سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف به 2 قتل در یک ساعت
با متهم چه شد که دست به 2 قتل زدی؟ در قتل اول مست بودم و با دوست هایم و دوست دخترم مشغول مصرف مشروب و قلیان کشیدن بودیم. دوست مقتول به دوست دخترم متلک گفت، من هم سر این موضوع دعوا راه انداختم و چاقویم ناخواسته به مقتول اصابت کرد. بعد از جنایت چه کردی؟ قاچاقی به استانبول رفتم و در آنجا از توریست ها سرقت می کردم و گاهی اوقات هم خفتگیری می کردم. مدتی در استانبول بودم ...
جزئیات قتل فجیع یک زن با چکش!
متهم روبه روی قضات ایستاد گفت: قتل همسرم را قبول دارم. من به مواد مخدر معتاد بودم و همسرم مخالف مصرف مواد مخدر بود. آن روز می خواستم تریاک بکشم. اما همسرم به من اجازه نداد و سر این موضوع با هم درگیر شدیم. من که عصبانی شده بودم با چکش به سرش ضربه زدم و سپس او را به سمت نرده ها هل دادم. بعد از مرگ همسرم او را به حیاط بردم و نردبان آهنی را روی سرش قرار دادم تا همه فکر کنند نردبان روی سر همسرم سقوط کرده و موجب مرگش شده است. من حالا از مرگ همسرم پشیمان هستم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به درخواست اولیای دم، وی را به پرداخت دیه و 8 سال زندان محکوم کردند. ...
قتل زن فیلمبردار به خاطر قولنامه باغ
دوستان دامادم با او آشنا شد. حدیث موضوع را با من در میان گذاشت و متوجه شدم او همسر و دو فرزند دارد. مسعود به من می گفت: عاشق دخترت هستم. به دخترم خیلی التماس کردم با او ازدواج نکند چون با خون دل او را بزرگ کرده بودم. برایش ماشین خریده بودم و دستش هم در جیب خودش بود. خودم هم از او حمایت می کردم که این شبهه ایجاد نشود به خاطر پول با مسعود ازدواج می کند. اما حدیث گفت عاشق مسعود هستم. کاری ...
در دربی تهران بین یحیی و جواد باید نرده بکشید
می خواهم بگویم علی سامره عزیز زمانی که ما تیشرت و شلوارک می پوشیدیم تمام شده و الان سنی از ما گذشته و هواداران هم چشم و گوش شان به صحبت های امثال من و شماست. من باز هم می گویم، خودم ته حاشیه بودم اما در زمان بازیگری. با خودشان صحبت کردی؟ نه، من چه باید بگویم. یحیی، افشین، جواد و علی سامره همه دوستان ما هستند. باور کنید فوتبال اینقدر هم ارزش ندارد که مدام علیه همدیگر حرف می زنند. از ...
دختر 7 ساله قربانی خیانت مادر شد | عاقبت دردناک رابطه نامشروع با زن متاهل؛
ادامه سامان در جایگاه قرار گرفت. او گفت: مادر بهار او را کتک می زد. دختر را تا سرحد مرگ می زد. من و لیلی سرکار می رفتیم و بهار بیشتر وقت در خیابان بود. من از اینکه دختربچه به خیابان برود بدم می آمد. او را دعوا می کردم، اما هرگز داغش نکردم. مادرش بچه را با قاشق داغ می کرد. او را اذیت می کرد و کتکش می زد. من همیشه به او می گفتم بچه را نزن، اما همیشه سر بچه را به دیوار می کوبید. آن روز هم از دست بهار ...
دفاع مهندس رضا دیشیدی از تخریب بافت اطراف حرم مطهر رضوی
پست سازمانی برای من نبود. من امضا می کردم: مهندس آستان قدس: دیشیدی ؛ وگرنه آنجا مهندسی نداشت. من حالا دیگر می توانم بگویم تنها مدیر ذوحیاتین این مملکت هستم؛ چون هم معاون فنی پیرنیا بودم و هم به نوعی معاون ولیان. بعد از انقلاب اسلامی هم 23 سال معاون آقای طبسی بودم و یک روز آمدم سر کار و با ما خداحافظی کردند و بازنشسته شدم، بنابراین هم در آن دوره و هم در این دوره خدمت کرده ام. بازرگان وسط ...
قاتل نجات یافته از قصاص سفیر صلح و سازش می شود | ماجرای شگفت انگیز قاتلی که بعد از 27 سال بخشیده شد
قبل در جریانیک درگیریناخواسته جان مردی را گرفتم. من آن زمان 21 سال بیشتر سن نداشتم و تازه ازدواج کرده بودم. آن روز برسر یک کل کل کردن ساده در نزدیکی مغازه ام با مردی دعوایمان شکل گرفت. من مغازه فست فودی داشتم و زندگیم رو به روال بود اما انگار صاعقه زد به زندگیم و همه چیزویران شد. آن روز در درگیری مقتول با چاقو تهدیدم کرد و من هم برایترساندن او چاقویی از مغازه ام برداشتم اما این درگیری پایان تلخی ...
نخبه پزشکی گیلانی: اگر پزشک نمی شدم، حتما فوتبالیست می شدم
و این رشته بسیار علاقه مند بودم و هستم. *موفقیت را چگونه معنا می کنید و تاثیر شرایط و دیگران در کسب موفقیت چقدر است؟ به نظر من موفقیت یک چیز شخصی است، کلیت موفقیت این است که هر روز بهتر از دیروز باشد و خود شخص باید بخواهد که موفق باشد. در مورد تاثیر دیگران در موفقیت بنده باید گفت، موفقیت یک فرد بازتاب تلاش های مجموعه ای از افراد است، تا دوران دانشگاه حمایت های خانواده بسیار ...
نقشه شوم داماد در جشن عقدکنان | با کت و شلوار دامادی به در خانه معشوقه اش رفت و...
با چشمانی اشک آلود به جشن عقدکنان برگشتم و اینگونه با مینا نامزد شدم. هر روز بهانه می گرفتم و با مشاجره های گوناگون کارمان به قهر وآشتی می کشید. خیلی زود صاحب پسری شدیم اما رفتارهای تلخی با مینا داشتم. او همه تلاشش را می کرد تا رضایت مرا جلب کند. به مردی خودخواه و مستبد تبدیل شده بودم و با همسرم مانند یک خدمتکار رفتار می کردم. مینا مانند پروانه دورم می چرخید و ابراز محبت می ...
دیدم دانشجویان دختر و پسر دست می دهند و روبوسی می کنند، منقلب شدم!
چشمم به بیرون از فضای نمازخانه افتاد و دیدم که متاسفانه دختران و پسران رفتارهایی انجام می دهند که در شان دانشگاه نیست. دانشجویان با یکدیگر دست می دهند، روبوسی می کنند و... انگار که محرم هستند و اینجا دانشگاه نیست. دیدن این رفتارها برای من خیلی سخت بود و واقعاً متاثر شدم. جمشیدیها افزود: وقتی که نماز تمام شد و از حسینیه بیرون آمدم فکر می کردم که حتما این وضعیت تمام شده، اما متاسفانه دیدم ...
شهید گمنامم من را پیدا کرد/ مازیار علاقه زیادی به امام حسین (ع) داشت + فیلم
را می خوانید. مریم احمدی مادر شهید مازیار کریمی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی حیات بیان کرد: شهید مازیار کریمی در ایران متولد شد. بعد از چند سال از تولدش به افغانستان رفتیم و پسرم در شهرستان هیرمند آن کشور 14 سال خدمت کرد. وی افزود: بعد از خدمت سربازی پسرم برای ازدواجش پیش قدم شدم و با چند نفر صحبت کردیم و بعد از گفتگو او هم قانع شد که ازدواج کند. برای خرید ازدواج آماده بودیم که ...
پیام شهدا| همیشه گوش به فرمان امام باشید
ملاکلا تابعه شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.. ما در زمانی زندگی می کنیم که یزیدیان زمان در برابر حسینیان به مقابله و جنگ برخاستند و حسین زمان یعنی روح الله فریاد هل من ناصر ینصرنی سر می دهد و اگر ما به آن لبیک نگوییم پس چه کسی می خواهد لبیک بگوید. در هنگامی که هر روز هزاران کودک خردسال و جوانان و پیرمردان و زنان کشور های فلسطین و لبنان و دیگر نقاط آواره هستند و در یک لحظه همه آن ها به خون ...
نامه های عاشقانه فرانسوی پس از 265 سال باز شدند/ عشاق قرن هجدهمی به هم چه نوشته بودند؟
زندگی سرنشینان کشتی و خانواده هایشان در سا ل های میانی سده هجدهم به دست می دهد؛ از همسر یک افسر ارشد نیروی دریایی گرفته تا مادری مسن که از پسرش برای خبر نگرفتن گله می کند. در یکی از این نامه ها ماری دوبوسک به همسرش لوئی شامبرلن ، ستوان یکم یک کشتی جنگی فرانسوی در سال 1758، می نویسد: می توانم تمام شب را صرف نوشتن برایت بکنم... من همسر وفادار ابدی تو هستم. لوئی هرگز این نامه را ...
اعتراف هولناک پسر 21 ساله به 2 جنایت
: من در پرورشگاه بزرگ شدم و نمی دانم خانواده ام چه کسانی هستند. از بچگی در پرورشگاه بودم و بزرگ تر که شدم در مورد پدر و مادرم پرسیدم. یک عده گفتند پدر و مادرم مرده اند. عده دیگری گفتند من سر راهی هستم. وقتی از پرورشگاه بیرون آمدم شروع به سرقت و دزدی های خرد کردم و چند باری هم دستگیر شدم و سابقه دارم. الان هم خیلی عذاب وجدان دارم و پشیمانم. از خانواده هر دو مقتول خواهش می کنم من را ببخشند، به خاطر وضع ...
مصاحبه ای از مجاهد خذیراوی؛ استعدادی که با حضور در یک مهمانی نابود شد
.... لورکوزن هم به من پیشنهاد داده بود. * در بازی با تراکتورسازی توسط علی آذری مصدوم شدم. بماند که بعضی ها گفتند شاید تو را عمدی زده باشد که من اصلاً این حرف را قبول نکردم. آن بازی باعث شد تا من از رسیدن به آرزویم محروم شوم. بعد از مصدومیت رفتم بیمارستان میلاد عمو نصی آمد بالای سرم گفت مجاهد کل فوتبالت از دست رفت. راست می گفت همه چیز را از دست دادم. * می شد با پول آن انتقال ...
خاطره گویی در حالت مستی راز 2 قتل را بر ملا کرد
نگران قتل اول بودم و می ترسیدم شناسایی شوم، اما هرگز فکر نمی کردم در قتل دوم دستم رو شود، اما آخرش همان مستی راز دو قتل را بر ملا کرد. گفتگو با متهم اردلان سابقه داری؟ بله، من سابقه سرقت و درگیری دارم و چند باری هم در سال های قبل بازداشت شده و به زندان رفته بودم، اما جرمم خیلی سنگین نبود و زود آزاد شدم. شما 21 سال سن داری، فکر می کنی چرا باید الان دو قتل در پرونده ات باشد ...
مهاجر یا آواره سرزمین مقدس
برادرم گذاشته بودم که چیزی را نبینم. سکوت می کند، انگار که سایه سنگین آن روز دوباره برایش تداعی شده است، بعد از چند دقیقه می گوید: بگذار با جزئیات از آن روز نگویم، چون خیلی سخت است؛ سال ها سعی کردم آن روز را فراموش کنم. اما باز هم وقتی مثل این روزها سایه سنگین ج.ن.گ روی وطنم می افتد، دوباره همه چیز بر سرم آوار می شود. یاد لحظه ای می افتم که پیکر پدر و مادرم را غرق خون در کنار هم دیدم ...
نجات قاتل از چوبه دار پس از ده سال
ناباوری متوجه شدم من 500 هزارتومان به او بدهکار هستم. هرچند روی کاغذ همه حساب و کتاب ها درست بود، اما این بدهی را قبول نداشتم. روز حادثه او و دوستش به مقابل خانه مان آمدند و وی طلبش را می خواست. من که خیلی عصبانی شده بودم بعد از درگیری لفظی دست به سلاح شدم. قصد من کشتن او نبود فقط می خواستم بترسانمش، اما ناخواسته کشته شد. متهم به بازسازی صحنه قتل پرداخت و با تکمیل تحقیقات در دادگاه ...
کلیک اشتباهی کل حساب بانکی را خالی کرد
پیامک آمد، مثل پیامک سامانه ثنا بود به نظرم؛ من هم بدون اینکه شک کنم، از آنجا که منتظر پیامک بودم، روی لینک ارسالی کلیک کردم و باقی قضایا. زن نفسی چاق می کند. گوشه چادرش را صاف کرده و آهی می کشد و می گوید: چه برایت بگویم...همه پس انداز حقوقم در این چند سال را خالی کردند و بردند؛ به همین راحتی... خودم باعث شدم...خودم! پسرش بطری آب را باز کرده و به مادر می دهد و در حالی که سعی دارد مادرش را ...
بندبازی روی دریای آتش!
و صدابرداری و تنظیم موسیقی آنها درست است که نسخه صوتی شان حتی از نسخه چاپی هم بهتر از آب در آمده. در عین حال انسان امروز شاید وقت برای گرفتن کتاب در دست نداشته باشد اما در ترافیک یا حین ورزش و یا قبل از خواب دوست داشته باشد که به یک کتاب صوتی گوش دهد. من خودم خواندن کتاب ها و نمایشنامه های زیادی را مدیون ترافیک تهران هستم! بله! همین انتشارات کتاب کوچه به زودی تاریخ آلمان به طنز را هم ...
شش روایت خواندنی از سبک زندگی شهدای مدافع حرم
. مطمئن بودم که نمی خواند، اما نمی دانم چرا آن نامه را خوانده بود. من در نامه، شهادت صادق را از آقا امام حسین (ع) خواسته بودم و نوشته بودم: آقا جان تو را به جان خواهرت زینب(س) قسمت می دهم که تمام مسلمانان مشتاق را در نزد خداوند، به نهایت سعادت، ارج و قرب واسطه شوی. در ادامه هم نوشتم: اماما! صادق، پاره تنم در مسیر تو قدم گذاشته است، او را به تو می سپارم! آقا جان! صادقم آرزوی شهادت در سر دارد و برای او ...
پیک رستوران، به خاطر رفیقش قاتل شد
. 12 روز زندان بودم و بعد از آزادی هم مدتی بعد به خاطر شرب خمر و عربده کشی به زندان افتادم و بعد از آزادی با خودم عهد کردم دور خلاف را خط بکشم. من پیک موتوری هستم و در رستورانی کار می کنم. آن شب داشتم غذا به خانه مشتری می بردم که وحید تماس گرفت و گفت می خواهد یک نفر را گوشمالی دهد، اما تنهاست، وقتی هم اسم پول را آورد قبول کردم و چاقو و قمه برداشتم و داخل پارچه ای پیچیدم و راهی قهوه خانه وحید شدم و از آنجا به محل درگیری رفتیم. منبع: روزنامه ایران ...
پسری که عاطفه 15 ساله را با فریب در مخفیگاه خلافکاران گروگان گرفت
پایگاه خبری رکنا نوشت: زن 40 ساله ای که برای پیگیری پرونده عاملان فریب دخترش به مشهد آمده بود، درباره این حادثه تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: من کارمند یکی از ادارات دولتی هستم و همسرم نیز از مدیران سرشناس یکی ازشهرهای شمالی کشور است به همین دلیل کمتر با دخترم در ارتباط بودم و او مدام در منزل تنها می ماند تا این که حدود یک سال قبل به رفتارهای دختر 15 ساله ام مشکوک شدم ...
سقوطی که به زندگی وصل شد
...، زنی که افراد گمشده را پیدا کرد، درباره پرش جونز از پل میخواند و تنها در شش روز، پدرش را پیدا کرد. جونز که نام پدرش را فاش نمی کند یا نمی گوید کجا زندگی می کند، در این باره گفت: پیدا کردن پدرم از این پل غیرممکن تر از زنده ماندن من از پرش از روی پل بود. او گفت: من پدرم را نمی شناسم، اما می دانم که او را دوست دارم، این همه چیز را تغییر داد. من نمی دانم چگونه آن را توضیح دهم. می خواهم اینجا باشم تا به فرزندانم کمک کنم. می دانم که اکنون هیچ چیز مرا پایین نخواهد آورد. در تمام زندگی ام هرگز این احساس را نداشتم ...
از رفتن فرزندم به جبهه تا بهبودی کامل از مجروحیت مخالفت کردم/ابوالقاسم مقید به اقامه نماز اول وقت بود
قزوین_به گزارش بسیج، آنچه می خوانید ناگفته های پدر شهید ابوالقاسم رضائیون از فرزندش است که تقدیم حضورتان می شود. ابوالفضل رضائیون پدر شهید ابوالقاسم رضائیون می گوید: متولد 1305 در قزوین هستم. به غیر از خودم یک خواهر و یک برادر در خانواده بودم. پدرم خواربارفروش، مذهبی و مقید به انجام احکام اسلام بود، روابط اجتماعی خوبی با مردم داشت، یک ساله بودم که پدرم فوت کرد. به همین دلیل برای تامین ...
کشیشان برزیلی میزبان طلبه ی قمی جهت اجرای برنامه ی دانش آموزی در کلیسا +فیلم
به گزارش ردنا ( ادیان نیوز )، عصر یکشنبه بود و روز تعطیل، از طرف پدر روحانیِ کلیسا آقای ریکاردو (Padre Ricardo) برای اجرای برنامه ی دانش آموزی، به بزرگترین کلیسای کاتولیک های شهر گوارانتا دو نورچی (Guarant do Norte) در ایالت ماتوگُروسو (Mato Grosso) نزدیک به ایالت و جنگل های انبوه آمازون – برزیل، دعوت شدم. تا خواستم از کوچه و خیابان های شهر عبور کنم و به کلیسا برسم، عملاََ هوا تاریک شد و وقتی ...
مرد جوانی که بعد از 17 سال ، آخر هفته قصاص می شود ؛ من بی گناهم !
قبول نشد. بخاطر همین مدتی از یکدیگر فاصله گرفتیم و ماه ها از او خبر نداشتم تا اینکه فهمیدم به قتل رسیده است. پدرش می گوید تو چون دوست صمیمی اش بودی می دانی چه کسی او را کشته است و به همین دلیل از 17 سال قبل اسمم به عنوان متهم این پرونده مطرح و دستگیر شدم. مقتول چطور به قتل رسیده است؟ زمانی که این حادثه اتفاق افتاد من دانشجوی رشته کامپیوتر بودم. دوستم هم راننده بود. معلوم نیست ...
شفا با صدای ساز تجویدی
به من داده بودند. این نوازنده بیماری را شفا داد! شبی که با دوستانم از محله ای می گذشتم، متوجه شدم که خانمی روی سکوی خانه اش نشسته و در حالی که با شنیدن صدای فلوتم به شدت گریه می کرد به سراغم آمد و گفت: دختری دارم که به سختی بیمار و در خانه بستری است و قادر به صحبت نیست. پزشک معالجش از بهبود او قطع امید کرده اما زمانی که می توانست صحبت کند، همیشه میگفت: مادر! بگو ساعت بیاید و برایم ...
9 راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد
انداز بخشی از حقوقم هستم و رویای لحظه ای را در سر دارم که نامه ای بسیار کوتاه برای همسر و خانواده ام بگذارم و سوار هواپیما شوم و این کشور و این زندگی را برای همیشه ترک کنم. من فرزندی ندارم پس هیچ چیز من را به ماندن و ادامه دادن وسوسه نمی کند." من از مرگ برادر بزرگ ترم خوشحال هستم "این راز بزرگ زندگی من است و می دانم هیچ وقت اطرافیانم و به ویژه مادرم از آن آگاه نخواهند شد. برادر ...