ماجرای خشم سردار و یک نامه خاص برای حاج قاسم سلیمانی!
سایر منابع:
سایر خبرها
فیلم های آخر هفته تلویزیون کدامند؟
دست داده است و با بچه هایش امیلی و نوا زندگی می کند. یک روز صبح او نوا را که حالش خوب نیست از خواب بیدار می کند و به مدرسه می فرستد و خودش برای ورزش به جنگل می رود که پلیس با وی تماس می گیرد و می گوید که در مدرسه پسرش نوا اتفاقی افتاده و آیا نوا سلاح گرم داشته یا نه و حال روحی نوا چطور بوده است و این باعث می شود که ایمی به نوا شک کند ولی بعد از چندین تماس متوجه می شود که نوا کاری نکرده و فردی به ...
کتاب معمار حرم منتشر می شود/ سفره سه نفری با غذای مخصوص کرمانی
مقر را ترک کرده بودند، برمی گشتند و تعدادشان بیشتر می شد و تجهیزات را هم برمی گرداندند، بعد می زدیم. دربارۀ این مسئله با دوستان اختلاف نظر پیدا کردیم. خواستیم اقدام کنیم، من تعلل کردم و وقتی خواستیم اجرا کنیم، مشکل فنی پیش آمد. از این فرصت استفاده کردیم و برگشتیم به نقطه ای که حاجی بود. همیشه وقتی حاجی بود شلوغ می شد؛ اما آن زمان خلوت بود. آقای پورجعفری که همراه حاج قاسم به شهادت رسید و سه چهار ...
ماجرای خانه حاج قاسم که حسینیه شد
جنازه مادر را از بافت مستقیم به خانه بیاورید، من می خواهم برای آخرین بار، مادر را در آنجا زیارت کنم. وقتی جنازه را آوردیم صحنه خیلی دردناکی شد. حاج قاسم خودش را روی پیکر مادر انداخت و گریه کرد، او از مادر دل نمی کند. حاج ابراهیم شهریاری یکی دیگر از دوستان حاج قاسم است که می گفت: وقتی حاج قاسم به کرمان می آمد، بچه های لشکر 41 ثارالله که از قدیم الایام با حاج قاسم بودند، از او محافظت می کردند ...
ماجرای آخرین خواسته شهید همت از سردار سلیمانی
حاج قاسم سلیمانی می گفتم خوشحالم که آخرین خواسته دنیوی پدرم را اجابت کردید و شاید بخشی از علاقه من به حاج قاسم از اینجا نشأت می گیرد. *صداقت حاج قاسم را احساس می کردیم فرزند شهید همت درباره نوع ارتباط حاج قاسم با خانواده و فرزندان شهید گفت: عده ای می گویند شما را مانند بچه های خودمان دوست داریم، اما صداقت حاج قاسم را احساس می کردیم، چون به بچه ها خیلی مقید بود و خود ایشان ...
سه خاطره شیرین با حاج قاسم سلیمانی/نامه سردار سیستانی اشک سردار سلیمانی را درآورد/چرا رهبری به سردار ...
بزرگوار و فردی که حداقل در 19 عملیات دفاع مقدس حضور داشته، برای ما و مخاطبین بگویید؟ در کوران جنگ آقای شهید قاسم سلیمانی به مکه مشرف شدند . حدودا سال 63 یا 64 بود. من هم همان سال عازم مکه بودم و از آن جایی که ما با لشگر ایشان زیاد مراوده داشتیم با بچه های لشگر ایشان هم خداحافظی کردیم و گفتم من نیز به مکه می روم. یک شهید بزرگواری داشتند به نام آقای قاسم میرحسینی که از بچه های سیستان بود ...
هیچ کس نمی تواند عکسی از پشت میزنشینی حاج قاسم بدهد
کرده است باور هایی که در قرآن گفته می شود حاج قاسم و امثال حاج قاسم آن ها را باور کرده اند. او اظهار کرد: اگر باور کردم خدا بزرگترین است نتیجه عملیاتی آن این است دستم را پیش غیرخدا دراز نکنم طمع به خدا داشته باشیم اگر آدم خدا را بزرگترین بداند خدا به موسی فرمود نمک آشت را هم از من بخواه دستت را پیش هیچکس دراز نکن حاج قاسم این باور را داشت آن هایی که می خواهند جمهوری اسلامی دستش را پیش ...
جان فدا| ماندگاری: جبهه مقاومت قوی تر شده است/ طنین لبیک سلیمانی در سراسر جهان
به گزارش خبرگزاری فارس کرمان، حجت الاسلام مهدی ماندگاری عصر امروز در آیین بزرگداشت سومین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی اظهار داشت: دشمنان تصور می کردند با از بین بردن حاج قاسم می توانند جبهه مقاومت را نابود کنند، اما می بینیم بچه های یمن که با شمشیر می جنگیدند و بچه های فلسطین و غزه که با سنگ نبرد می کردند هم حالا به موشک و پهپاد مجهز شده اند و حزب الله هم با پیشرفته ترین سلاح ها در میدان ...
صادق آهنگران و حسین پناهی در عروسی ام تئاتر اجرا کردند
وقت دلخور نشوم که می خواستم جلو بنشینم و بابا آمد نشست. این قصه را چند بار برای بچه ها تعریف کرده ام و بچه ها غش غش خندیده اند. یک بار هم حاج حمید برایشان تعریف کرد و گفت مامانتان با چادر و مقنعه نشسته بود. ما وقتی به خانه حاج حمید رسیدیم و به اتاق مهمانخانه رفتیم، من با چادر و مقنعه نشستم. حاج حمید پرسید، جایی می خواهی بروی؟ قراری داری؟ گفتم: نه. گفت: پس چرا با چادر و مقنعه نشسته ای؟ قبل از انقلاب ...
حاتمی کیا از اشک های حاج قاسم برای فیلم به وقت شام گفت
همگان آشناست که داعش چه می کند؛ در شیراز چه کرد و با چه دیدی آمد. این کارگردان سینما با بیان اینکه از آن بچه باید گفت که رفته زیارت کند و این اتفاق افتاده است، تصریح کرد: چه خشمی پشت این اتفاق است و دم آن ها (داعش) به کجا بند است. وی در پاسخ به این سوال که داستان آشنایی شما با حاج قاسم به سال 1393 برمی گردد و حاج قاسم برای فیلم چ برای شما نامه نوشته بود و بعد از پخش نامه سردار ...
می نوشتم و می گریستم
اسم حاج قاسم را می شنوند و نمی دانند سردار کیست؟ بنای نشر و پخش نداشتم، چه برسد به کتاب. مخاطب دوستان و آشنایان بودند و چند پست در پیچ غریبستان خودم. با چند نفری از اهل قلم مشورت کردم، با فعالان فرهنگی، مشاوران تربیتی و روان شناسان مذهبی . حرف همه شان یکی بود. حالا که بستر فراهم است از حاج قاسم باید گفت. قبلا از شهدا برای بزرگسالان گفتی، حالا رسالاتت چیز دیگری است. آن هم نه فقط از یک سر ...
شهیدی که تاب دوری سردار را نداشت
پای صحبت های سید حوریه موسوی مادر شهید حاج ذاکر نشستیم و با صبوری از خاطرات آن روزها روایت کرد و گفت: هر زمان با اصغر تماس میگرفتیم برای کمک خودش را میرساند و همیشه می گفت: دعا کنید عاقبت به خیر شوم هم خودم و هم بقیه بچه ها و دوستان . یکی از دوستانش تعریف می کرد، در حرم حضرت رقیه (س) بازکردم که برود داخل و زیارت کند، اما اصغر نرفت و گفت من لیافت ندارم داخل شوم و نمیتوانم بروم اصغر اینقدر برای حاج ...
این خانه هنوز عطر حاج قاسم را می دهد
با دیدن شهید حاج قاسم بلند می گفتیم برای سلامتی حاج آقا صلوات! دوستان اینگونه متوجه حضور ایشان می شدند و دست از کار می کشیدند. اتفاقاً یک مرتبه وقتی حاج آقا آمد و رمز را اعلام کردم، ایشان فرمودند: خانم نیک ورز زبانتان یک چیزی می گوید و چشمتان چیز دیگر. ایشان از عملیات مخفیانه ما باخبر بودند. یک خاطره دیگری که هرگز فراموش نمی کنم، این است که در زمان جابه جایی حاج قاسم، دوستان حفاظت سرسخت ...
جان فدا| طلبه ای که پایش به زندان هم باز شد/ ماجرای نامه زندانیان برای خونخواهی حاج قاسم
از زندان های کشور سر زدم، در اکثر زاندان ها پس از شهادت حاج قاسم، سرتاسر عکس حاج قاسم سلیمانی توسط افراد سابقه دار نصب شده بود که در بند شش رجایی شهر که حبس سنگین ها اونجا هستند، یک روز عکسی از حاج قاسم که از مجله کنده شده را دیدم که روی دیوار نصب کرده بودند. یادمه به یک زندانی که عکس حاج قاسم را روی دیوار زندان زده بود گفتم عکس حاجی را برای چی زدی، گفت تعصبش رو می کشم . حتی ...
ماجرای وقتی که حاج قاسم از خوشحالی بالا پرید/ روایت محاصره 18 روزه سردار سلیمانی بدون مهمات و سوخت/ ...
کنارش نشسته بود و از دمشق به تهران می آمدند. تعجب کردم. در آن شرایط که دشمن تا پشت دیوارهای کاخ بشار اسد آمده و به نزدیک حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) رسیده و شرایط بسیار سخت بود، حاج قاسم دخترش را هم آورده بود؛ این که آیا همسر و دیگر فرزندانش هم بودند یا نه نمی دانم چون من فقط دخترش زینب را دیدم. شرایط آنقدر سخت و خطرناک بود که من فکر می کنم خیلی از افراد در ازای پول زیاد ...
دلیل حاج قاسم برای ممانعت از حضور فرزندان شهدا در جبهه سوریه
یکی از فرزندان شهدا روایتی از حضور خود در سوریه و علت ناراحتی حاج قاسم از حضور فرزندان شهدا در جنگ را روایت کرد. فرزند شهید عبدالله رودکی در ویژه برنامه مثل پدر به بیان روایتی از حاج قاسم و حساسیت او نسبت به عدم حضور فرزندان و خانواده شهدا در جبهه سوریه اشاره کرد و اظهار داشت: حاج قاسم بهتر از هرکسی بچه های شهدا را درک کرده بود. کنارشان حضور داشت، سختی هایشان را لمس کرد، از مشکلات و ...
راز انگشتر حاج قاسم
کردن و حاجی اومد تو خونه ما. رفتیم تو یه چایی خوردیم و حاج قاسم یه استراحتی کرد و بعدش گفت: من می خوام برم. تا میدون 72 تن قم ایشون رو بدرقه کردم؛ اما دلم نیومد، ترکشون کنم. گفتم: من هم با شما میام تهران. دوست دارم بیشتر با شما باشم. حاجی گفت: برای چی میای؟ گفتم: میخوام احوال فلانی رو بپرسم. تو راه که داشتیم باهم صحبت می کردیم، حاجی برگشت بهم گفت: اگه اتفاقی برای من افتاد، این ...
در مدار عرفان و معنویت
، حرزی برای حاج قاسم می فرستد تا نگهدار او از بلایا باشد. خالقی تعریف می کند: بعد از این که همراه آقا سید کمال از منطقه (جنگی) برگشتیم، ایشان به من سپرد که هر وقت خواستی دوباره به اهواز بروی، به من سر بزن. روز حرکت، صبح رفتم خدمت شان. ایشان سه تا حرز دادند و گفتند: یکی مال خودت. این راهم بده به آقای سلیمانی و حرز سوم را هم دادند برای یکی دیگر از برادران. می دانم که شهید سلیمانی همیشه و تا مدت ها حرزی ...
ماجرای نامه بزرگ اشرار سیستان به حاج قاسم سلیمانی
این بنده خدا را دیدم و یقین کردم که ما لو رفتیم چیزی به ذهنم رسید که مطرح کردم، گفتم امشب اینجا می خوابیم. بیا فردا صبح برو با این ها صحبت کن. بگو بچه های حاج قاسم سلیمانی آمده اند می خواهند با شما صحبت کنند بگو می خواهند اتمام حجت کنند. این را گفتم خیلی خوشحال شد، گفت این پیشنهاد خوب است. گفتم یا می گوید بیایید یا نه. هر اتفاقی هم بیفتد تکلیف مان مشخص می شود شما هم از این حال خارج می ...
دل حاجی اگر طوفانی هم بود روضه اهل بیت آرامش می کرد
یک جایی خواندم که شما اصالتاً کرمانی نیستید، اما بیشتر فعالیت تان و ارتباط تان در دفاع مقدس و بعد از آن با رزمنده های کرمانی بود. چطور گذرتان به این خطه از کشورمان افتاد؟ من اصالتاً اهل خشت کازرون شیراز هستم. در زمان شاه که آیت الله مشکینی به ماهان کرمان تبعید شدند، شاگرد ایشان بودم و برای کسب فیض از محضر مرحوم مشکینی به روستای محی آباد ماهان رفتم. شاگرد خصوصی ایشان بودم و همانجا هم کار های تبلیغی انجام می دادم. در همین راستا به اغلب شهر های استان کرمان سفر کردم. مجرد بودم که در همین رفت و آمد ها با دختر خانمی از اهالی کرمان ازدو ...
سرداری که بر دل ها فرمانروایی می کرد
اینکه قلبت را از هر چیز غیر او خالی کن و پر از محبت خدا و اهل بیت(ع) کن. سوم نماز شب بخوان که توشه عجیبی است. آخر اینکه دوستان و شهدا را یاد کن ولو به یک صلوات. نشان ذوالفقار از آن قوی ترین مرد ایران و اما شجاعت حاج قاسم که مصداق آن کم به چشم می آید؛ کسی که به جز خدا از هیچ چیز و هیچ کس واهمه نداشت. او در سال1397نشان ذوالفقار را که نشانه قوی ترین و شجاع ترین مرد ایران است از مقام معظم ...
حاج قاسم برای مان پدری می کرد
ارتباط هیچ وقت قطع نمی شد. آقای سلیمانی با آن همه مشغله کاری چطور حواس شان بود که حتما باید با خانواده شهدا تماس بگیرند یا به دیدن آنها بروند؟ اتفاقا آقای حسین پورجعفری به ما می گفتند حاج قاسم یک دفترچه دارد که همیشه همراه شان است. در آن دفترچه اسم بچه های شهدایی که باید جویای حال شان باشد با شماره تماس وجود دارد. حتی زمانی که در منطقه و خارج از ایران حضور داشتند به نوعی تماس ...
اجرای پویش به عشق حاج قاسم ویژه دانش آموزان سراسر کشور
سنی در واقع مخاطب ما بودند اما بیشتر نوجوان ها یعنی رده 12 تا 18 سال متوسطه اول ودوم بیشترین تعامل را داشتند با ما در این پویش سوال :چه چیزی در این بچه ها برای شما جلب نظر می کند؟ عظیمی وند: این که مشارکت می گیرند همه دوستان و خانواده شان را و یک اتفاق مشترک بین همه و با همه با عشق و علاقه و عمق وجودشان می آیند و برای حاج قاسم یک حرکت کوچک و متوسط و بزرگ را و هر حرکتی که از د ...
جان فدا| قصه های این روزهای کرمان را اینجا بخوانید/ از کل کل حاج قاسم و ابومهدی بر سر کُت بدشگون تا ...
روسری اش پاک می کند، با لهجه شیرین کرمانی اش می گوید: حاج قاسم خیلی مهربان بود، توی خانه برایش فاتحه خواندم اما دلم آرام نشد، گفتم بیایم گلزار و ببینمش. شوهرم با حاجی خیلی رفیق بود، دو جان در یک قالب بودند، پسرم هم پاسدار است، با حاجی مهمانی می رفتیم، مراسم ختم می رفتیم. هق هق گریه هایش بلندتر می شود، انگشتر عقیق قدیمی اش همراه با لرزش دستش می لرزد درباره حال و هوای گذرگاه گلزار ...
سیزده دی؛ پرواز در شب
، یونس، عباس، حمید اصلانی و بقیه بچه ها، مثل آدم های فرزند از دست داده، بی قراری می کردند.صبح زود، سیدرضی همراه یکی از نیروهایش به همان منزلی رفت که حاج قاسم، شب قبل، چند ساعتی آنجا بیتوته کرده بود. او می خواست ببیند چیزی از وسایل یا مدارک حاجی آنجا مانده یا نه. وقتی از محل برگشت، گفت: داخل اتاق که شدم، برگه کنار آیینه، توجهم را جلب کرد. دستخط به نظرم آشنا آمد. گفتم این دستخط حاج قاسم است. سریع آن را ...
راز اشک های حاج قاسم زیر قبه سیدالشهدا(ع)
از پروژه بازدیدی داشته باشد ولی حواسش به همه چیز بود. تا این که سال 94 طرح صحن عقیله در کربلا را به حاج قاسم ارائه دادیم. حاجی بدون این که اصلا به حرفم گوش بدهد، دفترچه نقشه را با دستش به عقب هل داد و گفت: فعلا لازم نیست. شما همان صحن حضرت زهرا(س) در نجف را که شروع کرده اید، جلو ببرید. گفتم: حاج آقا! کار آن صحن تمام شده است. حاجی گفت: یعنی چی تمام شده؟ گفتم: پیشرفت آن پروژه الان روی 93درصد است و ...
ماجرای نجات 80 سرباز توسط حاج قاسم از دست اشرار
، دراز کشیدم. از خستگی هیچ کس به فکر غذا، چای و... نبود. یک لامپ ضعیفی هم در اتاق روشن بود. حاج قاسم هم برخلاف تصور ما که فکر می کردیم به اتاق فرماندهی پاسگاه برود، داخل آسایشگاه شد. من از روی تخت بلند شدم و به حاجی بفرما زدم تا ایشان روی تخت دراز بکشند. حاج قاسم نپذیرفت. هر چه اصرار کردم ایشان قبول نکرد. من گفتم: غلط بکنیم فرمانده لشکر روی زمین بخوابد و ما روی تخت بخوابیم . حاجی گفت: بهت می گم برو ...
مهر سردار هنوز در قلب هاست/ محبتی که در دل همه بود
رفته بودم کسالتم نگذاشته بود که در مراسم تشییع شرکت کنم دلم آرام و قرار نداشت بچه ها برای اینکه آرامش پیدا کنم مرا سر مزار سردار بردند ر و خواهر شهید هم انجا بودند کنارشان سر مزار نشستم. تسلیت گفتم. گفتم: حاج قاسم فقط مال شما نبود او همه ی مردم را عزادار کرد همه خانواده های شهدا را عزادار کرد حال من بهتر از آن ها نبود با اینکه سردار را چند باری بیشتر ندیده بودم اما در همین مدت کوتاه چیزهای زیادی از ...
روایت هایی شنیدنی از سردار دل ها در سرمای امیرچخماق
واستند شفاعتشان کنند فرمودند سردار سلیمانی شما را باید شفاعت کند. مشهدی بافان در ادامه گفت: سردار قاسم سلیمانی زمان شهادت خود را می دانست. قبل از شهادتشان با منزل سردار علی فضلی تماس می گیرد. همسر سردار پاسخ تلفن را می دهد و می گوید ایشان خواب هستند. سردار سلیمانی می گوید بیدارش نکنید فقط می خواستم با او خداحافظی کنم و سلام من را به ایشان برسانید.وقتی سردار دلها به سوریه رفت، برای فر ...