بخاطر خواسته های کثیف شوهرم که هر شب من را با دوستانش.....
سایر منابع:
سایر خبرها
شوهرم شکارچی زنان جوان است ! / زن مشهدی نزد پلیس رفت
هم که در منطقه توس مشهد با ارثیه پدری خریده بودم بدون اطلاع من و به صورت پنهانی فروخته است! ولی بازهم سکوت کردم تا زندگی ام دوباره متلاشی نشود!در همین حال یک روز یکی از همسایگان با من تماس گرفت و از درگیری شوهرم در منزل مسکونی ام خبر داد. خیلی سریع و هراسان خودم را به خانه رساندم و زنی را با دست خون آلود دیدم که فریاد می زد پولم را بده! آن روز شماره تلفن آن زن را گرفتم و بعد متوجه شدم که ایوب از ...
زن مطلقه در خانه پدری کتک خورد / می خواهم عاشقانه ازدواج کنم + عکس و نظر کارشناسی
نداد و من هم مجبور شدم کار کنم. بعد از مدتی در یک شرکت خودرو سازی مشغول به کار شدم اما دیگر زمان رفتن به دانشگاه نداشتم و ادامه تحصیل ندادم.در این سالها با پسری ارتباط دوستی گرفتم و از همان ابتدا وی به من پیشنهاد ازدواج داد. وقتی ماجرا را با خانواده مطرح کردم به شدت مخالفت کردند اما میلاد و خانواده اش چندین بار به خانه ما آمدند و با والدینم صحبت کردند و پدرم هر بار به آنها بی احترامی میکرد و دوست ...
قصاص 2 مرد بخاطر قتل 3 زن در زندان قزل حصار
. هربار که بحث بدهی را پیش می کشیدم امروز یا فردا می کرد. در نهایت تهدید کردم که اگر اصرار کنم آبروی مرا در گروه تلگرامی می برد. سرانجام تصمیم گرفتم به جای طلبم از خانه اش سرقت کنم اما وقتی وارد آنجا شدم فهمیدم مهمان دارد. بی خیال سرقت شدم و باز بحث پولم را پیش کشیدم. کار به درگیریکشیده شد و من ناچار شدم جانش را بگیرم. مهمان او هم که شاهد جنایت بود را هم کشتم تا دستم رو نشود. سپس به شهرستان رفتم و می ...
شاگرد همسرم جوان خوش چهره ای بود/ تا به خودم آمدم دیدم عاشقش شده ام/ شوهرم مچمون رو گرفت و...
کوتاهی توانست اعتماد همسرم را به خود جلب کند به طوری که گاهی به همراه مهدی به منزل می آمد رابطه ما با یکدیگر در همین رفت و آمدها آغاز شد ناخواسته من به سوی او کشیده شدم. این گونه بود که فرشید به بهانه های مختلف و زمانی که همسرم در خانه حضور نداشت به خانه ما می آمد و خیلی از کارهای خانه ام را انجام می داد دیگر نزد او حجابم را هم رعایت نمی کردم و چندی بعد نیز با او به اتاق خواب مشترکم با مهدی رفتم و ...
آخرین نغمه نابغه
و پیانو داشت. در 10سالگی، وقتی تمرین گیتار یکی از بستگانش را شنیده، شیفته صدای گیتار کلاسیک شده بود: سازهای دیگری مثل ویولن یا پیانو هم در خانه ما بود. پدرم پیانو و ویولن می زد. اما گیتار کلاسیک را که شنیدم، بیشتر از همه خوشم آمد. انگار همان لحظه عاشق صدای گیتار شدم. فردای همان روز پدرم با یک گیتار به خانه برگشت. یک معلم هم برای من گرفتند و بدون اینکه کسی از من بخواهد یا توقعی داشته باشد، هر روز ...
فیلم حیرت آور مرد 3 زنه ایرانی در تلویزیون / ازدواج سرگرمی منه !
ازدواج متوجه شدم که قبل از ازدواج مان ایشان ازدواج موقت داشت. البته وقتی ازدواج کردیم هم همسر صیغه ای داشت. برای اینکه از بودنش با هر زنی جلوگیری کنم و اینکه خسته شده بودم از بس به من گفته بود برایم زن دوم بگیر، تصمیم گرفتم برایش زن بگیرم. یادم می آید که یک روز بلند تابستانی بود، من تنها در خونه بودم و بچه ها تهران منزل پدرم بودند و همسرم یک خانمی را به خانه آورد و به من گفت: برو بیرون ...
شکست عشقی از من قاتل ساخت
کردم و مقداری پس انداز برای خودم جمع کردم. بعد مغازه زدم اما اتفاقات تلخ کودکی روی رفتارم اثر گذاشته بود؛ بی ادب و بدون اعصاب بودم و به همین خاطر ورشکسته شدم. برگشتی خانه؟ نه. رفتم مشهد پیش خاله ام و آنجا در 20سالگی ازدواج کردم اما همسرم خیانت کرد و با یک بچه طلاق گرفتم. باز ازدواج کردی؟ من عاشق دخترخاله ام بودم اما خاله ام می گفت که نمی شود به دلیل بی پولی با دخترش ...
یادی از فریدون مشیری به مناسبت سالروز درگذشتش | شاعر شعر کوچه
به گزارش شهرآرانیوز ، او درباره تاریخ و محل تولد خود گفته بود: بنده در سی ام شهریورماه 1305 در تهران به دنیا آمدم. تا هفت سالگی در تهران تا کلاس دو و سه ابتدایی به مدرسه رفتم و به علت مأموریت پدرم در خراسان، ما به مشهد منتقل شدیم و تا کلاس دهم در مشهد بودیم. شهریور 1320 که همه از هر جا به سویی می گریختند و روس ها هر روز مشهد را بمباران می کردند، ما دوباره به تهران، زادگاهمان برگشتیم و من بقیه ...
روایتی کوتاه از معصومه موسویان، نویسنده ای که زندگی را به سبک دلش می نویسد
کانون پرورش فکری شدم. چندین بار در مسابقات استانی داستان هایم رتبه آوردند. بزرگ تر که شدم اطرافیان می گفتند صدایم خوب است و می توانم مجری تلویزیونی بشوم اما نشدم چون وقتی برای تست یک برنامه تلویزیونی رفتم، از دیدن آن همه مرد و زن با نگاه های سنگین که منتظر بودند صدای من را بررسی کنند، چنان حجمی از شرم را تجربه کردم که رفتم و پشت سرم را هم نگاه نکردم. در ادامه حتما بخوانید گفتگو با دختر ...
شهیدی که از سرباز دشمن بخاطر خانواده اش گذشت
رزمنده گردید. شهادت خط معروف به خط 60 در منطقه شرهانی یکی از پرخطرترین نقاط بود و سه سنگر داشتیم که بوسیله کانالی به سنگر استراحت وصل می شد و من در سنگر مشغول استراحت بودم که یکی از سربازان مرا با هیجان بیدار کرد و گفت که اسماعیل هنوز به سنگر نگهبانی نیامده شاید خمپاره هایی ... یک باره حرفش را قطع کردم، از جایم بلند شدم و سراسیمه به طرف سنگرهای نگهبانی رفتم در راه دیدم که ...
شوهرم که بیمارستان بستری بود چند شب رفتم خونه دوست پسرم/ از خیانت به شوهرم پشیمانم ولی...!
این زن وقتی شوهرش در بستر بیماری بود دست به خیانت زنانه زد و زمانی برای جبران خیانت زنانه پشیمان شده بود که شوهرش فوت کرد. این زن جوان از خیانت زنانه پشیمان بود ولی راهی برای جبران گذشته های تلخ پیدا نمی کرد. خیانت زنانه این زن با ندیم زندگی اش را به تباهی کشاند. با “ندیم” در یکی از شبکه های اجتماعی آشنا شدم ظاهر جذابی داشت و از من جوانتر بود. به او در مورد تاهلم چیزی نگفتم و تبادل ...
اولین عکس از شوهر اسید پاش زن تهرانی / انگیزه اش چه بود؟
به گزارش رکنا، همسرم هرروز غر میزد هر روز دعوا داشتیم تا اینکه رفت و درخواست داد چون بودم خیلی زود طلاق اش را گرفت از وقتی جدا شدیم او با دو فرزندم مرا از خانه طرد کردند هر بار که به سراغش می رفتم مرا بیرون می کرد بار ها و بارها از او خواستم تا من را ببخشد به او گفتم که ترک میکنم و دوباره زندگی امان را شروع کنیم اما او می گفت که هرگز تو ترک نمیکنی حرف هایم را قبول نداشت این 3 ماه لعنتی گذشت و من ...
برنده ای به رنگ اندرزگو
با تعجب گفت یعنی این همه پاورقی و منابع را ایشان خودشان به تنهایی کار کرده اند. گفتم بله. گفت تا به حال اسم ایشان را نشنیده بودم. گفتم خیلی عادت به طرح اسم خودشان ندارند، وگرنه کتاب داستانهای پراکنده شهید دستغیب را که منتشر کردند، من هنوز مدرسه نمی رفتم. چند روز بعد، از مجمع ناشران با من تماس گرفتند. زود فهمیدم آنها هم چون پدر را نمی شناختند، دچار اشتباه شده اند. جالب آنکه این اشتباه ...
درگیری خونین شاگرد و صاحبکار بر سر یک زن
هم درگیر شدیم و او هم مرا اخراج کرد. روز گذشته از خانه ام خارج شدم که ناگهان صاحبکارم را مقابل خودم دیدم. او یک قمه در دست داشت و در حالی که ناسزا می گفت به من حمله کرد وقتی مرا مجروح کرد سوئیچ خودروام را به زور گرفت و بعد هم خودروی پرایدم را سرقت کرد و رهگذران با دیدن این صحنه با پلیس تماس گرفتند. با شکایت مرد جوان، تحقیقات به دستور بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران آغاز ...
بخاطر پدرم از خانه فرار کردم | وقتی خواب بودم به من ....
طوریکه باعث شد افت تحصیلی پیدا کنم پدرم هربار مرا به شدت سرزنش می کرد دعواهای ما هر روز بیشتر می شد در این مدت به پسری بنام فرید در راه مدرسه دوست شده بودم او به حرف هایم گوش می کرد و محبت می کرد تا اینکه یک روز بعد از درگیری که با پدرم داشتم قید همه چیز را زدم و ازخانه فرار کردم و به خانه فرید رفتم. او 27 سال بود آنطور که خودش می گفت تنهایی زندگی می کرد و در یک پیتزا فروشی پیک موتوری بود ...
پیامک ناشناس زندگیم را نابود کرد/ شوهرم با دختر منشی ...
زن جوان درباره سرگذشت خود گفت: پدر و مادرم که فرهنگی هستند خیلی علاقه داشتند من تا مدارج علمی بالا تحصیل کنم اما زمانی که 15 سال بیشتر نداشتم عمویم مرا برای پسرش خواستگاری کرد وقتی پدرم به او پاسخ منفی داد 5 عموی دیگرم یک صدا پدرم را به باد انتقاد گرفتند که رحیم را به خوبی می شناسیم و نیازی هم به تحقیق نداریم از سوی دیگر فامیل هستیم و آبروی یکدیگر را حفظ می کنیم. شوهرم دست حدیثه را ...
زندگی مرا برای خوشبختی پسرشان تباه کردند | شوهرم با زنی بزرگتر از خودش رابطه داشت | پسرخوانده ام مرا کتک ...
به گزارش همشهری آنلاین، زن 45 ساله که برای شکایت از پسرخوانده اش وارد مرکز انتظامی شده بود، با بیان اینکه 20 سال برای پسرخوانده ام زحمت کشیدم تا به سن جوانی رسید اما اکنون مرا کتک می زند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که یکی از همسایگان قدیمی مادربزرگم، مرا برای پسرش خواستگاری کرد. آنها به قدری از اخلاق و کمالات جاهد سخن گفتند که من ...
سال ها به شوهرم دروغ گفتم تا آخرش مچم را گرفت!
اما اکنون بعد از هفت سال زندگی مشترک همه پنهان کاری هایم لو رفته و شاهین درحالی قصد دارد مرا طلاق بدهد که متوجه شده است پسری 26 ساله دارم و ... زن 49 ساله با بیان این که در این سال ها همواره عذاب می کشیدم اما از افشای این راز به شدت وحشت داشتم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 19 ساله بودم که اصغر به خواستگاری ام آمد ولی پدر و مادرم بدون هیچ گونه تحقیق ...
خیانت همسرم را شاید ببخشم اما آن زن خائن خواهرم بود و...
ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که ...
زن مقتول اغفالم کرد که در قتل شریکش شوم
خودش که قاتل شد هیچ، مرا هم بدبخت کرد. از زندگی ات بگو؟ از هفت سال قبل معتاد به هروئین، حشیش، دارو و قرص شدم، سرقت، زورگیری و خرید و فروش مواد را را هم انجام دادم. 20 تا 30 مرتبه هم زندانی شدم. به خاطر اعتیاد و خلافکار بودنم یک سال قبل زنم طلاق گرفت و در املاک پدرم کار می کردم. چطور با زن مقتول آشنا شدی؟ شش ماه قبل از قتل، او به املاک مان آمد و خواست برایش زمین یا آپارتمان ...
کار کثیف این مرد با زن حامله اش خبرساز شد+ عکس
ماجرا شدند و با شکستن در واحد آپارتمانی وارد پذیرایی شدند. من هم از این فرصت استفاده کردم و از آن جا گریختم اما فکر خودکشی رهایم نمی کرد دیگر خسته شده بودم و قصد داشتم خودم را نیز نابود کنم! به این دلیل، از بولوار مجیدیه به سمت میدان بار سپاد رفتم و در جست وجوی موادی بودم که بتوانم با مصرف آن ها خودکشی کنم. ابتدا به یک فروشگاه عطاری رفتم و مقداری مرگ موش و قرص به بهانه از بین ...
پدر نابینایی که به کمک دخترانش مخترع و صنعتکار شد
لا دختر دوم شاه پلنگی است که سال ها حکم راننده و حسابدار پدر را داشته است. وی می گوید: برای خرید مواد اولیه کارگاه، فروش و بازاریابی قطعات و رفت و آمد به کارگاه و بازار پدرم را همراهی کردم. کارخانه در کیلومتر 22 جاده مخصوص کرج بود و گاهی روزانه 3 بار این مسیر را با پدر می رفتم و بر می گشتم. وی از 8 سالگی کنار پدرش فعالیت صنعتی خود را شروع کرده و دستگاه ورقه نسوز از ابتدا با طراحی و کمک او و پدرش ش ...
چرا زنان برای این کارها سرزنش می شوند؟
کمتر زمانی برای پخت غذا و استراحت پیدا می کردم. در نزدیکی خانه ام کافه/رستورانی وجود داشت و چند باری اواخر عصر یا در ابتدای شب برای خوردن همبرگر به آن جا می رفتم. هربار تمام زمانی که آن جا بودم، تبدیل به عجیب ترین بخشِ آن کافه می شدم و تمام مشتریانِ حاضر یا جدید به من چشم می دوختند. یادم هست که ناخودآگاه احساس می کردم در حال انجام کاری ناپسند هستم. بارِ آخری که برای صرف غذا به آن مکان ...
مریم مومن بلاخره عروس شد | رونمایی مریم مومن از حلقه ی جواهر میلیاردی اش همه رو آچ مز کرد
محله قروه درویش به دنیا آمد و حالا می گوید با افتخار تورک زبان هستم . شیطونی و بازیگوشی دوران کودکی اش آنقدر زیاد بود که پدرش او را (اوغلوم) پسرم صدا می زد. تک فرزند خانواده می باشد گرچه پدر نی نواز و هنرمند و مادرش اسب سوار است اما به شدت مخالف ورود وی به عرصه بازیگری و انجام کار هنری بودند. همه جا از اصالتم گفته ام و تا 8 سالگی در اردبیل بودم. عشق من به بازیگری از 5 سالگی شروع شد که ...
قتل شوهر مولتی میلیاردر به خاطر رابطه پنهانی
شود و همه اموالش را تصاحب کند. به من پیشنهاد داد در قتل شوهرش کمکش کنم، اول قبول نکردم، اما بعد مرا وسوسه کرد و من هم قبول کردم. چقدر پول پیشنهاد داد که وسوسه شدی؟ پولی پیشنهاد نداد و من در این قتل چیزی گیرم نیامد. او یک بار 500 هزار تومان پول به من قرض داد که پس دادم. دو تا هم کادو در روز تولدم و روز مرد برای من خرید. روز تولدم یک گوشی تلفن همراه گرانقیمت و روز مرد هم یک ساعت ...
سرنوشت شوم زن متاهل که فقط به فکر ظاهرش بود / پشیمانی پس از خیانت و گرفتار شدن در تله مرد پولکی
سرکه می جوشید. می دانستم دست بردارم نخواهد بود. موضوع را به مادرم اطلاع دادم . پدرم و برادرم با آن آدم مزاحم صحبت کردند و سرجایش نشست. ولی شوهرم متوجه شده و اختلاف جدی پیدا کرده ایم. کارمان به کشیده است. مرکز مشاوره آمده ام. خسته شده ام. می خواهم اشتباه گذشته را جبران کنم. امیدوارم شوهرم مرا ببخشد. به این نتیجه رسیده ام بزرگترین سرمایه یک زن درکنار حفظ جوانی و زیبایی اش، احترام، حیثیت، حجاب، عفت و اعتمادی است که به او دارند و باید خودش مراقب خودش باشد. کدخبر: 939071 1402/08/02 06:28:46 لینک کپی شد ...
خواندن این مطلب برای افراد زیر 18 سال مفید نیست | کارآگاهان راز اجساد مثله شده را چگونه کشف می کنند؟
یک کارد برداشتم و به مجید حمله کردم. حالم را نمی دانستم و اختیارم را از دست داده بودم. آن قدر عصبانی بودم که چیزی نمی فهمیدم. چند ضربه به مجید زدم و او روی زمین افتاد. وقتی افتاد تازه متوجه شدم چه کاری کرده ام اما خیلی دیر شده بود . او ادامه داد: وقتی جنازه غرق در خون مجید را روی زمین دیدم، تازه یاد سیما افتادم. او خانه بود و همه چیز را می دانست. اگر آنطوری خانه را رها می کردم و می رفتم ...