نگاه کرد و گفت: دوست دارم وقتی شهید شدم، بدنم پودر بشود. گفتم: برای چه؟ گفت: دوست ندارم سنگینی جنازه ام، مردم را اذیت ...
از ثروت 350 میلیون دلاری آیت الله یزدی تا نوشتن 51 وصیت نامه
را معرفی کرده؛ لوح تقدیری می دهیم و از او تقدیر می کنیم. امسال مسئولین با بررسی هایی که کردند حضرتعالی را به عنوان شخصیت قرآنی سال انتخاب کردند و در جلسه ی امسال ماه مبارک رمضان قرار است شما را معرفی کنیم. ایشان می گفتند که وقتی من این نکته را به حاج آقا گفتم، ایشان شروع به گریه کردند. مدتی گریه کردند، من متعجب شدم که آیا مطلب بدی گفتم و چه شده که حاج آقا را ناراحت کردم. (عرض کردم که حاج آقا خی ...
همسر شهید بدرالدین: به فرزندانم گفتم وقتی امام عصر ظهور کرد، می توانید پدرتان را ببینید/ 2 شاخه گل رزی ...
برای پدرش نوشت: من در سایه شما هستم؛ حتماً درسم را می خوانم و در این راستا سعی و تلاش می کنم . بعد از شهادت همسرم، وسایل دفتر او را با همه برگه هایش به ما دادند. وقتی آن را باز کردم، دیدم که سیدمصطفی، 2 شاخه گلی را که مروه سادات به او داده بود، خشک کرده بوده و با همان نامه نگه داشته بود. آن شب، نامه را به مروه ندادم، چون امتحان داشت. می خواستم تمرکزش برای درس از دست نرود. وقتی دیدم که با ...
گوهر سینمای ایران از نقش هایش می گوید
دریافت سیمرغ جشنواره وی درباره دریافت سیمرغ برای نقش خود در فیلم رسم عاشق کشی نیز گفت: برای ارتفاع پست به من دیپلم افتخار دادند و درست سال بعد برای رسم عاشق کشی سیمرغ گرفتم. زمانی که روی سن رفتم خطاب به جمشید اسماعیل خانی گفتم جمشید جان بالاخره سیمرغ را گرفتم و زمانی که از سن پایین آمدم ناصر تقوایی و منوچهر اسماعیلی گفتند که از این جمله من گریه شان گرفته بود. خیراندیش در ...
جزئیاتی از طولانی ترین بمباران تاریخ دفاع مقدس
رفتند و از کنار هم عبور می کردند. تمامی هم نداشتند. آن موقع ما نمی دانستیم این ها به کجا می روند. چون معمولاً جنگنده های دشمن از آسمان منطقه رد می شدند و به مناطق داخلی کشور می رفتند. کم کم کار به جایی رسید که فرماندهان از ما خواستند روی بلندی های مشرف به پادگان برویم و برای خودمان جان پناهی پیدا کنیم. چند ساعت بعد خبر رسید مقصد این هواپیماها خود اندیمشک است و شهر را به شدت بمباران کرده اند. ...
داستان عجیب مهاجم معروف پرسپولیس که به خاطر رفاقت؛ قید پیشنهاد آرمینیا بیلفلد را زد/ گفتم با او باید ...
. اغلب بازیکنان دلی و معرفتی توپ می زدند. شنیدیم یکی راننده تاکسی بود، آن یکی روی وانت کار می کرد یا اینکه دیگری معلم ورزش بود و... بله، فوتبال ما حرفه ای نبود و بازیکنان آن هم همین طور. پول زیادی در بساط نبود اما واقعا خوش بودیم. یک سفر فوتبالی که می رفتیم حتی با اتوبوس یا مینی بوس به همه ما خوش می گذشت و فوتبال را به خاطر خود فوتبال می خواستیم. البته شما به قطر رفتید ...
همواره از خدا صبر و تحمل زینبی خواستم و به داشتن چنین فرزندانی افتخار کردم
...، خاطر نشان کرد: آن روزها حمید سنش کم بود و سنش به جبهه رفتن نمی خورد برای نام نویسی مراجعه کرد و به او گفتند که سنت کم است و نمی شود و برگشت و بعد از مدتی دوباره با دستکاری شناسنامه رفت و این بار او را پذیرفتند و وقتی به من گفت که مادر باید به جبهه بروم گفتم تو که گفتی سنت نمی خورد و قبول نکردند و این چند وقته سنت خورد که بروی؟ گفت که باید برود و اینچنین سنش را به سن قانونی رساند، عازم جبهه ها ...
خاطره ای از زبان رهبر معظم انقلاب درباره پدرشان، حضرت آیت ا... حاج سید جواد خامنه ای
. من به مشهد آمدم و دیدم که چشم ایشان محتاج دکتر است. قدری به دکتر مراجعه کردم و بعد برای ایام تحصیل به قم برگشتم. چون من از قبل ساکن قم بودم. باز ایام تعطیل شد و من مجددا به مشهد رفتم و کمی به ایشان رسیدگی کردم و دوباره برای تحصیلات به قم برگشتم. معالجه پیشرفتی نمی کرد. در سال 43 بود که من ناچار شدم ایشان را به تهران بیاورم. چون معالجات در مشهد جواب نمی داد. امیدوار بودم که دکتر های ...
ترغیب همسر برای رابطه جنسی | چگونه همسرم را به رابطه ترغیب کنم؟
.... یادداشتی بگذارید که عشق شما را ابراز می کند. از سر کار با او تماس بگیرید تا بگویید به او فکر می کنید. یک گل رز به خانه بیاورید. محبت خود را از طریق رفتارهای مهربانانه تصادفی نشان دهید و ممکن است هنگام انجام این کار، او بیشتر بخواهد از نظر جنسی به شما نزدیک شود. اگر همسرتان پیشرفت های شما را نپذیرفته است، آخرین چیزی که ممکن است دوست داشته باشد این است که مهربان و متفکر باشید. تنها چیزی ...