سایر منابع:
سایر خبرها
نقش محسن رضایی، فرمانده کل سپاه در شکل گیری کربلای5 و تداوم جنگ
ما نیست. می خواهند بروند مرخصی. من صبح تا حالا داخل منطقه می چرخم و هیچ کاری انجام نداده ام. براساس تکلیف است که داخل منطقه هستم. هیچ کاری جز شناسایی دست من نیست. مأموریت من مشکل است. جای من و امین (فرمانده لشکر31 عاشورا) را عوض کنید. نیروهای خط شکن امین دست نخورده است. نیروهای خط شکن من در کربلای4 به کارگرفته شدند، من نیروی خط شکن ندارم. دیشب هم رفتم پل کوثری تحویل بگیرم، گفته اند بیست وپنج روز ...
نظر رهبر انقلاب درباره چارلی چاپلین/ واکنش وزیر کشور به اظهارات جنتی/پاسخ همسر هاشمی به رد صلاحیت ...
.... در بررسی صحنه جرم مشخص شد که مرد میانسال با 27 ضربه چاقو به قتل رسیده است. تحقیقات نشان می داد که پسر 25 ساله این مرد وقتی به خانه رسیده است با مردی روبه رو شده که قصد فرار داشته اما وی مانع او شده است.15 روز از این جنایت هولناک گذشت تا اینکه در نهایت پسر ورزشکار صبح دیروز سکوت 15روزه خود را شکست و در اعترافاتی راز این جنایت را فاش کرد. وی با اعتراف به کشتن پدر خود، در مورد انگیزه اش از جنایت ...
دستبرد شوم به خانه دختران دانشجو
پیک رستوران است در را باز کردیم اما ناگهان 2 پسر نقابدار به زور وارد خانه مان شدند. آنها با چاقو تهدیدمان کردند که اگر سکوت نکنیم ما را به قتل می رسانند. بعد طلاهایمان را دزدیدند و یکی از آنها با تهدید مرا به اتاق دیگری برد و بی توجه به التماس هایم مورد آزار و اذیت قرار داد. آنها که ظاهرا همدستانی در بیرون از آپارتمان داشتند کارت عابر بانک مرا سرقت کردند و به زور رمزش را گرفتند و همه 4 ...
بشکند دست ملت اگر دوباره به روحانی رای بدهند/احتمالا احمدی نژاد از اولیا خدا است
حدود دویست بار این کلمه را تکرار کردم به طوری که آن ها فکر کردند من دیوانه شده ام همین طور که دیوانه وار بله می گفتم از ساواک خارج شدم و دیگر کسی دنبال من نیامد به سر خیابان آمدم و به سرعت تاکسی گرفتم و به منزل فلسفی رفتم زمانی که ماجرا را برایش تعریف کردم خیلی اعصبانی شد و شروع کرد به فریاد زدن و قوت قلب دادن بعد از آن گفتن انبیا هم برهنه می شدند و به بستر زناشویی می رفتند و با حرف هایشان کمی بهتر ...
برخی مسیر مداحی را عوض کردند! جوان را نباید با اعمال مشمئز کننده و خلاف شرع جذب کنیم
به خیر کند. خدا به داد این ها برسد. نتوانستیم امام حسین علیه السلام را به این دختر و پسر بشناسونیم. به نظر شما جامعه هیئتی، مداح، پیرغلام و ... چقدر توانسته ایم فرهنگ سازی کنیم که باعث بروز چنین ناهنجاری ها نشویم؟ الان بایستی مقداری روی مسایل فرهنگی اسلامی کار شود. با فعالیت سازمان تبلیغات، خانه مداحان و سایر نهادهای مرتبط کار به صورت علمی انجام می شود و این خیلی خوب است. با ...
10 قهرمانی که در برابر دیکتاتورها ایستادند
3٫5 ماهه، موضوعی ورای درک و تصور است. در بحبوحه ی این قتل عام بی سابقه، سه نفر با هم متحد شدند تا جان بیش از 400 کودک را نجات دهند. در روز آغاز خشونت ها، برادران گیسیمبا به یتیم خانه ی تحت سرپرستی شان آمدند تا صدها کودک توتسی را که در آن پناه گرفته بودند، نجات دهند. این برادران نیمه هوتو بودند و بنابراین آن ها را در کشتارها شرکت نمی دادند، همچنان که نمی توانستند کاری نیز به نفع توتسی ها ...
فالوده موشوحلوایی و شربت اسفندیاری
کرمانی ها با فالوده های موشو حلوایی به خوبی آشنا هستند. آن روز ها فالوده فروشان، تابستان ها و در هوای گرم، فالوده وبستنی می فروختند اما در زمستان ها در بساطشان حلوا و ارده پیدا می شد و چون هشت ماه از سال را حلوا می فروختند، به موشو حلوایی معروف بودند. یکی از روزهای گرم تابستان، پنج ریال از مرحوم پدرم گرفتم و با اشتیاق رفتم که فالوده بخورم. هنوزدو قاشق ازفالوده ام را نخورده بودم که صدای ...
اعترافات مردی که زنش را با چکش کشت!
بعد حدود ساعت 7 یا 8 صبح بود که از خواب بیدار شدم اما هنوز همسر و دختر کوچکم در خواب بودند. در این لحظه یاد حرف های شب گذشته او افتادم و کنترلم را از دست دادم و تصمیم بدی گرفتم. چکش را از آشپزخانه برداشتم و به طور ناگهانی ضربه ای به سر همسرم کوبیدم، او فقط جیغ بلندی کشید که دیگر من فرصت هیچ عکس العملی را به او ندادم و ضربات دیگر را نیز فرود آوردم. خون به در و دیوار پاشیده بود و دختر ...
جدال تئاتر با سرطان روی صحنه نمایش / متاستاز چگونه زندگی ما را تغییر می دهد؟
توضیح دادم و بعد از آنها خواستم این را در حوزه تجربه های جسمانی با بدن شان به ما نشان دهند. یک شب دیگر از آنها خواستم هر کدام تجربه های فردی شان از اولین برخورد با بیماری(سرطان)یکی از عزیزشان نشان دهند. این دو متریال که حالا محور اجرای ماست. همچنین مونولوگ هایی که روز 6 آذر در تمرین شکل گرفت را من حتی دست هم نزدم. فقط از گوینده گرفتم و به یک نفر دیگر دادم. فکر می کنم بچه ها آن شب شعر گفتند و هنوز ...
کلاس درس مهمتر از اتاق وزارت/خودباوری بر مبنای خردورزی، محور تفکر دکتر شکوهی
ترک می کنم مادرم ترجیح دارد بر معلمی. و به همین دلیل از این کار سرباز می زند. در کتاب شکوه معلمی خودش از آن دوران اینگونه یاد می کند بعد از اینکه در بیرجند مستقر شدم هفت سال در دبستان تدین و دبستان ضمیمه دانشسرای مقدماتی در بیرجند مشغول به تحصیل بودم و بالاخره در سال 1323 فارغ التحصیل شدم بعد از اتمام دانشسرا به مدت سه ماه آموزگار دبستان ابن حسام خوسف بودم. بعد مرا به زاهدان منتقل کردند ...
اشک های واقعی قاتل شیشه ای
خانوادم بودم و با همه سختگیری هایشان با آنها زندگی می کردم و شب زود برمی گشتم به خونه. خب بعدش چی شد؟ دوباره برگشتم پیش بابام ولی دوستام دست بردار نبودند طوری شده بود که حتی از خانه پدرم و خودش هم دزدی می کردم اما او با همه سختی و اذیت هایم هرکار کرد تا دوباره زندگی عادی داشته باشم، بعد از آن مرا برای ترک با سختی به کمپ برد. آثار ضربه پات برای چیه؟ می خواستن مرا ببرن کمپ برای ...
20 سال ویزیت و درمان رایگان توسط زوج پزشک
اطرافیانتان به یاد آورید که از این دست فعالیت های انسان دوستانه انجام می دهند. ویزیت رایگان از زنجان شروع شده بود دکتر سیدداوود ترابی سال 1370 از دانشگاه اصفهان در رشته پزشکی فارغ التحصیل می شود. بعد از آن به زادگاهش زنجان می رود و در آنجا کار خود را آغاز می کند. سال 73 با همسرش در مطبی که کار می کرد آشنا می شود و به قول خودشان پس از 37 روز مراسم نامزدی برگزار می کنند و سه ...
بابا بزرگی که به قلب مردم پل زد
سوادی بود به من گفت تو پسر باهوشی هستی دوست داری با سواد شوی؟ وقتی متوجه علاقه من شد، قرار گذاشت تا در مواقع بیکاری به من خواندن و نوشتن بیاموزد و این گونه بود که با سواد شدم و علاوه بر این توانسته بودم در کار بنایی مهارت کسب کنم. وقت آن رسیده بود که ازدواج کنم. به خواستگاری دختر عمویم که دختر کدخدای روستای سیف آباد بود رفتم. با هم ازدواج کردیم و با وجود اینکه همسرم در خانه پدرش زندگی راحت و آسوده ...
فکر می کنم زیباترین سبیل جهان را دارم
به تغییرات کلی در چیزهایی که دوست دارم بزنم اما به خاطر علاقه ام به او این کار را انجام دادم و به نظرم خیلی هم جالب بود چون عوض شدن فضای خانه کلا روحیه آدم را بهتر می کند. کمک به سیستم ایمنی بدنم من برای سلامت خودم اهمیت بسیاری قائلم. یادم هست سر فیلمبرداری فیلم عشق شبیه توست به خاطر آنکه در صحنه ای با پیراهن خیس حضور داشتم، سرمای بدی خوردم تا حدی که حتی با مراجعه به درمانگاه ...
مادری که چشمش را نذر پسرش کرد!
شهدای ایران : هنوز فکر می کردم خواب می بینم و الان سوت بیدار باش اردوگاه زده می شود و از خواب می پرم! ولی نه، دیگر باورم شده بود که بیدارم. ماشین ایستاد و وارد خانه شدیم. داخل حیاط چشمم به پدر و مادرم افتاد که در بین حلقه ای از بستگان درجه ی یک منتظرم بودند. با شور و شوق به طرفشان رفتم و پس از ده سال خم شدم و پای پدرم را بوسیدم. پس از آن بلافاصله پای مادرم را هم بوسیدم ...
سناریوی دروغین مرد سارق برای فرار از زندان
این لحظه من هم چاقویم را آرام از جیبم بیرون آوردم و ناگهان ضربه ای به گردنش زدم. ارسلان خونین نقش بر زمین شد و من هم به خاطر اینکه شناسایی نشوم، جسدش را به صندلی عقب منتقل کردم و با خودرو به طرف جنوب شهر به راه افتادم. وقتی به جاده ساوه رسیدم، جسد را به صندوق عقب منتقل کردم و تصمیم گرفتم جسد را به منطقه ای دور دست منتقل و رها کنم تا اینکه چند ساعت بعد در نزدیکی شهرستان اسد آباد همدان جسد را در ...
قهرمان شنا: عذاب وجدان داشتم
داخل پذیرایی روبه رو شدند که پس از بررسی مشخص شد با 27 ضربه چاقو به پشت، شکم و سر به قتل رسیده بود. بالای سر جسد، پسر 24 ساله مقتول هم با چشمانی گریان حضور داشت که مشخص شد وی پیمان نام دارد و اولین کسی بوده که مأموران پلیس را در جریان قتل پدرش قرار داده است. بررسی های اولیه نشان داد مقتول در شرکت واحد اتوبوسرانی کار می کرده و این خانه متعلق به دو دختر دوقلو و پسر جوانش است که هفت ماه قبل اجاره کرده ...
آیت الله بهاء الدینی مردی از جنس نور / زندگینامه
. در یکی از همین روزها فرمود: ما می دانیم آن طرف برای ما بهتر است، لذا از مرگ باکی نداریم. و در هفته دیگر که خدمتشان رسیدم، فرمود: ما به تو گفتیم که از مرگ باکی نیست، اما خیلی مشکل است. یکی از آقایان مورد اعتماد می فرمود: در دوران نقاهت آیت الله بهاء الدینی یک روز بعد از نماز صبح نشسته بودم چشمم روی هم بود. حالتی به من دست داد؛ در آن حال آیت الله بهاء الدینی را دیدم ...
ندای لبیک یا رسول الله(ص) از شیعه و سنی برخاست + تصاویر
علمیه منتظریه نیز گفت: من یک طلبه اهل سنت بودم که با امضا و تایید حجت الاسلام ابراهیمی فر به مدرسه عالی تربیتی معرفی شدم و در آنجا در سطح کارشناسی قبول شده و بعد به عنوان معلم در جمع گنبدی ها حاضر شدم که در نهایت نزدیک به 30 سال خدمت کردم و امروز دانش اموزان من در گنبدکاووس از مسئولیت و شهرتی برخوردار شده اند. وی در ادامه به آیه اشدا علی الکفار رحماء بینهم اشاره کرد و افزود: چند سالی ...
مربی بدنسازی پدرش را با چاقو کشت
وسایل منزل و دیوارها مشهود بود، با بررسی جسد مقتول نیز مشخص شد که وی با 27 ضربه چاقو به قتل رسیده است. در ابتدای تحقیقات، پسر 25 ساله ای که فرزند مقتول بود و آثار بریدگی و خونریزی روی دستش مشهود بود، به بازپرس جنایی تهران گفت: من و دو خواهر دوقلویم جدا از پدرمان در این خانه زندگی می کنیم و پدرمان هر از چند گاهی به ما سر می زد، پدرم راننده شرکت واحد بود و آخرین بار پدرم را دیشب دیدم ...
کسی که نیما را به ما شناساند
کند طاهباز تا موقعی که زنده بود احترام داشت. احترامش هم زیاد بود اما موقعی که درگذشت اولین ضربه را از جایی خورد که تمام عمرش را صرف آن کرده بود: از جانب نیما. پسر نیما در چند مصاحبه متوالی، طاهباز را به تحریف آثار پدر متهم کرد: پس از خاموشی پدرم در سیزدهم دی ماه سال 1338 من یادداشتی در میان دفتر یادداشت های روزانه نیما پیدا کردم، نیما در این یادداشت یا وصیت نامه از محمد معین به عنوان ...
درخواست مقتول از قاتل برای اعتراف به جنایت
.... با حضور تیم تحقیق در محل حادثه مشخص شد که قربانی مرد 55ساله ای است که با 27ضربه چاقو به قتل رسیده است علاوه بر این پزشکی قانونی اعلام کرد که آثار شکستگی روی جمجمه وی وجود دارد که نشان می دهد ضربه محکمی به سرش وارد شده است. پسر مقتول که در محل حادثه حضور داشت به کارآگاهان گفت: مادرم یک سال و نیم پیش فوت کرد و من و خواهرانم به همراه پدرم زندگی می کردیم. ساعت 10صبح روز ...
هزار تو درتو در درون من (مریم ناصری)
عالم غیب خبر می داد. گویی در دالان گم شده بودم. سرما هم تمامی نداشت. زمستان جا به بهار نمی داد. چاره ای نبود باید گرم می شدم والا خون در رگهایم یخ می زد. جز کتابها کسی نبود که بداند چه می خواهم. دو خواهر بزرگتر به خانه ی بخت رفته بودند وسر گرم نگهداری از همسر و فرزند، از حال و روز من بی خبر.مادر بی خبرتر. همهمه شروع شد. دختررا چه به این حرفها. بس است هر چه خواندی.به کجا رسیدی؟ پسر خوبی است. آشنای ...
پدری که در سالروز ولادتش به شهادت رسید/ مادرم گریه کرد و گفت: امیر دیگه باباتو نمی بینی
...> مامان راست می گفت. هر چقدر منتظر شدیم بابا از ماموریت برنگشت. دیگر هیچوقت بابا را ندیدم. تازه متوجه شدم که چی شده و من چه کسی را از دست داده ام. یاد آن روز بارانی افتادم. تازه می رفتم کلاس اول ابتدایی که موقع تعطیل شدن مدرسه باران شدیدی می آمد. چتر هم نداشتم. مانده بودم که چطور بروم خانه. از خیس شدن زیر باران می ترسیدم. با نا امیدی از مدرسه آمدم بیرون. صدای ماشین بابام را شنیدم. آن موقع بابا یک پیکان ...
پدرکشی با 27 ضربه چاقو
پسر 25 ساله به خاطر مسائل مالی با 27 ضربه چاقو پدر خود را به قتل رساند. این پسر که نه اعتیاد دارد و نه از مشکل روحی یا روانی رنج می برد تنها به خاطر به دست آوردن ارث و میراث اقدام به قتل پدر 55 ساله اش کرده است. به گزارش فرهیختگان، ظهر چهاردهم آذر بود که وقوع یک فقره قتل به پلیس 110 در خیابان شریعتی بالاتر از ظفر اعلام شد و ماموران کلانتری 103 گاندی در محل حاضر شدند. در مشاهدات اولیه ...
قتل پدر فقط به خاطر عصبانیت!
حادثه برای پیگیری مسئله ملکی که پدرم داشت بیرون رفته بودم؛ زمانی که برگشتم دیدم درِ خانه باز است. وارد که شدم دیدم شخصی در حال ضربه زدن به پدرم است با او درگیر شدم اما نتوانستم مرد ضارب را متوقف کنم و او یک ضربه هم به من زد و بعد فرار کرد. مأموران از سرایدار ساختمان بازجویی کردند؛ او گفت: من ندیدم غریبه ای وارد ساختمان شود فقط پسر مقتول وارد ساختمان شد. این در حالی بود که همسایه مقتول ...
غرضی:حاضرم برای ورود به خبرگان امتحان بدهم
عنوان یک آدمی که در جریانات سیاسی حضور دارد من را حساب کنید در همه زمینه ها رفتم، ایستادم، کار کردم. الان هم همین کلمه دست در جیب فقرا نکنید مبتنی بر آیات قرآن، احادیث، فقاهت و نیاز اجتماعی است. من هیچ حرفی در ریاست جمهوری یا در جاهای دیگر که بودم جز این که یک ابتدای فقهی داشتند نگفتم همه این حرفها مبنای فقهی و اسلامی دارد و قابل بحث است. شما یک دوره انفعال سیاسی در دهه 80 داشتید. ...
چه کسی پدر و کودک بی گناه را به کام مرگ کشاند
خودش جلب کرد. کنجکاو شدم و به طرف سطل زباله رفتم که متوجه دو جسد خونین شدم. خیلی ترسیده بودم به طوری که ناخودآگاه فرار کردم، اما ثانیه هایی بعد به رستورانی که در آن نزدیکی است، رفتم و با کارگران آنها به اینجا آمدیم که با پیکر نیمه جان این مرد و پسر روبه رو شدیم. آنها هنوز جان داشتند، اما توان حرف زدن نداشتند و فقط مرد لب هایش را تکان می داد و قصد داشت حرفی به ما بزند که فوت کرد. پس از آن بلافاصله ...
ملک سلیمان و ناخدا خورشید را ببینید/ باز هم عصر یخبندان
.... همدست او برگمن اصرار دارد که پسرش جیمی در این سرقت بزرگ شرکت کند. جو می پذیرد ولی برای اطمینان خواهر ناتنی خود فران را نزد جیمی می فرستد تا از او اطلاعات به دست آورد. پس از سرقت طلاهای سوئیسی، جیمی پدرش جو را قال می گذارد و محموله ای را که گمان می کند طلاست با خود می برد. ولی بعد می فهمد که رو دست خورده است. برگمن همرا با جیمی و دارو دسته اش به جو حمله می کند ولی... ملک سلیمان ...
اعتراف دروغین به یک قتل خیالی
...> برای همین دلم برایش سوخت و تصمیم گرفتم کمکش کنم. همان موقع برای تهیه مواد با پراید سرقتی زیر پل محمدعلی جناح رفتم و مرد مواد فروش را دیدم. در آن جا درحالی که می خواستم از این مرد مواد بخرم، متوجه شدم این مرد قصد خفت گیری دارد. برای همین تصمیم گرفتم از آن جا بروم ولی مقتول مانعم شد و قصد داشت پول هایم را سرقت کند، با هم درگیر شدیم و او را به قتل رساندم. بعد روکش صندلی عقب را باز کردم ...