انگشتر برلیان مادر شوهر راز عروس را فاش کرد
سایر منابع:
سایر خبرها
سرقت بزرگ عروس از خانواده شوهر!
خانه دوستانم رفتم اما فراموش کردم شب بعد یعنی همان شبی که مهمان خانه اقوام شوهرم بودیم، انگشتر را از دستم خارج کنم و همین حواس پرتی عجیبم کار دستم داد و لو رفتم. با اعتراف این زن، دزد مسلحی که از سوی عروس شاکی اجیر شده بود در عملیاتی غافلگیرانه بازداشت شد و در بازجویی ها به سرقت اقرار کرد. وی گفت: من با دستور زن جوان سرقت را اجرا کردم. او تا متوجه شد من سابقه سرقت دارم پیشنهاد داد تا خانه ...
سرقت مسلحانه از خانه مادرشوهر؛ انتقام عجیب عروس
خودرویم را سرقت کند که سر بزنگاه رسیدم و ناکام ماند. وی افزود: او دزدی سابقه دار بود که اجیرش کردم. اول خواستم اموال خانه خودم را سرقت کند که نشد و نقشه عوض شد. قرار شد مسلحانه وارد خانه والدین شوهرم شود و اموال آن ها را سرقت کند. برای واقعی جلوه دادن ماجرا مرا کتک زد و دست وپایم را بست. دست هاوپا های آن دو را هم بست، تا حد مرگ کتک شان زد و اموال را به سرقت برد. چند روز بعد از قرارمان انگشتر ...
وقتی شوهرم قاتل شد! / اعتراف تازه عروس به رابطه های سیاه در کلانتری مشهد
بسیار سخت گیری می کرد به طوری که من در خانه حبس شده بودم و اجازه بیرون رفتن هم نداشتم. در همین روزها از غفلت پدر و برادرم استفاده کردم و با فرار از منزل، خودم را به بهزیستی رساندم چرا که این بار نمی توانستم به جای دیگری بروم! ولی همان شب وحید به دنبالم آمد و مراسم عروسی برگزار شد، قرار بود یک ماه دیگر مرا به افغانستان ببرد و به همین دلیل منزلی را به مدت یک ماه اجاره کرد، اما چند روز بعد ...
سرقت طلاهای دوست صمیمی برای خرید گوشی تلفن
چند روز قبل زن جوانی به اداره پلیس رفت و از سرقت طلاها و اموال خانه اش خبر داد و گفت: برای ماه عسل به همراه همسرم به مسافرت رفته بودیم اما زمانی که برگشتم، متوجه شدم تمامی طلاها و پول هایی که در جشن عروسی به ما هدیه داده بودند، به سرقت رفته است. به دنبال شکایت زن جوان تحقیقات از سوی کارآگاهان پلیس آغاز و در بررسی های صورت گرفته مشخص شد که سارق با در دست داشتن کلید وارد خانه شده و سرقت را ...
از پایان 2 سال سیاه پوشی پدر تا جنایتی که بوی تعفن آن را فاش کرد
شهروندی با پلیس شهریار آغاز شد. این مرد که با پلیس تماس گرفته بود از بوی تعفنی که از خانه همسایه شان به مشام می رسد خبر داد. وی گفت: زن و مرد همسایه مدتی است مدام با هم درگیر هستند و ما صدای مشاجره آنها را می شنویم. از چند روز قبل هیچ صدایی از خانه شأن نمی آید، اما بوی تعفن به مشام می رسد. من گمان می کنم اتفاق بدی رخ داده است. با این تماس مأموران به خانه مورد نظر در شهرک اندیشه رفتند و پس ...
زورگیران، راننده پراید را با چاقو مجروح کردند و از ماشین به بیرون پرت کردند
درحالی که تحقیقات در این زمینه ادامه داشت، زنی جوان به اداره پلیس رفت و خبر از گم شدن شوهرش داد. مشخصاتی که او به پلیس اعلام کرد، با مرد زخمی که روی تخت بیمارستان بود، مطابقت داشت. زن جوان در بیمارستان حاضر شد و شوهرش را شناسایی کرد. او گفت: شوهرم با خودروی پرایدش، مسافرکشی می کند و آخرین بار نیز برای کار از خانه بیرون رفت اما دیگر برنگشت. هرچه به موبایلش زنگ زدم، جواب نداد؛ از دوستانش ...
چاقوی سارقان، گلوی راننده را برید
چند روز قبل، رهگذری در حال عبور از خیابانی در غرب تهران ناگهان متوجه مرد جوانی شد که از ناحیه گلو و گردن دچار آسیب شده و بی هوش روی زمین افتاده بود. رهگذر میانسال بلافاصله با اورژانس و پلیس تماس گرفت و دقایقی بعد مرد مجروح را به بیمارستان منتقل کردند. از آنجا که در بازرسی از جیب های او هیچ کارت شناسایی پیدا نشد، هویتش ناشناخته ماند. این در حالی بود که مرد ناشناس به علت ضربه وارده به گردنش ...
خودکشی نافرجام پدر شهید مدافع حرم + عکس
پیکرش روی زمین مانده و بهش رسیدگی نکرده اند و 8 روز در هوای گرم مانده و سگ های بیابان نصف صورتش را خورده اند و... خلاصه خیلی حرف بوده و من اینها را شنیده بودم دیگر. شب و روز گریه می کردم که من باید پیکر عباس را ببینم. پدر و مادر شهید عباس حیدری به خودم تسکین می دادم که خدایا! امام حسین را کشتند و بدن مطهرشان را ... کردند، بچه من که از ایشان بالاتر نیست؟ کسی که در مرکز جنگ باشد ...
سرقت برای رسیدن به عشق 15سالگی
.... خودت می دانی مرتکب جرم شده ای و ممکن است چند سال زندان بمانی؟ اگر موفق می شدم چند سال در زندگی جلو بودم. مگر چقدر از موبایل قاپی پول درمی آوردی؟ موبایل گران شده، به هر حال پول خوبی به دست می آوردم. خانواده ات چه نظری دارند؟ پدرم که اصلاً با من حرف نمی زند، مادر و خواهرم دنبال رضایت گرفتن هستند. خواهرت از تو بزرگ تر است؟ نه، او یک سال از من کوچک تر است اما منشی یک پزشک است و کار می کند. او کمک خرج خانواده ام است. آن وقت تو دزدی می کردی؟ پشیمانم، اشتباه کردم. ...
قتل در رابطه دوستی به خاطر ناسزا به مادر
تحقیقات پلیس مهران را شناسایی و دستگیر کرد. وی که به تازگی از کشور آلمان به ایران آمده بود در توضیح ماجرا به مأموران گفت: کمتر از 10 سال سن داشتم که به خاطر جدایی پدر و مادرم ناچار شدم با مادرم به کشور آلمان بروم. کمی که بزرگتر شدم به اتهام سرقت دستگیر شدم و چند ماهی در زندان بودم و در آنجا با یک مأمور درگیر شدم و پلیس من را تحت درمان روانشناس قرار داد. پس از آزادی ...
درخواست قاتل برای اجرای زودتر حکم قصاص
داشته و به همین خاطر از قبل چاقو تهیه کرده است. او حتی در گوگل سرچ کرده چطور می تواند با چاقو یک نفر را بکشد و از مرز ترکیه بگریزد. به همین خاطر از طرف پدر و مادر قربانی درخواست قصاص دارم. سپس متهم به دفاع ایستاد و گفت: من 9 سال در آلمان زندگی کردم و تا کلاس پنجم بیشتر درس نخوانده ام. در آلمان به شغل کنترل بلیت های قطار مشغول بودم؛ اما یک بار به خاطر سرقت اسلحه و یک بار به خاطر سرقت ...
رفیق کش : من را زود اعدام کنید ! / او در امین آباد هم بستری بود !
داشته و به همین خاطر از قبل چاقو تهیه کرده است. او حتی در گوگل سرچ کرده چطور می تواند با چاقو یک نفر را بکشد و از مرز ترکیه بگریزد. به همین خاطر از طرف پدر و مادر قربانی درخواست قصاص دارم. سپس متهم به دفاع ایستاد و گفت: من 9 سال در آلمان زندگی کردم و تا کلاس پنجم بیشتر درس نخوانده ام. در آلمان به شغل کنترل بلیت های قطار مشغول بودم؛ اما یک بار به خاطر سرقت اسلحه و یک بار به خاطر سرقت ...
خبر شهادت عباس گوشتی در فیسبوک! + عکس
می شود اما کفن را باز نمی کنند... پدر شهید: من گفتم وقتی تابوت را باز کند، شاید مادر دست بیندازد کفن را هم باز کند. گفتم من پدر هستم، تابوت را باز نکن...گفتند باشد. وقتی آن چهار تا سرباز تابوت را آوردند من حس کردم که خیلی سنگین است. اتفاقا آن طفلکی ها هم خیلی آدم های ضعیف و لاغری بودند. رفتار آنها را دیدم و سر رفتار آنها متوجه شدم که اینها دارند اذیت می شوند، تابوت خیلی سنگین بود. وقتی ...
روایت تلخ قتل زن باردار توسط معشوقه همسرش
نشسته بود، ناگهان به قتل زن باردار اعتراف کرد و بدین ترتیب اولین جلسه بازپرسی از متهم این پرونده در شعبه 805 مجتمع قضایی شهیدقدوسی مشهد آغاز شد. دختر 25ساله که دچار عذاب وجدان شده بود، گفت: من ح را دوست داشتم و به خاطر او حاضر بودم به هر کاری دست بزنم، حتی تصور این که یک روز را بدون ح سپری کنم برایم مشکل بود. روزی که با ح در خیابان دوست شدم او خودش را مجرد معرفی کرد و من هم ...
از کشف جسد در طلافروشی تا قربانی شدن نوجوان 16 ساله در تیراندازی جشن تولد
فوت کرده باشد. معاون اجتماعی فرمانده انتظامی استان همدان با اشاره به اینکه فعلاً آثاری از سرقت محرز نیست چراکه گاوصندوق مغازه باز نشده و همکاران در حال بررسی موضوع هستند، ادامه داد: به احتمال قوی قاتل قبل از ساعت هشت وارد مغازه مقتول شده است، یعنی در زمانی که سایر مغازه ها هنوز باز نشده بودند. وی با بیان اینکه موضوع سرقت مسلحانه از طلافروشی صحت ندارد، خاطرنشان کرد: شناسایی و ...
اینجا کودکان یک شبه بزرگ می شوند
با نوزادم چطور رفتار کنم، انگار عروسکم بود، شوهرم نیز کارگر بود و صبح تا شب بیرون از خانه مشغول کار بود. زهرا که پس از ازدواج به دلیل مخالفت همسرش دیگر نتوانست درسش را ادامه دهد، اکنون تمام تلاشش را برای تربیت درست فرزندانش به کار گرفته است؛ می گوید: هرگز اجازه نخواهم داد این اتفاق برای فرزندانم بیفتد. هرچند او هنوز کودکی بیش نبود و در خیال کودکانه خود نقش مادر را برای عروسک ...
پیشمرگ های مسلمان کرد علیه تجزیه طلبان
کسانی که چنین کاری کرده اند، خواسته که بسیجی ها را پس از لخت کردن، بسوزانند. همین ویدئوها باعث شد تا پنجشنبه شب برای دومین بار در کمتر از 40 روز گذشته راهی سنندج شوم. سفر قبل چهارشنبه 20 مهرماه، راننده تاکسی ای که مرا به مسافرخانه رساند، وقتی علت سفرم را فهمید، گفت: خیلی دیر اومدی... پیکار اصلی رو از دست دادی... پیکار. آن روز به گفته او، پیکار اصلی را از دست دادم، اما این بار کمتر از یک روز از ...
داماد عروس را کتک زد برادر عروس و دوستش داماد را کشتند / جنایتی که بوی تعفن آن را فاش کرد
...؛ رسیدگی به این پرونده از مرداد سال 92 به دنبال تماس شهروندی با پلیس شهریار آغاز شد.این مرد که با پلیس تماس گرفته بود از بوی تعفنی که از خانه همسایه شان به مشام می رسد خبر داد. وی گفت: زن و مرد همسایه مدتی است مدام با هم درگیر هستند و ما صدای مشاجره آنها را می شنویم. از چند روز قبل هیچ صدایی از خانه شان نمی آید. اما بوی تعفن به مشام می رسد. من گمان می کنم اتفاق بدی رخ داده است. ...
همیشه هستی
خانه ام می آمد، می پوشید. با دست هایی لرزان پیراهنش را برداشتم. چشم هایم را بستم و به صورت نزدیک کردم. عطر تنش هنوز روی لباس هایش مانده بود. یاد آخرین باری که دیدمش افتادم، لعنت به این آخرین بارها... جمعه شب بود که زنگ زد به ما. چون تابستان بود اکثراً روستا بودیم؛ با من و خواهرها و پدر و مادر کلی صحبت کرد. نصیحت هایی که این بار فرق داشتند و مراقب خودتون باشیدهایی که محکم تر و جدی تر از قبل بودند ...
نوجوان 17 ساله ای که الگوی ایثار شد
.... در جبهه هم کمک آرپی جی زن بود . محمد زنده است همیشه حضور برادرم را کنار خودم حس می کنم. همیشه از او می خواهم که کنارم باشد و کمکم کند. چند شب پیش خواب دیدم که کسی به من می گوید: محمد شهید نشده و زنده است، همین کارهای رزمی را ادامه می دهد، مانند کسانی که برای دفاع از حرم می روند، یک بار هم آمده و به پدر و مادر سر زده. من به آن شخص گفتم محال است که محمد زنده باشد و نیاید ...
عروس،انگشتر برلیان سرقت شده از مادر شوهر را در مهمانی استفاده کرد و لو رفت
میانسالی به پلیس مراجعه کرد و سرنخ اصلی را در اختیار کارآگاهان قرار داد. او گفت: مدتی قبل از خانه ام سرقت شد اما حالا متوجه موضوعی شدم که تصور می کنم راز این سرقت برملا شود. فکر می کنم عروسم مهناز در این سرقت نقش داشته باشد. زن میانسال در ادامه گفت: چند شب قبل به یک میهمانی دعوت بودیم و عروسم هم به آن میهمانی آمده بود. ناگهان دخترم به من گفت مامان به دست مهناز نگاه کن همان انگشتر برلیان تو که از ...
انگشتری برلیان راز سرقت عروس کینه جو را بر ملا کرد
منزل به زندان افتاده ام. چند ماه قبل با زن جوان آشنا شدم و او از من خواست از خانه پدر شوهر و مادر شوهرش سرقت کنم. او می خواست از آن ها انتقام بگیرد و من هم وقتی فهمیدم این سرقت بدون دردسر است و پول زیادی گیرم می آید، قبول کردم. شب حادثه طبق نقشه وارد خانه شدم و دست و پای همه را بستم، اما پدر شوهر و مادر شوهر زن جوان رمز گاوصندوق را به من نمی گفتند که مجبور شدم آن ها را به شدت کتک بزنم. پس از سرقت اموال را به دو مالخر فروختم. مأموران پلیس در ادامه دو مالخر را هم بازداشت کردند. تحقیقات از متهمان ادامه دارد. ...
برادرزن خطاکار در آستانه آزادی
.... او تحت بازجویی قرار گرفت و در حالی که با تناقض گویی هایش سعی داشت پلیس را گمراه کند، اما در بازجویی های فنی بالاخره لب به اعتراف گشود و گفت با همدستی برادر و دوست برادرش، شوهرش را به قتل رسانده است. او در شرح ماجرا گفت: من و شوهرم با هم اختلاف داشتیم. چند روز قبل از حادثه دوباره با او درگیر شدم که در آن درگیری او به شدت مرا کتک زد. این بار از خانه قهر کردم و با ناراحتی به خانه برادرم در یکی از ...
خرابی های آزادی خواهی در محرومیت زاهدان/ اینجا خاک دامن گیری دارد
از فروشگاه تا وقتی حجم آتش به حدی می رسد که حتی خودشان هم نمی توانستند داخل بمانند ادامه داشته است. صفر تا صد فروشگاه فروشگاه در آتش می سوزد تا جایی که نزدیک بوده خانه های همسایه های پشتی را هم درگیر شوند. بالاخره آتش نشانی می آید: دو ماشین آتش نشانی آمدند و شعله های آخر فروشگاه را که احتمال داشت به خانه همسایه ها سرایت کند، خاموش کردند. بعد از آنکه آب ماشین ها تمام شد، رفتند و دیگر م ...
روایت شهادت یک بسیجی در ناآرامی ها | مادر شهید: اگر پسر من نبود مردم راحت در شهر نمی گشتند
می آمد و همین مادر را نگران کرد. چند باری به حسین تلفن کرد اما کسی جواب نداد. ساعت 9شد که مهدی برادر حسین به مادر تلفن کرد که امشب حسین خانه نمی آید و نگران نباشد. مادر خاطره آن شب تلخ را فراموش نمی کند: بعد از مهدی پسرم، فرد دیگری به تلفن همسرم زنگ زد. از صحبت های آنها متوجه شدم برای حسین اتفاقی افتاده و در بیمارستان است. همسرم به بیمارستان رفت و اما خیلی زود برگشت. چند نفر از حوزه ...
نوجوان بود که حاجی شد
سالگی تک فرزند بودم. بعدش خداوند یک برادر و یک خواهر به من داد. یزد زندگی می کردیم. از 4 سالگی پدر و مادرم آمدند تهران و من را هم به تهران آوردند. خانه مان هم 16 متری امیری و نزدیک سینما جی بود. از سن 16 سالگی عروس شدم و زندگی ام مستقل شد. پدرم از صبح می رفت به گلخانه ای در چهارراه رضایی و کار می کرد. ظهر هم می آمد خانه و ناهارش را می خورد و می رفت. غروب هم به مسجد می رفت و نمازش را می خواند ...
رسم و رسوم بازاری های قدیم چگونه بود؟
برسیم به زمان فوت پدر. مادرم خیلی جوان بود که بابا از دنیا رفت. من، 12 ساله بودم. چرخ زندگی نمی چرخید. هرچه داشتیم، خرج کرده بودیم. مغازه بابا حالا دیگر خالی مانده بود و سرمایه ای هم نداشتیم جز یک خانه دو اتاقه. یکی از اقوام که وضع مالی خوبی هم داشت، یک روز از حال وروز ما پرسید. برایش گفتم آشنای گیوه دوزی در قم داریم که من را به خوبی و زرنگی می شناسد. اگر هزارتومان پول داشته باشم، برایم ...
گفتگو با هانیه وهابی، کتابدار باسابقه مشهدی | کتابدار خوب، کتابدار بااخلاق است
کتابداری شدم. می شود این طور بیان کرد که از سال 1386 به صورت جدی کتابدار بودم. این فعالیت در ابتدا با کتابخانه های خصوصی شروع شد و بعد از آن جذب نهاد کتابخانه های عمومی شدم. این علاقه هم به دوران تحصیل در دبیرستان برمی گردد. در کتابخانه دبیرستان خانمی بود که در این رشته تحصیل کرده بود و مشوق من در انتخاب این رشته بود. ضمن اینکه خانه ما نزدیک کتابخانه عمومی بود و من از کودکی مراحل ساخت ...
فقط من مقصر نبودم
پریچهر 31 ساله است؛ مجرد و منشی یکی از شرکت های خصوصی منطقه 6 پایتخت که نزدیک به 12 سال است سیگار می کشد. می گوید: 19ساله بودم که برای اولین بار از سوپر مارکت محله سیگار خریدم؛ آزمون کنکور را رد شده بودم و تصور می کردم می تواند برای لحظاتی ناراحتی ام را تسکین دهد. فکر میکنی با یکبار مصرف، اعتیاد پیدا نمیکنی، اما سیگار وابستگی می آورد؛ وابسته می شوی و ادامه می دهی. خیره نگاهم ...