سایر منابع:
سایر خبرها
روایت تاثیرگذار این راننده تاکسی اشکتان را درمی آورد
دانشگاه به قیمت {تاکسی} ازت پول میگیرم. حقیقتا هم دلم شکست از دیدن اینکه یه نفر از صبح تا شب و شب تا صبح باید دنبال دراوردن یه لقمه نون باشه هم با دیدن دخترش که اینجوری با عشق کمک پدرش میکرد خوشحال شدم. بخاطر اینکه اولین مسافرش بودم کرایه رو دو برابر بهش دادم و گفتم خدا کنه دستم برات خوب باشه. پ ...
نقشه عجیب پدر؛ ربودن فرزند به خاطر مهاجرت!
صدا کنم، مرا می کشند. فکر کردم سارق هستند، گفتم هر چه پول دارم می دهم مرا رها کنید، اما قبول نکردند. بعد از اینکه کتکم زدند، دستمالی را روی دهانم گذاشتند که بلافاصله بی هوش شدم. آدم ربایی یک میلیاردی شاکی گفت: نمی دانم چند ساعت بی هوش بودم، به خودم که آمدم متوجه شدم در باغی در اطراف تهران زندانی شده ام. مردان ناشناس مدام مرا شکنجه می دادند و تهدید می کردند اگر خانواده ات به ...
نقشه شوم قتل در یک قرار صوری! +جزئیات
. از شدت ناراحتی به خانه مادرم رفتم و دیگر برنگشتم. کامران مدام با من تماس می گرفت، من هم ناراحت بودم و جواب نمی دادم. مادرم گفت به کامران بگو به پارک برود و با برادرت صحبت کند؛ اما نگو برادرت می خواهد با او حرف بزند؛ بگو خودت می خواهی در پارک او را ببینی تا کامران قبول کند به محل قرار بیاید. من هم همین را به کامران گفتم. بعد سپهر گفت با کامران صحبت می کند تا دست از این کارهایش بردارد. حرفش را باور ...
درگیری ناموسی منجر به نابینا شدن دوست قدیمی شد
پرهام به اتهام وارد کردن ضربه به چشم دوستش و نابینا کردن او به دادگاه آمده است. او از زندگی شخصی اش می گوید: چرا دست به چنین کاری زدی؟ نمی خواستم معین را کور کنم، من فقط با او دعوا کردم. چطور ضربه زدی که باعث کوری او شد؟ مشت کوبیدم. فکر نمی کردم مشتم تا این حد قدرت داشته باشد. دعوا بر سر چه بود؟ من به دختری علاقه داشتم ...
اجیر کردن آدم ربا برای منصرف کردن فرزند از سفر به آلمان
را سؤال کردند و وقتی گفتم پرهام هستم، دست و پایم را گرفتند و به زور به داخل خودرو بردند. یکی از آن ها چاقویی زیر گلویم گذاشت و تهدیدم کرد و دیگری هم پشت فرمان نشست و به سرعت حرکت کرد. هر چقدر التماس کردم فایده ای نداشت و در همان ابتدا پارچه ای روی بینی و دهانم گذاشتند که ثانیه هایی بعد بیهوش شدم. شکنجه های سخت وی ادامه داد: وقتی به هوش آمدم و چشمانم را باز کردم، متوجه شدم آدم ربایان ...
نیت شوم مرد همسایه برای دختر جوان/ دختر جوان: هنوز هم از ترس بر خود می لرزم!
حسرت داشتن پدر و مادر، موضوعی بود که در طول زندگی ام مدام با آن دست به گریبان بودم. اگرچه پدران و مادران معنوی زیادی داشتم که به کودکان بهزیستی سر می زدند و از نظر مالی به ما کمک می کردند اما لذت عاطفه و مهر و محبت پدر و مادر را هیچ وقت نچشیدم. خلاصه با همین رویاها و آرزوها در بهزیستی قد کشیدم و بزرگ شدم تا این که روزی پسری به خواستگاری ام آمد. او هم شرایطی مشابه وضعیت مرا داشت و در ...
پدر برای جلوگیری از مهاجرت پسرش به آلمان چه نقشه ای کشید؟ + جزییات
را که می خواستیم پرداخت کرده اند و بعد مرا بیهوش کردند که وقتی چشمانم را باز کردم نیمه جان در یک ساختمان متروکه بودم با دست و پای بسته و مردم به دادم رسیدند. یک روز قبل از سفر با این شکایت پرونده ای با موضوع گروگانگیری تشکیل شد و گروهی از ماموران تحقیقات خود را زیر نظر قاضی موسی رضازاده، بازپرس دادسرایجنایی تهران آغاز کردند. تیم تحقیق در ابتدا به محلی که پسر جوان ربوده شده ...
دوئل عشقی به خاطر دختر دستفروش
ضایعات جمع کن بود به من علاقه مند شده و از من خواست رابطه ام با فرامرز را به هم بزنم و با او دوست شوم، اما من قبول نکردم. روز حادثه من و فرامرز داخل پاساژ صحبت می کردیم که ناگهان مهرداد با چوب دستی وارد شد و به سمت فرامرز حمله کرد بعد با هم درگیر شدند. او چندین ضربه با چوب به سر فرامرز زد و او را هل داد که تعادلش را از دست داد و سقوط کرد. با اظهارات دختر جوان، بازپرس جنایی دستور بازداشت مهرداد و ادامه تحقیقات را صادر کرد. روزنامه ایران ...
تجاوز کثیف پدر تهرانی به دختر 10 ساله اش!
سال قبل وقتی که او 10 سال داشته بارها او را آزار و اذیت کرده است. تانیا می گفت این موضوع را بارها به نامادری اش گفته اما او حرف هایش را باور نکرده است. مرد میانسال گفت: من که از شنیدن حرف های برادرزاده نوجوانم شوکه شده بودم حرف هایش را باور نکردم و در این باره از همسر چهارم برادرم پرس و جو کردم. زن جوان می گفت تانیا چند بار در این باره به او حرفهای عجیبی زده اما وی حرف هایش را باور ...
تصویر آشنا| حاج همت: این همه رزمنده خوش تیپ! چرا از من عکس بگیری؟
) گرفته، اینگونه روایت می کند: تا آن روز حاج همت را ندیده بودم. در فرماندهی چشمم به رزمنده ای افتاد در کنار یک تانکر آب ایستاده بود و می خواست وضو بگیرد. چهار نفر در اطرافش بودند. ایستادم تا وضو گرفتنش تمام شود. نزدیک رفتم و پرسیدم: ببخشید من با حاج همت، فرمانده لشکر 27 محمدرسول الله(ص) کار دارم آن جوان خوشرو گفت: با همت چه کار دارید؟ گفتم: منظورم این است که می خواهم ایشان را ببینم . او گفت: من ...
روایت تلخ یکی از بازماندگان حادثه آتش سوزی کمپ لنگرود قبل از سوختن هم جهنم بود
24 روز قبل به این کمپ اومدم و پاک شدم. اون زمان، سنت (پولی که بابت هزینه سم زدایی و بستری و درمان در کمپ های ترک اعتیاد پرداخت می شود) برای یک دوره 28 روزه، 200 هزار تومن بود که حالا به 3 میلیون تومن رسیده. من هم 200 هزار تومن نقد به مدیر کمپ دادم و گفتم می خوام 10 روز بمونم و برم. قبول نکرد و گفت باید دوره 28 روزه رو کامل بمونی. 8 روز گذشت و طاقت نیاوردم و گفتم من میرم. گفتم من حتی به ...
جزییات یک کودک ربایی ناکام در جنوب پایتخت
چند پسر و دختر بچه افتاد. آنها سرگرم بازی بودند و یک لحظه تصور کردم آنها خواهر زاده و برادرزاده هایم هستند. با خودم گفتم که چرا بدون پدر و مادر هایشان در حال بازی هستند و باید آنها را فورا به خانه هایشان ببرم. وی ادامه داد: مواد کشیده بودم و حالت عادی نداشتم. توهم به سراغم آمده بود و می خواستم بچه ها را که کشان کشان به خانه خواهر و برادرهایم ببرم در حالیکه آنها بچه های غریبه بودند. این متهم پس از مطرح کردن این ادعای عجیب بازداشت شده و تحقیقات از او ادامه دارد. ...
ولایت مداری ویژگی مهم نسل ظهور است
آباده ( پانا ) - تلویزیون را روشن کردم تا گزارش های خبرنگارهای صدا و سیما را ببینم تا بتوانم تجربه کسب کنم یک روز اخبار صحبت های مقام معظم رهبری را پخش می کرد، دروغ چرا تا آن زمان پای صحبت های ایشان ننشسته بودم و فکر می کردم رهبر همیشه برای بزرگ ترها صحبت می کنند اما اشتباه فکر می کردم. درهمان لحظه شیفته صحبت کردن ایشان شدم و با خود گفتم ای کاش می توانستم برای یکبار هم که شده ایشان را ...
دختر 7 ساله قربانی خیانت مادر شد | عاقبت دردناک رابطه نامشروع با زن متاهل؛
را به دیوار کوبیده و این بچه جانش را از دست داده است. سامان گفت: من از دست بهار عصبانی شدم و او را زدم. سرش به دیوار برخورد کرد. لیلی که خیلی ترسیده بود او را به بیمارستان رساند، اما دخترک جان سپرد. بعد از گفته های متهمان، پرونده تکمیل و به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در جلسه رسیدگی به این پرونده مادر بهار و مرد مورد علاقه اش جزییات تلخی را از زندگی او بازگو کردند ...
روایتی از آزادسازی زندانیان جرائم غیرعمد در مشهد با کمک شهروندان
: گفت دست باجناقم است و می آورم. جلو چند شاهد رسید گرفتم که طلبش را داده ام. گذشت تا چهار ماه بعد که یک ابلاغیه برای من آمد به نام خانم همان سرمایه گذار. من سفته ها را بی نام داده بودم، برای همین هرچه گفتم این خانم طرف حساب من نیست و این شاهد و این امضا، کارگر نیفتاد و محکوم شدم. بازداشت شدم. 10 شب در بازداشتگاه بودم تا برادر بیچاره ام خودرو زیرپایش را به عنوان مال معرفی کرد تا من را به ...
عامل آتش سوزی کمپ ترک اعتیاد لنگرود دستگیر شد
با توجه به دلایل و مستندات پلیس به بزه انتسابی خود اعتراف کرد، افزود: متهم 28 ساله این جنایت هولناک، در اعترافات اولیه خود عنوان کرده است که حوالی ساعت 5 بامداد روز حادثه با بنزینی که از قبل تهیه کرده بودم از دیوار پشت کمپ وارد ساختمان شدم و اقدام به آتش زدن ساختمان کمپ کردم. بیشتر بخوانید: آتش سوزی در یک کمپ ترک اعتیاد با 26 کشته و 18 مصدوم شناسایی هویت قربانیان آتش سوزی کمپ ...
دیدم دانشجویان دختر و پسر دست می دهند و روبوسی می کنند، منقلب شدم!
چشمم به بیرون از فضای نمازخانه افتاد و دیدم که متاسفانه دختران و پسران رفتارهایی انجام می دهند که در شان دانشگاه نیست. دانشجویان با یکدیگر دست می دهند، روبوسی می کنند و... انگار که محرم هستند و اینجا دانشگاه نیست. دیدن این رفتارها برای من خیلی سخت بود و واقعاً متاثر شدم. جمشیدیها افزود: وقتی که نماز تمام شد و از حسینیه بیرون آمدم فکر می کردم که حتما این وضعیت تمام شده، اما متاسفانه دیدم ...
قتل برای فرار از سلطه شیطانی!
تهدید مرا مجبور کرد تن به خواسته شومش بدهم. ماجرا چطور لو رفت؟ میثم در این مدت برایم زیاد پیام می فرستاد از صبح شروع می کرد و تا شب ادامه داشت. یک روز صبح زود در حال پیام دادن به او بودم که همسرم شک کرد و ماجرا لو رفت. من هم مجبور شدم تمام ماجرا را به او بگویم. ابتدا حرف هایم را باور نکرد. آن قدر گریه و التماس کردم تا این که قبول کرد و خواست برای اثبات حرف هایم با او تماس بگیرم و ...
قاتلی که به 2 قتل در یک ساعت اعتراف کرد /سراپا عقده و کینه هستم
...> گفتگو با متهم چه شد که دست به 2 قتل زدی؟ در قتل اول مست بودم و با دوست هایم و دوست دخترم مشغول مصرف مشروب و قلیان کشیدن بودیم. دوست مقتول به دوست دخترم متلک گفت، من هم سر این موضوع دعوا راه انداختم و چاقویم ناخواسته به مقتول اصابت کرد. بعد از جنایت چه کردی؟ قاچاقی به استانبول رفتم و در آنجا از توریست ها سرقت می کردم و گاهی اوقات هم خفتگیری می کردم ...
قتل زن فیلمبردار به خاطر قولنامه باغ
البته قبلا یک زمین بود اما با هم کار کردند و سروسامانش دادند. بعد از ازدواج اما، مسعود چهره دیگری از خود نشان داد و حدیث هم از این موضوع ناراحت بود. یک روز که دعوای شان شده بود، با مادرش درددل کرد. مادر حدیث آه بلندی کشید و ادامه داد: گفتم مادر جان گریه نکن. دعوای زن و شوهری است. حدیث گفت مامان مسعود خیلی دروغ می گوید و پنهانکاری دارد. حدیث از دروغ متنفر بود و می گفت کلی خواستگار ...
فرار تازه داماد از سفره عقد برای ازدواج با دختر مورد علاقه اش
... خودروی صفر خارجی را که پدرم به عنوان هدیه ازدواج داده بود مقابل منزل آن ها پارک کردم و از آفرین خواستم با من به تالار بیاید تا او را به عنوان عروس به فامیل وآشنایان معرفی کنم ولی او مخالفت کرد. به همین دلیل پیشنهاد فرار را مطرح کردم اما باز هم قبول نکرد و من با چشمانی اشک آلود به جشن عقدکنان برگشتم و این گونه با مینا نامزد شدم. حالا دیگر هر روز بهانه می گرفتم و با ...
حاج قاسم دختر شهید را به آقای مدیر ترجیح داد + ویدئو
آمد سمت من و گفت بله کی من را صدا کرد؟ گفتم حاج آقا من بودم گفت چه شده من را صدا زدید؟ گفتم اینجا نمی شود سخت است. گفت خب این ها که من را رها نمی کنند بروید در ماشین من بنشینید تا من بیایم. بعد به یکی از همراهانش گفت این خانم را ببرید داخل ماشین تا من بیایم. من و ریحانه دخترم رفتیم. تا کمی خلوت شد. به راننده اش گفت سریع گاز بدهید و بروید بعد من در همین فاصله که در ماشین بودم با ایشان ...
رازهایی که این چند نفر فاش کردند، تکان دهنده شد!
هم برنداشت بدنم ، سالمِ سالم این مرحله رو رد کردم با حقیقتی که طرب تعریف کرد، احتمالا او تا کنون باید دستگیر میشد!: در سن 7 سالگی، یک دختر بچه ی 3 ساله رو دزدیدم آوردم خونه مون. چون قشنگ بود و می خواستم نگهش دارم برای خودم ساعید هم الکی الکی الگوی بقیه شد: برا مسابقات شعر نماز مدرسه از اینترنت شعر کپی میکردم و اینجوری 3 سال پشت سر هم نفر اول کشوری شدم و کلی جایزه گرفتم، تازه ...
بازداشت مرد شیطان صفت حین ربودن چند کودک خردسال
...، درخواست کمک کرد. وی گفت: خانه ام در یکی از خیابان های منطقه نعمت آباد در جنوب تهران است. لحظاتی قبل برای خرید از خانه ام خارج شدم و وقتی به کوچه ای فرعی و خلوت رسیدم دیدم دو دختر و سه پسر سه تا شش سال در حال بازی هستند. هنوز چند قدمی از آنجا دور نشده بودم که صدای فریاد بچه ها به گوشم رسید. کنجکاو شدم و به طرف صدا ها برگشتم و دیدم مرد جوانی دست و پای چند نفر از بچه ها گرفته و به زور آن ها ...
عباس شاخه گل نامزدش را کجا پنهان می کرد؟!
باید اصولمون یکی باشه، اختلاف نظر تو زندگی طبیعیه! *** وقتی به او گفتم که برای خواستگاری باید کت و شلوار بخری گفت: همین بلوز و شلوار که تنمه خوبه! گفتم: اگه پولش رو نداری، با من گفت: نباید اول زندگی سخت گرفت مادرش با او صحبت کرد تا بالاخره راضی شد به خرید کت و شلوار وقتی رفتیم برای خرید، اول به فروشنده گفت جنس ایرانی میخواهم وقتی مطمئن شد که جنس ها ایرانی است، بعد کت و شلوار خرید. ...
شهید گمنامم من را پیدا کرد/ مازیار علاقه زیادی به امام حسین (ع) داشت + فیلم
...: به او گفتم خوشحالم که پسری دارم که از حرم حضرت زینب (س) دفاع می کند. قبل از قطع کردن تلفن از من خواست به حرف های دیگرش هم گوش بدهم،او گفت: مامان جان من را هر صبح، شب ودر نمازهایت دعا کن همانطور که دوست دارم شهید شوم، اگر شهید شدم، شهید گمنام شوم. از پسرم پرسیدم مادر جان شهید گمنام چه کسی است ؟ آخر من سواد ندارم. گفت مادرجان حضرت فاطمه زهرا (س) گمنام است. گریه ام گرفت و گوشی را قطع کردم دوباره ...
کتاب ماده تاریک – نوشته بلیک کراوچ
خردکردنش بودم برگرداندم و به او گفتم: می تونم ببینمش؟ دفترش را بالا گرفت و رشته کوه های درهم و برهمی را که شبیه منظره ای از سیاره ای ناشناخته بود به من نشان داد. گفتم: چقدر قشنگه. از رو بیکاری داری نقاشی می کشی؟ پروژهٔ کلاسیه. باید تا فردا تحویل بدم. خب پس برو بقیه اش رو هم بکش جناب آقای لحظه آخری. خوشحال بودم، با حالت مستی خمارگونه ای در آشپزخانه ام ایستاده بودم و ...
قتل ناپدری با شلیک گلوله
. ساعت4صبح بیدار شدم و دیدم ناپدری ام کنارم شلوار راحتی گذاشته است. روز بعد ساعت10 از خانه بیرون رفتم. تا ساعت7عصر در پارک بودم. گرسنه شدم و دوباره به سمت خانه مادرم رفتم. ماشین مادرم مقابل در بود اما از نیسان ناپدری ام خبری نبود. آنها همیشه با نیسان مهمانی می رفتند و فکر کردم بیرون رفته اند. به همین خاطر به خانه پدربزرگم رفتم. در آنجا بودم که مادرم زنگ زد و خبر داد شوهرش تیر خورده و در بیمارستان امام ...