سایر منابع:
سایر خبرها
روزگار عجیب سرعتی زن تیم ملی در لیگ برتر والیبال ایران| اسارت مجرد در ارومیه!
عنوان کرد. هیچ کس جوابم را نمی دهد پس از مصدومیتم در سال جاری، اتفاق های زیادی برای من رخ داد. رضایی، رئیس هیئت والیبال ارومیه، بعد از مصدومیت سر من را بوسید و گفت نگران نباشم و قطعا باشگاه از من حمایت خواهد کرد و تمام مبلغ قراردادم را دریافت خواهم کرد. او سعی کرد به من آرامش دهد؛ اما کم کم همه چیز عوض شد. خدا شاهد است صحبت هایی که مطرح می کنم، برای پول نیست و فقط می خواهم مردم ...
مرتضی با تن مجروح به دنبال دوستان شهیدش رفت!
بگویم اگر قبول کردی می روم، اگر قبول نکردی نمی روم. گفتم بگو. گفت مادر! فردای قیامت شما می توانی به حضرت زهرا جواب بدهی؟ می توانی به حضرت زینب جواب بدهی و بگویی من مرتضی را از شما بیشتر خواستم و نگذاشتم مرتضی بیاید دفاع از حرم حضرت زینب؟ این را که گفت من خیلی ناراحت شدم؛ بدنم داغ شد، اصلا واقعا خجالت کشیدم که پسرم بیاید جلوی پایم زانو بزند و بگوید که فردای قیامت می توانی جواب حضرت زهرا را بدهی ...
ناگفته های دختر وزنه بردار ایران: دنبال حقم بودم اما گفتند وارد حاشیه نشو
دال گرفته اما من عملکرد خوبی نداشتم. جواب دادند که شما نماینده تهران و برای ما ارزشمند هستید، در این تاریخ به مراسم بیاید. روز بعد از طریق پیامک به من گفتند مراسم به دلیل کرونا کنسل شده است اما چند روز بعد از طریق اخبار و رسانه متوجه شدم که مراسم برگزار شده است. نمی دانم چرا آنگونه رفتار کردند و نخواستند در مراسم باشم. او ادامه داد: شرایطم خیلی بهم ریخته بود و بارها خواستم فکری به حالم ...
اعتراف آقای ستاره : پدر و عموهای من همه پرسپولیسی هستند
...> * چهار سالم بود که یکی از همسایگان ما من را به یک باشگاه فوتبال برد و آنجا ثبت نام کردم و ماجرای فوتبالیست شدن من از آنجا شروع شد. من از ابتدا به عنوان مهاجم، هافبک راست و وینگر راست بازی می کردم و پله پله بالا آمدم تا به هامبورگ رسیدم. * بعد از چند گل حساس که زدم در سال 2008 با تیم هانزاروستوک به ایران آمدم و با تیم ملی بازی داشتیم و در آنجا دیده شدم. اردوی ما در دوبی بود و بعد به ...
به خاطر پورحیدری دروغ گفتم؛
را شکستی! چه جوابی به آنها می دادید؟ می گفتم برمی گردم و جبران می کنم و روی قولم ایستادم. دو سال بعد به استقلال بازگشتید. من یک فصل بیشتر در پرسپولیس نبودم، به قولشان عمل نکردند و به قطر رفتم. آنهایی که زمینه جدایی مرا از استقلال فراهم کردند رفته بودند. یک روز که از قطر به ایران آمده بودم منصورخان پورحیدری جویای شرایط من شد و گفت اگر دوست داری برگرد ...
ظاهرا برای سرمربی شدن باید قالتاق باشم!/ این رفتار درستی با من نبود؛ اگر در جاده اتفاقی می افتاد چه کسی ...
باشگاه با مهدی رحمتی صحبت کرده و قرار است بعد از من هم صحبتی با سیروس پورموسوی داشته باشند. جلسه من با باشگاه ساعت 11 برگزار شد و به من گفتند کار شما تمام است و اگر فشاری از کارخانه به اعضای هیات مدیره وارد نشود شما سرمربی تیم می شوی. بعد ازجلسه ناهار خوردیم و بعد به من گفتند به شما خبر می دهیم و این بدین معنی بود که باید شهر را ترک کنم. بعد از آمدن به تهران متوجه شدم که باشگاه مهدی رحمتی را به ...
آشنایی با دیسکوی زیرزمینی
درگیر کرده بود، دوست داشتم از افرادی که به طور منظم در این مهمانی ها شرکت می کنند، بیشتر بدانم. بعد از کمی جست وجو توسط یکی از دوستانم با مریم آشنا شدم. مریم 34 سال داشت و 4 سال پیش مشتری پر و پا قرص این جور مهمانی ها بود. طوری که حداقل یک شب در هفته را در این مراسم می گذراند و به قول خودش اهل همه چیز بود و در برابر هر چیز جدیدی نه تنها مقاومت نمی کرد بلکه نسبت به بقیه دوستانش علاقه بیشتری هم نشان ...
شاهرخ بیانی: انتقامم را گرفتم و به استقلال برگشتم
کنم و روی قولم ایستادم. دو سال بعد به استقلال بازگشتید. من یک فصل بیشتر در پرسپولیس نبودم، به قولشان عمل نکردند و به قطر رفتم. آنهایی که زمینه جدایی مرا از استقلال فراهم کردند رفته بودند. یک روز که از قطر به ایران آمده بودم منصورخان پورحیدری جویای شرایط من شد و گفت اگر دوست داری برگرد استقلال و من جواب دادم اینجا خانه من است، از وقتی یک بچه 16 سال بودم در استقلال حضور داشتم و ...
خاطره بد گیتی قاسمی از نیسان آبی!
بود همه چیز را از کنار صندلی راننده می دیدم، روح از بدنم جدا شده بود، خودم را، دبیران و همه چیز را به دقت می دیدم، حتی بعد از اینکه بهتر شدم به هر کدام صندلی ای روی آن نشسته بودند را گفتم، می دیدم گریه می کنند یا از کیفشان دستمال در می آورند. یک هفته در کما بودم و سه ماه در بیمارستان بستری شدم، بعد از بیرون آمدن از کما هم دچار فراموشی مطلق شدم و حتی مادرم را به یاد نمی آوردم، ولی به مرور زمان بهتر ...
تولیدی ورزشی علی دایی تعطیل شد ؟
شراکت دوستم، مغازه ای در منیریه خریداری کردیم. از سال 93 تا الان این شراکت ادامه دارد. من دنبال ماشین عوض کردن نبودم و با توجه به اینکه پدرم کار فرش می کرد و قبل از آن در اردبیل برای خودش تجارتی داشت با بیزینس غریبه نبودم و به آن علاقه داشتم. سالی که در هیروشیما مصدوم شدم پرسپولیس تمام حق و حقوقم را قطع کرد. اگر بیزینسی برای خودم نداشتم چه می کردم؟ من از همان روزها به اینجا رسیدم. گفته ...
چهارشنبه سوری در حرم مطهر رضوی
به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، چهارشنبه های مشهد همیشه متعلق به امام رضا (ع) بوده است و همه مجاوران ایشان اگر بتوانند در این روز حتما سری به حرم مطهر می زنند اگر هم نتوانند از دور رو به گنبد طلایی اش می ایستند و سلامی عرض می کنند. اما چهارشنبه این هفته یک ویژگی خاص دارد، آخرین چهارشنبه سال است که به چهارشنبه سوری معروف شده است. یکی از رسم و رسومات مردم مشهد در چهارشنبه آخر سال دید و ...
بازخوانی ماجرای یک سیلی معروف در دربی
چند دربی بازی کرده اید؟ من سیزده دربی بازی کرده ام؛ هفت دربی بردم، یک بازی باختم و پنج بازی هم مساوی شده است. در تمام بازی هایی که حضور داشتم، حتی یک کارت زرد هم نگرفتم. * در دربی سال 68 شما یک درگیری با آقای شاهرخ بیانی داشتید. علت این درگیری چه بود؟ من و شاهرخ بیانی از جوانی با هم دوست بودیم. ایشان یکی از فوتبالیست های خوب و شاخص بودند و من افتخار این را داشتم که در تیم ملی ...
از کمک به مردم سیل زده خوزستان تا 7 بار پاکبانی داوطلبانه در کربلا
. این پاکبان باصفای تهرانی که 7 بار به صورت داوطلبانه برای نظافت معابر کربلا در ایام اربعین راهی سرزمین عشق شده است، گفت: همیشه آرزو داشتم به کربلا بروم، سال 94 در یک مصاحبه رادیویی ازین آرزو سخن گفتم و چیزی نگذشت که دوستان رادیو با پیگیری هایی که انجام دادند وسیله اولین سفر مرا به کربلا فراهم کردند و پس از آن 7 بار بصورت داوطلبانه برای خدمت به زوار امام حسین در ایام اربعین عازم کربلا شدم. ...
داستان دختر پولدار با جوجو
گفتم رزیتا هم عاشق است و مرا دوست دارد، فقط کافی است شما با او تماس بگیرید! بالاخره مادرم در برابر اصرارهای من کوتاه آمد و با رزیتا تماس گرفت اما ناگهان چهره مادرم در هم فرو رفت و من صدای توهین های رزیتا را کاملا می شنیدم.مادرم با چشمانی اشکبار و در حالی که به شدت عذرخواهی می کرد گوشی تلفن را گذاشت. زمانی که متوجه شدم تصورم اشتباه بوده و رزیتا یک سال از من سوء استفاده کرده است تازه معنی خنده های ...
قیمت خودرو
یک بار هم از پول اجاره چیزی به من نداده است. وی ادامه داد: روز حادثه درحالی که عصبانی بودم به سراغش رفتم و به او گفتم می توانی مقداری از پول اجاره خانه را در خانه خرج کنی که او گفت حاضر نیست چنین کاری کند. همین باعث دعوای مان شد و من که از دست او عصبانی بودم بی آنکه به عواقب کارم فکر کنم چاقویی برداشتم و ضربه ای به او زدم. وقتی به خود آمدم متوجه شدم که همسرم فوت شده است. هنوز هم باورم ...
با آن حرف حنیف در تلویزیون از حال رفتم!/ یک خاطره از هادی دارم که تا به حال نگفته ام/ دوست داریم مهدی ...
خیلی تعجب کردم. چرا تعجب کردید؟ خبرنگار سوال کرد “نگران دربی نیستید و اینکه برای مهار بازیکنی مثل نوروزی چه برنامه ای دارید” بعد حنیف جواب داد که نه نمی ترسیم و نگران هم نیستیم ولی نوروزی کیست؟ ...و خودش را به شکلی نشان داد که هادی را نمی شناسد! خیلی ناراحت شدم. بلافاصله در حین تماشای برنامه به هادی گفتم؛ “مگر شما چند روز پیش با هم تلفنی صحبت نمی کردید؟ همین الان به حنیف زنگ ...
مادر شهید: نمی خواستم پسرم برگردد! + عکس
...> لباسی که آقا مرتضی علاقه زیادی به آن داشت **: حاج خانم این شش سال به شما چطور گذشت؟ خواب آقا مرتضی را هم می دیدید؟ مادر شهید: خواب نمی دیدم، اما شب و روز چشم به راه بودم. هیچ موقع نمی گفتم که حتما باید بیاید. چون چیزی را که من هدیه داده بودم نمی خواستم برگردد؛ یعنی واقعا نمی خواستم برگردد؛ نه اینکه دوست نداشتم برگردد؛ واقعا هدیه داده بودم؛ چون مادر وهب را دیده بودم که دشمن ...
بلاخره “لیلی و مجنون” بعد 32 سال به هم رسیدند/ عکس
و اتفاقات تلخ و سختی را سپری کردیم. نهایتاً سال 68 خانواده ام به خواستگاری دخترعمه ام رفتند، اما به علت مشکلات خانوادگی، جواب درستی به خانواده من داده نشد و ما 32 سال بعد با هم ازدواج کردیم! تیموری ادامه داد: هر شب خواب می دیدم عروسی ام است. الان باید عروسی بچه ام باشد! 50 سالم است و جوانی ام از دست رفته است. عروس خانم هم در بخشی از صحبت های خود گفت: من خواستگار زیاد داشتم ...
قتل رفیق قبل از مهاجرت
، اما وقتی به ترکیه رفت از آنجا برایم پول حواله می کند. می دانستم اگر او از ایران برود دیگر نمی توانم پولم را از او پس بگیرم، به همین خاطر همکارم را تحت فشار قرار دادم تا بتوانم طلبم را بگیرم. در نهایت ما روز حادثه بر سر این موضوع با هم درگیر شدیم و من او را زدم و بعد هم پول و تلفن همراه را برداشتم و فرار کردم. با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 ...
ماجرای برخورد تند یک برادر و فرزند شهید با آهنگران/در شهادت پدرم نقش داشتی!
))امام جمعه مشهد هر سال ، دهه سوم ماه صفر ، قبل از مغرب برنامه داشت و من قبل از این که با هیأت رزمندگان بروم ، در منزل ایشان می خواندم . آن شب بعد از اجرای مراسم ، برای برگزاری نماز جماعت صف ها بسته شد . من در صف اول ، کنار پدر شهید ((کاوه ))نشسته بودم . داشتند اذان می گفتند ، که یک نفر سبیل کلفت آمد و دو زانو جلوی من نشست و شروع کرد گریه کردن، عجیب گریه می کرد . گفتم حتماً با دیدن من ...
به قتلگاه که رسیدم دیگر ادریس را ندیدم
را لب تخت بنشانم، در همین حال آن مرد به من گفت چند وقت دیگر پسری وارد خانه تو می شود، اسمش را سجاد بگذار، سپس آن مرد گفت: من را شناختی؟ گفتم: خیر و او جواب داد: من امام سجاد(ع) هستم. وی ادامه می دهد: مدتی بعد صاحب فرزند شدم که قبل از به دنیا آمدنش باز در خواب مردی بلند قامت را دیدم، اما چهره اش از من پوشیده بود و 2 دست نداشت که به من دو گل داد، یک گل به رنگ قرمز و دیگری به رنگ زرد، زمانی ...
می خواهم قاری برتر جهان اسلام بمانم / بانوان می توانند در قرائت صاحب سبک باشند
یک نفر از ایران قاری برتر جهان اسلام شد، چرا من که دختر هستم نتوانم؟ آن زمان 12 ساله بودم و نمی دانستم قاری خانم داریم. آن زمان در مسابقات منطقه ای اول می شدم و مسابقات بین المللی کشورمان را دنبال می کردم. یادم هست آن سالی که محمود شحات به ایران آمده بود، وقتی تلاوتش را شنیدم همان موقع حفظش کردم. بعداً متوجه شدم که خانم ها هم مسابقات بین المللی دارند و با خودم گفتم باید در مسابقات بی ...
بازی پوریا پورسرخ در سریال دردسرهای شیرین
این حس را داشتم که این هم مثل تست های قبلی خروجی نخواهد داشت در مترو بودم که با من تماس گرفته شد که برای قرار داد به دفترشان بروم، حتی نمی دانستم قرار است چه نقشی را ایفا کنم. پس از آن بود که با خوشحالی و حتی گریه به خانه رفتم، مادرم نگران بود که چه اتفاقی برایم افتاده است و من گفتم باورم نمی شود که پس از این همه تلاش قرار است به آرزویم برسم. سپس به صحبت های اولیه، تمرین به این نقطه رسیدیم که ...
نویسنده کتاب هادی: دوست داشتم تاریخ را روان تر و جذاب تر به مخاطب معرفی کنم
این راه زبان عربی منابع دست اول است. ولی در مورد آداب و رسوم و فرهنگ و البسه و خوراکی های آن زمان کتاب ها و مقالات به زبان فارسی موجود است و در این زمینه مشکلی برای پژوهشگر و نویسنده وجود ندارد. 5-بعد از نوشتن هادی به سامرا رفته اید؟ قبلش چطور؟ حس قبل و بعدتان را هم با ما به اشتراک بگذارید؟ بنده اولین بار سال 83 به سامرا مشرف شدم. ماجراهایی در آن روزگار و حتی چند باری که بعد ...
بازی پاشا جمالی در سریال دردسرهای شیرین
نیز دو عکس سنتی ارسال کرده بودم و منتظر بودم تا نتیجه را اعلام کنند، صبح آن روز قرار بود برای جواب به دفتر این مجموعه بروم اما این کار را نکردم، عصر همان روز با من تماس گرفتند که چرا برای جواب دهی به دفترشان نرفتم. آنجا بود که احساس بدی نداشتم و حتی به این هم فکر کردم که اگر دوره بازیگری و کلاس هم گذاشته شود آن را می پذیرم، در واقع با چشمان بسته این کار را پذیرفتم. قرار ملاقات گذاشته شد و من به ...
بازی مرتضی کاظمی در سریال دردسرهای شیرین
قبلی خروجی نخواهد داشت در مترو بودم که با من تماس گرفته شد که برای قرار داد به دفترشان بروم، حتی نمی دانستم قرار است چه نقشی را ایفا کنم. پس از آن بود که با خوشحالی و حتی گریه به خانه رفتم، مادرم نگران بود که چه اتفاقی برایم افتاده است و من گفتم باورم نمی شود که پس از این همه تلاش قرار است به آرزویم برسم. سپس به صحبت های اولیه، تمرین به این نقطه رسیدیم که برای نقش فخرالزمان انتخاب شدم. از همان ...