هر 45دقیقه از سقف زندان آویزانم می کردند
سایر منابع:
سایر خبرها
اسرار قتل زن ثروتمند پس از گذشت 5ماه فاش شد/ قاتل، شوهر خواهر معتاد او بود
قصد کشتن او را نداشتم، فقط کتکش زدم که بتوانم رمز گاوصندوق را از او بگیرم و دست به سرقت بزنم که نشد. مگر تو را نمی شناخت؟ صورتم را پوشانده بودم و قابل شناسایی نبود. بعید می دانم مرا شناخته باشد. حتی موقع تهدید و ضرب و شتم او سعی کردم صدایم را تغییر بدهم و به همین دلیل بعید می دانم که مرا شناخته باشد. پس چرا نتوانستی سرقت کنی؟ گاوصندوق را که پیدا نکردم، پیرزن را مورد ضرب و ...
سینی مسی 5 میلیونی بهای قتل خواهرزن
خانه به صدا درآمد و مرد جوانی از پشت در مدعی شد برای خانم مهندس بسته ای از طرف شهرداری آورده است، من هم در را باز کردم، اما لحظاتی بعد مرد جوانی در حالی که ماسک به صورت داشت و دستمالی هم دور سرش بسته بود، مقابل آپارتمان آمد و به محض اینکه در را باز کردم ناگهان چاقویی از جیبش بیرون آورد و به سمت من گرفت و با تهدید مرا به داخل یکی از اتاق ها برد و حبس کرد، بعد شروع به کتک زدن خانم مهندس کرد و مدام ...
محمد موقعیت مهدی کیست؟ / زندگینامه شهید محمد وجدی گل تپه
...، می زنند. چون کوچک بودم حرفم را جدی نگرفت! بی درنگ او را زدند. جمجمه اش ترکید و از عقب روی من افتاد. صحنه وحشتناکی بود. خیلی ناراحت شده بودم... ! رزمنده ملازاده لحظه ای مکث می کند، نفس عمیقی می کشد و در ادامه می گوید: در همان زمان خمپاره ای درست پشت سر من داخل کانال افتاد. آنجا پشتم از پاشنه پا تا جمجمه پر از ترکش و سنگ و خاک درون کانال شد! فکر کردم دارم می روم، چند بار تشهد گفتم. از هوش می ...
خدمتی هم پای شهادت
مهربان بود. دائماً یا وضو می گرفت یا در حال نماز خواندن بود به طوری که پینه ای از جای مهر بر پیشانی او نقش بسته بود. او که در جنگ معاون شهید حسین خرازی نیز بود، به زعم تمام پزشکان مرکز، بیماری بود که هیچ پیش زمینه ژنتیک یا خانوادگی برای ابتلاء به افسردگی حاد نداشت و تمام مشکلاتش، نتیجه ضایعه مغزی حاصل از موج انفجار در جنگ بود. شاید از 24 ساعت شبانه روز، هیچ لحظه ای قادر به خوابیدن نبود ...
از برادرکشی با سلاح سرد تا اجیر کردن 2 آدمکش برای قتل همسر
، او به من گفت نگران نباش این پودر ویتامین است. پس از اظهارات دختر قربانی، خانواده شهرام دوباره از عروسشان شکایت کردند و او بار دیگر بازداشت شد و به قتل شوهرش اعتراف کرد و گفت: من عاشق کار کردن بودم و پس از مدتی با سختی توانستم مغازه ای اجاره کنم و به کار فروش لباس مشغول بودم؛ اما شهرام مدام ساز مخالف می زد و می گفت که نباید کار کنم. بعضی اوقات او آنقدر عصبی ام می کرد که می خواستم دیگر ...
ما بازماندگان 700 شهید اصفهان در عملیات محرمیم
.... همان لحظه داشتند برای عملیات رمضان نیرو اعزام می کردند. آنجا آقای باقری مسئولیت داشت. برگه رضایت را دادم به ایشان. از قبل هم که آموزش ها را پشت سرگذاشته بودیم. ایشان گفت سریع بروید سوار مینی بوس ها شوید. پریدیم بالا و در پادگان 15 خرداد اصفهان لباس فرم گرفتیم. چون در آموزشی بسیار لاغر و نحیف شده بودم، یکی از کوچک ترین لباس های خاکی بسیجی را به من دادند. پوشیدم و عصر همان روز از فرودگاه ...
گرهی که با بوسه بر پای مادر باز شد
گریه نکن. لحظه وداع من و محمد شد. بنده همیشه محکم بودم و با خودم می گفتم: محمد نباید گریه من را ببیند، باید بداند که من قوی هستم. فراموش نمی کنم، خواستم صورتش را ببوسم که ناگهان صورتم به صورتش خورد. هنوز هم گرمی صورتش را احساس می کنم. گفتم: محمد داداش مواظب خودت باش. گفت: هرچی خدا بخواهد همان می شود آبجی. محمد رفت. محرم بود که با من تماس گرفت. گفتم: می شود بیای ایران و مامان ...
به رضاخان بگویید من زنده هستم
نمایندگی از ملت و به عنوان یک روحانی وجود دارد. در نوشته ها و گفته ها آمده وقتی که مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضی فکر می کردند او یک روحانی معمولی است و باور نمی کردند که این سید لاغر اندام با عصای چوبی و لباس کرباس به زودی تمام امور را به دست گرفته و در بحث و استدلال کسی حریفش نمی شود. لقب مدرس را به سهولت به کسی نمی دادند ایشان این لقب را از زمان تدریس در اصفهان داشت که نشانی برای فضل و ...
جست وجوی آن چه به قلب اصابت کند
. گوزن، روح است؛ معبد ابدیت؛ آخرین معنای یافته شده برای برفی که روی آتش جهنم می بارد. من این آرامش را در شیوه سرپاایستادنت در اتاق بازشناختم؛ فانوسی در اقیانوس متلاطم اتم ها. ساعت، از سر اجبار، به پایان من نزدیک می شود؛ همچنان که به پایان آنها که مرا خواهند خواند. اما به پایان تو، نه. این کتاب، آغوش اش را به روی تو باز می کند. مرگت به فکرش نخواهد رسید که در آن به دنبال تو بگردد. زندگی فقط یک روز ...
آخرین ضربه رو محکم تر بزن
.... دلم خون بود. صدای تلویزیون بلند بود و همه تحریریه داشتند بازی را می دیدند جز من که نشسته بودم گوشه دیگری. نشد. حال دلم برگشت. تلویزیون کشاند مرا سمت خودش. رفتم و بازی را دیدم و تهش چه گریه بازاری بود. شاید تو هم امشب این طوری شدی. شاید هم نه. داغ داغ رفتی پای تلویزیون. نمی دانم. با تو صفر صفرم. قضاوتی ندارم برایت. هرطور که بودی، هرکجا که بودی، دلت هرجا که پرکشید، عشق است! تا شب با ...
دیدن حضرت زهرا(س) در خواب
را تکرار کرد و از زن خواست که گمرک چی را عفو کند و در هر بار زن با سماجت بسیار بر خواسته اش اصرار ورزید. روز بعد زن خواسته اش را دوباره تکرار کرد. شب بعد هم بی بی را در خواب و به زن فرمود: از خطای گمرک چی بگذر. بازهم زن حرف بی بی را قبول نکرد و بار سوم بی بی به او فرمود: او را به من ببخش، او کار خیر کرده و من میخواهم تلافی کنم. زن پرسید: ای بانوی دو جهان! ای دختر مولای من، این مرد گمرک ...
سینی مسی قاتل معاون شهردار اسبق تهران را لو داد
کام مرگ رفته است. بررسی های دوربین های مداربسته نشان داد پرستار مقتول ساعتی قبل برای خرید از خانه بیرون می رود و وقتی به خانه برمی گردد، قاتل در حالی که بسته ای در دست دارد همراه او وارد خانه می شود و در نهایت هم پس از قتل صاحبخانه و سرقت یک قالیچه ابریشمی و وسایل دیگر از محل فرار می کند. پرستار مقتول درباره حادثه به مأموران گفت: چند ماه قبل برای پرستاری پیرزن ثروتمند استخدام شدم ...
از قتل هولناک در اتاق خواب تا قتل یک کودک 5ساله پس از قتل همسر
. هرکدام از آنها گاهی نیم نگاهی به اتاق خواب می انداختند، اما چیزی جز سایه مرگ نمی دیدند. چند ساعت بعد، علیرضا با خواهرش تماس گرفت و ماجرا را بازگو کرد. طولی نکشید که عمه فرزندان سراسیمه خود را به محل رساند و ترس و وحشتی عجیب در منزل اجاره ای حکم فرما شد. احتمال مرگ حنیفه قوت گرفته بود و تلفن امدادگران اورژانس و پلیس به صدا درآمد. وقتی نیروهای اورژانس 115 به محل حادثه رسیدند و نگاهی به پیکر ...