سایر منابع:
سایر خبرها
فیلمبرداری از آزار دختران، روش پاشا برای اخاذی؛
گفت : چندی پیش و از طریق شبکه های اجتماعی با جوانی حدودا 30 ساله که خودش را "پاشا . پ" معرفی کرد ، آشنا شدم ؛ ابتدا با هم ارتباط مجازی و در ادامه تماس های تفنی داشتیم اما پس از مدتی ارتباط ما نزدیک تر شد . پاشا قسم می خورد که قصد ازدواج با مرا دارد ؛ گریه می کرد و مدعی می شد که مرا دوست دارد و ... تا اینکه یک روز به بهانه ملاقات با اعضای خانواده اش مرا به خانه ای در منطقه پونک - خیابان ناطق نوری ...
ابتکار از ششمین روز سی وچهارمین جشنواره فیلم فجر گزارش می دهد؛
بازی او در فیلم کفش هایم کو؟ مورد توجه تماشاگران قرار گرفت. اظهارات فرهاد اصلانی درباره ی 4 فیلم فجر فرهاد اصلانی گفت: فیلم دختر رضا میرکریمی جنس و حال متفاوتی دارد و از انتخابم برای بازی در این فیلم راضی هستم.این بازیگر بیان کرد: در این فیلم؛ رضا میرکریمی با ایمانی را دیدم چون می دانست چه می خواهد و تکلیفش روشن بود. البته به دلیل مشغله ای که در خانه سینما داشت کمی نگران بودم اما او در ...
گپ و گفتی مفصل با داوود عابدی و همسرش
و محبوب شدیم و با آنها گپ و گفتی مفصل داشتیم که در ادامه خواهید خواند. تودی لینک مثل آقای حیاتی گویندگی می کردم المیرا شریفی مقدم: در خانواده ای بزرگ شدم که همه اعضای آن خیلی به خبر علاقه داشتند. خوب به یاد دارم وقتی کوچک بودم، مرحوم پدرم مرتب بخش های مختلف خبری رادیو را گوش می داد و روزنامه همیشه در خانه مان بود. من و برادرم با اینکه کوچک بودیم، در جریان اخبار روز دنیا ...
با لواشک دختران را خام می کردم!
قفل را از داخل خراب کردم تا نتوانند فرار کنند. سرنوشت دختران برایت مهم نبود؟ پدرم بعد از فوت مادرم، من و پنج برادرم را تنها گذاشت و ازدواج کرد. من هیچ گاه دست نوازش پدرم را حس نکردم. من بیماری صرع دارم و در این مدت خیلی سختی کشیدم. ماه ها کارتن خواب بودم و چند ماهی به مشهد رفتم و کارگر کبابی بودم. طعمه هایم پولدار بودند و گوشی ها را کادو گرفته بودند و برای همین تاکنون کسی شکایت نکرده است. ...
اسیدپاشی منجر به جنایت شد
اشتباه و حدس نادرست آنها کار دست من داد. مقتول و دوستش نمی خواستند موضوع را تمام شده تلقی کنند و به این اختلافات دامن زدند تا جایی که حتی برادر مقتول هم وارد ماجرا شد. وی گفت: چند روز پیش از حادثه با برادر مقتول درگیر شدم و همین باعث شد که کینه مقتول نسبت به من بیشتر شود و من از بچه های محل شنیده بودم که مقتول به دنبال من است تا انتقام بگیرد. متهم ادامه داد: روز حادثه من در کوچه کنار یک ...
ماجرای مستند یک زورگیری
آورده ام اما امشب بد مخمصه ای است و شر به گردنم افتاده. مرور همه اینها هم چند ثانیه بیشتر زمان نمی برد. حدس زدن اینکه تا لحظه ای دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد، چندان برایم سخت نیست. فقط در همین حد مطمئنم که می توانم ماجرا را تا زمانی که به زخمی شدن من یا آنها نینجامد مدیریت کنم.به خودم می گویم آنها پول می خواهند. پس سریع در ذهن به سراغ کیفم می روم و موجودی اش. خوشبختانه یا بدبختانه زیاد ...
آرپی جی زن دفاع مقدس ناتوان از دریافت وام 3 میلیونی
روی صورتم آویزان شده بود آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد می زد این خواهر جان مرا نجات داد ... حقوق ایثارگری که هزینه اجاره خانه می شود معاون رئیس جمهور که به همراه مشاور امور ایثارگران خود به ملاقات و بازدید خانم وهاب زاده آمده است از حال و روز او جویا می شود که آمنه ...
محصلان اندوه/ دیدار از حاشیه نشینان زاهدان
. دو هفته بیشتر از آمدنشان به خانه ی امن نمی گذرد. پیش از این در بهزیستی تحت درمان بوده اند. یکی دو پسر نوجوان هم به بچه ها اضافه می شوند. مدیر انجمن حامی می پرسد کدام یک از شما مدرسه نرفته اید. دست ها بالا می رود. مامان، که دختر مجردی است و قبل از این مرکز ترک اعتیاد زنان را اداره می کرده، می گوید هنوز هم نمی توانیم بچه ها را به مدرسه بفرستیم چون ممکن است فرار کنند و دوباره به سمت مواد بروند. قرار ...
شکار دختران با خودری دودی
...، با تعجب دیدم که همان جوان در آن سوی خیابان ایستاده است و با دیدن من دوباره به سمتم آمد و خواست تا سوار خودرویش شوم. نمی خواستم این کار را بکنم که او دست مرا گرفت و با ادعای اینکه تنها قصد حرف زدن با مرا دارد، به اصرار سوارم کرد. من کیف دستی ام را در صندلی عقب این خودرو گذاشتم و پس از دقایقی خیلی رک گفتم که نمی خواهم با او رابطه دوستی داشته باشم تا اینکه در اتوبان همت از خودرویش پیاده شدم و ...
گفتگو با روشندل گلستانی که 83هزار شماره تلفن را حفظ است + تصاویر
شماره حدود 83 هزار شماره تلفن حفظ هستید، آیا صحت دارد؟ بله با پشتکاری که داشتم توانستم 83 هزار شماره تماس را حفظ کنم. شماره هایی که مربوط به شغلم می باشد و بخش زیادی هم شامل شماره های دیگر می شود. عزیزانی که شماره های دانشگاه علوم پزشکی و یا مراکز درمانی هر شهرستان را بخواهند نیاز نیست از آنها شماره بگیرم بلکه خودم به صورت اتومات وار شماره را میگیرم و به آنها ارتباط میدهم. ...
روایتی از سرنوشت تاریک یک نوجوان لاغراندام!
یکدیگر جدا شدند. پدرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت و همین موضوع به کشمکش ها و اختلافات خانوادگی منجر شده بود تا جایی که مادرم دیگر نتوانست با این وضعیت کنار بیاید و در نهایت نیز با قبول کردن حضانت من، از پدرم طلاق گرفت و مسیر زندگی ما تغییر کرد. از آن روز به بعد مادرم دست مرا گرفت و نزد خانواده اش رفت؛ او چاره ای نداشت جز آن که در منزل پدربزرگم زندگی کند هر چند مادرم زنی فداکار و مهربان بود و با تمام ...
فرهنگ در رسانه
فیلمنامه دختر اگر اشتباه نکنم، یک روز معمولی بود. آقای مهران کاشانی سه سال قبل این قصه را برای من تعریف کرد که البته آن زمان شکلی متفاوت با آنچه امروز می بینیم، داشت. آن زمان ایده مرکزی فیلم را پسندیدم اما خودم را در این قصه پیدا نکردم و احساس کردم مناسب من نیست. بعد از آن با آقای کاشانی روی فیلمنامه دیگری که ایده اش را از قبل داشتم، کار کردیم که بعد از ماه ها کار روی این فیلمنامه به نتیجه ای نرسیدیم و ...
مستشاران آمریکایی از نگاه همافران ارتش
کشورهای انگلیس و آمریکا و یا کمپانی اُوردی کَنْ سوئیس و ایتالیا داده می شد، چک های پولی این خریدها را شخصاً از ستاد نیروی هوایی دریافت می کردم و به نماینده ی هیئت مستشاری تحویل می دادم. خداوند شاهد است وقتی تعداد صفرهایی که بر روی چک ها درج می شد را نگاه می کردم، آن هم به واحد پولی دلار، چشم هایم چهار تا می شد. و از طرفی در نهاد خودم رنج می کشیدم که این پول ها از کجا و چرا این گونه به دست ...
علامه طباطبایی می گفت ما هر چه داریم از آقای قاضی داریم
! هر کدام از بچه ها که از در رد می شدیم ایشان همین را تکرار می کردند. در نجف خانه های قدیمی بود و در واقع منزل همسر خراسانی ایشان بود. پدرم حالت و روحیه ای داشت که نمی توانست در یک جا بماند. دلش می خواست حرکت کند از اینجا به آنجا. به حرم، به قبرستان و ... می رفت. بعد من با اینکه بچه بودم چون همیشه با کتاب سر و کار داشتم و شاگرد کتاب فروش بودم به نظرم خودم شعری گفته بودم، شعر را نزد پدر ...
روایتی از لحظات پایانی زندگی شهید مطهری
خودم را به خیابان بهارستان رساندم و اولین ماشین را سوار شدم. پرسید کجا می روی؟ گفتم هرجا شما می روی، فقط برو! رفت و بالاتر مرا پیاده کرد. دو باره سوار ماشین دیگری شدم و خودم را به خانه رساندم. فکر می کردم شاید افراد دیگری هم در آنجا باشند که مرا ترور کنند. به هرحال خود را به داخل خانه رساندم. خانمم خواب بود، با شتاب بیدار شد و وقتی مرا دید، پرسید: چرا وضعت این طوری است؟ گفتم: چیزی نیست. گفت: چطور ...
حامد بهداد: به علی مطهری رای می دهم/ دیگر منتظر هیچ چیز نیستم
جشنواره سرپاست. بیایید فکر کنیم این جشنواره سینمایی و فرهنگی در کشور ما نبود! بیایید فرض کنیم این 10 روز جشنواره تئاتر، این 10 روز جشنواره موسیقی و این 10 روز جشنواره فیلم نبود. مملکت ما چه اتفاق بزرگی را از دست می داد؟ به هرحال ممنون دار هستیم که این بستر فرهنگی مهیاست. خودتان منتظر سیمرغ هستید؟ هنوز جایزه برایتان مهم است بعد از 16 سال کار و همه موفقیت هایی که تجربه کرده اید؟ نه ...
عاقبت بخیری سربازان دهه 40 خمینی در دیار صفویه
...> حوری جعفری میزوجی ادامه داد: زیرا اصلاً فکر نمی کردم که او زنده بماند، حتی تا سه روز به او شیر ندادم، روز چهارم در حالی که ابوتراب در آغوشم بود، خوابم برد و در عالم خواب دیدم که یک نفر آمده و می گوید، این بچه را نمی خواهی؟ وی افزود: گفتم؛ نه، گفت: اگر این را بردم نگویی چرا بردی و گله و شکایت هم نکنی! این را که گفت از خواب بلند شدم در حالی که مرتب می گفتم، می خواهم، می خواهم! در همین حال ...
حامد بهداد: به علی مطهری رأی می دهم/فکر نمی کنم سیمرغ بگیرم
هیچ دانش و سوادی درباره بازیگری نداشتند و برخی از منتقدهای دروغین نشستند و بدگویی کردند. خودم اما می دانم چه کرده ام. ولی به آینده عمر هنری خودتان امیدوارید؟ راستش را بخواهید دیگر به این شک دارم! پس درحال حاضر به چی اطمینان دارید؟ به خداوند متعال، به زندگی. به محبت، به امام رضا (ع)، به مادرم، به روح پدرم، به عشق اعتماد دارم. به درختانی که هنوز قطع نشده اند و ممکن ...
آزاردر پراید سفید
روز قبل به اتهام سرقت گوشی یکی از شاکیان بازداشت شده است. 4 ساعت حبس دختر رزمی کار در پراید سفید شاکی دیگر گفت: مدرک فوق دیپلم دارم و از محل کار به خانه برمی گشتم که به عنوان مسافر سوار ماشین این پسر شدم. او از من خواست روی صندلی جلو ماشین بنشینم و سر صحبت را باز کرد و به من پیشنهاد دوستی داد که قبول نکردم اما یکباره به من حمله کرد. او مرا به حوالی بزرگراه آزادگان برد و آزار ...
شکار دختران با پرشیای سفیدرنگ
مقابل ساختمان مؤسسه زبان از ماشین پیاده شدم و به داخل مؤسسه رفتم. پس از اتمام کلاس و در زمان خروج از ساختمان مؤسسه، در کمال تعجب متوجه شدم همان جوان آن طرف خیابان ایستاده است. با مشاهده من جلو آمد و از من درخواست کرد سوار ماشین شوم. قصد سوارشدن نداشتم اما او دست مرا گرفت و با طرح این ادعا که فقط قصد صحبت کردن دارد، به اصرار مرا سوار ماشین کرد. پس از قراردادن کیف دستی ام در صندلی عقب ماشین شروع به ...
صرع مانع زندگی نیست/ناپلئون و ژولیوس سزار هم صرع داشتند
می افتند و از هوش می روند و دست و پاهایشان سفت می شود و بعد از مدت بسیار اندکی شروع به دست و پا زدن می کنند و در نهایت به حالت اغما می روند و به صدا ها جواب نمی دهند. و پس از برطرف شدن حمله، بیمار به هوش می آید و تا یک روز دچار سردرد و کوفتگی، خواب آلودگی و بی حالی می شود اما برخی بیماران در هنگام تشنج دچار بی حوصلگی، اضطراب، درد پا و غیره می شود که این علائم باعث می شود برخی افراد بر ...
به خاطر عشقم 40 کیلو لاغر شدم
، مشکلات هورمونی و افسردگی که پیدا کردم هم به اضافه وزن و چاقی ام دامن زد. اینها همه دست به دست هم دادند تا مرا چاق کنند. بعد از همه این ماجراها یک دوره ای کارم را کنار گذاشتم که باز به افسردگی ام دامن زد. این روند و مصرف داروهایی برای کنترل هورمون ها یا مصرف قرص اعصاب باعث شد که من بیشتر از همیشه منفعل شوم و فقط بنشینم و غصه بخورم و روز به روز چاق تر شوم. سکانس سوم: عشق و زندگی بعد از ...
بانویی که در کمتر از 9 ماه کل قرآن را حفظ کرد
از قرآن را می خوانند و حفظ می کنند. مادرم نیز با وجود بی سوادی نه تنها همه را تشویق به حفظ قرآن کرد بلکه خودش به دلیل علاقه زیاد به خواندن قرآن با کمک های من توانست الفبای قرآن را بیاموزد به طوری که هم اکنون توانایی خواندن قرآن کریم را کسب کرده است. از توانمندی های خود در زمینه حفظ قرآن کریم بگویید. در چه مسابقاتی شرکت کردید؟ مادرم مرا به حضور در مسابقات خیلی تشویق ...
خصلت های اخلاقی شاه و پیروزی انقلاب اسلامی
به گزارش صاحب نیوز به نقل از ندای اصفهان- محسن کاظمی (مدرس حوزه و دانشگاه) شگفتی های انقلاب اسلامی یکی دوتا نیست، تقریباً حوادث مهم انقلاب که منجر به پیروزی های بزرگ و راهبردی برای انقلاب گردید همگی شگفت انگیز، غیر عادی و معجزه وار است، یکی از جهات غیرعادی بودن آنها این است که همه ی این حوادث در ابتدا به دست دشمن آغاز شده، اما در پایان صد درصد به نفع ما و به ضرر دشمن تمام شده است، حال ...
جای خالی کشاورزان , تولیدکنندگان و داستان دنباله دار دلالان
...: یعنی من انه هنرمندمه و ادامه می دهد که همه را از میدان تره بار خرید می کند؛ من مات در چهره او خیره می شوم و زنان خسته ای را در ذهنم مجسم می کنم که چون مرد پا به پای همسرانشان در مزرعه و باغ کار و محصولات مختلفی را تولید می کنند و با خودم می گویم این طیف از زنان واقعا هنرمند هستند. همانطور که از بازار روز رد می شوم از چند خریدار که بیشتر خانم هستند درباره علت خریدشان از این بازار و ...
این مرد شیرازی ساندویچ مهربانی عرضه میکند
...، استقبال شود اما بتدریج از من پرسیده می شد که ماجرای این دیوار چیست، متوجه شدم همشهری هایم چقدر مهربان و خوش قلب هستند و دوست دارند عشق بورزند، اما شاید بسیاری از آنها راهش را نمی دانند یا درگیر روزمرگی ها شده اند. خیلی ها در روز می آیند و می گویند یک ساندویچ برای خودم یکی هم برای دیوار مهربانی بپیچ، انگار با این کارشان می خواهند نسخه سلامتی فرزندان شان را هم بپیچند تا هیچ روزی دل شکسته شدن ...
گفتگو با بانوی انتظار همسر آزاده ابوالقاسم علی حسینی
. ولی ایمان و خصوصیات خوب آقا ابوالقاسم باعث شد، همه شیفته اش باشند. می خواستم جواب رد بدم. ولی اصرار پدر و اطرافیان آخر کار خودش رو کرد و شدم عروس خانواده حسینی. به خاطر این که هنوز با مسائل زندگی و شوهرداری چندان آشنا نبودم، تصمیم بزرگ ترها این شد که حدود شش ماه عقد باشیم. رفت و آمدهای این مدت برای شناختم از ابوالقاسم خوب بود. اگرچه اول با اصرار اطرافیان پای سفره عقد نشسته بودم، ولی الان خوشحال ...
شکار دختران با خودرو پرشیا سفیدرنگ شیشه دودی
شاکیه پس از حضور در پایگاه دوم پلیس آگاهی، همان اظهارات اولیه خود مبنی بر سرقت گوشی های تلفن همراهش به شیوه کش روی از داخل کیف دستی اش را مطرح کرد اما در ادامه و در توضیح نحوه سرقت گوشی های تلفن همراهش مطالبی را توضیح داد که مسیر پیگیری پرونده را به طور کامل تغییر داد. شاکیه در اظهارات جدیدش به کارآگاهان گفت: در روز سوم دی94 و قبل از رفتن به کلاس زبان بهمراه یکی از دوستانم به پاساژ تیراژه رفته بودیم ؛ ساعت 16 به قصد رفتن به کلاس از دوستم خداحافظی کرده و اقدام به گرفتن یک تاکسی کردم که یک دستگاه خودرو پژو پرشیا سفید رنگ با شیشه های دو ...
شیردل سپاه؛ که فدای حضرت زینب (س)شد / همسر شهید:همسرم برای ادای دین به ائمه اطهار رفت
میخواندند نمیخواهم بگویم خیلی آدم خاصی بودند، بلکه فردی شبیه همه آدما بودند ولی هر وقت بعد از نماز میخواستند با خدا صحبت کنند یا همانطور که در وصیتشان نوشتند با آقا امام زمان(عج) صحبت کنند متوجه می شدم که وقتی به آقا سلام می دادند یکجور خالصانه ای سلام می دادند. متوجه نمی شدم به آقا چه می گوید. ولی از نگاه کردن و حرف زدنش احساس میکردم انگار واقعاً احساس می کند در محضر آقاست و با ایشان صحبت می کند ...
چون پرستو به آسمان پیوست
درس بدهم، اما او مخالفت کرد. او آینده بین و دور اندیش بود. می گفت با ترک کار سرت خلوت می شود و تنهایی اذیت ات می کند. این حرف ها را زمانی می زد که هنوز جنگی صورت نگرفته بود و بعدها من متوجه شدم که چقدر توصیه او درست بود. روزهایی که او نبود را بچه های مدرسه، معلم ها و مسئولان مدرسه و بچه های خودم پر می کردند و شب ها فقط مجال فکر کردن و دلتنگ شدن را پیدا می کردم و هزینه این دلتنگی را با اشک می دادم ...