سایر منابع:
سایر خبرها
لبخند پاریز روایتی از مدافع حرمی که همراه جهاد مغنیه بود به چاپ سوم رسید
سوریه می شناسی؟ او شهید شده. معصومه با بغض گفت پس حاجی هم باهاش بوده . نه حاجی نبوده. شما رو به خدا راستش رو بگید؟ چند تا از بچه ها بودند ولی مشخص نیست حاجی بوده یا نه. همه سکوت کردند. چند دقیقه بعد تلفن زنگ زد. همسایه تلفن را برداشت. وقتی قطع کرد گفت حاجی پاش مجروح شده. معصومه بلند شد ایستاد... این کتاب با 176 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 70 هزار تومان منتشر شده است. پایان پیام/ ...
6 بازیگر مرد مشهور که در عاشقی سنگ تمام گذاشته اند!
یک خواستگاری واقعی نبود اما آن ها با یکدیگر وارد رابطه عاشقانه شدند و به گفته ی چوپرا، اولین قرار عاشقانه شان بسیار محترمانه سپری شد، چرا که مادر خانم بازیگر در خانه حضور داشت. جوناس بعد از تنها 3 قرار عاشقانه می دانست که دلش می خواهد با چوپرا ازدواج کند و در سال 2018 از او تقاضای ازدواج کرد. جوناس در اینباره گفته: همین که وارد شد، یک حس آرامش و درک مقاومت ناپذیری نسبت به فصل جدید زندگی ام پیدا ...
پایان انتظار بانوی استقامت
.... خبری که اعضای تحریریه قدیمی مان را که حالا هرکدام گوشه ای از تهران هستیم به هم پیوند زد. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید از آن روز که رفتی دلم برایت تنگ شد. دلتنگ تر شدم وقتی شنیدم شهید شده ای. بازهم دلتنگ تر زمانی که فهمیدم همه همرزم هایت، شهادتت را دیده بودند اما خبری از تو نبود. یکی می گفت، اسیر شدی و دیگری با سند و مدرک حرف می زد. دلم نمی خواست به حرف هایش ...
مرد قاتل برادرش را هم با اسید سوزاند!
به خون انسانی بی گناه آلوده شود اما همه ماجرا فقط همین نبود! من می خواستم بعد از آزادی از زندان درست زندگی کنم و دیگر دست به خلاف نزنم اما حرف های بی اساس برادرم تمام نمی شد. این قدر در این مدت به این حرف ها ادامه داد و روی مغز من راه رفت که کار به اینجا کشید! مثلا چه حرفی؟ می گفت دخترت بچه خودت نیست! دوباره من را بدبین کرده بود. من دخترم را به آزمایش بردم و به او ثابت کردم که حرف ...
چطور خانه مان را مهیای محرم کنیم؟!
اندوه بوده و سیاه پوشی خانه تبدیل به یک نماد برای عزاداری اهل بیت شده است. پیشنهاد می کنیم اگر پرچم یا کتیبه ای در خانه دارید همین امروز به کمک خانواده دست به کار شوید و خانه تان را سیاه پوش کنید. حواستان باشد از همکاری با بچه ها غافل نشوید و بخشی از این مسئولیت را به آنها بسپارید. اگر مستاجر هستید مراقب باشید هنگام سیاه پوش کردن خانه به دیوارها آسیب جدی نزنید.بزرگ ترها را فراموش نکنید، اگر پدر و ...
دامادی مجری اعجوبه ها یک سال بعد از فوت زن و بچه اش ! / خودش چی نوشت !
توپِ تنیس توی سَرَم این طرف و آن طرف میرفت و تب، مهمانِ ناخوانده ی لحظه های ناخوشیمان بود! نه فقط من، نه فقط همسفرِ هشت ساله ی زندگی ام، نه فقط پدر و مادرهایمان، همه! هر کسی که سهمی از دلتنگی داشت، میدید، میسوخت، درد میکشید، تب میکرد و... سخت است لبت به خنده وا شود ولی ترک های دلت را کسی نبیند... همه ی این روزها و همیشه و تا بوده، دستِ حضرتِ خدا روی شانه ...
من عاشقم، بیرق ارباب می دوزم
کرد و کمک دستم بود. ولی پس از چند سال آرتروز گردن گرفت و مجبور شد خیاطی را برای همیشه کنار بگذارد. اما محرم که می آید دلش برای امام حسین(ع) می تپد و به همراه فرزندانم، برای کمک به من می آیند و همگی با هم در این ماه پرچم های سیاه عزای امام حسین(ع) را می دوزیم. دوختن این پرچم ها کار دل است و برای همین هیچ پولی برای دوختن آنها دریافت نمی کنیم. از برکتی که زیر سایه امام حسین(ع) به دست آورده این گونه می ...
معرفی مستند کُنسرسیوم: روایتی از زخم تاکسیدرمیست ها بر پیکر خرمشهر (+ تیزر)
ویم وندرس رئیس داوران جشنواره فیلم توکیو 2023 شد مستند کوتاه شوهر ایران خانم مرجان خسروی برنده هات داکس شد نمایش 2 فیلم مستند مجتبی میرتهماسب در خانه هنرمندان تماشاخانه درگیری با مار 6 متری 56 کیلویی در آمریکا (فیلم) ببینید چرا بیشتر پولدارها در دانشگاه قبول می شوند و فقرا پشت کنکور می مانند؟ (فیلم) فیلم های دیگر عضویت در اینستاگرام عصر ایران نظرات کاربران ...
حال هامون خوب شود بر می گردیم
مانده که تجهیزات بخواهد و نه پولی در جیب کشاورزان که خرید کنند. اغلب اهالی به تهران و حاشیه آن مهاجرت می کنند. آنهایی که می روند حتی خانه شان را هم نمی توانند بفروشند؛ چون در این بی آبی، خشکسالی و توفان شن، مشتری ندارد ؛ مشتری اگر باشد از اتباع است. جواد با همه این سختی ها هنوز هم مهاجرت را سخت می داند: یک خانه در مشهد خریده بودم، آن را فروختم و در شهر خودم خانه ساختم. ارزش خانه فعلی ام یک پنجم خانه ...
حرف زدن با زبان بازی
در هم پیچیده درست شده و ظاهری شبیه گلوله کاموایی دارد و آن را کنار آباژور ایستاده روی زمین گذاشته اند. کمی بعد دختر پیراهن مادر را رها کرده و خودش را به گوی تزئینی می رساند و آن را در یک چشم بر هم زدن برمی دارد و به هوا پرتاب می کند و از دیگران هم می خواهد در بازی کودکانه اش شرکت کنند. به همین سادگی یخ بچه آب می شود. اینجور وقت ها مادرها کمی معذب می شوند و چند بار از بچه می خواهند به وسایل ...
در جست وجوی مایه حیات
ملاشیه در غرب اهواز، روزگاری اسم یک روستا بود که جمعیتش حالا به 80 هزار نفر می رسد. منطقه ای عرب نشین که نه هویت شهری دارد و نه روستایی. نه خیابان هایش تمام و کمال آسفالت است و نه پارک و محدوده ای برای تفریح و سرگرمی دارد و نه زمین های کشاورزی سبزی که از آن نان در آورند، از بس آنجا آب پیدا نمی شود. البته آن بخش هایی که دل به دل کارون داده اند، هنوز جان دارند و دانه می گیرند و سبزی پس می دهند. از اهواز به سمت آبادان که حرکت کنید، گله گله دست فروشان بساط کرده اند. یکی در میان بین شان اتاقک ها و دکه های فلزی است، چندتایی وانت را بار زده اند و خ ...
رمضان ، نقطه تلاقی حاج قاسم با بچه های همدان
، با ذکر صلوات بوی شهادت هوای اتوبوس را پر کرد. یک دفعه دلم پر کشید به سوی شهدای یازده شهریور؛ بچه هایی هم که تا یک دقیقه پیش اتوبوس را روی سرشان گذاشته بودند، یکهو ساکت شدند لابد آن حس غریب در آنها هم غلیان کرده بود. خودشان نمی دانستند؛ ولی با شهادت به اندازه همدان تا اهواز فاصله داشتیم؛ به اندازه یک روز و یک شب شاید هم کمتر. حدود یک ساعت از مغرب گذشته بود که به پادگان دوکوهه ...
روایت دکتر یحیی تابش از مریم میرزاخانی
شعار سال: دکتر ی حیی تابش، استاد بازنشسته دانشکده علوم ریاضی دانشگاه شریف در شماره پاییز فصلنامه معرفی و نقد کتاب تهران خاطراتی از مریم میرزاخانی را ذکر کرده است: اول بار که مریم را دیدم، پانزده سالش بود. یک دوره تابستانی در دانشگاه صنعتی شریف راه انداخته بودیم تا بچه های دبیرستانی علاقه مند را با مطالب شوق آفرین و انگیزه بخش در زمینه ریاضیات آشنا کنیم. حدود صد نفر دختر و پسر پانزده، شانزده ساله در دوره شرکت داشتند، ولی از همان روز اول همه فهمیدند که مریم با آن جثه کوچک کاملا متفاوت است! در این دوره از مطالب ساده شروع می کردیم و در هر موضوعی مطالب پیشرفته ای هم مطرح می شد. یکی از استادان یک مثال خاص از یک مسئله را در زمینه نظریه گراف ها که جنبه شهودی خوبی داشت، در کلاس مطرح کرد و به بچه ها گفت هرکس یک مثال دیگر پیدا کند، هزار تومن جایزه می گیرد. بعد از مدتی، مریم حالت کلی مسئله را اثبات کرد و شد اولین مقاله تحقیقاتی اش که در پانزده سالگی منت ...
گفتم: فرزندانم فدای شما آقا فرمودند: فدای اسلام
با پنج نفر از بچه های روستای مان که همگی از فامیل بودند، در عملیات بدر در شرق دجله به شهادت رسید. وقتی خانواده این شهدا از مفقودالاثربودن و سال ها بعد از شهادت شان خبردار شدند، من هم از حرف هایی که این طرف و آن طرف شنیدم، به ماجرا پی بردم. او هم مثل برادرانش آرزوی شهادت در سر داشت و می گفت باید راه برادرانش را ادامه دهد. یک بار هم می گفت: هدایت الله مرا فریب داد و به جبهه رفت. آنها باهم در سعادت ...
برگزاری نکوداشت محمود پوروهاب در قم
در این زمینه هیچ نبود اما با تلاش و همت و استقامت دوستانی که در مجموعه ای به نام سلام بچه ها جمع شده بودند این کار را رقم زدند. دوره 80 دوره طلایی سلام بچه ها بود. دوره طلایی مردان طلایی هم می خواهد و این مردان طلایی توانستند قم را قطب دوم ادبیات کودک و نوجوان کنند. وی افزود: این اتفاق با تلاش، خون دل خوردن و پشتکار به دست آمد و یکی از آن مردان طلایی که با همت وعشق کار می کرد جناب استاد ...
کودکی خاموش
برای بازی های پر جنب و جوش ندارم و اگر در محوطه بازی کنم، همسایگان معترض می شوند که صدا آزارشان می دهد. آیلا هم 11 سال دارد و مادرش تصمیم گرفته است روزانه او را به همراه دیگر دوستانش به پارک کوچک نزدیک خانه شان ببرد. او از اینکه ساعاتی از روز را با همسالان خود در فضای آزاد بازی می کند خوشحال است، اما آن را محدود می داند و علاقه دارد زمان بیشتری را به جنب و جوش و بازی بپردازد. او از بازی های ...
از کیک سوخته ای که تبدیل به دونات شد تا هفت سین ساختمانی!
خبردار شدیم که چند تن از مسئولان اردو و تعدادی از دانشجوها نیستند. شصت مان خبردار شد که احتمالا هنر دیشب مان کار دست بچه ها داده، بعد از پرس و جو متوجه شدیم که چند نفری مریض شده بودند. هفت سین جهادی با مصالح ساختمانی! محمدامین زارع دیگر دانشجوی جهادگر هم به بیان خاطره ای از جنس تحویل سال در اردوی جهادی پرداخت وگفت: عهد خدمت آخری که رفتیم، تعدادی از بچه ها روز آخر اردو که ...
بعد از خدا،سیروس را واگذار می کنم به شما وقانون/سرنوشت شوم زن جوان در حمام خانه اش
زن جوان گفت: چندماه به خاطر بچه ها با خودم کلنجار رفتم تا اینکه تصمیم گرفتم سند ازدواج به دست، بیایم دفتر شما . بعد از خدا،سیروس را واگذار می کنم به شما وقانون،از مهریه تا هرکار دیگری که لازم می دانید انجام بدهید. مدتی بود که شب ها دیرتر از همیشه به خانه می آمد،راه به راه دوش می گرفت و شام خورده نخورده می گفت خیلی خسته ام وباید صبح زود سرکار باشم،هنوز سرش به بالش نرسیده بود خوروپفش ...
از نقشی که بازی کرده ام، راضی ام| دوست دارم به مشکلات لبخند بزنم| مخاطب با بازپرس بیشتر درگیر خواهد شد
همشهری آنلاین، شقایق عرفی نژاد: در بازپرس به کارگردانی احمد معظمی، در کنار پرونده های فسادهای مالی بزرگ و وام های کلانی که به عده ای داده می شود، داستان خانواده ای هم روایت می شود که برای یک وام 150 میلیون تومانی که می تواند زندگی شان را نجات دهد، دستشان به هیچ جا نمی رسد. نقش پسر این خانواده را که سودای مهاجرت دارد، شهروز دل افکار بازی می کند. او همزمان نمایش اوتول سورون را با کارگردانی و بازی ...
دو جهاد در میدان فداکاری
پزشک این مشکلات را برای سهیلا تشریح کرد مانند هر مادر دیگری او هم غصه خورد، اما وقتی از بهزیستی با او تماس گرفتند و گفتند می توانی کودک را برگردانی ناراحت شد: نمی خواستیم او را پس بدهیم چون بچه ما بود و او را با همه شرایطش پذیرفته بودیم، بنابراین به مسیر ادامه دادیم. تا سه سال و نیم ضحی تک فرزند ما بود و مثل هر مادر دیگری که متوجه بیماری فرزندش می شود برای من هم سه سال و نیم طول کشید تا بپذیرم ...
کهنسال ترین رزمندگان دفاع مقدس؛ دلاورمردانی از نسل حبیب بن مظاهر
د و می گفتند فلان جا عراقی ها هستند. زرعباس هم تیراندازی می کرد و می گفت عراقی ها را زدم. این احوال خوش و احساس رزمی که در او بود دلیل حال خوب و نشاط بقیه بچه ها می شد. بابایی بود که بچه ها حسابی هوایش را داشتند. بابایی که هفت ماه بعد از حضور در جبهه ها به رحمت خدا رفت. سرباز رضاشاه بود، شلاق خورد، اما دست از نماز و روزه برنداشت پای کار بود مثل جوان ترها، پیرمردی که آنچه دا ...
اشک های دلتنگی در آخرین دعای کمیل/ خدایا ما را دست خالی برنگردان
مسجدالحرام و منا و عرفات را ببیند و دوباره در مسجدالنبی بایستد و یک چشمش به بارگاه منور پیامبر باشد و یک چشمش به قبرستان بقیع. فکر می کند فقط حال خودش این طور است اما سر که می چرخاند، همه را مثل خودش می بیند . زن و مرد ندارد. سرها پایین است و اشک ها جاری. مداح داغ دلشان را تازه می کند؛ خدای من؛ نکند ما را دست خالی برگردانی . انگار دوباره آتش به جانشان انداخته. شک و تردید ...
حرف حساب زنان در اجتماع بزرگ حجاب چه بود؟!
من 16 ساله است و نوع پوشش دوستانش با او بسیار متفاوت است. خیلی وقت ها می شد که تحت تاثیر آنها رفتارهایی داشت و یا تفکراتی که با حجاب و دین سازگار نبود. اما از وقتی این قدر شیرین پایش به مسجد باز شده، بدون اینکه کسی با او حرفی زده باشد خودش مسیر درست را پیدا کرده. البته همه ی 110 بچه ای که هر روز صدای سرود خواندن شان از مسجد می آید همین قدر سفت و سخت عاشق حجاب شدند . همه ی 110 بچه ای که ...
تعجب و دلشوره از رفتار دختردایی مجرد!
برادر و مادرش می گذارد. این طوری نبود که از برخورد و رفتارها متوجه مطلب یا حرفی بشود. باید حرف را مستقیم بگذارند کف دستش. یک درصد پیش خودش فکر نمی کند که بیشتر این آمد و شدها، به خاطر الیاس است. چند روز بعد دختر خاله الهام از زیارت کربلا باز می گردد. او مهمانی ای ترتیب می دهد و همه را برای شام دعوت می کند. وقتی الهام وارد می شود همه به احترامش بلند می شوند. حسابی تحویلش می گیرند و او را ...
محفل معروف محله اکباتان | نذر قرآنی شنبه های جوان دهه هشتادی
.... خواندنی های بیشتر را اینجا بخوانید متولد سال 1382 است. دانشجوی رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه خواجه نصیر. اهل تحقیق و پژوهش. رسیدن به آرزوهایش مشقی است که بی وقفه برایش تلاش می کند. درست مثل آرزوی حافظ قرآن شدن که برایش بسیار تلاش کرد. قران خواندن برای خانواده نیکخواه آرامشی است که در لحظه لحظه زندگی شان جاری است. فراگیری قرآن برای بچه های خانواده نیکخواه اجباری ...
کودکم من را شاعر کرد
.... . وی افزود: من سال ها مربی پیش دبستانی بوده ام. با آنها ارتباط داشته و تا حدودی می دانم که چه دغدغه هایی دارند. برای مثال وقتی بچه ها میوه ای مثل پرتقال به کلاس می آوردند و طوری می خوردند که آب از دهان شان راه می افتاد، با خودم می گفتم دوست دارم من هم مثل آنها میوه بخورم و آن احساس و لذت کودکانه را درک کنم. وقتی امتحانش کردم بچه ها تعجب کرده و دورم جمع شده بودند و با شادی حرف می ...
پنج روز مانده تا محرم، با سردار در گلزار
خبرگزاری فارس کرمان/ آمنه شهریارپناه: در فاصله پنج روز مانده به محرم الحرام و شش ماه به چهارمین سالگرد شهادت سردار پر افتخار جهان اسلام و خورشید مقاومت، همچنان قلب گلزار بین المللی شهدای کرمان تند می تپد. هنوز آه از نهاد کوچک و بزرگ بر می خیزد و اشک ها روی گونه ها می غلتد. هنوز جمعیت عزادار، خودشان را به مرقد مطهر سردار آسمانی می رسانند، در صف می ایستند تا بغض شان را بشکنند و دل شان را ...
مهدی زنگنه: مداحان جوان را با سرودخوانی روی استیج خراب نکنید
آقازادگی به این صندلی ها رسیده اند! شاید دغدغه های ارزشمندی داشته باشند، اما دارند همه بنیان های ما را تخریب می کنند. اصلا چرا سراغ مداح ها آمده اند؟ مگر قبلاً روی خوانندگانی مثل حسین حقیقی و علی ا کبر قلیچ و دیگران سرمایه گذاری نکردید؟ چرا همان دست فرمان را ادامه نمی دهید؟ چرا دارید مداحان جوان ما را خراب می کنید؟ برای هر کدام از این مداحان جوان میلیارد ها بودجه مردمی در هیأت ها هزینه شده تا به ...