سایر منابع:
سایر خبرها
از سبیل دایی تا خاطره باخت از منچستر
جنبه ورزشی نگاه کردم و چنین اتفاقی رخ داد. آقای علی آبادی بعد از آن مصاحبه کرد و گفت. آقای کفاشیان هم مصاحبه کرد و گفت هیات رییسه تصمیم گرفته است. آقای کفاشیان اصلا نمی دانست و قبل از اینکه او به من بگوید من می دانستم اخراج شدم و از بچه هایم خداحافظی کرده ام. او به من گفت با قدرت به کارم ادامه دهم اما به او گفتم من اخراج شده ام. اگر بودم شاید به جام جهانی می رفتیم و شاید هم نمی رفتیم و من نمی ...
دایی: یک سال مرا به خاطر پوشیدن شلوار جین رد کردند / علی کریمی را دوست دارم
من پاره شدن طحالم در بازی با بحرین بود. آن موقع تعویضهایمان را انجام داده بودیم. آن 20 دقیقه پایانی برای 200 سال گذشت! بعد از بازی در رختکن بیهوش شدم و به بیمارستان منتقل شدم. * بعد از بازی در بیمارستان دنبال یک تلفن می گشتم که به خانواده ام وضعیتم را اطلاع بدهم. یکی آمد بالای سر من. نمی توانم اسم ببرم. در خانه ما هیچکس از وضعیت من خبر نداشت. به این دوست عزیز گفتم اگر می شود با تلفن ...
حق تعالی اراده فرموده است که وجود آقای خامنه ای را از دیگران متمایز کند
به امام رضوان الله تعالی علیه نقل می کنم. خواب آقا را شاید راضی نباشند، لذا نمی گویم، اما امام چون مرحوم شده اند عرض می کنم. بزرگواری نزدیک به 80 سال سن داشت، در منزل یکی از منسوبین ما که خوزستانی بود، حضور داشت. روز چهل و یکم [رحلت] مرحوم آیت الله بروجردی بود. وارد شدم که آن منسوبمان را ببینم و بعد هم به قم مشرف شوم. صاحبخانه بنده را معرفی کرد که پسر فلانی و شاگرد فلانی است. این اولاد پیغمبر که ...
گزارش کامل برنامه نود
شلوار جین و کاپشن اجازه ندادند به دانشگاه بروم. بعد، سال 67 دوباره قبول شدم و به دانشگاه رفتم. وی ادامه داد: درس و دانشگاه مسیر زندگی مرا عوض کرد. اگر در دانشگاه شریف قبول نمی شدم مسیر زندگی ام عوض نمی شد. سرمربی سابق تیم ملی در ادامه حرف هایش خاطره جالبی از فردوسی پور گفت: اواخر دانشجویی من بود که شما (فردوسی پور) به دانشگاه شریف آمدید. تیم ما خوب بودند. بچه های متالوژی خوب ...
عشق پسر 25 ساله به دختر 40 ساله دردسر ساز شد
با برادرانم تعیین کرده بود. مادرم زنی متین و خوش اخلاق بود او آرزو داشت هرچه زودتر مرا در لباس عروسی ببیند. به پیشنهاد مادر و برادر بزرگ ترم پول هایم را در بانک سپرده گذاری کردم تا پس از ازدواج زندگی راحتی داشته باشم اما سرنوشت به گونه ای دیگر رقم خورد و مادرم قبل از ازدواج من، به خاطر بیماری که داشت فوت کرد و من هم مشغول تحصیل و کار شدم هر دو برادرم ازدواج کردند و من در خانه ویلایی ...
ناگفته های دایی درباره درس، فوتبال و تیپ خود
تصادفی که برایش رخ داد نیز اشاره کرد و گفت: سرماخودگی داشتم و می خواستم با خودروی شخصی به تهران بیاییم. برادرم به من گفت اجازه بده من رانندگی کنم اما گفتم پنج دقیقه بعد تو رانندگی کن. در همان دقایق دچاره سانحه شدم. همه این ها به خدا بستگی دارد. در آن زمان تفکر دیگری نسبت به زندگی داشتم. فکر می کردم مرگ مرا راحت می کند. اما در بیمارستان که دختر کوچکم بالای سرم آمد از خدا خواستم مرا برای خانواده ام ...
مشروح گفتگوی جذاب عادل فردوسی پور با علی دایی
و دانشگاه مسیر زندگی مرا عوض کرد. اگر در دانشگاه شریف قبول نمی شدم مسیر زندگی ام عوض نمی شد. اواخر دانشجویی من بود که شما (فردوسی پور) به دانشگاه شریف آمدید. تیم ما خوب بودند. بچه های متالوژی خوب بودند و با بقیه فرق داشتند! یک خورده ما خشن تر از شما بودیم! او در ادامه از زندگی سخت دوران دانشجویی اش خبر داد: سه سال و نیم در خوابگاه زندگی کردم. نمی توانستم سر کلاس حاضر شوم. سال دوم ...
کلاسهای بازیگری از بچه های پولهای هنگفت می گیرند و دروغ تحولشان میدهند
را بیاوریم و در همان سالن خانه سینما آموزش دهیم- آن زمان مرحوم سمندریان، آقایان انتظامی و پسیانی هم بودند- برنامه ریزی کنیم و بعد از دو سال ما چند نیروی جوان را به سینمای خودمان معرفی کنیم. همه ایده ها و فکرها خوب پیش رفت اما بودجه ای برای انجام این حرکت وجود نداشت. یعنی فکر می کنید مکانیزم ورود بازیگر این مدلی است که شما پیشنهاد می دهید و خیلی بهتر است؟ - قطعا همینطور است. من چند بار ...
کودک 2 ساله قربانی ارتباط خیابانی مادرش شد
جرم حمل و نگهداری مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد. از آن روز به بعد من برای تهیه مواد مخدر مورد نیازم دچار مشکل شدم چرا که اعتیاد شدیدی به مواد داشتم. در همین روزها بود که با پسر همسایه که او هم معتاد بود آشنا شدم و ارتباط ما آغاز شد. او برای مصرف مواد به منزل من می آمد و من هم از مواد مخدر مصرفی او استفاده می کردم البته او گاهی نیز برایم مواد مخدر تهیه می کرد تا این که اوایل بهمن سال ...
نزدیک بود از درد دیوانه شوم
سراپای وجودم را گرفت و بسیار دردناک بود. به خاطر دارم که در همان حال به سینه ریز طلایی که دستش بود اشاره کرد و رو کرد به من و گفت این را به مناسبت روز مادر از پول خون های شما خریداری کرده ام. در آن حالت درد و سوزش شدیدی داشتم که نگهبان مرا داخل سلول آورد. وقتی که دیدم همه بچه ها بهت زده و ناراحت و مبهوت مرا نگاه می کنند از خدا خواستم کمک کند تا روحیه شادی را که قبل از رفتنم به اتاق بازجویی داشتم به سلول برگردانم و خداوند هم مدد کرد و توانستم آن قصه را سر هم کنم در حالی که از شدت درد داشتم دیوانه می شدم . ...
عکس/ داستان برنامه نود چه بود؟
صحبت هایش را اینگونه آغاز کرد: سال 66 که در دانشگاه قبول شدم به خاطر پوشیدن شلوار جین و کاپشن اجازه ندادند به دانشگاه بروم. بعد، سال 67 دوباره قبول شدم و به دانشگاه رفتم. وی ادامه داد: درس و دانشگاه مسیر زندگی مرا عوض کرد. اگر در دانشگاه شریف قبول نمی شدم مسیر زندگی ام عوض نمی شد.سرمربی سابق تیم ملی در ادامه حرف هایش خاطره جالبی از فردوسی پور گفت: اواخر دانشجویی من بود که شما (فردوسی ...
علی دایی: پس از تصادف آخرم، نگرشم نسبت به زندگی تغییر کرد/گذشته ام را فراموش نمی کنم
خوب بودند. بچه های متالوژی خوب بودند و با بقیه فرق داشتند! یک خورده ما خشن تر از شما بودیم! او در ادامه از زندگی سخت دوران دانشجویی اش خبر داد: سه سال و نیم در خوابگاه زندگی کردم. نمی توانستم سر کلاس حاضر شوم. سال دوم که به تیم تاکسیرانی رفتم، فوتبال زیاد وقتم را می گرفت. همان موقع در کار پوشاک بودیم و زیاد سر کلاس حاضر نمی شدم. علی دایی در روزهایی که سوار بر رنوی خود بود ...
با تنها نماینده زن مجلس خبرگان آشنا شوید
طالقانی هم بودند. یک نفر از بین بچه ها حرف هایش را زد و گفت: ما فردا پرواز می کنیم و ممکن است ما را در حین پرواز بزنند و دوست داریم این پرواز در حضور ملت باشد. این حرف تأثیر عجیبی روی افراد گذاشت. ما صبح زود به فرودگاه رفتیم که پرواز این بچه ها را شاهد باشیم. با مشکلات زیادی توانستیم به محیط پرواز برویم. پرواز را نگذاشتند انجام شود و ظاهرا بچه ها را هم گرفتند. من آن روز با دختر بزرگم رفته بودم. به ما ...
مرا به خاطر پوشیدن شلوار جین رد کردند/ مدافع راست استقلال بودم!
را اطلاع بدهم. یکی آمد بالای سر من. نمی توانم اسم ببرم. در خانه ما هیچکس از وضعیت من خبر نداشت. به این دوست عزیز گفتم اگر می شود با تلفن همراهش منزل ما را بگیرد و به خانواده ام بگوید که من زنده ام و نمرده ام. این دوست دو بار زنگ زد و گفت اشغال است و رفت. بعد از آن امیر عابدینی آمد و یک خط موبایل داد و خیالم راحت شد. مادرم یک هفته روضه گرفته بود که مشکلی برایم پیش نیاید. گاهی آدم نمی تواند بعضی ...
بازخوانی خاطرات کرجی ها از حضور امام/ آفتاب حصار غروب نمی کند
...> حاج حسین زکیخانی دیگر از اهالی حصار کرج است با دست به گوشه ای از خانه اشاره می کند: حضرت امام اینجا نماز می خواندند، همین جا بغض گلویش را می گیرد. مدتی طول می کشد تا بغض در گلو که حالا تبدیل به اشک بر گونه ها شده رها شود. حاج حسین می گوید: سه ماه ما در خدمتشان بودیم. شب ها گاهی در همین جا نماز جماعت می خواندیم. حاج احمد بچه کوچکی بود. حاج آقا مصطفی طلبه ای بود که هفته ای یک بار می آمد ...
اسباب بازی هایی که با سبک زندگی ما نمی خواند
، نظرمان را جلب می کند، به ناگاه همگی می پرسیم، خاله جان نوه تان دختر است یا پسر؟ خاله با خنده ای بر لب می گوید: قرار است چند وقت دیگر، یه کاکل زری به جمع خانه مان اضافه شود. من و دیگر مهمانان تا آخرین لحظه مهمانی در حیرت آن مانده بودیم که اگر نوزاد پسر است پس این همه عروسک رنگارنگ دخترانه، به چه منظور برای کودک خریداری شده است؟! در سال های اخیر بسیاری از ما والدین، برای ابراز ...
ماجرای حفاظت از امام هنگام ورود به ایران
.... یک مرتبه فریاد زدم: بچه ها! امام! امام! و تقریباً به حالت ضعف کنار رفتم تا امام تشریف بیاورند. بچه ها اصلاً نمی دانستند چه کار بکنند. همه گیج شده بودند. امام تشریف آوردند داخل ساختمان و روی پله ها نشستند و بچه ها هم پایین روی زمین و مات و مبهوت به آن چهره ی روحانی، آرام و متین خیره مانند. امام چند دقیقه ای برای بچه ها صحبت فرمودند و همه ما به کلی غم سال ها دوری از ایشان و بعد هم نیامدنشان به مدرسه ی رفاه را از یاد بردیم. (نشریه ی شاهد یاران، ش36، ص58) منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی ...
بنیاد در آینه مطبوعات
اجاره کردم با هزار تومان در چهنوی قدیم که الان اسمش شده است خیابان شهید صدوقی. در یک کارخانه کمپوت کار پیدا کردم با روزی 3 تومان مزد. از 6 صبح از خانه می زدم بیرون و 7 شب برمی گشتم. شاید خیلی ها اگر جای من بودند بچه هایشان را سرکار می فرستادند. ولی بچه های من برایم نازدانه بودند. قاسم و محمد رضا تا وقتی که از آب و گل در نیامدند نگذاشتم سرکار بروند. بعد ها که بزرگ تر شدند قاسم را در یک مغازه خرازی ...
طلاق پایان زندگی نیست
هم خوب نبود. از مردم یک جور حرف می شنیدم و از خانواده خودم طوری دیگر، این حرف ها وقتی به گوش پدر ، مادر و برادرم رسید، حساسیت هایشان بیشتر از قبل شد و دیگر قدغن کردند که از خانه بیرون بروم. منزوی شده ام، مادرم شب و روز مدام سرکوفت می زند که نان خور اضافه، دلمان خوش بود که شوهر کردی رفتی. حالا باید خرج تو را هم بدهیم،شنیدن این حرف ها از مادرم برایم بسیار دردآور است؛ حق دارد؛ پدرم کارگر ...
ماجرای کسی که به مرحوم قاضی شک داشت
؛ پازدم به آن دیدم ابداً حرکتی ندارد. بسیار منقلب و شرمنده شدم برگشتم به مسجد که چند رکعتی دیگر نمازگزارم، نتوانستم؛ و این فکر مرا گرفته بود که واقعاً اگر این مسائل حقّ است، پس چرا ما ابداً بدانها توجهی نداریم. مرحوم قاضی مدتی در حجره خود بود و به عبادت مشغول، بعد که بیرون آمد و از مسجد خارج شد برای نجف، من نیز خارج شدم. در مسجد کوفه باز به هم برخورد کردیم، آن مرحوم لبخندی به من زد و فرمود: خوب آقا جان! امتحان هم کردی، امتحان هم کردی؟ کتاب اسوه عارفان – ص 67 ...
برخی حتی جرات چاپ عکس امام (ره) را هم نداشتند/ اولین بار در خوانسار شعار مرگ بر توده ای سر دادم
به گزارش صاحب نیوز به نقل از چشمه سار ، عزت شفیعی عکاس و خبرنگار روزنامه اطلاعات از سال 1355 خاطرات و حافظه تصویری خوانسار را نگهداری می کند، او که آرشیو ارزشمندی از تصاویر قبل و بعد از انقلاب از وقایع مهم و تاریخی شهرستان در اختیار دارد، خود نیز در حوادث روزهای انقلاب به جهت حرفه خبرنگاری و عکاسی حضور داشته است و خاطرات زیبایی از آن دو ...
ناگفته های علی دایی در برنامه 90
به گزارش "ورزش سه"، علی دایی در صحبت هایش را اینگونه آغاز کرد: سال 66 که در دانشگاه قبول شدم به خاطر پوشیدن شلوار جین و کاپشن اجازه ندادند به دانشگاه بروم. بعد، سال 67 دوباره قبول شدم و به دانشگاه رفتم. درس و دانشگاه مسیر زندگی مرا عوض کرد. اگر در دانشگاه شریف قبول نمی شدم مسیر زندگی ام عوض نمی شد. سرمربی سابق تیم ملی در ادامه حرف هایش خاطره جالبی از فردوسی پور گفت: اواخر دانشجویی من ...
سورپرایز نود با مصاحبه ویژه با علی دایی
دو سه گل بزنم و از آن به بعد پست من مهاجم شد. بازی کردن با طحال پاره: تلخ ترین اتفاق زندگی ورزشی ام بود در بازی های آسیایی هیروشیما مقابل بحرین قرار گرفتیم که دروازه بان بحرین با لگد به کلیه و طحال من کوبید و به دلیل اینکه تعویض های تیم ملی انجام شده بود من 20 دقیقه را با آن وضعیت بازی کردم و آن 20 دقیقه برایم به اندازه 200 سال طول کشید پس از آن به رختکن رفتم و بی هوش شدم و بعد مرا به ...
پدر می گفت تا زمانی که کفر هست باید جنگید
سن و سال و قومیت و ملیت هم نمی شناسد. مدافع حرم آل الله شدن تنها یک رمز برای عبور لازم دارد و آن گذاشتن و گذشتن از همه تعلقات است. اما همین یک نکته، کار را برای بسیاری سخت می کند و می شود مانعی برای نرفتن. پای حرف های مادرانه، همسرانه، برادرانه و پدرانه شهدای مدافع حرم که می نشینیم، خوب می فهمیم که شهدایشان از همه تعلقات دل بریده و راهی شده بودند. شهید علیرضا قنواتی رزمنده دیروز جبهه های دفاع ...
از کشدار شدن "خشم و هیاهو"، تا دست نزدن در پایان "ایستاده در غبار" و خنده ها سر نمایش "به دنیا آمدن"/ ...
. البته بعضی از تماشاچی ها هم از فیلم رضایت داشتند و با دست زدن شان در انتهای فیلم این نکته را به بقیه هم گوشزد کردند. با صحبت هایی که با برخی از تماشاگران داشتم اغلب شان به تشابه موضوع فیلم با حادثه عجیبی که چند سال پیش برای فوتبالیست مشهور ناصر محمدخانی پیش آمده بود، اشاره می کردند. بعد از پایان فیلم هم مردم آرای مردمی خود را داخل صندوق های را انداختند و از سالن خارج شدند. گزارش های رسیده از سالن های سینمای مردمی، به کافه سینما از جشنواره فجر بهمن 1394 ...
علی دایی: دانشگاه مسیر زندگی ام را عوض کرد
شاید 200 سال برایم طول کشید تا تمام شود. اولش فکر می کردم یک ضربه ای است که می آید و می رود اما بعد متوجه شدم داستان چیز دیگری است. پس از بازی در رختکن بیهوش شدم و به بیمارستان رفتم. به یک مدیر که تلفن همراه داشت گفتم "اگر می شود تلفن همراهتان را بدهید تا به خانواده ام در ایران بگویم زنده ام". او دو بار با تلفنش تماس گرفت و گفت تلفن خانه تان اشغال است و رفت، پس از آن امیر عابدینی آمد و یک تلفن در ...
ربیع الثانی و معجزات امام العسکری (ع) (15)
، دعا کنید خداوند مرا غنی گرداند. وی نامه ام را به حضرت رساند. امام جواب داد، خداوند متعال، تو را گرامی داشت و حاجت تو برآورده شد. زیرا عموزاده تو محمدبن حمزه از دنیا رفت و صد هزار درهم برای تو ارث گذاشت و آن پول به تو خواهد رسید. خداوند را شاکر باش و در هزینه زندگی، میانه رو باش و اسراف نکن که اسراف کار شیطان است فاشکرالله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف فانه من فعل الشیطنه، ص 584 معجزات . بعد از این نامه نگاری و پاسخ امام، حواله و براتی به دستم رسید و من بی نیاز شدم و فقرم برطرف شد، خدا را سپاس گفتم و به برادران دینی خود کمک کردم و خود را در هزینه مالی کنترل کردم. ...
حمیدرضا ما را سپرده است به امام رضا(ع)
از 2 سال تغییر داد و به شورای حرکت های جهادی رفت. فعالیتش در حرکت های جهادی گسترده تر شد و در کنارش کار مسجد و فعالیت های بین المللی را ادامه داد. چه زمانی عقد کردید؟ چند روز بعد از عید غدیر عقدمان را در مسجد النبی خواندند و شب یلدا جشن عقد گرفتیم و در تاریخ 5 دی عقدمان را محضری کردیم. اردیبهشت به مکه رفتیم و بعد هم زندگی مشترک را آغاز کردیم. اینکه عروسی نگرفتید ...
ناگفته های دایی برابر دوربین نود!
بیمارستان بردند. مدیری بود که بالای سر من آمد و در شرایطی که هیچ کس در خانه ما از من خبر نداشت. به ایشان گفتم لطفا شما با خانه تماس بگیرید که خودم به آنها بگویم. آن آقا گفت اشغال است و رفت تا این که آقای عابدینی بالای سرم آمد و تلقن را به من داد. برخی چیزهای کوچک را تا صد سال نمی شود فراموش کرد. یک خوبی کوچک هم می تواند باعث شود که آدم تا آخر عمر مدیون شود. من با لباس کیمونو از بیمارستان مرخص شدم! باید ...
ثبت نام برای پرواز انقلاب
...> به سمتم آمد، پتوها را داد و مرا هم نزد آقای عابدی جعفری برد که به من مکانی برای خوابیدن بدهند. به این ترتیب من در نوفل لوشاتو مستقر شدم. به عنوان خبرنگار روزنامه اطلاعات حالا در نزدیکی امام مستقر بودم و هر روز گزارش ها، اخبار و عکس هایم را برای روزنامه می فرستادم. این در حالی بود که روزنامه کیهان به عنوان رقیب سنتی اطلاعات گزارش اختصاصی از امام نداشت. این را هم درنظر بگیرید که آن سال ها محدودیت ...