سایر منابع:
سایر خبرها
روایت هایی دردناک از حادثه پلاسکو
اما واسه اینکه سرگرم بشه، هر روز صبح می اومد مغازه، درو باز می کرد، تلفنا رو جواب می داد تا من و شریکم برسیم. اون روز به رسم همیشگی پنجشنبه ها که مراسم زیارت عاشورا بود زودتر اومده بود. متوجه شده بود که آتیش سوزی شده، زنگ زد بهم و منم بهش گفتم هیچ کاری نکن، فقط برگرد خونه. تمام مدارکم و سه تا از لپ تاپام تو مغازه بود. فقط هفت تا کارگاه تولیدی برای من کار می دوخت که تمام مدارک مربوط به حساب و کتابشون ...
فعالان بازار درباره جلسه فردا چه می گویند؟
...: آقایون چند تا سؤال مشخص: مگه کار بدی میخوایم بکنیم بریم مجلس؟ حرف و درد مردم رو به مجلس گفتن کار بدیه؟! رفتن به مجلس منفعتی برای ما داره؟ نرفتن به مجلس چه چیزی رو درست می کنه؟! مگه ما نمی خوایم از مشکلات سهامدارها بگیم؟! و ...؛ شما من رو قانع کن، من نمیرم. مهدی ساسانی: دوستان در مجلس لطف داشتند عده ای از فعالان بازار را دعوت کردند تا پنجشنبه ساعت 10 جلسه ای داشته باشند و بنده هم ...
رمان جدید علی میرفتاح منتشر شد/ نوبت ناتانائیل شد
فیزیولوژی با الاغ چه فرقی داره؟ بشر حیوانی است ناطق. شما به من بگو این یعنی چی؟ بگو این جمله رو من از کجام درآوردم؟ یا دارم نقل قول می کنم از ایکس و ایگرگ و زد؟ شما خودت اهل فضلی، درس پس می دم، اما همین جوری عین بز اخفش سر تکون نده. نذار هرکی اومد سوار کولت بشه ازت سواری بگیره. نه کسی رو استحمار کن، نه بذار استحمارت کنن. وایسا بگو به چه دلیلی به چه حجتی بشر حیوانی است ناطق؟ بلکه بشر حیوانی است کارگر ...
تفاوت حاجی یزدانی خرم با روسای کت و شلواری مثل طباطبایی
. داستان رو براش تعریف کرد و من تو این مدت به خودم می گفتم: یعنی این آدم ضد زن چرا باید برای دوتا خبرنگار که یکی شونم خیلی نمی شناسه صبر کنه و نره دنبال کارش؟! با صدای باز و بسته شدن در خودرو به خودم اومدم. یزدانی خرم که اون سال ها هنوز سنگین و با خس و خس سینه راه نمی رفت، با قدم های شمرده سمت مامور حراست مقابل در سالن رفت. دوستم پشت سر یزدانی خرم کنار در سالن بود، اما من قدم از قدم برنداشته بودم و ...
جملات معجزه آسا در تربیت فرزند
موقع منتظرت می مونم. ببینم می تونی قبل از شماره ده بهم برسی! با این حرف به جای تاکید روی ترک کردنش، روی کار خوبش تمرکز می کنید. به جای اینکه به فرزندت بگی: اگر تو صندلی ماشینت نشینی نمیبرمت بیرون ، بهش بگید: خودت میشینی توی صندلیت یا من بذارمت؟ به فرزندتون این انتخاب را ندهید کاری که باید انجام دهد را گوش نکند. به جای اینکه: اسم فرزندتو هی صدا کنی و داد بزنی و او شما رو ...
به افکارت عادت نکن!
جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض باز کردم که: آقای محترم! بچه هایتان واقعاً دارند همه را آزار می دهند. شما نمی خواهید جلویشان را بگیرید؟ مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی گردیم که همسرم، مادر ...
از رهاییِ عشق کوثر تا همنشینی با عاشق کوثر
شب دیر می شود من می خواهم از وسایل خانه چیزی بدهم. وقتی شب پدرش به خانه آمد جریان را گفتم که هزینه ای را کمک کند اما محمودرضا پول را نگرفت و گفت من ظهر کمک کردم خودم. بعد از چند سال متوجه شدیم پتوی نو اما قدیمی که در خانه داشتیم را برداشته و برده به محل جمع آوری تحویل داده است. چفیه آقا وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیه ...
فرمانده ایرانی که مجاهدین عراقی در شهادتش گریستند
آن جا مستقر بود ، وارد شدیم. آن وقت ها هرگز نمی دانستم که پدرم چه کاره است و او را یک راننده ، بسیجی و یا پاسدار عادی می پنداشتم. به قرارگاه رمضان که وارد شدیم، برخوردها به گونه ای فوق تصور من بود. آنان ارزش و احترام زیادی برای پدرم قائل بودند و این برخورد ممتاز ، برایم سؤال برانگیز شد. بچه های رزمنده پاسخ دادند: پدر شما فرمانده تیپ (لشکر) است. گفتم: پدر من که پاسدار است. گفتند: خب فرمانده لشکر فرق ...
داستان تاریخ سازی بوکسور ایرانی از مکانیکی تا سکوی جهانی/ شه بخش: رونالدو الگوی من است!
قول می دادم که یک زمانی قهرمان می شوم. به پدرم می گفتم مطمئن باش که به بهترین موفقیت ها دست پیدا می کنم تا به من افتخار کنید. من اسم ماشین ها را نمی دانستم و واقعا می گویم که الان هم نمی دانم. پدرم می گفت: "آخه بوکس چیه که می ری مشت میزنی." همانطور که می دانید در منطقه ما زود ازدواج می کنند، اما من این کار را نکردم. به پدرم می گفتم بابا جان شما صبر کن، من برای تو یک ماشین دو در می خرم ...
قیمت خودرو
هواداران آقای بازیگر این عکس را متعلق به همسر مهران مدیری دانسته اند.شهرزاد دختر مهران مدیری روزگذشته در یک گفته زنده اینستاگرامی به عکس منتشر شده از مادرش واکنش نشان داد. صحبتهای جنجالی دختر مهران مدیری شهرزاد مدیری به همراه دوستش نغمه مرادآبادی از نوازنده های کشورمان در این گفتگو به صحبت درباره موضوعات مختلف پرداختند و در بخشی از این صحبت نغمه مرادآبادی درباره عکس منتسب به ...
واکنش سهامداران به وضعیت منفی بورس
... شاخص دروغ است پارسال همین حرفا رو گفتن من با 20 درصد ضرر خارج نشدم .الان با 90 درصد ضرر باز میگن میخوان سهامتونو مفت از چنگتون دربیارن. کاش همون پارسال مفت درآورده بودن بابا میخوان راه بورس رو ببندن و مردم رو بفرستن برای خرید رمز ارز ملی ......خیلی احتیاط کنید و به همه توصیه کنید #تحریم خرید رمز ارز ملی ،،،،، دوباره به تله نیفتید هیچ توافقی در کار نیست اگر هم ...
قیمت خودرو
به گل معروف تو به النصر داشت. یک بار هم در نیمه اول سعید آقایی سانتر کرد که ضربه سرتو با فاصله کمی از روی دروازه ذوب آهن به اوت رفت؟ فوتبال همین است. گاهی شما را می خنداند و گاهی به گریه می اندازد. اگر قرار بود همه توپ ها تبدیل به گل شود که دیگر اسمش فوتبال نبود و بسکتبال بود. روی گل اول خودم به ذوب آهن، احسان پهلوان سانتر زیبایی کرد و به نظرم تایمینگ خودم و لحظه ضربه زدن به توپ با سر در ...
در دل ماجرای تاریخ /شهرام مکری و مرتضی فرشباف از جنایت بی دقت می گویند
: صندلی سینمای فیلم تو برای من که از عاقبت سوختن آن باخبرم، حس صندلی الکتریکی قبل از جوخه اعدام را می داد. موقع تماشا در سینما حس ام این بود که یکی از جمع ما تماشاگران هم ممکن است آن اتفاق شومی را که در انتظارش هستیم رقم بزند. تو دو بار در ماهی و گربه و هجوم به تماشاگرانت ثابت کردی که می شود پرده را برداشت و اتفاقی را که در زمان گذشته افتاده به حال تبدیل کرد و مثل سن تئاتر نفس به نفس کاراکترها در ...
شاگرد مکانیکی که تاریخ ساز شد/ شه بخش: به پدرم قول ماشین دو در دادم!
قهرمانی جهان روسیه اعزام شوم که آن زمان هم خیلی وقت بود به وزن 57 نیامده بودم و مدام وزن کم می کردم. فشار زیادی روی من بود که نهایتا فیکس شدم. ما تقریبا ساعت 3 شب باید حرکت می کردیم. وقتی پاسپورتم را در گیت دوم دیدند به من گفتند خروج از کشور شما ثبت نشده است. آن زمان من سرباز بودم و نمی دانم مقصر چه کسی بود. هیچکس هم جواب درستی به من نداد. من و آقای استکی هرجا رفتیم قبول نکردند و نهایتا ...
فال حافظ امروز و فال روزانه 28 دی با تفسیر دقیق
از آنجا که شما انسانی هستید که نسبت به همه اطرافیان رفتاری شایسته و به جا دارید، از دیگران نیز توقعی مشابه دارید، اما بدان که کار نیک کردن برای پاسخ نیک گرفتن نیست. تو با انجام کارهای نیک وجدان خود و خدای خود را راضی میکنی، پس غصه عکس العمل های دیگران را مخور و در بند رفتار آنها نباش که اجر نیکوکاران با خداست. فال روزانه شما نشان می دهد فرصت فراغتی دست می دهد تا به انجام کارهای دلخواه ...
معراج در سوریه؛ قصه پزشکیاری که مدافع بارگاه حضرت زینب (س) بود
ار دوست داشت برود. من به او گفتم تو تازه از ماموریت آمده ای، خسته هستی و حالت هم خوب نیست گفت: نه مامان اینجا جایی است که باید بروم. به شهید فردایتان هم جا نمی دهید! این مادر شهید خاطره ای از همرزمان سید محمدحسین یک روز قبل از شهادت را نقل و بیان کرد: دوستانش می گفتند یک روز قبل از عملیات و شهادت محمدحسین، روی تپه بلندی نشسته بودند. محمدحسین با چند نفر دیگر به سمت تپه می رود که ...
مهتاب کرامتی در کنار سجاد افشاریان +عکس
نیز مشغول به کار بودم. همیشه یاد گرفتم که باید کار کنم. پول تو جیبی ام را از پدرم می گرفتم ولی همیشه کارم را هم انجام می دادم. مهتاب کرامتی کسی که هم بازیگر است هم طراحی لباس و دکوراسیون انجام می دهد نظر شما در ارتباط با آرایش های غلیظ و عمل های زیبایی این روزها چیست؟ بعضی از خانم ها می آیند هفت قلم آرایش کرده اند ما آنها را حتی راه هم نمی دهیم که وارد ساختمان ...
تو بنیاد قشم جایی برای تو نیست!
تشکیل بدم ببینید چجوری رفتار میکنن . میگه برو از امکانات بنیاد شهر خودت استفاده کن میگم من اینجام زندگی اینجاست کار تو شیراز چه به درد من میخوره. واقعا متاسفم از برخورد زشت و زننده این خانم که حال آدم رو بد میکنه . مگه بابای من برا شهر خودش جنگید که اینجوری میکنن همه برای ایران جنگیدن وبرای اسلام خواهش میکنم رسیدگی کنید ما به شما رای دادیم ما خواستیم یه انقلابی رئیس جمهورمون باشه که حق کسی ضایع نشه نه اینکه با ما همچین رفتاری بشه؛ اسلام و انسانیت رو بزارن زیر پا. ...
داستان اینستاگرام فضول!
... حالا مطمئنی بالای 18 می شم؟ آرمین اخم کرد: می شم؟ مگه تو امتحان دادی؟ عرشیا زد روی شانه ی آرمین: اگه بالای 18 بشم، گوشی رو ازم نمی گیرن! بعد به ساعت اشاره کرد: هم اسپرته، هم ضدآب... آرمین بطری خالی را از راه دور پرت کرد در سطل زباله: بسه دیگه بازارگرمی! بعد بی اشتها به ساندویچ گاز زد: فقط به خاطر ساعت نبود؛ خواستم تو عالم رفاقت یه کاری برات کرده باشم! ...
نحوه ست کردن پلیور یقه هفت مردانه و زنانه
زیبا قرار گیرد. بیشتر بخوانید: مدل پلیور و بافت مردانه استایل های جذاب پاییزی مردانه
هشتگ روز
اروند و کارون/ به یاد همه مادران شهدا که سهم شان از فرزندشان تنها یک قاب عکس شد. اما صبورانه شبیه خانوم ام البنین گفتند: فدای سر حسین. یا هفت سالی می شد که چشم انتظار اومدن خبری از پسرش بود. مهر سال 69، پسر کوچکش اون رو به زیارت امام رضا می بره. دو ماه بعد که بازگشت اسرا شروع می شه، چشم امیدی داشت که شاید پسرش بین اونها برگرده، ولی از اونجا هم که ناامید شد، خودش پر کشید و رفت به دیدار فرزند شهیدش ...
برده داری نوین در کشور!
میلیون بگیره از وزارت و بعد به اونا (کارگر یا کارمند قرارداری) 3میلیون بده؛ چرا!کی گفته؟! تحت عنوان اینکه اگر ما این فرد بیاریم فردا ادعای استخدام می کنه. بابا همین پول ممستقیم بدین به خودن اون فرد. شرکتی،قراردادی، نمیدونم حضورشما عرض شودکه کارگاهی،نمیدونم ساعت کاری،بله من به یه کسی گفتم بینی وبین الله پسر خودت باشه حاضری شرکتی بیاد کار بکنه از اون طرف میخوره به ...
فال حافظ دوشنبه 27 دی ماه 1400/ امید خود را به راحتی از دست ندهید!
... گفت با این همه از سابقه نومید مشو تعبیر فال حافظ : تفسیر فال حافظ امروز شما نشان می دهد زندگی و جهان نشانه کوچکی از عظمت الهی است و عمر فرصتی است کوتاه که خدا در اختیار انسان ها قرار داده است. به فکر عاقبت خود نیز باش و توشه ای برای زمان محاسبه فراهم بیاور. از رحمت و عفو الهی نومید مشو و به جهان و زر و زیور فانی آن تکیه مکن تا خداوند یاری ات فرماید. الا یا ...
خاطره بامزه محمد فیلی از بازی در مختارنامه
که رفت، ظاهراً متوجه شده بود که من آنجا مانده ام و نمی دانم که باید چه کار کنم. او برگشت و عین دیالوگش این بود: چی شده گنده بک؟! گفتم من متوجه نشدم که شما از این کاری که من کردم خوشتان آمد و خوب یا بد بود، چون هیچ ری اکشنی نداشتید. ایشان هم درپاسخ گفت که دوست داشتی برایت بشکن بزنم؟! گفتم که نه، من انتظار این را هم نداشتم. حدود نیم ساعت در دکور کوفه چرخیدیم و برایم حرف زد. گفت که من اگر از کار یک ...
دستور مافوق
باری بود که با تانک و نیروهای زرهی روبه رو می شدیم. تانکهای عراقی جلو می آمدند به نیروها گفتم: بروید جلو و تانک ها را بزنید در فاصله 500 متری تانکهای عراقی شروع به تیراندازی کردیم و متقابلا آنها هم تیراندازی کردند تا ظهر در همان نقطه زمین درگیر شده بودیم .حاج احمد کاظمی رسید و گفت چه خبراست؟ به ایشان گفتند که عده ای از نیروها جلو هستند و درگیر شده اند حاج احمد به مجید گفت: شما همین جا ...
تفالی بر دیوان حافظ
به گزارش یکتاپرس فال حافظ امروز به این شرح است: دوش رفتم به در میکده خواب آلوده خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده شست و شویی کن و آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده به هوای لب شیرین پسران چند کنی جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده به طهارت گذران ...
روایت وحشتناک از گودال خواب های تهران
دستبند به دستشون زدن و انداختنشون تو مینی بوس، همه رو بردن اردوگاه اجباری. تخم چشم هایم از سرما درد گرفته. به پلکم دست می زنم، انگار سال هاست مرده ام؛ یخ یخ. نیما که کلمه ای می گوید، با هر هجای واژه ها، بخار سرد سفید در فضای خالی آن سوراخ کم هوا منتشر می شود. استخوان هایم، کم آورده و از سوز سرد، در حال شکستن است. پاهایم را بیشتر به تنم می چسبانم. این سرمای لعنتی، مثل مته، تا مغز آدم ...
روایتی از سبک زندگی شهدایی جوان که عارف بالله بودند
مدرسه رفتم و گفتم بنده همین یک پسر را دارم برای ایشان یک دست کت و شلوار خریده ام اما ایشان نمی پوشد! مدیر مدرسه وارد حجره پسر شد دید که سیدمحمدرضا روی زمین خوابیده است، سوال کرد که پسرم چرا روی زمین خوابیده ای؟ شهید جواب داد که می خواهم از الان بدنم را به قبر عادت بدهم. این افراد مجاهد فی سبیل الله شدند. مادران شهدا نیز از شهادت فرزندان خود خبر داشتند. مادر شهید وحید زمانی در یک مصاحبه ای ...
مردی که هیچ آرزویی نداشت!
اتاق فرمان آمدند، بچه ها بدون این که دکتر متوجه بشود، قضیه را به شجره گفتند. او تا ماجرای کلمه ی ناخودآگاهش را شنید، به هم ریخت و معذرت خواست. ولی کار از کار گذشته بود. رو به برهانی مرند کرد و گفت: حالا چی میشه مرند؟ نادر گفت: هیچی، دارِت می زنن! همه خندیدند و ترس هایشان کم شد. شهریار کرمی گفت: جوابِ مدیرا با من، فقط باید از شنونده ها عذرخواهی کنی. شجره با ...
ماجرای یاقوتِ مراد برقی
... - چه کار کردنی؟ همه اش مایه ی خجالت است... رفیق نیمه راه است! کاردان گفت: تو نمی دانی من با این اتومبیل کجا ها رفته ام. همه ی تهران را زیر پا گذاشته ام. در شمال شهر وقتی که یاقوتم از کار باز می ماند و من ناچار از عابران خواهش می کردم تا آن را هل بدهند یا به من متلک می گفتند که آقا این چه اتومبیلی است هزار تومان رویش بگذار و با یک چهارپای راهوار عوضش کن و بعضی از مردم که مرا می ...