ماجرای دختر فراری 12 ساله / بازگشت به خانه پس از 6 سال
سایر منابع:
سایر خبرها
هاشمی طبا: دستور دادند، دستگیر شوم/برادر خاتمی گفت استعفا کن!
...> چه شد که به ورزش تمایل پیدا کردید؟ اولین واقعه ورزشی که به یاد دارم مسابقات المپیک 1956 بود، آن زمان حدود 10 سال سن داشتم و در جریان مسابقات ورزشی بودم. پس از آنکه 11 ساله شدم بیشتر به والیبال و بسکتبال روی آوردم و با مسعود صالح که بعدا کاپیتان تیم ملی شد، هم بازی بودم. استعداد خوبی در بسکتبال داشتم و بعضا پینگ پنگ هم بازی می کردم. در عین حال در تیم بسکتبال مدرسه نیز حضور داشتم و در ...
مادر قربانی خانه وحشت در دادسرای جنایی
مرحله تازه ای شد. این شماره تلفن متعلق به زنی بود که می گفت ماه ها قبل دخترش از مشهد به تهران آمده است. بازپرس جنایی با گمان اینکه مقتول ممکن است همان دختر مشهدی باشد به تحقیقات بیشتر در این باره ادامه داد و مدتی بعد نتیجه آزمایش دی ان ای نشان داد مقتول همان دختر مشهدی به نام محبوبه است. در این شرایط بود که صبح دیروز مادر مقتول به دادسرای امور جنایی رفت و وقتی در برابر بازپرس محمد ...
قتل در 40 دقیقه
جسد پیرزن تنها 40 دقیقه پس از آخرین تماس با دخترش در حالی پیدا شد که طلا های او به سرقت رفته بود. به گزارش ایران، شامگاه شنبه 7 اسفند مأموران کلانتری 158 کیانشهر در تماس با بازپرس میثم حسین پور از قتل زنی تنها در خانه اش خبر دادند. با اعلام این خبر تیم جنایی راهی محل حادثه که آپارتمانی در این محدوده بود، شدند. با حضور در خانه جسد زن 70 ساله را در حالی پیدا کردند که با 9 ضربه ...
سرقت پس از قتل پیرزن تنها
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، ساعت 23شنبه هفتم اسفند ماه گزارش قتل زنی به قاضی میثم حسین پور بازپرس جنایی تهران اعلام شد و او به همراه تیمی از مأموران تجسس پلیس آگاهی تهران در محل حادثه که آپارتمانی در یکی از مناطق پایتخت بود حاضر شدند. تیم جنایی به محض ورود به آپارتمان با جسد زنی حدودا 70ساله مواجه شدند که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود. او به تنهایی در آن آپارتمان ...
کتک خوردن نیوشا ضیغمی از شوهرش | صورت خونین نیوشا ضیغمی
به گزارش شمانیوز: نیوشا ضیغمی هنرپیشه و بازیگر ایرانی است. نیوشا ضیغمی متولد تیر 1359 است. نیوشا ضیغمی متاهل و دارای یک فرزند دختر است. نیوشا ضیغمی فارغ التحصیل رشته روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی است. نام: نیوشا نام خانوادگی: ضیغمی تاریخ تولد: 18 تیر 1359 همسر: آرش پولادخان فرزندان: یک دختر به نام لنا سالهای فعالیت: از 1382 ...
کمک ها و بخشش های امام موسی کاظم (علیه السلام )
. حضرت همیان پولی به او بخشید تا برای ازدواج خود هزینه کند. حمّاد بن عیسی میگوید: در بصره خدمت امام رسیدم و به آن حضرت عرض کردم: قربانت گردم! دعا کن خدا یک خانه، یک زن، یک فرزند، یک نوکر و حج همه ساله نصیب من گرداند. حضرت دست به دعا برداشت و فرمود: اللّهمّ صلِّ علی محمّدٍ و آل محمّد، خدایا به حماد خانه، زن، فرزند و نوکر عنایت کن و پنجاه سال مکّه برود. من از این عبارت فهمیدم که تنها 50 سال ...
داستانک/ هفت حاجتی
فکرشهر عبدالخالق عبدالهی: قبلا پسرهایی که بعد از چند دختر به دنیا می آمدند، بسیار خاص و ویژه و به قول مادرم هفت حاجتی بودند. دوستی تعریف می کرد: من بعد از هفت دختر و با کلی نذر و نیاز به دنیا آمدم. روزی که متولد شدم، پدرم بخش زیادی از ثروتش را صرف نذر و نیازهای چند ساله کرد. تا هفت روز و هفت شب در خانه مان دُوَت و نی انبون به راه بود و پدر ولیمه های مفصل می داد. بزرگ ...
سرقت طلایی پس از قتل پیرزن
تحقیقات پلیس پایتخت برای بازداشت عامل یا عاملان قتل زن سالخورده که پس از سرقت طلا های وی او را به قتل رسانده اند، جریان دارد. به گزارش جوان، ساعت 23 شامگاه شنبه هفتم اسفند قاضی میثم حسین پور، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران کلانتری 158 کیانشهر از قتل زن سالخورده ای با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد. تیم جنایی وقتی پای در قتلگاه ...
زن32ساله: بساط مواد مخدر در اتاق خواب پهن شد
.... در این شرایط من با هر سختی بود به تحصیلاتم ادامه دادم تا این که یک روز وقتی از مدرسه به خانه بازگشتم مادرم مرا به داخل آشپزخانه کشید و گفت: سریع خودت را آماده کن که امشب تیمور به خواستگاری ات می آید. او طوری نام تیمور را بر زبان می راند که انگار سال ها با او آشنا بود. با آن که خانواده تیمور در محله ما سکونت داشتند اما من هیچ وقت او را ندیده بودم و شناختی هم نداشتم . آن روزها من در سال آخر ...
تعرض به دختر جوان در یک گاراژ در کرج
به گزارش سلام نو به نقل از ایران، پسر شرور که پس از ربودن دختر جوان وی را به یک گاراژ در کرج برده و مورد تعرض قرار داده بود با تلاش کارآگاهان جنایی البرز دستگیر شد. رسیدگی به این پرونده از شانزدهم بهمن با شکایت دختر جوانی به پلیس قلعه حسن خان آغاز شد. این دختر که حال خوبی نداشت به مأموران گفت: برای پیگیری کارهای بیمه بازنشستگی پدرم به محدوده قلعه حسن خان رفته بودم وقتی کنار ...
روایت یک عکاس از ثبت صحنه ای دردناک در عملیات خیبر + تصویر
... سال هاست که از او خبری ندارم. گه گاهی در حفره ای از زمان او را ملاقات می کنم. روز دفن پدرم با همان وانتی که با دوستانش رفته بود، آمد. چند ساعتی بود و دوباره رفت. بعضی اوقات در بیماری های مادرم به او سر می زد، می دیدم که آمده و در کنار تخت او زانو زده و دستان مادر را در دست گرفته و با او حرف می زند. هرگز از او دربارۀ تصمیم رفتنش در روز های آخر سال 62 نپرسیدم! حتی نمی دانم اکنون ...
تل قرین میعاد گاه مجاهدان فاطمی بود
شهید توسلی و عباس بخشی، برادر شهیدرضا بخشی انجام داده ایم. همسر شهید توسلی جواهرات کردستان سال 79 با معرفی یکی از همرزمان علیرضا که همسایه ما بود، با ایشان آشنا شدم و عید غدیر همان سال با هم ازدواج کردیم؛ ماحصل ازدواج مان سه فرزند است. فاطمه متولد سال 82، حامد متولد سال 85 و طوبی جان متولد سال 90 است. همسرم علیرضا با نام جهادی ابوحامد سال 63 به ایران مهاجرت کرد که مصادف ...
متهم: من قاتل نیستم
: خانواده ام با ازدواجم با سهیل مخالف بودند، اما من عاشق او بودم به همین خاطر با او ازدواج کردم. با بچه های او رابطه خوبی داشتم به طوری که آن ها مرا مامان صدا می زدند. این مسئله باعث شده بود مادر آن ها حساس شود و گاهی به من حسودی کند. متهم گفت: بعد از مدتی متوجه شدم پسران سهیل آسیب روحی و جسمی شدیدی به خاطر طلاق مادرشان دیده اند. به همین خاطر در ماه یک میلیون تومان هزینه بازی درمانی بچه ها را ...
روایتی از شب شهادت سردار جان محمد کریمی در پد خندق
پایگاه خبری آوای رودکوف: علی نجات شهبازی همرزم شهید و آزاده سرافراز در پد خندق شب شهادت جان محمد کریمی را چنین روایت می کند... در شب چهارم تیرماه 67 همراه عزیزان رزمنده ده روز قبل در دژ مستقر شدیم ساعت 12 شب نوبت نگهبانی من و تاج محمد علیپور رسید پست را تحویل گرفتم که بعد از مدتی دیدم کسی به طرف ما می آید رمز شبانه را از او پرسیدم پاسخش را درست گفت و جلو آمد صدای آشنا بود که دیدم جان ...
ماجرای کتک خوردن نیوشا ضیغمی + عکس
وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی کرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با کار من موافقت کرد ...
سناریوی جنایی یک زن برای انتقام جویی از شوهر
...: وی سوار ماشینم شد و وقتی شنید با شوهرم بحثم شده و می خواهم به زندگی ام پایان بدهم شروع کرد به نصیحت کردن من و حرف های امیدوارکننده زد. از من خواست تا به خاطر فرزندم به خانه برگردم و با شوهرم آشتی کنم. وقتی دید آرام شده ام پیاده شد و رفت، اما من هنوز پر بودم از کینه و خشم نسبت به شوهرم. در حال رانندگی بودم که متوجه شدم در حوالی روستای وردیج هستم. می خواستم از شوهرم انتقام بگیرم و ...
ماجرای عجیب دختر 12 ساله ای که 6سال پیش با پسر افغانی به ترکیه فرار کرد و الان 3 فرزند دارد
.... زمانی که مأموران زنگ خانه وی را به صدا درآوردند زن جوانی که نوزادی در آغوش داشت در را به رویشان گشود. بررسی ها نشان می داد، وی همان مهناز است. او به غیر از نوزاد دختری که در آغوش داشت دو فرزند دیگر هم داشت. تماس با خانواده مهناز وقتی برای تحقیقات به اداره آگاهی انتقال داده شد به محض دیدن مادرش گفت: دلم نمی خواهد نزد خانواده ام برگردم. من از دست آزارهای مادرم و خانواده اش از خانه ...
طراحی سناریوی جنایی برای انتقام از شوهر
باز هم چند ساعت قبل مثل همیشه با همسرم مشاجره لفظی کردم و وقتی درگیری ما بالا گرفت او من و فرزندمان را تنها گذاشت و از خانه بیرون رفت. دقایقی بعد متوجه شدم خودروی پژوی مرا سوار شده و بیرون رفته است، اما با خودم گفتم داخل خیابان دوری می زند و بر می گردد. چند ساعتی گذشت و از او خبری نشد و حتی تلفن همراهش را هم جواب نداد و من نگران شدم و به اداره پلیس رفتم و اعلام مفقودی کردم. از آنجایی که ...
سردار سر و دست نداشت! + عکس
ه کار باید بکنم. خیلی نگرانی ام از این بود. من و دو تا بچه، هیچ کسی را هم ندارم؛ باید چه کار کنم؟! **: بچه هایتان چند ساله بودند؟ همسر شهید: دخترم یک سال و سه ماهش بود؛ علی 5 سالش بود. **: واکنش شان چطور بود؟ همسر شهید: علی که چیز زیادی متوجه نبود. نرگس هم همین طور. ولی خودم... یعنی واقعا وقتی خبر شدم سردار شهید شده واقعا خیلی برایم سخت بود. یعنی باور ...
راننده افغان در سوریه چه می کرد؟! + عکس
مرضیه هشت ساله بود، این سکینه 5 ساله بود، زینب 4 ساله؛ پشت سر هم هستند دیگه؛ بچه هام با فاصله یک ساله بودند. **: بچه ها کدام مدرسه می روند؟ همسر شهید: مدرسه شاهدِ شجاعی. زینبم چون کوچک بود به خاطر این یادش نیست بابا چه رقمی بود، کجا شد، چه کار کرد. این بنده خدا شش ماه اینجا کار کرد و بعد رفته سوریه. از اصفهان هم اعزام شده. سه ماه رفت، همین اعزام اولش بود، بعد از سه ماه شهید ...
زبانم عاجز و قلمم ناتوان است که بتوانم حتی گوشه ای از اسلام را بیان کنم
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از اهواز، شهید محمدرفیع حاتمی یکم فروردین 1314، در روستای کولفرح از توابع شهرستان ایذه به دنیا آمد. پدرش لطفعلی، کشاورز بود و مادرش هما، خانه دار بود. محمد در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت و در سال 1341 ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و پنج دختر شد. وی به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و بیست و پنجم بهمن 1364، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. ...
تذکر به خطاب عادلانه در محضر قاضی
نزد قاضی مطرح است، قاضی حق ندارد یکی از متخاصمین را زیارت کند، مگر آنکه هر دو طرف با هم در مهمانی حاضر باشند. *نقل از: داستان راستان امانت از بیت المال ایام عید بود. در این ایام زن ها جواهرات و زیورآلات خود را مورد استفاده قرار می دهند. دختر حضرت علی (ع) ام کلثوم به خزانه دار بیت المال پیام فرستاد و گفت: اگر در بیت المال از جواهرات چیزی نزد توست به صورت امانت برای من بفرست تا در روز ...
ماجرای عجیب نازنین ؛ دختر 12 ساله ای که از خانه فرار کرد
تصمیم ندارد دوباره به خانه مادرش بازگردد. ماجرای این پرونده روز 25 مهر سال 94 پیش روی ماموران پلیس پایتخت قرار گرفت. همان روزی که زنی جوان به اداره پلیس رفت و از ناپدید شدن دختر 12 ساله اش خبر داد. او درباره این ماجرا گفت: من و دخترم با هم زندگی می کردیم. سال ها پیش از شوهرم جدا شدم. مشکل خاصی نداشتیم. تااینکه دیروز دخترم از خانه خارج شد و دیگر هرگز بازنگشت. خیلی ترسیدم. همه ...
فرار دختر 12 ساله از خانه برای ازدواج با کارگر افغان
با من نیز مثل مادرم بود. حتی به زور می خواستندکه من با پسردایی ام ازدواج کنم اما من دلباخته کارگر افغانی شدم که در محله مان کار می کرد. او وقتی متوجه اذیت های خانواده ام شد مرا با خود به ترکیه برد و آنجا ازدواج کردیم. مدتی آنجا بودیم و بعد به ایران بازگشتیم. دو پسر و یک دختر داریم. وضعیت مالی مان به هم ریخته بود به همین دلیل با مادرم تلفنی حرف زدم و کمک خواستم که 200هزارتومان به حسابم ...
پزشک خیر به طبابت رایگان مشغول بود
بیش از 100 سال قبل برمی گردد. تعدادی از اعضای خانواده پدری و مادری من با رفتن به هندوستان دندان سازی را به صورت تجربی آموختند. یکی از عمو های مادرم جزو اولین شاگردان دندان پزشکی در مدرسه دارالفنون بود. با توجه به همین سابقه صدساله خانوادگی، من نیز شیفته این رشته پزشکی شده بودم. در کنکور سال 1344 شرکت کردم و در رشته دندان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران قبول شدم. بعد از قبولی خانه ای در ...
شرح زندگی مرحوم آیت ا... عبادی در گفتگو با همسر ایشان بانو وحیده کفعمی خراسانی
نام داشت، به خانه ما رفت وآمد می کرد و هروقت زاهدان می آمد، مهمان خانه ما بود. زمانی که هنوز دختربچه ای بودم، یک روز من را در حیاط دیده و به پدرم گفته بود این دختر باید عروس ما بشود. از این ماجرا چند سال می گذرد تا اینکه یک روز که حاج آقا (آیت ا... عبادی) برای سخنرانی به زاهدان می آید. مادرم که پای منبر ایشان می نشیند، از سخنرانی حسابی حظ می برد و از فن بیان حاج آقا خوشش می آید. پیگیری می کند این ...
راز گم شدن دختر نوجوان پس از 6 سال بر ملا شد
به اداره پلیس منتقل کردند که پرناز در ادعایی گفت: شش سال قبل از خانه مان فرار کردم و به میل خودم همراه محبت الله شدم و به کشور ترکیه رفتیم. آن زمان من همراه مادرم زندگی می کردم و زندگی خیلی سختی داشتم و به همین خاطر تصمیم گرفتم از خانه مان فرار کنم. مادرم و دایی ام مرا آزار و اذیت می کردند و گاهی هم مرا به شدت کتک می زدند. آن ها دوست نداشتند من از کارهایشان سر در بیاورم و به همین سبب مادرم همیشه به ...
حرف های مردی که بارها به همسرش خیانت کرد و او را کتک زد: پشیمانم، طلاق نگیر!
.... قاضی به نسیم گفت علت کبودی صورتت چیست؟ زن جوان که انگار ازیادآوری این موضوع حالش دگرگون شده بود گفت: رامبد بعد از آن اتفاق از من عذرخواهی کرد و گفت برای آشتی و تفریح به سفر کیش برویم من هم قبول کردم اما روز سوم سفر خیلی اتفاقی در آنجا متوجه شدم او با دختر جوانی دوست شده و وقتی این موضوع را به رویش آوردم مرا کتک زد و بعد هم از هتل رفت و صبح روز بعد برگشت. قاضی با ...
تلخ و شیرین عملیات محرم
.... درب حیاط را بست و به داخل خانه رفت. خانه ما قدیمی بود دو تا اتاق داشتیم. یکی از اتاق ها جای غذاخوردن و منحصر به ما بچه ها بود. آن یکی هم برای میهمان ها بود و وقتی پدرم خانه بود شب ها آنجا می خوابید. مادرم همه موهایش را کنده کنده کرد و هر چه از پشت درب می گفتم مادر چی شده است هی می گفت خاک های عالم برسرم شده است. گفتم. مادر من متوجه نمی شوم چه می گویی چرا لباس های پدرم ...