سایر منابع:
سایر خبرها
پدرم را ندیده بودم اما او اشک ریزان مرا نصیحت می کرد که زندگی ام را تباه خواهم کرد چرا که فردین پسری بی بند و بار است و اعتیادش روزگارت را سیاه خواهد کرد اما من در کنار فردین ایستادم و به خانواده ام پشت کردم. آن شب بعد از یک دعوای شدید خانوادگی همه چیزم را در خانه پدرم گذاشتم و تنها با لباس هایی که بر تن داشتم راهی خانه مجردی فردین شدم و او را برای ادامه زندگی ام انتخاب کردم. تصمیم گرفتیم ...
ورزش کوهنوردی سکو ندارد و این طور نیست که بالای سکو بروید و مدال بگیرید، منتها در معادل سازی وزارت ورزش و جوانان، صعود به هشت هزار متری ها برای خانم ها معادل مدال طلای جهان است یا صعود به هفت هزار متری معادل مدال آسیایی است. این مدال معادل در یک شرایطی فیزیکی هم داده می شود.
16 یا 17 ساله بودم. چرا سراغ مواد رفتی؟ من در یک پنچرگیری کار می کردم. یک روز سوار موتور مشتری شدم خوشم آمد. رانندگی با موتور را خوب بلد نبودم؛ اما با موتور چرخی زدم. تصادف کردم. خوردم به یک درخت. پای خودم شکست، صاحب موتور هم شاکی شد. شکایت کرد و خلاصه که درگیری پیش آمد. اوستا رضایتش را گرفت اما من را اخراج کرد. بعد از آن دیگر سر کار نرفتم. رفتم سمت خلاف. دزدی می کردم تا اینک ...
و مشغول کار عکاسی بودم. آیا از ابتدای جنگ در این مناطق حضور داشتید؟ از یکی دو سال بعد از جنگ در این مناطق حضور داشتم. عکس هایی را که می انداختید کجا منتشر می کردید؟ من هرچند با معرفی نامه جهادسازندگی یا سپاه و یا بسیج در این مناطق حاضر می شدم، اما تمام هزینه های عکاسی به عهده خودم بود لذا مالکیت معنوی و مادی آن برای خودم می باشد، اما کمی از آن در برخی ...
گروه سرود زده بودند. من رفتم و عضو شدم، چون پشتکار و علاقه داشتم، رشد کردم و تک خوان گروه شدم. سرپرست گروه سرودمان، شهید مهرداد رئیسی اسکویی بود. شهید اسکویی خیلی تلاش می کرد گروه فقط سراینده نباشد و مسائل اعتقادی و اخلاقی را هم با ما کار می کرد. کم کم گروه سرود ما در پایگاه مقداد گرفت و مطرح شد. خاطرم هست ما را به جا های مختلف برای اجرا دعوت می کردند. مصطفی یاری، بازیگری که فعالیت هنری خود ...
. پدرم خیلی به من محبت می کرد. هرچقدر ناپدری ام با من بد بود پدرم با من خیلی مهربان بود. پول می داد کلاس شنا و والیبال می رفتم اما درس نخواندم. *درباره بارداری ات بگو. چطور با مردی که پدر فرزندت است، آشنا شدی؟ در اینستاگرام با دختری آشناشدم. با هم مهمانی می رفتیم و خوش می گذراندیم. در یک مهمانی با پسری آشنا شدم. رابطه خوبی با هم داشتیم. یک شب در مهمانی وقتی که خیلی مشروب خورده ...
پیش ببرم. ما یک خانواده چهار نفری متشکل از پدر، مادر و دو خواهر هستیم. پدر من در واقع کار دولتی و اداری داشت؛ در عین حال تحصیلات ایشان در حوزه وکالت بود. مادر هم دوره ای در قبل از انقلاب کار می کردند و شاغل بود اما بعد از انقلاب باز خرید شد و حالا خانه دار هستند. هر دو هم به شدت ورزشکار بودند. پدرم کمربند مشکی کاراته و قهرمان بوکس بود. مادرم هم زمانی قهرمان بوکس تهران بوده است. به دلیل ...