سایر منابع:
سایر خبرها
سیانور ؛ عاشقانه سیاسی
که خودم را محدود به یک ژانر خاص بکنم. من هر وقت که می خواهم فیلمی را کلید بزنم، انگار سینما را دوباره از نو شروع می کنم. به همین دلیل همیشه در این مرحله تلاش می کنم فیلم هایی که در چنین ژانرهایی ساخته شده را ببینم، فرمول ها و الگوهای آنها را برای خودم پیدا می کنم. اما واقعا دوست دارم با فیلمنامه های خوبی فیلم بسازم. اکثر فیلمسازان موفق در دنیا در یک ژانر خاص فعالیت می کنند، اینکه من در ژانرهای مختلف تجربه داشتم را یک ویژگی نمی دانم. ولی واقعا خودم را همیشه مدیون دوران دستیاری در سینما می دانم. چرا که توانستم در ژانرهای مختلف تجربه کسب کنم. ...
ظریف:سرمایه گذاری در ایران عین عقل است
شدند که مذاکرات شروع شود، ادامه پیدا کند و تیم مذاکره کننده نیز دلگرم به حمایت جدی مردم بود. وی در ادامه با بیان این که من یقین دارم که می توانیم جاده مه آلود کنونی را به یک مسیر صاف و آفتابی تبدیل کنیم ادامه داد: شک ندارم برخی که با اظهارات نسنجیده ممکن است مه ای که در این جاده وجود دارد را غلیظ تر کنند کم کم به این باور مردم می رسند که باید آفتاب را دید و در مسیر آفتاب حرکت کرد و یا به ...
20 روز قبل از پیروزی
نمونه خروار تبدیل می شدم. بعد از اخذ نمرات عالی، به عنوان تشویقی برایم مرخصی درنظر گرفتند که نپذیرفتم. شرط کردم که باید کل آموزش تعطیل شود وگرنه قبول نمی کنم. دوست نداشتم حتی یک روز را برای فراگرفتن از دست بدهم. هدفی داشتم که حاضر بودم جانم را نیز فدا کنم. حمله عراق(قبل از انقلاب) و اعزام ما به مرز خسروی جهت مقابله با عراق فرصت مناسبی بود تا خودم را به صورت عملی نیز بسنجم. در این حین تمام کتاب های ...
فیلمبرداری از دختران در مخفیگاه شیطان
...> خودم را پسر یک بساز بفروش معرفی می کردم و چون با کارت ملی جعلی خودم را پاشا معرفی می کردم، آنها فکر می کردند با یک بچه پولدار طرف هستند و خوشبخت می شوند. در پرونده ات شکایت تجاوز به عنف وجود دارد؟ نه. هر سه نفر آنها با پای خودشان به خانه ام آمدند. چگونه خودشان می آمدند؟ به بهانه ازدواج با این سه نفر دوست شدم. باورتان می شود قرار بود آخر بهمن با سه دختر ...
اگر در لیست اصول گرایان نبودم، مانند دوره هفتم مجلس انصراف می دادم/ پیشنهاد می کنم کسانی که در لیست ...
.... در انتخابات دوره هفتم مجلس شورای اسلامی، صحبت و بحث بر این بود که بنده را در لیست قرار دهند یا ندهند. در نهایت یکی از دوستان در آن زمان به بنده زنگ زد و گفت ما چکش کاری ها را کردیم و نشد که نام شما در لیست قرار گیرد؛ لذا با وجود اینکه در انتخابات خودم ثبت نام کرده بودم، به فرمانداری رفته و انصرافم را نوشتم و بیرون آمدم. هیچ کسی هم متوجه نشد که من ثبت نام کرده ام و هیچ کسی هم متوجه نشد که من ...
شهید مدافع حرم: چرا باید در سوریه جنگید؟
به گزارش میبدخبر به نقل از فارس: رضا شاعری؛ شهید سید محمد حسین میردوستی از رزمندگان و مدافعان حرم حضرت زینب(س) بود که در عملیات محرم و در روز تاسوعا توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید. از این رو جهت مصاحبه با این خانواده یه منزل شان رفتیم. در همان لحظات اول با روحیه بالا و قابل ستایش پدر شهید سید محمد حسین میردوستی مواجه شدیم. پارچه سبز روی شانه پدر شهید میردوستی نشان از سادات بودنش داشت. دستی به محاسن سفیدش کشید و ما را با احترام مضاعف به آپارتمان ساده اش دعوت کرد. در بین صحبت هایشان مدام به پیش وند نام شان که همان عبارت سید که آن را شناسنامه خانواده شان می دانستند تاکید داشتند و در لحظه به لحظه مصاحبه، شهیدشان را با نام کامل آقا سید محمد حسین خطاب می کردند. سید محمد یاسا فرزند شهید که در یک سالگی پدر را از دست داده در خانه مشغول بازی بود. چند دقیقه بعد مادر شهید(زینب میرشاهی) و همسرش (راضیه سادات میردوستی) به جمع مان ملحق شدند و مصاحبه ما با این عزیزان شروع شد که در ادامه متن آن را خواهید خواند: *شهید میردوستی اولین شهید دهه هفتادی ما چهار فرزند داشتیم و فاصله سنی همه آن ها بین دو تا سه سال بود. دختر اولمان متولد سال 62، آقا سید قاسم متولد سال 64، دختر بعدی مان متولد 68 و محمد حسین هم آخرین فرزند ما و به قول معروف ته تغاری بود. سید محمد حسین 13 تیر ماه 1370 به دنیا آمد که فکر می کنم پسرم اولین شهید دهه هفتادی مدافع حرم باشد. *شیطنت هایش خاص خودش بود محمد حسین خیلی سرزنده بود و شور و حال خاص و شیطنت های به خصوصی داشت و به خواهرش که یک سال و نیم فاصله سنی داشتند خیلی وابسته بود. یک جورهایی عین خواهر و برادر دوقلو همه جا با هم می رفتند. یک روز در حین بازی وقتی بالای رختخواب ها رفته بودند شهید میردوستی از آن بالا افتاد و زبانش کمی آسیب دید و پاره شد. از همان نوجوانی با همین خواهرش پنج شنبه ها بر سر مزار شهید احمد پلارک و دیگر شهدای بهشت زهرا(س) می رفتند. *دوره کامل پزشک یاری عملیاتی را در هفت ماه گذراند سید محمد حسین بسیار فعال و پر تکاپو بود و در سال 90 به عضویت بسیج ویژه صابرین در آمد. او در کنار آموزش های نظامی آموزش پزشک یاری هم دیده بود و مطالعات آزاد در این زمینه داشت. به قول معروف او یک پزشک یار عملیاتی بود و در طی هفت ماه این دوره را فرا گرفته بود و کارهایی مثل بخیه، حجامت، سرم زدن را به طور کامل مسلط شد. حتی گاهی موارد برخی از بیماری ها را هم به خوبی تشخیص می داد. ما برای دیپلم گرفتن آقا سید قاسم خیلی سختی کشیدیم (خنده) اصلا دل به درس نمی داد اما محمد حسین وقتی در دبیرستان وارد شد و قصد داشت انتخاب رشته کند مدیر دبیرستان خیلی از او تعریف کرد که احساس غرور کردم. اولویت اول انتخاب رشته اش هم ریاضی و فیزیک بود. مسئولین مدرسه تاکید داشتند تا در آنجا بماند و این رشته را بخواند ولی فرزندم به رشته کامپیوتر علاقه وافری داشت و به همین دلیل در دبیرستان فنی و حرفه ای ثبت نام کرد. وقتی هم برای ثبت نام در رشته کامپیوتر به مدرسه رفتیم مدیر مدرسه گفت این پسر که نمراتش خوب است به نظرم ببرید همان ریاضی را بخواند اما با اصرار شهید در رشته کامپیوتر ثبت نام اش کردند. *می گفتم تو برای خودت به ما محبت می کنی پدرش مدتی بود که دائما سرفه می کرد. شب ها این این عارضه حادتر می شد و سید محمد حسین برای آقای میردوستی یک لیوان آب می برد. همیشه می گفت: من موظفم به شما خدمت کنم، وظیفه فرزند این است که به پدر و مادرش خدمت کند این جز مسائل اخلاقی مهم است که نباید ساده از کنار آن بگذریم . می گفت: اگر محبت به پدر و مادر زیاد باشد انسان طول عمر پیدا می کند. من هم به شوخی به او می گفتم پس تو برای طول عمر خودت به ما محبت می کنی. *مادر بزرگش نام او را انتخاب کرد پدر بزرگ همسرم نود و هشت سال سن داشت و در تمام عمر نماز شب اش به نماز صبح متصل بود و از نظر اعتقادی خاص بود. مادر شوهرم تنها فرزند این مرد مومن و اهل خدا بود. وقتی محمد حسین به دنیا آمد از من درخواست کرد اگر اجازه بدهی نام پدرم را روی پسرت بگذارم. من هم با کمال میل و با اشتیاق قبول کردم. او هم روی اسم کاملش یعنی سید محمد حسین خیلی حساس بود و کلا عاشق اسم اش بود، اگر کسی محمد خالی صدایش می کرد حتما تذکر می داد. *این پسر من هم یک خشوی دیگر است محمد حسین برخی از تکه کلام های کودکی اش را حفظ کرده بود و در صحبت هایش به کار می برد. مثلا به خرگوش می گفت خَشو و یا به جریمه کردن می گفت: الان پلیس جمیله اش می کنه. گاهی به محمد یاسا هم می گفت این پسر من یک خشوی دیگر است. *با پودرهای سفید محدودشان می کردم محمد حسین و خواهرش که پشت هم بودند خیلی شیطنت می کردند و بعضی اوقات خیلی خسته می شدم، تنها راه چاره ای که پیدا کردم این بود که آن ها را می نشاندم گوشه ای از خانه و با این پودرهای سفید رنگ، یک دایره دورشان می کشیدم و می گفتم نباید بیرون بیایید با این ترفند در همان جا بازی می کردند و فقط وقت هایی که می خواستند دستشویی بروند بیرون می آمدند(خنده) اما بعد دوباره به محدوده ای که برایشان ترسیم کرده بودم بر می گشتند. وقتی کوچک بود عین چارلی چاپلین راه می رفت، می گفتم محمد یاسا هم عین خودت راه می رود. چند روزی بود که بعد از شهادت پدرش اصلا همان چند کلمه را هم که می گفت ادا نمی کرد. وقتی رفقای پدرش برای سر سلامتی آمدند منزلمان محمد یاسا خوشحال شده بود. حس می کردم پدرش را در جمع دوستانش می بیند، خیلی رفتارش تغییر کرد و سرحال شد. شاید این مطلب خیلی شعاری باشد اما ما غائل به این هستیم که شهدا زنده اند و وقتی رفتار محمد یاسا را بعد از چند روز سکوت دیدم بیشتر به این آیه ایمان آْوردم. *شهادت فرزندم بدترین داغ بود اما مطمئنم بهترین راه است برادرم شهید شد و داغ مادر هم دیده ام اما هیچ داغی مثل داغ اولاد نیست. با این حال افتخار می کنم که فرزندم در راه اسلام به شهادت رسیده است. درست است که شهادت و نبودن فرزندم بدترین داغ است اما مطمئنم بهترین راه را انتخاب کرده ایم. *چرا باید در سوریه بجنگیم پدر شهید میر دوستی در ادامه این مصاحبه گفت: پدرم روحانی و اصالتا اهل استان گلستان بود. او با گروه فدائیان اسلام همراهی می کرد و در دوران انقلاب اسلامی نیز فعالیت های چشمگیری داشت. بنده معتقدم شهادت محمد حسین جان برکتی برای خانواده ماست و این شهید برای عموم ملت ایران و متعلق به اسلام است. برخی در این روزها می گویند چرا ما باید به صورت نیابتی در سوریه بجنگیم و باید در جواب این هم وطنان تاکید کنم که قطعا مرزهای ما امروز مرزهای جهان اسلام است و هر جا اسلام تهدید شود وظیفه ماست که در آنجا حضور داشته باشیم و خدمت بکنیم. بنده خودم پاسدار هستم الحمدالله در زمان جنگ هم توفیق جانبازی داشتم و در آن دوران با شکوه با پدر و برادرانم به جبهه می رفتیم و برادرم آقا سید مجتبی میردوستی در عملیات بازی دراز به شهادت رسید و علی اصغر میرشاهی برادر همسرم نیز قبل از عملیات بیت القدس 6 به شهادت رسید. شوهر خواهرم که از رزمندگان غواص بود نیز در عملیات فاو به شهادت رسید. به نظرم برجسته ترین شاخصه آقا سید محمد حسین اخلاق او بود و سپس بحث تحصیلی او که خداروشکر وضعیت مطلوبی داشت. اما از ویژگی های او علاقه خاص اش به بسیج و هیئت بود. ولایت مداری و پاکار نظام بودن در ایام فتنه 88 هم نباید از قلم انداخت. وقتی درگیری های سال 88 به اوج خود رسیده بود شهید میردوستی آمد و گفت می خواهم با بچه های پایگاه برای سرکوب این آشوبگران بروم و خودم او را به حوزه معرفی کردم و اتفاقا به مسئول حوزه سفارش کردم که محسن از پس درگیری برمی آید و از او در مناطق درگیری که سخت تر است می توانید استفاده کنید. بلافاصله سید محمد حسین برادر بزرگترش هم آمد و به اتفاق هم رفتند. *در راه شهادت گوی سبقت را از من ربود قدیم ها در منزلمان یک هیئت هفتگی داشتیم و پسرانم نوجوان بودند. شهید میردوستی به دلیل اینکه کوچک تر بود به قول بچه هیئتی ها خارج سینه می زد. در همان عوالم کودکی و نوجوانی محمد حسین رفت بیرون هیئت و برادر کوچکش سید محمد حسین را دعوا کرد و گفت: وقتی نمی توانی با جمع هماهنگ سینه بزنی خب سینه نزن. داداشش می گفت ما که تو هیئت منظم سینه میزدیم جا موندیم اما او از ما جلو زد. بنده سال ها سابقه جنگ دارم و همیشه آرزوی شهادت داشته و دارم. به هر حال به لحاظ سن و سال و سابقه هم حساب کنید من از پسرم بیشتر در فضای جنگ بودم. الغرض! آقا سید محمد حسین توی هیئت منظم سینه نمی زد اما به قول آن شعر که حضرت آقا خواند ما مدعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند... فرزندم که حدود 30 سال از من کوچکتر بود گوی سبقت را ربود و به این مقام عظیم دست یافت. حکایت محمد حسین و من حکایت آیه السابقون و السابقون اولئک المقربون است. *آقا جان برایت آب آوردم یکی از خاطرات خوبی که از آقا محمد حسین به یاد دارم این است که به علت عارضه ای که داشتم شب ها درخواب سرفه های مکرر داشتم و در آن مدت تا صدای سرفه من را می شنید با یک لیوان آّب بالای سرم حاضر می شد و می گفت: آقاجان برایت آب آوردم . *آرروی شهادت در آخرین روز زندگی محمد حسین جوان و پویا بود و آرزوهای زیادی در سر داشت. برای خانه ای که به تازگی از مسکن مهر گرفته بود برنامه هایی جهت زیبایی نمای داخلی خانه آشپزخانه داشت. آپارتمان جمع و جوری که با هزار مشقت برای رفاه حال خانواده اش تهیه کرده بود وسایلی نظیر کابینت و برخی از وسایل گرمایشی نداشت. قبل از سفرش به همسرش گفته بود وقتی برگشتم آشپزخانه را کابینت می زنم و باقی کارهای که نیمه تمام را تکمیل می کنم. حالا همین جوان که این آرزوها را داشت یک شب قبل از شهادت به رفقایش گفته بود: من دیگر آرزویی جز شهادت ندارم او در آخرین روزها به نقطه ای می رسد که هیچ آرزوی دنیایی نداشت و خدا را شکر همچون مولایش حضرت ابوفاضل در روز تاسوعا به شهادت رسید. موقع رفتن فرصتی برای دیدار نبود و تلفنی زنگ زد و خداحافظی کرد. وقتی پیکرش را آوردند صورتش خیلی سالم بود احساس می کنم برای اینکه ما دوباره ببینیم اش چهره اش سالم مانده بود. نحوه شهادتش هم این طور که می گویند موشک به همسنگرش شهید امجدیان اصابت کرده و پیکر آن شهید عزیز کاملا متلاشی شده بود سپس ترکش هایش به محمد حسین خورده و پیکرش آسیب شدیدی خورده بود. وداع با پیکر شهید امجدیان همزمان با سید محمد حسین ما در تهران انجام شد اما شهید امجدیان را به زادگاهش کرمانشاه بردند و در آنجا دفن کردند. خانواده شهید امجدیان ساکن کیان شهر هستند. *مایه قوت قلب همرزمان همرزمان شهید می گفتند: آقا سید، محمد حسین شما روحیه بالایی داشت صحبت هایش و حضورش باعث قوت قلب بچه ها بود. وقت هایی که می خواستیم با خانواده هایمان تماس بگیریم شهید میردوستی الویت تماس را به دوستانش اختصاص می داد و در این زمینه ایثار می کرد. بنده به عنوان پدر محمد حسین معتقدم که پسرم از من سبقت گرفت و به من نشان داد که هنوز باب شهادت باز است. من در پیچ و خم این دنیا گیر کردم و به این سعادت بزرگ که آرزویش را داشتم نرسیدم. گاهی اوقات هم کارهایی می کرد که جای دعوا کردن داشت اما چون رفتار هایش با شوخ طبع خاصی همراه بود، اصطلاحا دلم نمی آمد و نمی توانستم تنبیه اش کنم. *آماده جهاد هستم در یگان نظامی آن ها بین رزمندگان تی شرت توزیع کرده بودند و به شهید میردوستی ذکر یا اباالفضل(ع) افتاده بود و مثل حضرت عباس(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسید. در طول جنگ تحمیلی چند تن از پسرعموها، برادرم و الان هم پسرم را از دست دادم اما هیچ وقت از عملکردم پشیمان نبودم و ان شاءالله به وقت نیاز حتما خودم برای جهاد می روم. *سید محسن خدمتگزار جمهوری اسلامی است با توجه به اینکه جانباز بودم و 36 ماه سابقه جنگ دارم، آقا سید محمد حسین بخش عمده ای از خدمتش را معاف شد. حدودا هفت ماه خدمت کرد. با فرمانده پادگان آشنا بودم. یک هفته بعد از اینکه شهید میردوستی در محل خدمتش مستقر شد زنگ زدم پادگان تا جویای احوالش بشوم. مسئول پادگان که از دوستانم بود گفت: آقا سید اگر زنگ زدی اینجا سفارش محمد حسین را بکنی باید بگویم رفتار و اخلاقش مورد تایید ماست. با اینکه خیلی جوان است اما خیلی مردانه برخورد می کند در همین مدت کوتاه خودش را ثابت کرده و به معنای واقعی کلمه خدمتگزار جمهوری اسلامی است. شهید میردوستی سرباز نمونه تشکیلات بود و از همان جا جذب نیرو ویژه صابرین شد. خیلی مسئولیت پذیر بود و همیشه در تلاش می کرد مسایل و مشکلات زندگی اش را خودش سر و سامان بدهد. بیست ساله بود که گفت می خواهم ازدواج کنم. گفتم کمی تحمل کن اما مصر بود و همان موقع دست به کار شدیم و دخترعمویش را خواستگاری کردیم. *محمد یاسا پاک و دور از گناه همسر شهید میر دوستی: محمد حسین پسرعموی من بود. ما هفتم مهر سال 90 عقد کردیم و یک سال بعد هم به خانه خودمان رفتیم. برای انتخاب نام محمد یاسا کلی تحقیق کردیم. یاسا به معنی پاک و دور از گناه است. همسرم به ندرت عصبانی می شد و اگر هم به آن نقطه می رسید پس از ناراحتی و عصبانیت برای اینکه از دلم در بیاورد هرکاری از دستش بر می آمد انجام می داد و جبران می کرد. اما وقتی عصبانی و ناراحت می شد. کمی طول می کشید تا دلش را به دست بیاوری. او با برادرش آقا سید قاسم باجناق هم بود. سید محمد حسین به شوخی می گفت: من هر کاری بکنم از دست سید قاسم نمی توانم فرار کنم. او برادرم بود حالا چند سال ست باجناق هم شده ایم، اخیرا در سپاه هم همکار شدیم و متاسفانه به هیچ وجه از دست قاسم نمی توانم راحت بشوم . دفعه اولی بود که به سوریه رفت قبل از این سفر در مبارزات و جنگ هایی که با گروهک های تروریستی زاهدان، شمال غرب کشور بود حضور فعال داشت حتی در این عملیات ها دستش آسیب دید و گچ گرفته بود و برای اینکه اختلالی در سفر سوریه اش پیش نیاید گچ دستش را باز کرد. *اگر نروم هزاران کودک یتیم می شوند وقتی گفت می خواهم بروم سوریه خیلی بی قرار شدم. محمد حسین گفت: اگر امثال من برای جنگ نروند هزاران محمد یاسا یتیم می شوند و خدای ناکرده اگر جنگ به اینجا کشیده شود فرزندان ما مثل کودکان سوری قتل عام و آواره می شوند . طبیعی ست که هیچ کس دوست ندارد اول زندگی و در جوانی همسرش را از دست بدهد اما به خاطر این حرف هایش قبول کردم و با این صحبت ها متقاعدم کرد. توی همان دست نوشته مختصرش که چند وقت قبل از شهادتش نوشته با محمد یاسا درد و دل کرده و از نبودنش معذرت خواهی کرده و تاکید داشته که به پسرش بگوییم به چه دلیل این راه را انتخاب کرده است. *خانم ها در معراج الشهدا پیکر شهید را تشییع کردند وقتی رفتیم معراج الشهدا با همه نزدیکانم گفتم وقتی پیکر محمد حسین را آوردند اگر داد و فریاد و ناله بزنید مدیونید. محمد حسین دوست ندارد. لطفا وضو بگیرید و برایش دعا بخوانید. وقتی چهره اش را دیدم احساس کردم از همه زمان هایی که دیده بودمش خوش سیماتر و زیباتر شده بود. رفتیم بالای سرش نشستیم و دعای توسل خواندیم. جالب است که بدانید پیکر و تابوت محمد حسین را در معراج الشهدا خانم ها و محارم اش مانند عمه ها و خواهرهایش تشییع کردند. *درایت و مدیرتش در امورات خانه مایه قوت قلبم بود زمان ازدواج شهید میردوستی بیست سال بیشتر نداشت اما در مسائل اقتصادی خیلی خوش فکر بود. همین که اول راه بودیم و پس انداز خاصی نداشتیم طبیعتا خرید وسایل زندگی و بحث مسکن و تشکیل زندگی کار دشواری بود. اما با درایت و برنامه ریزی همسرم این مسائل حل می شد. همیشه در تنگناهای مالی خیالم از بابت محمد حسین راحت بود با رفتارهای مردانه اش خیلی امیدوارم می کرد به او ایمان داشتم که مشکل را حل می کند و تا جایی که ممکن بود نمی گذاشت شرایط سخت شود. کار در آژانس و یا در سوپرمارکت و کارهای متنوع از جمله این موارد بود. *تاسیس سوپرمارکت برای تامین مخارج در مناسبت های متنوع یک وسیله که نیاز خانه بود می خرید. مثلا وقتی محمد یاسا به دنیا آمد وقتی بیمارستان آمد هدیه برایم نخریده بود و من خیلی ناراحت شدم اما وقتی به خانه رفتیم دیدم یک کارتون بزرگ آوردند و من که متعجب شده بودم دیدم که یک ماشین ظرفشویی خریده است. برای تامین هزینه های خانه در سوپرمارکت، آژانس و دیگر مکان ها کار می کرد. حتی همین چند وقت پیش یک مینی سوپر دم منزل مان باز کرده بود. *بی قراری پسر در شب شهادت محمد حسین خواهر شوهرم که به همسرم خیلی وابسته بود همیشه به من دلداری می دهد. همیشه می گوید حس می کنم داداشم هست اما گاهی دلم برای جر و بحث های خواهر و برادری مان تنگ می شود. محمد حسین به محمد یاسا خیلی وابسته بود برای دندان در آوردنش کلی ذوق کرد و خودش را می زد. (خنده) گوشی هوشمند داشت آن را به من داد و می گفت در طول روز از کارهایش برایم عکس و فیلم بگیر تا ببینم و شب ها با چه لذتی نگاه می کرد. این روزها که همسرم نیست احساس می کنم محمد یاسا خیلی دلتنگی پدرش را می کند. به خصوص وقت هایی که کودکان هم س ...
تاجگردون: زنجانی فرد نیست شبکه است
کسی دنبال بررسی مبدأ و مقصد صرافی هایی که پول او را انتقال داده اند، نیست؟ درباره بابک زنجانی شما حتما باید در نظر داشته باشید که این موضوع بدون شک مربوط به یک شبکه است؛ چون هیچ وقت بابک زنجانی به عنوان یک فرد نمی تواند به چنین قدرتی برسد. حتما در وزارت نفت، در سیستم بانک ها و بانک مرکزی و صرافی ها، آدم هایی بوده اند که با اینها همکاری و از کارشان حمایت کرده اند. وقتی در همین دوره یک ...
توصیه هایی برای رفع درگیری فکری
. زمانی که شما دائما در کش و قوس تشخیص این هستید که الویت چیست این باعث می شود که انرژی زیادی را صرف کنید. اگر در زندگی نقش های متعددی دارید الویت های شما در طول روز تغییر می کند. راهکاراجرایی: تصمیم بگیرید در هر زمان مشخص بر مبنای اولویت های که در آن زمان دارید تصمیم بگیرد، خواهید دید که تمرکز و کارایی تان افزایش خواهد یافت. به عنوان مثال برای یک ساعت اول کارتان یک الویت ...
پرافتخارترین و ناکام ترین ها در جشنواره فیلم فجر
به گزارش ایران خبر ، 12 تا 22 بهمن 61. این تاریخ برگزاری نخستین جشنواره فیلم فجر است؛ جایی که فیلم های بخش مسابقه آن در دو سانس 16 و 18:30 در سینما آزادی نمایش داده می شد و روز بعد این فیلم ها در سالن یک سینما عصر جدید برای تماشاگران تکرار می شد. حالا سی و سه سال از آن زمان می گذرد و فجر سی و چهار با چهارده سینما و 27 سالن نمایش آماده پذیرایی میهمان ها خواهد شد. جشنواره ای که در طول ...
هدیه ای که خواننده سرطانی به بیمارستان شریعتی داد
مستقر بودیم. خودم را می دیدم که به پرسنل هتل می گفتم امام رضا (ع) شفایم نداده، اگر به زیارتش رفتید بگویید گله مند هستم. ناگهان با فریاد یا امام رضا (ع) از خواب برخاستم. صدایم از همیشه بی خش تر بود و در حالی که کسی باورش نمی شد بعد از 65 روز می توانستم براحتی صحبت کنم. همه دوستان به ملاقاتم آمدند ولی باور کردن این معجزه برایشان دشوار بود برای همین از من می خواستند برایشان بخوانم ...
جنجال هووی قاتل در دادگاه جنایی
همسرش حسادت می کردم. دوست داشتم شوهرم همیشه پیش من باشد و از این که به خانه خودشان و پیش همسر اولش می رفت، ناراحت بودم. برای همین روز حادثه درحالی که شب قبلش، کلید خانه مقتول را از خانه خواهرشوهرم برداشته بودم، صبح زود به خانه این زن رفتم و پس از این که با او درگیر شدم، با ضربات چاقو جانش را گرفتم. بعد از آن درحالی که مواد اشتعال زا با خودم برده بودم، خانه شان را به آتش کشیدم و فرار کردم. آن روز ...
گزارش گاردین از حضور دو رگه ها در تیم فوتبال ایران
.... ایران سرزمین پدری من است. میراث و فرهنگ خانواده ما ایرانی است. اگر درباره غذاها و سنت های خانواده ما در زمانی که بزرگ می شدم سوال کنید، همه ایرانی بودند. اما در ایالات متحده زندگی می کردیم که فرهنگی متفاوت و آمریکایی دارد. از این رو است که به ما ایرانی آمریکایی می گویند. چون متعلق به هر دو فرهنگ هستیم و سعی کردیم بهترین بخش های هر دو فرهنگ را داشته باشیم. احساس می کردم که در جای درست قرار ...
شب نفس گیر کربلای 5؛ عملیاتی که بوی خون می داد
...، بعدها فهمیدم شهید شده و جنازه اش را بعد از چند سال برای خانواده اش آوردند. شب که شد، حرکت کردم، بین راه فرمانده گروهان مان شهید شاه منصوری را دیده بودم، شهید هادی زاهدی بی سیم چی اش بود، با اشاره به او گفتم با هم برویم که به من گفت: تو برو من خودم می آیم. او هم نتوانست برگردد و شهید شد، تا به عقب برگردم 200 متری چهار دست و پا رفتم ولی برایم این 200 متری چند کیلومتر شده ...
ماجرای زن سیاهپوست پناهنده به بیت امام در پاریس
مکدر شد. وی به امام گفت که من در آفریقا به سختی کار کردم همه درآمدم را جمع کردم تا بلیط تهیه کنم و به اینجا بیایم تا مسیحم را ببینم، من پولم را خرج این راه کردم، امام به ایشان گفتند که شما سه شب و سه روز مهمان ما هستید بعد برادرها برایتان بلیط برگشت تهیه می کنند و می توانید بروید، در نهایت هم ایشان بعد از سه روز با سوغات فراوان راهی کشورش شد، این خاطره شاید به نظر برخی پیش پا افتاده باشد اما قدری ...
غلامعلی دهقان: اصولگرایان در دریای غافلگیری انتخابات غرق خواهند شد
می کند نقش نظاره گر سیاسی را ایفا کند و حاضر نیست با حضور در وسط میدان مبارزه هزینه سیاسی بدهد. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی نقش حزب اعتدال و توسعه در آوردگاه بزرگ انتخابات مجلس با غلامعلی دهقان سخنگوی این حزب گفت وگو کردیم. وی تصریح می کند: مجلس آینده از چهار ضلع تشکیل خواهد شد. این چهار ضلع شامل اصلاح طلبان، اعتدال گرایان، معتدلین اصولگرا و مستقلین که شاخص آن در خانه احزاب وجود ...
دکوراسیون بی نظیر خانه کارداشیان ها
آنها را تنها برای زیبایی دکوراسیون خود استفاده کند؟ اینطور به نظر می رسد که اراده او خیلی بیشتر از ماست. کلویی در مورد شیشه های کوکی اش می گوید: من عاشق شیشه های کوکی ام هستم و دوست دارم آنها همیشه مرتب و منظم باشند. شاید این از نظر شما وسواس یا دیوانگی باشد، اما از نظر من زیبایی است. 3. حیاط خانه کلویی اگر چه کلویی و کورتنی کارداشیان برای دکوراسیون خانه شان از یک طراح مشترک ...
به دنیا آمدن ؛ واقع گرا و جذاب
گیری من در مورد همه زن ها درست نباشد. یک دلیل دیگر هم این بود که اگر زن، فرزند اول شان را باردار بود، ما کمتر از این به مرد حق می دادیم. واقع گرا بودن فرهاد برای طی کردن پله های ترقی تا چه حد به پیشینه مستندسازی او و مواجهه اش با واقعیت های اجتماعی باز می گردد؟ گاهی شناخت از واقعیت ها ما را دچار نا امیدی می کند. دوست موفقی دارم که وقتی از مشکلات اجتماعی حرف می زنی و نگرانی ات ...
از مبادله پایاپای تا تلاش برای ساخت بیمارستان
، البته به دلیل ترافیک کاری دیرتر از زمان برنامه ریزی شده به آنجا رسیدیم، او قبل از رسیدن ما به محل قرار تماس گرفت و گفت که به علت بیماری نمی تواند امروز پذیرای ما باشد، ولی با اصراری که داشتیم، با وجود کسالت شدید ناشی از دیالیز پذیرفت که چند لحظه ای درباره اقدامات انجام شده در شهرستان ساری در سال 60 صحبت کند. خودش را این گونه معرفی کرد که جعفر لشگری هستم، 67 سال دارم، سال 58 در رشته علوم ...
افسردگی حداقل آفت خوابگاهها در نبود فضای فرهنگی
وجود داشت، تا چه اندازه صحت دارد؟دکتر امامعلی پور(با خنده) بیان می کند: بنده زمانی مدیر خدمات دانشجویی بودم و در پاسخ این حرف می گفتم؛ من مسئول مستقیم این کار هستم وقتی چنین ماده ای در غذاها قاطی نمی کنیم نمی دانم چه کسی می تواند این کار را نجام دهد، می گفتند شما خبر ندارید شبانه افراد دیگری در غذاها قاطی می کنند!!!! متاسفانه این قضیه شایعه ای است که از اول عمر دانشگاه وجود دارد و هر نفری که می ...
پایان محاکمه سه متهم پرونده فساد نفتی/ قاضی صلواتی: دادگاه در اولین فرصت مطابق قانون حکم را صادر می کند
دوران تحریم و این که خود را پشت منافع ملی پنهان کنم، پنهان نکردم و داوطلبانه به ایران آمدم. بنده هنوز مدعی ام که در صورت آزادی توان بازپس گیری اموال را دارم، البته در صورتی که مشمول مرور زمان نشود. م. ش افزود: فصل الخطاب همه ادعاها علیه من، معرفی زنجانی به آقای و و باز کردن راه نفوذ زنجانی به نفت است، در حالی که این مطلب صحت ندارد. متهم ردیف دوم پرونده موسوم به فساد نفتی با طرح ...
رویای محال خانه دار شدن با 800 هزار تومان!/دولتی ها: افزایش حقوق باید با نرخ تورم هماهنگ باشد/ شکاف بین ...
نمی شود. به این ترتیب است که پس انداز کردن برای خرید خانه و خودرو بی معنا می شود، مگر این که به اصطلاح گنجی پیدا شود و یا غول چراغ جادو بیاید و زندگی ها را متحول کند! دیوان عدالت: کسری حقوق کارمندان باید جبران شود در این میان نزدیک سال نو که می شود گمانه زنی ها درباره حقوق و دستمزد به چانه زنی و حتی دعوا هم می رسد اما در نتیجه ی هر ساله آنقدر رضایت بخش نیست که بتوان پس انداز هم ...
رئیس جمهوری و تیم هسته ای مظلوم واقع شده اند/خدا کسانی که حاشیه سازی می کنند را هدایت کند/ علت حاشیه ...
آقای دکتر ظریف، دکتر صالحی و رئیس جمهوری دارم، ارادتشان را به خدا، اسلام، ائمه، رهبری و مردم از نزدیک دیده ام و بی انصافی است که کسانی با نگاه، گمان و بیان آلوده علیه آنها حاشیه سازی می کنند و از خدا می خواهم آ نان را هدایت کند. هاشمی گفت: موفقیت رئیس جمهوری و تیم هسته از آقای دکتر ظریف، دکتر صالحی، دکتر عراقچی و همه همکاران آنها با لطف، عنایت و هدایت خدا و حمایت مردم و رهبری به دست آ مده ...
آزمایش و بررسی فنی رنو اسکالا در ایران
CVT نمی توان انتظار معجزه داشت، اما در ادامه همه چیز فرق کرد. به آرامی و در مسیرهای شهری، با خودروی تندر 90 خود به دنبال اسکالا بودم. وارد اتوبان ارتش شده و تصمیم می گیریم که هر 4 نفر سوار اسکالا شویم. هوا ابری است و هر لحظه باران، آزمایش ما را تهدید می کند. گیربکس را به وضعیت تعویض دستی می بردیم. اینجاست که اسکالا غوغا می کند! سرعت ها در سر پیچ ها و با وجود تکان های شدید از 110 کمتر نبود! ...
من همینم که هستم!
مسابقه نیست و لازم نیست چیزی را اثبات کنید. هرکسی می خواهد به پایان مسیر برسد تا توجه دیگران را به خود جلب کند.اما حقیقت این است که شادی و رشد شما وقتی اتفاق می افتد که در تلاش برای پیش رفتن باشید، نه وقتی که به انتهای راه رسیده اید. به هر قدمی که برمی دارید توجه کنید و از مسیرتان لذت ببرید. اجازه ندهید که عجله باعث شود که لذت بردن از هر لحظه را از دست بدهید. دیگران را فراموش کنید. زندگی ...
نیم نگاهی به خدمات مرحوم صحفی از زبان خودش
. چون همیشه در چنگ ساواک بودیم و برای هر جزوه یا کتابی که منتشر می شد، مشکلات زیادی به وجود می آمد. یک روز در چاپخانه آیت الله مکارم شیرازی که در زیر زمین مدرسه بود، کتاب جیبی درباره حضرت ولی عصر (عج) زیر چاپ بود، ناگهان مامورین ساواک ریختند و مانع چاپ شدند، پرسیدم اشکال کتاب چیست؟ گفتند؛ فلان روایتی که شما نقل کردید، با شاه تطبیق دارد، باید این کلمات را از روایات حذف کنید. گفتیم ما که نمی توانیم ...
گریم که می شدم مردم مریوان مثل یک فرمانده با من رفتار می کردند
و خیلی هم به این موضوع فکر نمی کنم چون اساسا بازیگری برایم دغدغه نبوده که بخواهم نگران مسایل پیرامون آن باشم. حجازی فر بیان کرد: برخی فکر می کنند با این مورد توجه قرار گرفتن خیلی به من خوش می گذرد، ولی من بعد از این ماجرا کمی خجالت می کشم و اذیت می شوم و دوست دارم به نوعی این فضای پیرامونی فیلم تمام شود و چون می دانم آدم ها بسیار زود فراموش می شوند بنابراین منتظرم که هر چه سریع تر از جریان ...
بازی در بارکد به علت فاصله نقش با خودم جذاب بود
بهرام رادان در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما افزود: به هر حال من بازیگر پر کاری نیستم و تلاش می کنم اگر کاری می کنم آن نقش یک ویژگی هایی داشته باشد که با کارهای دیگرم متفاوت باشد. وی ادامه داد: از سویی مصطفی کیایی و کار کردن با او را دوست دارم و همه این ها سبب شد که بازی در بارکد را بپذیرم. رادان در پاسخ به سوال خبرنگار ما درباره صحبت منتقدان مبنی بر فاصله ...
ماجرای سیلی پلیس ترک به صورت دختر ایرانی /به نام جوان ایرانی به کام جوان فرانسوی
گروه سیاسی مشرق - روزنامه ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه ها و نظریات اصلی و اساسی خود می پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله های روزنامه های صبح کشور با گرایش های مختلف سیاسی را می خوانید: انقلاب اسلامی بهار بی خزان ...
طنز؛ فرمون فرمون که می گفتن این بود؟!
برادران آب منگل قرار دارد، داد می زند: بابا یکی بیاد سوا کنه، چرا همه تون دارید با موبایل هاتون عکس و فیلم می گیرید؟ سپس خطاب به یک نفر دیگر می گوید: لامروت وایسادی اونجا نوچ نوچ می کنی؟ لااقل بیا سوا کن! گریم آب منگل پس از اینکه کتک مفصلی به فرمون می زنند، خطاب به رحیم و منصور می گوید: فرمون فرمون که می گفتن این بود؟ زود باش داب اسمش رو بساز و بذار توی اینستوگرام! فضا خارجی/ حیاط خانه قیصر ...
این آدمکش های حیوان دوست...
هستند در اختیار دارد و تلاش می کند شرایط سخت کاری این حیوانات را در کشور افغانستان تغییر دهد. براساس آمار به دست آمده از این سایت، 1 میلیون و 700 هزار خر، اسب و قاطر در افغانستان کار می کنند. گوشه وبسایت این موسسه تصویری از چند خر در حال حمل بار وجود دارد و زیر آن نوشته شده: امروز برای نجات یک خر کمک کنید. اگر روی آن کلیک کنید گزینه های مختلفی برای کمک های مالی و غیرمالی پیش روی شما قرار خواهد گرفت ...