سایر منابع:
سایر خبرها
این دخترِ قهرمان را از دست ندهید
معمولی هستند که در اشل خود دست به حرکتی هرچند کوچک می زنند که همان تعبیر قهرمانانه را دارد. با این رویکرد دختر هم در ادامه به همین سادگی ، یه حبه قند و امروز قرار می گیرد. این نگاه تا چه حد آگاهانه در آثارتان نمود پیدا کرده است؟ همان طور که اشاره کردید من در فیلم های اخیر بیشتر به دنبال قهرمانانی بودم که شاید ویژگی قهرمانانه ای به آن مفهوم که بتوانند به راحتی همه چیز را تغییر بدهند و ...
سوخو 30 جنگنده چابک روسی گزینه خرید ایران+تصاویر
هوانوردی سوخو در روسیه ساخته شده است . این جنگنده چند منظوره برای تمام شرایط آب و هوایی طراحی شده است و بسیار مناسب ماموریت های هوا به هوا و هوا به سطح است . این هواپیما ویژگی توانایی خلبان اتوماتیک در تمام مراحل پرواز از جمله پرواز کم ارتفاع یا کروز دارد . برد عملیاتی این جنگنده 1500 کیلومتر است و با مخزن اضافی سوخت 3000 کیلومتر که با استفاده از سیستم سوخت گیری هوایی می توان آن را تا 5200 کیلومتر (3200 ...
هدیه ای که خواننده سرطانی به بیمارستان شریعتی داد
تا اینکه یک روز پدر متوجه شد و من و سازم را مورد عنایت قرار داد. سرآغاز موفقیت حاضر نبود به علاقه اش پشت پا بزند برای همین به هر دری می زد تا در دنیای موسیقی گام بردارد. می گوید: در همان سال عضو گروه سرود مدرسه شدم و با کسب مقام نخست استانی انگیزه و علاقه ام دو چندان شد. با هر مشقتی بود از پدر رضایت گرفتم تا در اردوی رامسر و مسابقات کشوری سرود شرکت کنم؛ بهترین اتفاق آن روزهایم ...
20 روز قبل از پیروزی
نمونه خروار تبدیل می شدم. بعد از اخذ نمرات عالی، به عنوان تشویقی برایم مرخصی درنظر گرفتند که نپذیرفتم. شرط کردم که باید کل آموزش تعطیل شود وگرنه قبول نمی کنم. دوست نداشتم حتی یک روز را برای فراگرفتن از دست بدهم. هدفی داشتم که حاضر بودم جانم را نیز فدا کنم. حمله عراق(قبل از انقلاب) و اعزام ما به مرز خسروی جهت مقابله با عراق فرصت مناسبی بود تا خودم را به صورت عملی نیز بسنجم. در این حین تمام کتاب های ...
شهید مدافع حرم: چرا باید در سوریه جنگید؟
به گزارش میبدخبر به نقل از فارس: رضا شاعری؛ شهید سید محمد حسین میردوستی از رزمندگان و مدافعان حرم حضرت زینب(س) بود که در عملیات محرم و در روز تاسوعا توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید. از این رو جهت مصاحبه با این خانواده یه منزل شان رفتیم. در همان لحظات اول با روحیه بالا و قابل ستایش پدر شهید سید محمد حسین میردوستی مواجه شدیم. پارچه سبز روی شانه پدر شهید میردوستی نشان از سادات بودنش داشت. دستی به محاسن سفیدش کشید و ما را با احترام مضاعف به آپارتمان ساده اش دعوت کرد. در بین صحبت هایشان مدام به پیش وند نام شان که همان عبارت سید که آن را شناسنامه خانواده شان می دانستند تاکید داشتند و در لحظه به لحظه مصاحبه، شهیدشان را با نام کامل آقا سید محمد حسین خطاب می کردند. سید محمد یاسا فرزند شهید که در یک سالگی پدر را از دست داده در خانه مشغول بازی بود. چند دقیقه بعد مادر شهید(زینب میرشاهی) و همسرش (راضیه سادات میردوستی) به جمع مان ملحق شدند و مصاحبه ما با این عزیزان شروع شد که در ادامه متن آن را خواهید خواند: *شهید میردوستی اولین شهید دهه هفتادی ما چهار فرزند داشتیم و فاصله سنی همه آن ها بین دو تا سه سال بود. دختر اولمان متولد سال 62، آقا سید قاسم متولد سال 64، دختر بعدی مان متولد 68 و محمد حسین هم آخرین فرزند ما و به قول معروف ته تغاری بود. سید محمد حسین 13 تیر ماه 1370 به دنیا آمد که فکر می کنم پسرم اولین شهید دهه هفتادی مدافع حرم باشد. *شیطنت هایش خاص خودش بود محمد حسین خیلی سرزنده بود و شور و حال خاص و شیطنت های به خصوصی داشت و به خواهرش که یک سال و نیم فاصله سنی داشتند خیلی وابسته بود. یک جورهایی عین خواهر و برادر دوقلو همه جا با هم می رفتند. یک روز در حین بازی وقتی بالای رختخواب ها رفته بودند شهید میردوستی از آن بالا افتاد و زبانش کمی آسیب دید و پاره شد. از همان نوجوانی با همین خواهرش پنج شنبه ها بر سر مزار شهید احمد پلارک و دیگر شهدای بهشت زهرا(س) می رفتند. *دوره کامل پزشک یاری عملیاتی را در هفت ماه گذراند سید محمد حسین بسیار فعال و پر تکاپو بود و در سال 90 به عضویت بسیج ویژه صابرین در آمد. او در کنار آموزش های نظامی آموزش پزشک یاری هم دیده بود و مطالعات آزاد در این زمینه داشت. به قول معروف او یک پزشک یار عملیاتی بود و در طی هفت ماه این دوره را فرا گرفته بود و کارهایی مثل بخیه، حجامت، سرم زدن را به طور کامل مسلط شد. حتی گاهی موارد برخی از بیماری ها را هم به خوبی تشخیص می داد. ما برای دیپلم گرفتن آقا سید قاسم خیلی سختی کشیدیم (خنده) اصلا دل به درس نمی داد اما محمد حسین وقتی در دبیرستان وارد شد و قصد داشت انتخاب رشته کند مدیر دبیرستان خیلی از او تعریف کرد که احساس غرور کردم. اولویت اول انتخاب رشته اش هم ریاضی و فیزیک بود. مسئولین مدرسه تاکید داشتند تا در آنجا بماند و این رشته را بخواند ولی فرزندم به رشته کامپیوتر علاقه وافری داشت و به همین دلیل در دبیرستان فنی و حرفه ای ثبت نام کرد. وقتی هم برای ثبت نام در رشته کامپیوتر به مدرسه رفتیم مدیر مدرسه گفت این پسر که نمراتش خوب است به نظرم ببرید همان ریاضی را بخواند اما با اصرار شهید در رشته کامپیوتر ثبت نام اش کردند. *می گفتم تو برای خودت به ما محبت می کنی پدرش مدتی بود که دائما سرفه می کرد. شب ها این این عارضه حادتر می شد و سید محمد حسین برای آقای میردوستی یک لیوان آب می برد. همیشه می گفت: من موظفم به شما خدمت کنم، وظیفه فرزند این است که به پدر و مادرش خدمت کند این جز مسائل اخلاقی مهم است که نباید ساده از کنار آن بگذریم . می گفت: اگر محبت به پدر و مادر زیاد باشد انسان طول عمر پیدا می کند. من هم به شوخی به او می گفتم پس تو برای طول عمر خودت به ما محبت می کنی. *مادر بزرگش نام او را انتخاب کرد پدر بزرگ همسرم نود و هشت سال سن داشت و در تمام عمر نماز شب اش به نماز صبح متصل بود و از نظر اعتقادی خاص بود. مادر شوهرم تنها فرزند این مرد مومن و اهل خدا بود. وقتی محمد حسین به دنیا آمد از من درخواست کرد اگر اجازه بدهی نام پدرم را روی پسرت بگذارم. من هم با کمال میل و با اشتیاق قبول کردم. او هم روی اسم کاملش یعنی سید محمد حسین خیلی حساس بود و کلا عاشق اسم اش بود، اگر کسی محمد خالی صدایش می کرد حتما تذکر می داد. *این پسر من هم یک خشوی دیگر است محمد حسین برخی از تکه کلام های کودکی اش را حفظ کرده بود و در صحبت هایش به کار می برد. مثلا به خرگوش می گفت خَشو و یا به جریمه کردن می گفت: الان پلیس جمیله اش می کنه. گاهی به محمد یاسا هم می گفت این پسر من یک خشوی دیگر است. *با پودرهای سفید محدودشان می کردم محمد حسین و خواهرش که پشت هم بودند خیلی شیطنت می کردند و بعضی اوقات خیلی خسته می شدم، تنها راه چاره ای که پیدا کردم این بود که آن ها را می نشاندم گوشه ای از خانه و با این پودرهای سفید رنگ، یک دایره دورشان می کشیدم و می گفتم نباید بیرون بیایید با این ترفند در همان جا بازی می کردند و فقط وقت هایی که می خواستند دستشویی بروند بیرون می آمدند(خنده) اما بعد دوباره به محدوده ای که برایشان ترسیم کرده بودم بر می گشتند. وقتی کوچک بود عین چارلی چاپلین راه می رفت، می گفتم محمد یاسا هم عین خودت راه می رود. چند روزی بود که بعد از شهادت پدرش اصلا همان چند کلمه را هم که می گفت ادا نمی کرد. وقتی رفقای پدرش برای سر سلامتی آمدند منزلمان محمد یاسا خوشحال شده بود. حس می کردم پدرش را در جمع دوستانش می بیند، خیلی رفتارش تغییر کرد و سرحال شد. شاید این مطلب خیلی شعاری باشد اما ما غائل به این هستیم که شهدا زنده اند و وقتی رفتار محمد یاسا را بعد از چند روز سکوت دیدم بیشتر به این آیه ایمان آْوردم. *شهادت فرزندم بدترین داغ بود اما مطمئنم بهترین راه است برادرم شهید شد و داغ مادر هم دیده ام اما هیچ داغی مثل داغ اولاد نیست. با این حال افتخار می کنم که فرزندم در راه اسلام به شهادت رسیده است. درست است که شهادت و نبودن فرزندم بدترین داغ است اما مطمئنم بهترین راه را انتخاب کرده ایم. *چرا باید در سوریه بجنگیم پدر شهید میر دوستی در ادامه این مصاحبه گفت: پدرم روحانی و اصالتا اهل استان گلستان بود. او با گروه فدائیان اسلام همراهی می کرد و در دوران انقلاب اسلامی نیز فعالیت های چشمگیری داشت. بنده معتقدم شهادت محمد حسین جان برکتی برای خانواده ماست و این شهید برای عموم ملت ایران و متعلق به اسلام است. برخی در این روزها می گویند چرا ما باید به صورت نیابتی در سوریه بجنگیم و باید در جواب این هم وطنان تاکید کنم که قطعا مرزهای ما امروز مرزهای جهان اسلام است و هر جا اسلام تهدید شود وظیفه ماست که در آنجا حضور داشته باشیم و خدمت بکنیم. بنده خودم پاسدار هستم الحمدالله در زمان جنگ هم توفیق جانبازی داشتم و در آن دوران با شکوه با پدر و برادرانم به جبهه می رفتیم و برادرم آقا سید مجتبی میردوستی در عملیات بازی دراز به شهادت رسید و علی اصغر میرشاهی برادر همسرم نیز قبل از عملیات بیت القدس 6 به شهادت رسید. شوهر خواهرم که از رزمندگان غواص بود نیز در عملیات فاو به شهادت رسید. به نظرم برجسته ترین شاخصه آقا سید محمد حسین اخلاق او بود و سپس بحث تحصیلی او که خداروشکر وضعیت مطلوبی داشت. اما از ویژگی های او علاقه خاص اش به بسیج و هیئت بود. ولایت مداری و پاکار نظام بودن در ایام فتنه 88 هم نباید از قلم انداخت. وقتی درگیری های سال 88 به اوج خود رسیده بود شهید میردوستی آمد و گفت می خواهم با بچه های پایگاه برای سرکوب این آشوبگران بروم و خودم او را به حوزه معرفی کردم و اتفاقا به مسئول حوزه سفارش کردم که محسن از پس درگیری برمی آید و از او در مناطق درگیری که سخت تر است می توانید استفاده کنید. بلافاصله سید محمد حسین برادر بزرگترش هم آمد و به اتفاق هم رفتند. *در راه شهادت گوی سبقت را از من ربود قدیم ها در منزلمان یک هیئت هفتگی داشتیم و پسرانم نوجوان بودند. شهید میردوستی به دلیل اینکه کوچک تر بود به قول بچه هیئتی ها خارج سینه می زد. در همان عوالم کودکی و نوجوانی محمد حسین رفت بیرون هیئت و برادر کوچکش سید محمد حسین را دعوا کرد و گفت: وقتی نمی توانی با جمع هماهنگ سینه بزنی خب سینه نزن. داداشش می گفت ما که تو هیئت منظم سینه میزدیم جا موندیم اما او از ما جلو زد. بنده سال ها سابقه جنگ دارم و همیشه آرزوی شهادت داشته و دارم. به هر حال به لحاظ سن و سال و سابقه هم حساب کنید من از پسرم بیشتر در فضای جنگ بودم. الغرض! آقا سید محمد حسین توی هیئت منظم سینه نمی زد اما به قول آن شعر که حضرت آقا خواند ما مدعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند... فرزندم که حدود 30 سال از من کوچکتر بود گوی سبقت را ربود و به این مقام عظیم دست یافت. حکایت محمد حسین و من حکایت آیه السابقون و السابقون اولئک المقربون است. *آقا جان برایت آب آوردم یکی از خاطرات خوبی که از آقا محمد حسین به یاد دارم این است که به علت عارضه ای که داشتم شب ها درخواب سرفه های مکرر داشتم و در آن مدت تا صدای سرفه من را می شنید با یک لیوان آّب بالای سرم حاضر می شد و می گفت: آقاجان برایت آب آوردم . *آرروی شهادت در آخرین روز زندگی محمد حسین جوان و پویا بود و آرزوهای زیادی در سر داشت. برای خانه ای که به تازگی از مسکن مهر گرفته بود برنامه هایی جهت زیبایی نمای داخلی خانه آشپزخانه داشت. آپارتمان جمع و جوری که با هزار مشقت برای رفاه حال خانواده اش تهیه کرده بود وسایلی نظیر کابینت و برخی از وسایل گرمایشی نداشت. قبل از سفرش به همسرش گفته بود وقتی برگشتم آشپزخانه را کابینت می زنم و باقی کارهای که نیمه تمام را تکمیل می کنم. حالا همین جوان که این آرزوها را داشت یک شب قبل از شهادت به رفقایش گفته بود: من دیگر آرزویی جز شهادت ندارم او در آخرین روزها به نقطه ای می رسد که هیچ آرزوی دنیایی نداشت و خدا را شکر همچون مولایش حضرت ابوفاضل در روز تاسوعا به شهادت رسید. موقع رفتن فرصتی برای دیدار نبود و تلفنی زنگ زد و خداحافظی کرد. وقتی پیکرش را آوردند صورتش خیلی سالم بود احساس می کنم برای اینکه ما دوباره ببینیم اش چهره اش سالم مانده بود. نحوه شهادتش هم این طور که می گویند موشک به همسنگرش شهید امجدیان اصابت کرده و پیکر آن شهید عزیز کاملا متلاشی شده بود سپس ترکش هایش به محمد حسین خورده و پیکرش آسیب شدیدی خورده بود. وداع با پیکر شهید امجدیان همزمان با سید محمد حسین ما در تهران انجام شد اما شهید امجدیان را به زادگاهش کرمانشاه بردند و در آنجا دفن کردند. خانواده شهید امجدیان ساکن کیان شهر هستند. *مایه قوت قلب همرزمان همرزمان شهید می گفتند: آقا سید، محمد حسین شما روحیه بالایی داشت صحبت هایش و حضورش باعث قوت قلب بچه ها بود. وقت هایی که می خواستیم با خانواده هایمان تماس بگیریم شهید میردوستی الویت تماس را به دوستانش اختصاص می داد و در این زمینه ایثار می کرد. بنده به عنوان پدر محمد حسین معتقدم که پسرم از من سبقت گرفت و به من نشان داد که هنوز باب شهادت باز است. من در پیچ و خم این دنیا گیر کردم و به این سعادت بزرگ که آرزویش را داشتم نرسیدم. گاهی اوقات هم کارهایی می کرد که جای دعوا کردن داشت اما چون رفتار هایش با شوخ طبع خاصی همراه بود، اصطلاحا دلم نمی آمد و نمی توانستم تنبیه اش کنم. *آماده جهاد هستم در یگان نظامی آن ها بین رزمندگان تی شرت توزیع کرده بودند و به شهید میردوستی ذکر یا اباالفضل(ع) افتاده بود و مثل حضرت عباس(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسید. در طول جنگ تحمیلی چند تن از پسرعموها، برادرم و الان هم پسرم را از دست دادم اما هیچ وقت از عملکردم پشیمان نبودم و ان شاءالله به وقت نیاز حتما خودم برای جهاد می روم. *سید محسن خدمتگزار جمهوری اسلامی است با توجه به اینکه جانباز بودم و 36 ماه سابقه جنگ دارم، آقا سید محمد حسین بخش عمده ای از خدمتش را معاف شد. حدودا هفت ماه خدمت کرد. با فرمانده پادگان آشنا بودم. یک هفته بعد از اینکه شهید میردوستی در محل خدمتش مستقر شد زنگ زدم پادگان تا جویای احوالش بشوم. مسئول پادگان که از دوستانم بود گفت: آقا سید اگر زنگ زدی اینجا سفارش محمد حسین را بکنی باید بگویم رفتار و اخلاقش مورد تایید ماست. با اینکه خیلی جوان است اما خیلی مردانه برخورد می کند در همین مدت کوتاه خودش را ثابت کرده و به معنای واقعی کلمه خدمتگزار جمهوری اسلامی است. شهید میردوستی سرباز نمونه تشکیلات بود و از همان جا جذب نیرو ویژه صابرین شد. خیلی مسئولیت پذیر بود و همیشه در تلاش می کرد مسایل و مشکلات زندگی اش را خودش سر و سامان بدهد. بیست ساله بود که گفت می خواهم ازدواج کنم. گفتم کمی تحمل کن اما مصر بود و همان موقع دست به کار شدیم و دخترعمویش را خواستگاری کردیم. *محمد یاسا پاک و دور از گناه همسر شهید میر دوستی: محمد حسین پسرعموی من بود. ما هفتم مهر سال 90 عقد کردیم و یک سال بعد هم به خانه خودمان رفتیم. برای انتخاب نام محمد یاسا کلی تحقیق کردیم. یاسا به معنی پاک و دور از گناه است. همسرم به ندرت عصبانی می شد و اگر هم به آن نقطه می رسید پس از ناراحتی و عصبانیت برای اینکه از دلم در بیاورد هرکاری از دستش بر می آمد انجام می داد و جبران می کرد. اما وقتی عصبانی و ناراحت می شد. کمی طول می کشید تا دلش را به دست بیاوری. او با برادرش آقا سید قاسم باجناق هم بود. سید محمد حسین به شوخی می گفت: من هر کاری بکنم از دست سید قاسم نمی توانم فرار کنم. او برادرم بود حالا چند سال ست باجناق هم شده ایم، اخیرا در سپاه هم همکار شدیم و متاسفانه به هیچ وجه از دست قاسم نمی توانم راحت بشوم . دفعه اولی بود که به سوریه رفت قبل از این سفر در مبارزات و جنگ هایی که با گروهک های تروریستی زاهدان، شمال غرب کشور بود حضور فعال داشت حتی در این عملیات ها دستش آسیب دید و گچ گرفته بود و برای اینکه اختلالی در سفر سوریه اش پیش نیاید گچ دستش را باز کرد. *اگر نروم هزاران کودک یتیم می شوند وقتی گفت می خواهم بروم سوریه خیلی بی قرار شدم. محمد حسین گفت: اگر امثال من برای جنگ نروند هزاران محمد یاسا یتیم می شوند و خدای ناکرده اگر جنگ به اینجا کشیده شود فرزندان ما مثل کودکان سوری قتل عام و آواره می شوند . طبیعی ست که هیچ کس دوست ندارد اول زندگی و در جوانی همسرش را از دست بدهد اما به خاطر این حرف هایش قبول کردم و با این صحبت ها متقاعدم کرد. توی همان دست نوشته مختصرش که چند وقت قبل از شهادتش نوشته با محمد یاسا درد و دل کرده و از نبودنش معذرت خواهی کرده و تاکید داشته که به پسرش بگوییم به چه دلیل این راه را انتخاب کرده است. *خانم ها در معراج الشهدا پیکر شهید را تشییع کردند وقتی رفتیم معراج الشهدا با همه نزدیکانم گفتم وقتی پیکر محمد حسین را آوردند اگر داد و فریاد و ناله بزنید مدیونید. محمد حسین دوست ندارد. لطفا وضو بگیرید و برایش دعا بخوانید. وقتی چهره اش را دیدم احساس کردم از همه زمان هایی که دیده بودمش خوش سیماتر و زیباتر شده بود. رفتیم بالای سرش نشستیم و دعای توسل خواندیم. جالب است که بدانید پیکر و تابوت محمد حسین را در معراج الشهدا خانم ها و محارم اش مانند عمه ها و خواهرهایش تشییع کردند. *درایت و مدیرتش در امورات خانه مایه قوت قلبم بود زمان ازدواج شهید میردوستی بیست سال بیشتر نداشت اما در مسائل اقتصادی خیلی خوش فکر بود. همین که اول راه بودیم و پس انداز خاصی نداشتیم طبیعتا خرید وسایل زندگی و بحث مسکن و تشکیل زندگی کار دشواری بود. اما با درایت و برنامه ریزی همسرم این مسائل حل می شد. همیشه در تنگناهای مالی خیالم از بابت محمد حسین راحت بود با رفتارهای مردانه اش خیلی امیدوارم می کرد به او ایمان داشتم که مشکل را حل می کند و تا جایی که ممکن بود نمی گذاشت شرایط سخت شود. کار در آژانس و یا در سوپرمارکت و کارهای متنوع از جمله این موارد بود. *تاسیس سوپرمارکت برای تامین مخارج در مناسبت های متنوع یک وسیله که نیاز خانه بود می خرید. مثلا وقتی محمد یاسا به دنیا آمد وقتی بیمارستان آمد هدیه برایم نخریده بود و من خیلی ناراحت شدم اما وقتی به خانه رفتیم دیدم یک کارتون بزرگ آوردند و من که متعجب شده بودم دیدم که یک ماشین ظرفشویی خریده است. برای تامین هزینه های خانه در سوپرمارکت، آژانس و دیگر مکان ها کار می کرد. حتی همین چند وقت پیش یک مینی سوپر دم منزل مان باز کرده بود. *بی قراری پسر در شب شهادت محمد حسین خواهر شوهرم که به همسرم خیلی وابسته بود همیشه به من دلداری می دهد. همیشه می گوید حس می کنم داداشم هست اما گاهی دلم برای جر و بحث های خواهر و برادری مان تنگ می شود. محمد حسین به محمد یاسا خیلی وابسته بود برای دندان در آوردنش کلی ذوق کرد و خودش را می زد. (خنده) گوشی هوشمند داشت آن را به من داد و می گفت در طول روز از کارهایش برایم عکس و فیلم بگیر تا ببینم و شب ها با چه لذتی نگاه می کرد. این روزها که همسرم نیست احساس می کنم محمد یاسا خیلی دلتنگی پدرش را می کند. به خصوص وقت هایی که کودکان هم س ...
نیم نگاهی به خدمات مرحوم صحفی از زبان خودش
...، اما مهندس می خواهد تحولی ایجاد کند. در مهمانسرای کارخانه جشنی گرفتند و من بعنوان سخنران به آن جشن دعوت شدم بعد از آن اصرار کردند من در دورود بمانم. قبول نکردم، اما چون زیاد اصرار کردند، بنا شد هر هفته از قم به دورود بیایم و روزهای پنجشنبه برای پرسنل کارخانه سیمان صحبت کنم. یک سال این برنامه ادامه داشت. بعد که با مسئولین کارخانه مانوس شدم، تابستان ها را هم می رفتم و این برنامه سفر پنج ...
دیدار با خانواده سیدالاسرای ایران شهید حسین لشکری
تکمیل دوره خلبانی به آمریکا اعزام شد و با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمای شکاری اف - 5 مشغول به خدمت شد. حسین لشکری با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام 12 ماموریت، هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد و در نهایت در خاک دشمن به اسارت نیروی بعث عراق درآمد. این شهید بزرگوار سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی ...
بچه مایه دار!
بوده باشد، او می گوید: بعضی از همرزمان شهید بودند که وقتی خاطره نقل می کردند بغض گلویشان را می گرفت، آنقدر دلداده محسن بودند که بعد از 20 و اندی سال یادش که می افتادند اشکشان جاری می شد، شاید هم چون شهادت نصیبشان نشده بود به او غبطه می خوردند . جاذبه داشت می پرسم جایی بود که حسرت هم خورده باشید، جواب می دهد: بله وقتی متوجه شدم پدر و مادر شهید که او را در دامن پر مهرشان ...
شب 22 بهمن 57 به روایت یک نظامی
.... به هر ترتیب که شد با هماهنگی مسئولین ذی نفوذ فرودگاه موفق شدم ترتیب پرواز طلا خانم را در همان روز بدهم. او پرواز نمود و گزارش عزیمت وی را عصر همان روز به عرض رئیس رساندم. تا این تاریخ که درست 20 سال از آن زمان می گذرد هیچگونه اطلاعی از او ندارم. 22- در این ایام بود که رئیس دفتر به تیمسار صفاپور دستور داد که به کلیه شعب دفتر ابلاغ شود که کلیه پرونده های موجود در هر شعبه بررسی شود ...
روزنامه های سه شنبه
امید خوشحال هستند. جا دارد به آنها تبریک هم بگویم. من با مدرک و سند ثابت می کنم که آقایان و دار و دسته شان از حذف تیم امید خوشحال بودند. همان ها بودند که در طول مسابقات قهرمانی زیر 23 سال آسیا به تیم امید ضربه زدند. روزنامه اعتماد در ضمیمه کرگدن عنوان امیرکبیر و عبرت های تاریخ را منتشر کرد. ابتکار بررسی کرد: لیست پایداری اصولگرایی تهران- ایرنا- روزنامه ابتکار در شماره ...
حمید از ما سبقت گرفت
که صوت زیبای قرائت قرآن توسط شهید به آن زینت بخشیده بود. ساعتی را در کنار خانواده شهید حمیدرضا اسداللهی هستیم. پدر شهید سال ها پیش برادرش را در دفاع از کشور و در دوران دفاع مقدس از دست داد. داغ برادر امروز جای خود را به داغ فرزندی داده است که 30 سال با افتخار زندگی خود را در راه خدمت به مردم و اهل بیت وقف کرده است. پدر در بین صحبت ها آنجا که از صورت درخشان فرزندش بعد از شهادت سخن می ...
جوان ترین استاد خلبانی که صدامیان بدنش را نصف کردند
، یاد این خلبان شهید گرامی داشته شد. شهید اقبالی اهل رودبار استان گیلان، در 25 سالگی استاد خلبان جنگنده F5 بود و در 27 سالگی با درجه سرگردی به عضویت گروه افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران درآمد، سرلشگر خلبان عباس بابایی و سرلشگر خلبان مصطفی اردستانی از شاگردان تحت آموزش وی بودند. دوره تکمیل دوره خلبانی را به مدت 220 ساعت در سال 1347 در پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت ...
انهدام مواضع داعش در "تدمر" با "تانک پرنده روس" +تصاویر
نفر سرباز کاملا مسلح را حمل کند. طرحی که با مرگ میخائیل میل روی زمین نماند کار مفصل طراحی در اوت سال 1968 با رمز کد زرد 24 آغاز شد. طرح کامل در اندازه واقعی در فوریه سال 1969 ساخته شد و مورد بررسی و موافقت قرار گرفت. تست پروازی در 15 سپتامبر همان سال در حالت ایستا و چهار روز بعد اولین پرواز کامل انجام شد. در 31 ژانوییه 1970 میخاییل میل درگذشت، اما طرح با کمک همکاران او ادامه ...
حدیث پژوهی آیه تطهیر
، 1995م، ج 1، ص81) و یحیی بن واضح از طبقه نهم روات است (همان، ج 2، ص359) و انقطاع زمانی بسیاری میان آنها وجود دارد؛ 5. مشکل بنیادین دیگر گزارش عکرمه و ابن عباس این است که در هیچ یک از صحاح شش گانه و منابع دست اول اهل سنت نقل نشده است. روایت ساختگی منسوب به عکرمه برای نخستین بار در تفسیر طبری نقل شده و پیش از آن در هیچ یک از جوامع معتبر روایی و تفسیری اهل تسنن، اثری از آن نیست. این ...
مادرشهیدعباسی:گفتم حرف امام حرف خداست
بدرها را می رفتم اراک. آن سال هم رفته بودم اراک خانه مادر عروسمان. خبر شهادت مجید را ابتدا به برادرش داده بودند. روز سیزدهم فروردین صبح زود بعد از نماز صبح پسرم صدایم زد تا خبر را بدهد. من توی دلم فهمیدم که می خواهد خبری بدهد. پسرم گفت که آقا مجید زخمی شده باید برویم تهران. اما من گفتم نه! آقا مجید شهید شده! بدون هیچ گریه و زاری ای رفتیم تهران. اما خب دلم یک جوری بود! مجید همیشه می گفت اگر شهید شدم ...
دعای ابوحمزه ثُمالی+ترجمه
حفظم کن و در حمایت خود بِکِلائَتِکَ وَارْزُقْنی حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامِ فی عامِنا هذا وَفی کُلِّ عام نگاهداریم کن و روزی من کن حج، خانه محترمت را در این سال و در هر سال وَزِیارَةَ قَبْرِ نَبِیکَ وَالاَْئِمَّةِ عَلَیهِمُ السَّلامُ وَلا تُخْلِنی یا رَبَّ مِنْ و زیارت قبر پیغمبرت و قبور ائمه علیهم السلام را و محرومم مکن پروردگارا از تِلْکَ ...
مروری بر گاف های تیم های ایرانی در آسیا
بازی و داوری اسم من به عنوان بازیکن محروم ثبت نشده، اتفاقی عجیب وبود که هیچکس پاسخ درستی به آن نداد. حذف ذوب آهن در پلی آف اتفاقی در سال 2012 و به خاطر بی توجهی مسئولان فوتبال ایران به هشدارهای مقامات AFC برای رفع مشکلات سخت افزاری و استانداردسازی باشگاه های کشورمان، سهمیه ایران بعد از 3 فصل از چهار تیم به 2 سهمیه مستقیم و 2 سهمیه حضور در پلی آف کاهش یافت. مسئولان ایران برای ...
گلوله های گرانقیمت برادرم را شهید کرد!
؟ سال 56 من مدتی در قم درس طلبگی می خواندم. در همان جا و خود شهر اراک تظاهرات می رفتم و چند باری مفصل کتک خوردم. یکبارش به خاطر کتاب اصول کافی بود که عباس به من داده بود. پشت جلد این کتاب عکس حضرت امام را چسبانده بود. کتاب توی دستم بود که توسط مأمورها دستگیر شدم و با اینکه منکر اطلاع از عکس امام شدم، حسابی کتکم زدند. پدرمان خودش به نوعی مشوق ما بود. منتها چون برادرم حسن ارتشی بود، کمی ...
فرهنگ در رسانه
مجالس مختلف می رفتیم و کم کم دامنه فعالیت های خود را وسعت دادیم. من یکی از اعضای گروه کر بودم که برای استقبال از امام(ره) به اجرای برنامه پرداختیم و بعد از آن وارد رادیو شدم. چطور شد که آقای گلریز به سمت سرودهای انقلابی رفت؟ من از سال 1355 فعالیت خودم را در رادیو با گروه شیدا به سرپرستی مرحوم محمدرضا لطفی شروع کردم. در ایام انقلاب در رابطه با شهدا و رزمندگان قطعاتی بسیار کار ...
ماجرای افسرانی که قرار بود اعدام شوند در انقلاب ادامه دارد
که آمریکایی ها از ایران رفتند انتظار داشتند که در مدت کوتاهی نیروی هوایی ما از پا در بیاید اما به همت پرسنل فنی نه تنها 8 سال با همان هواپیماها جنگیدیم بلکه اکنون هم با آنها پرواز می کنیم. پیشی گرفتن نیروی هوایی ایران از آمریکا به همت شهید بابایی و امیر رستمی امیر سرتیپ دوم خلبان والی اویسی نیز در خصوص فعالیت هایشان در نیروی هوایی اظهار داشت: هواپیمای F14 را فقط ما و آمریکایی ...
خاطرات منتشر نشده از دیدار تاریخی امام (ره)
سازماندهی و رژه ی کوتاهی که در خیابان ایران انجام دادیم، سرود خمینی ای امام را به مدت یک ربع تا نیم ساعت تمرین کردیم و قرار شد که همین سرود را در مقابل امام خمینی بخوانیم. من پیشاپیش گروهان بودم و جمیع دوستان و شرکت کنندگان پرسنل نیروی هوایی در آن بیعت سه تا چهار گروهان می شدند .[2] سرتیپ حسین ابیانه درباره ی روز تاریخی 19 بهمن سال 1357 می گوید: مقدمات رژه در مقابل حضرت امام ...
اف - 14 های ایران 40 ساله شدند
فعالیت رزمی تامکت ها در کشور سازنده (ایالات متحده) باید گفت که تنها در نیروی دریایی و جهت پرواز از ناوگان هواپیمابر این کشور مورد استفاده قرار گرفت و در بازه زمانی خود فعالیت های بسیاری را انجام داد که از جمله آن می توان به حفظ ناوگان از گزند حملات احتمالی شوروی طی جنگ سرد و رهگیری ناوگان بمب افکن های این کشور، شرکت در نبرد لیبی و هدف قرار دادن 2 فروند سوخو 22، حضور در جنگ اول خلیج فارس و انجام ...
من یک همسر چریک می خواهم/ ماجرای ملاقات شهید با رئیس زندانش پس از انقلاب
برایم فرستاده بودند. روی همان حساس شدند و آن هم رفع شد. رساله امام را هم ندیدند. شب برادرم را فرستادم تا خبری بیاورد، او را هم گرفتند. جو آن زمان طوری بود که کسی حتی جرأت پیگیر شدن هم نداشت. رهبری عزیز، بعد شهادت از خاطرات زندان می گفتند : " شهید را هر روز تا سر حد مرگ سه نوبت شکنجه می دادند یک بار به بهانه اینکه می خواهند تیمم کنند و خاک آنجا نجس است از بالای پنجره ایشان را دیدم. از ...
خشم و هیاهو در روز شفاف سازی از ورود اژدها! / ابد و یک روز ، امکان مینا ، ایستاده در غبار و دختر پیشتاز ...
نهمین روز از سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر با برگزاری سه نشست نقد و بررسی و نمایش پنج فیلم سینمایی در کاخ جشنواره همراه خواهد بود و در این میان، خانه ای در خیابان چهل و یکم ، لاک قرمز و خشم و هیاهو توجه بیشتری را به خود جلب خواهد کرد اما مهم ترین اتفاق روز نهم، رونمایی از نامزدهای بخش سودای سیمرغ در فاصله دو روز تا اختتامیه این رویداد فرهنگی است؛ اتفاقی که ظهر روز نهم تحقق یافت و ابد و یک روز ، امکان مینا ...
به فکر اقتصاد مردم باشید/سرگرم جنجال ها نشوید
، قدرتهای ماد�'یِ درجه ی یک دنیا روبه روی نظام جمهوری اسلامی بودند و نتوانستند کاری بکنند. انقلاب وقتی در یک کشوری وارد بشود، طبیعت انقلاب این است که یک مقدار آشفتگی و نابسامانی به وجود می آورد. اینها در آن روزهای نابسامانی او�'ل، سعی کردند کشور را تجزیه کنند؛ سعی کردند کودتا کنند، نشد؛ جنگ تحمیلی را راه انداختند و هشت سال جنگ بر این مملکت تحمیل کردند؛ از همان روزهای او�'ل تحریم کردند؛ این تحریمهایی ...
بدون آمادگی قبلی در اسارت به کربلا و نجف رفتیم/ به انقلاب بدهکارم/ رهبر به منزله نخ تسبیح برای امت است
آمده اید؟ نخواستم با او بحث کنم تا عصبانی شود و مجبور به تقیه شدم و سرم را به زیر انداختم؛ پس از آن مرا اسیر کردند و نزدیک هشت و سال و اندی در اسارت صدام بودم. از اوضاع دوران اسارت خود برایمان بگویید؟ در اسارت وضعیت خوبی از نظر نظافت و امکانات غذایی نبود، علی اکبر ابوترابی فرد به عنوان فرشته نجاتی برای اسرا بود؛ او که زندان های زمان شاه را تجربه کرده بود می دانست که چگونه با ...
شهادت آخرین هنرش بود
وحدت بین جامعه بود و هنرمندان کشورمان را برای حضور در جشنواره ها دعوت می کرد و همکاری نزدیکی با آنها داشت. احترام و باورخاصی به حوزه سینما داشت و در برنامه های فرهنگی فعال بود. فعالیت های فرهنگی او در شهر آبادان به یادگار باقی مانده است. در 8سال دفاع مقدس به آرزویش که شهادت بود نرسید و سال ها بعد، وقتی حرم حضرت زینب(س) به خطر افتاد برای دفاع از حرم با یادگارهایی که از زمان جنگ در بدن داشت به ...
روایت جانباز 70درصدی از خدمت رسانی به رزمندگان خط مقدم تا ویزیت رایگان بیماران بی بضاعت
غرب کشور انجام می شد به عنوان نیروی بسیجی در گردان ادوات لشکر پنج نصر شرکت می کردیم. در این عملیات ها با توجه به اینکه تحصیلاتی در حوزه پرستاری داشتم در بهداری ها مشغول به خدمت شدم، کار من در آن زمان خدمت به مجروحین شیمیایی شده و حضور در خط مقدم و مداوای همرزمان بود؛ در سال 63 همرزمانم سه نوبت در معرض حملات شیمیایی قرار گرفتند، حملات شیمیایی در دو نوبت زود رس و دیر رس اثرات خود را بر ...
گزارشی از تصادف و آتش سوزی فضایی
برق مجتمع را اضافه کنیم. این در حالی بود که میزان ذخیره برق به طور ناگهانی به 25 تا 30 درصد کاهش یافته بود. ما حتی روز بعد هم در شرایط تاریکی و حرارت بالای 30 درجه سانتیگراد در میر فعالیت می کردیم. مرکز هدایت پرواز به ما خبر داد با توجه به بررسی های انجام شده، ناو باربری بعدی تجهیزات و لوازم موردنیاز برای تعمیر و بازسازی اسپکتر را به مجتمع مداری میر خواهد رساند. در همان روزها قرار بود یک ...
دلنوشته هایی برای شهدای مدافع حرم اندیمشکی
ایام سالگرد پرواز مسعود اکبری، ایزدپور، صالحی و بهترین خوبان گردانم در سال 64 بچه ها راهی شدند و خاطره سرمای بهمن ماه را زنده کردند!. احمد عزیز به بچه ها سلام مان را برسان و بگو طاقتمان طاق شده است. به دادمان برسید. بگو بعد از شما احمدها و علی طاهری ها و چگله ها و پورجوادی ها و شهاوندها و جودکی ها ...افتخار به شهرمان دادند و ما را پیش دوست و دشمن سربلند کردند. به عزیز دلم عزت حسین زاده ها و جاری ...