قصه تلخ زنِ 25 ساله ای که در تجریش و ناگهان فهمید پیر شده
سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف باورنکردنی زن جوان به خیانت 8 ساله به شوهرش
به هیچ وجه نمی توانم تصمیم درستی بگیرم و در دو راهی عقل و احساس گیر افتاده ام. به گزارش وقت صبح به نقل از فرتاک نیوز: سوءظن عجیبی همه وجودم را فراگرفته است. شب و روز در خودم فرو می روم و به آینده و گذشته ام می اندیشم. به اشتباه بزرگی فکر می کنم که همه زندگی ام را به تباهی کشاند. اما اکنون حادثه تلخی در زندگی ام رخ داده است که به هیچ وجه نمی توانم تصمیم درستی بگیرم و در دو ...
اشتباه من تاوان سنگینی برایم داشت/اصلا فکر نمیکردم که شوهرم و دوستم رابطه داشته باشند و...
زن جوان از اشتباه بزرگی که مرتکب شده بود و به خاطر همین اشتباه زندگیش را نابود کرده بود سخن گفت، اشتباهی که به قیمت از دست رفتن زندگیش شد و جدایی او و همسرش را رقم زد تا شوهرش با دوستش ازدواج کند. بیشتر بخوانید: خودم با دستان خودم زندگیم را ویران کردم / فکر نمی کردم شوهرم با دوستم رابطه پیدا کند و... از دختری ساده به یک دختر مد روز با لباس های آن چنانی تبدیل شدم ...
داستان آن تصادف لعنتی
، توی کلاس ها شرکت می کند. کنجکاو شدم ببینمش. او را که از خوابگاه به کتابخانه آوردند دلم برایش ریش شد. معلولیت یک طرف، درد هم یک طرف. مدام دسته ویلچر را فشار می داد. نفس های عمیق می کشید. یک تصادف زندگی فرزانه سی وپنج ساله را از این رو به آن رو کرده بود. طوری که حالا هفت سال است ویلچرنشین شده و بچه هایش با عمه هایشان زندگی می کنند. با عشق ازدواج کرده بود. اهل سبزوار بود و بعد ...
سرگذشت تلخ دختری که از رابطه نامشروع باردار شد
بچه کجاست؟ در بیمارستان که به دنیا آمد پدر و مادرم اجازده ندادند بچه را ببینم آنها بچه را به بهزیستی دادند. من تمام مدت گریه می کردم. *شنیده ام که سابقه خودکشی هم داری. بله یکبار می خواستم خودم را بکشم مقدار زیادی قرص خوردم اما نجاتم دادند. چندماه بعد از به دنیا آمدن بچه خیلی حالم بد بود گفتند افسردگی بعد از زایمان گرفته ام. *حالا حالت چطور است؟ ...
ماجرای تکان دهنده دختری که تمام خانواده اش معتاد بودند / بدنم داشت می گندید و کرم زده بود
آغوش باز ما را بغل کردند آن روز وقتی به ما عشق دادند زندگی مان تغییر کرد. وی افزود: اولین نفر پدرم تصمیم به ترک گرفت بعد از گذشت زمانی برادرم و بعد من و خواهر و مادرم تصمیم گرفتیم ترک کنیم. وقتی برگشتیم زندگی مان نمی گویم خیلی خوب بود اما از وضع سابق مان خیلی بهتر بود. همه دست به دست هم داده بودند و یک خانه کوچک برایمان خریده بودند. من و برادرهایم هم کار کردیم و به مرور وسایل خانه خریدیم ...
نقشه قاضی قلابی برای سرقت از زنان | دست قاضی قلابی که زنان را فریب می داد رو شد
. وی می گوید که چون از زنان نفرت پیدا کرده، نقشه شومی طراحی کرده است. چرا از زنان نفرت داری؟ چون از دو زن که نقش مهمی در زندگیم داشتم بدی دیدم؛ اولی مادرم دومی نامزدم. بیشتر توضیح بده؟ مادرم که هیچ وقت حواسش به من نبود و فقط به دخترانش توجه می کرد. بزرگ تر که شدم عاشق دختری شدم که در محله ما زندگی می کرد. با او قرار ازدواج گذاشتم. حتی به خواستگاری اش رفتم ...
می گفت تحمل جسارت به حرم بی بی را ندارم
شناس بود. بسیار مقید به انجام واجبات به ویژه نماز بود، مقید بود تا اول وقت نماز، کار را تعطیل کند. در سال های اول که به تهران رفته بود، با اینکه اوایل کارگری اش بود اما به ورزش های رزمی هم می رفت. در ماه محرم حتی وقتی که در افغانستان بود با همان سن کمی که داشت، نوحه خوانی می کرد و در ایران نیز در ماه محرم، به هیئت های مختلف می رفت و نوحه می خواند. جوانی خوشرو و خوش اخلاق بود، خیلی مراقب حق الناس بود، مطمئن هستم ذره ای حق الناس بر گردنش نبود. هیچ وقت غیبت نمی کرد، اگر کسی هم غیبت می کرد، از اتاق بیرون می رفت، همه کارگران و دوستانش از او راضی بودند، بسیار به پدرو مادر خود و همسرش احترام می گذاشت. ...
تاریخ شفاهی: علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد علم، هویدا و منصور از زبان خودش؛ چرا او سه ماه دستگیر شد
مسائل بود در اول مارس 1950 من وارد فرانسه شدم و اولین کارم یاد گرفتن زبان فرانسه بود که بلد نبودم چون در ایران آن مقداری که زبان خارجه یاد گرفته بودم انگلیسی بود بعد هم وارد دانشگاه پاریس شدم و در سال 1951 دیپلم حقوق بین الملل عمومی گرفتم چون برای دانشجویان خارجی یک دکترایی وجود داشت به نام دکترای دانشگاهی. من هم آن رشته را مثل خیلی ها خواندم ولی وقتی تمام شد تصمیم گرفتم تز ننویسم چون متوجه شدم که ...
اعتراف های سینمایی رضا میرکریمی به شهرام مکری و مرتضی فرشباف
شخصیت اصلی قصه در تمام پلان ها بود و باید مدام درگیر این می بودم تا پوشش و گریم بازیگر را تغییر دهم و هر بار برای این تغییر، نیم ساعت وقت صرف می شد، آن هم برای پلانی که بابت لحظه حسی آن باید کلی جان بکَنی و انرژی بگذاری. دو روز جلو رفتم و بعد دیدم از تنهایی در حال نابودی هستم، در نهایت مجبور شدم ایده ام را قربانی کنم تا کل پروژه زنده بماند. اگر دو حامی معنوی داشتم که به من می گفتند برو جلو، حتماً کار ...
کومله گوش پاسدارها را می برید و برای تمسخر با آنها تسبیح درست می کرد
. کومله گوش پاسدارها را می برید و برای تمسخر تسبیح درست می کرد خیلی وقتها شکنجه های روحی سنگین تر از شکنجه های جسمی است. این نوجوان 16 ساله اگر چه جای زخم هایش التیام پیدا کرد اما بعد از گذشت 42 سال هنوز هم از شکنجه های روحی رنج می برد. وی درباره شکنجه های روحی اظهار می دارد: شکنجه های متعددی می شدیم. یکی از شکنجه های روحی کومله این بود که گوش پاسدارها را می بریدند و با تمسخ ...
دخترکُش ترین فوتبالیست دهه 80 از زندگی زناشویی اش گفت
دارد که با برترین ها همه ناگفته های زندگی شخصی و ورزشی اش را بر زبان می آورد. هنوز هم مدرسه فوتبال داری و در این عرصه فعالیت می کنی؟ من 5سال مدرسه فوتبال داشتم که اتفاقا یک سال هم مدرسه فوتبالم مدرسه نمونه شد اما بعد از آن چون شرایط خودم به گونه ای بود که نمی توانستم به شکل مستقیم سر زمین و مدرسه فوتبالم حاضر شوم قید مدرسه فوتبال در تهران را زدم و فقط در شهرستان مدرسه فوتبال ...
هر روز صبح بگو الهی به امید تو
هم ساده بودم و اصراری نکردم. بعد از عقد دیدم که دختر 35 ساله ای را به عقد من درآوردند که دوستش ندارم. یک سال بعد طلاق گرفتیم. خیلی سال می گذرد، حالا دیگر آن زن هم فوت کرده است. کارگری می کردم. بعد که شاگرد بنا شدم با زهرا خانم، خواهر بنایی که برایش کار می کردم ازدواج کردم. او هم برای گذران زندگی مان با اصرار خودش سرکار رفت؛ نظافت و کارگری می کرد. من هم با درخواست از مهندس مخابراتی که ...
گفتگو با پدر و نامادری پسربچه ای که با آثار جراحات زیاد جانش را از دست داد
سطحی از دسته آثار جراحتی بود که می شد به راحتی در بدن بی جان این کودک مشاهده کرد. آزمایش سم شناسایی و علت فوت در روند رسیدگی پزشکی قرار می گیرد، اما در همان ابتدای امر دستور بازداشت موقت زن جوان، یعنی نامادری کودک هفت ساله صادر و این شخص دستگیر می شود. با وجود گذشت 9 روز از فوت مشکوک ویهان، زن جوان به جز تعریف یک ماجرای تکراری هیچ حرف دیگری برای مقام قضایی ندارد. تحقیقات این ...
از زمین کشاورزی تا سرزمین نور
التماس می کرد زن جوان و فرزند تازه متولد شده اش را تنها نگذارد و بماند. محمد مثل همیشه لبخندی زد و گفت: شما اجازه بده برم، قول میدم زود برگردم. بعد با همگی خداحافظی کرد. دختر کوچکش را بوسید و با همسرش خداحافظی کرد. پدر و مادر، خواهر و برادرها همه با محمد خداحافظی کردیم. مادرم او را از زیر قرآن رد کرد، و محمد راهی شد. با اینکه خیلی کوچک بودم؛ هنوز هم صدای محزون پدر در گوشم است که با التماس از ...
بازیگر هستم اما خودم نخواستم چهره باشم!
منظر لشگری بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون، فارغ التحصیل رشته تئاتر در مقطع دکتری از دانشگاه سوربن پاریس است. بخشی از گفتگوی مهر با منظر لشگری: در حال حاضر مشغول هیچ کاری نیستم. هم پیشنهاد قابل توجهی نداشته ام و کمی هم تصمیم به استراحت گرفته ام. اوضاع سینما، تلویزیون و حتی تئاتر، در چند سال اخیر به گونه ای شده است که به نظر می رسد همه چیز به صورت مافیایی پیش می رود ...
منظر لشکری: بازیگر هستم اما نخواستم چهره باشم
می بینم، احساس می کنم در این آثار حضور داشته ام و اینگونه نیست که اگر مدتی فعالیت نداشته باشم، احساس دوری از این فضا را داشته باشم. وی ادامه داد: اوضاع سینما، تلویزیون و حتی تئاتر، در چند سال اخیر به گونه ای شده است که به نظر می رسد همه چیز به صورت مافیایی پیش می رود! از آنجایی که من هیچ وقت عضو هیچ گروه و دسته مافیایی نبوده ام، وقتی دیگر گزینه ای برای یک نقش نداشته باشند، سراغ من می آیند ...
فکر نمی کردم رابطه با زن متاهل بیچاره ام کند/ در غیاب همسرش خانه آنها می رفتم و....+جزئیات
...> همیشه خجالتی بودم تا اینکه اتفاقی با زنی شوهردار آشنا شدم و همان شد که در خانه اش معتاد شدم وقتی خانواده ام فهمیدند معتاد شده ام خیلی سعی کردند مرا از این منجلاب بیرون بکشند؛ اما شیشه و کراک روح و بدنم را وابسته خود کرده بود و اراده ای برای ترک نداشتم. در این مدت 2 بار به خاطر سرقت دستگیر شده ام و سابقه کیفری هم دارم. این وسایلی را که امروز از من کشف شده، خودم ندزدیده ام. از دوستم طلب ...
ماجرای دختری که به موهایش می نازید
امام حسین بین این همه آدم که صداش می زنند. حواسش به تو هستش که چادر را لگدمال کردی یا نه! نه بابا فقط خواب دیدی. اما من خواب ندیده بودم. آن چند دقیقه را زندگی کردم. وگرنه خودم بیشتر از همه این جمله ها و مسخره کردن ها را بلد بودم. چند روز بعد دوباره باید می رفتم پایگاه. هنوز هم خجالت می کشیدم که کسی من را با چادر ببیند. اما این بار حواسم بود حرمتش را نگه دارم. خوابم ...
مادر نان داد | دیدار با بانوی هم محله ای که نانواست
همشهری آنلاین -شیدا اصغری: هستند زنانی چون ملیحه آزادی که کمر همت بسته اند تا اجازه ندهند زیر بار زندگی کمرشان خم شود. ملیحه آزاده، نانوایی است که گفت وگو با همشهری محله را پذیرفت تا ما هم بدانیم چگونه همراه در روزگار سخت سرد و گرم چشیده است. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید سوژه جالبی بود. یک زن نانوا. تا به حال ندیده بودم زنی در شهر شغلش نانوایی باشد. نشانی اش را ...
ملی پوش فرنگی: خودم را روی سکوی اولی مسابقات جهانی می بینم
درنهایت من را 6-5 برد. وی درباره اینکه امسال همراه با پسرعمویش علیرضا مُهمدی در تیم ملی بزرگسالان حضور دارد، گفت: من و علیرضا از آسیایی و جهانی جوانان با هم بودیم و بعد هر دو به امیدهای جهان رفتیم. در تورنمنت کرواسی و مسابقات قهرمانی آسیا هم هر دو نماینده تیم ملی بودیم. یعنی در چند سال اخیر تجربه حضور همزمان در تیم ملی را داشته ایم و این برای اولین بار نیست که این اتفاق برای مان می افتد ...
راهپیمایی بزرگ اربعین و تمدن بزرگ اسلامی
دهه آخر صفر برسد، این سال ها تمام روز های 2 ماه محرم و صفر مردم در اکثر اوقات خود اینچنین در فکر سیدالشهدا و زیارت اربعین هستند. شبکه های اجتماعی را باز کنید تا ببینید در 4-3 سال اخیر علاوه بر مردان و پدران، حالا این زن ها و دختران و کودکان هستند که مشتاقانه و با اصرار پای به این راه نهاده اند. این حرکت خیلی هم به متدین ترین اقشار جامعه مربوط نمی شود؛ این سال ها بسیار کسانی را دیده ایم - و دیده اید ...
گوشه ی خُرم
هر وقت حسین در رجزخوانی های کودکانه مان می گفت حسین شعله ای است که خاموش نمی شود من هم فریاد بزنم ابوحامد امام محمد غزالی. همان زمان هم می دانستم که وزن این دو رجز برابر نیست و یک جای کار ایراد دارد. تا این که عموجان یک روز توضیح داد ابو یعنی پدر و این بیشتر به درد بابا می خورد تا من و من دیگر صدایش را در نیاوردم. دو سال بعد کلاس سوم دبستان بودم که معنای جمله در ذهنم کلاً دگرگون شد. چهارشنبه ...
عاقبت بوکسور خیابانی در بین الحرمین چه شد؟
. دعوای دسته جمعی هم که دیگر جزو روتین های زندگی ام شده بود. یک بار چوب به دست، یک بار چاقو یک بار قمه. هر روز شکایت و شکایت کشی. پدر و مادرم، برادر هایم عاصی شده بودند. چندبار زندان افتادم و در زندان هم دست بردار نبودم. *هیچ وقت خیر ندیدم از مال حرام سال هاست این فراز زیبا از دعای کمیل ورد زبان فیروز نظامی است؛ اللّهُمَّ اغْفِرْلِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تُغَیِّرُ النِّعَمَ؛ خدایا ...
دخترم گفت ناپدری اش به او علاقمند شده و پیامک های نامشروع برایش می فرستد
بروز می داد. خلاصه، دخترم را راضی کردم و سه سال قبل، دوباره پای سفره عقد نشستم. از همان چند ماه اول زندگی متوجه شدم دخترم رابطه خوبی با همسرم ندارد و من آن را به حساب همان حساسیت هایش می گذاشتم. همسرم وضعیت مالی خوبی داشت و من هم آن قدر درگیر زندگی و جنین هشت ماهه ام بودم که متوجه افسردگی و گوشه گیری دختر 17 ساله ام نشدم تا این که نیلوفر چند روز به خانه خواهرم رفت و ...
ماجرای بیماری خانم مجری و حسرتی که از غیبت در مراسم حسینی داشت
به تلویزیون آمد پرچم امام حسین (ع) را حضرت زینب بلند می کند و ادامه می دهد حسینی با بیان اینکه همیشه یکی از آرزوهای من رفتن به کربلا بود، تأکید کرد: دیر قسمتم شد اما الحمدالله بعد از آن اِذنش را به من دادند. بعدها جایگاه حضرت زینب(س) برایم عجیب بود و خیلی دلم می خواست یک روزی قسمتم شود و سوریه بروم. تا اینکه چند سال پیش روز میلاد ایشان توفیق پیدا کردم و رفتم. هنوز جنگ سوریه ...
چالش حیثیتی کاپیتان آمریکا در ایتالیا
خودش تعیین کرده است: "در پیش فصل فقط به دنبال ارائه نمایش های خوب بودم تا نظر افراد را در مورد خودم تغییر دهم. باید ببینیم این تلاش ها به کجا خواهد انجامید. بدیهی است که شرایط تغییر کرده اما تا رسیدن به بهترین شرایط باید تمرکز و تلاشم را حفظ کنم و به آینده امیدوار باشم." کاپیتان تیم ملی آمریکا که در حال حاضر برای فیفا دی به کشورش سفر کرده دوست دارد در یوونتوس صاحب همان جایگاهی شود که در آمریکا آن را دارد. او می خواهد مثل تیم ملی، در یووه نیز به مهره ای تبدیل شود که همه در موردش صحبت می کنند و مورد تحسینش قرار می دهند. ...
این زن در کارهای کثیف شوهرش نقش داشت ! / راز خانه ای که مشتری داخلش می رفت !
کوتاهی توسط پلیس دستگیر و راهی زندان شدم، اما چون سابقه کیفری نداشتم بعد از چند ماه مورد عفو قرار گرفتم و آزاد شدم. با وجود این باز هم سراغ مواد مخدر رفتم و اعتیادم را از سرگرفتم. این بار هم به اتفاق همسرم مشغول بسته بندی مواد مخدر بودیم که ناگهان نیروهای انتظامی وارد منزلم شدند و مرا درحالی دستگیرکردند که مقداری مواد مخدر درکف اتاق قرار داشت، اما من آن ها را برای مصرف خودم بسته بندی ...
مداحی مرا به سیدالشهدا(ع) نزدیک کرد
محمدحسین قنبری در گفنگو با خبرنگار عصر همدان با بیان اینکه متولد سال 1384 است گفت: معمولا در ایام خاص و مناسبت ها مداحی می کنم و علاقه خاصی به مداحی دارم. وی با اشاره به اینکه چگونه به سمت مداحی سوق پیدا کرد افزود: یادم است که وقتی کم سن و سال بودم یکی از همسایه های ما روضه خانگی برگزار می کرد و یک روز مادرم برایم شعر نوشت و من آن شعر را در مجلس روضه همسایه خواندم. قنبری ...