سایر منابع:
سایر خبرها
توطئه زن شیشه ای برای دانش آموزان دختر
: چون وابسته شیشه شده بودم موادمخدر صنعتی می فروختم. زن 39 ساله هم فقط جای خواب و خرجی موادم را می داد. نامزدم که متوجه فرارم شده بود دنبالم آمد. او موضوع را به پلیس گزارش داد و مأموران مرا با آن زن دستگیر کردند. در مدتی که خانه این زن بودم پسر 25 ساله اش مرتب مزاحمم می شد. من خیلی پشیمانم از اینکه معتاد شده ام، از اینکه رو سیاه شده ام از خودم بدم می آید. ولی از پدر و مادرم نمی گذرم. آنها هر دو مقصر ...
اولین منبرم دوش پدرم بود/ سید ذاکر می گفت با من بخونی خرابت می کنند/ خیلی ها گفتند که از سیدصادق ...
فامیل گریه می کردند و من خودم بهت زده شده بودم. من را به ایوان سیدالکریم (ع) بردند، روضه خوان ها دم می دادند و فینه را بر روی سر من گذاشتند. این ماجرا مربوط به چه سالی است؟ اگر اشتباه نکنم سال 80 یا 81 بود. پیغمبر (ص) می فرمایند که خوبی سادات را به خاطر خودشان بخواهید و بدی هایشان را به خاطر ما تحمل کنید . پشت سر سیدجواد خیلی حرف زدند. سیدجواد من رو به طور ویژه ای دوست داشت ...
پورعلی گنجی از هم بازی بودن با ژاوی می گوید
... در جام ملت های 93 یک اتفاق خوب برای تو افتاد و نمایش خوبی در این مسابقات داشتی. در سال 94 به خواسته هایت رسیدی؟ - در سال 93 آقای کی روش با مصدومیت پژمان منتظری به من اعتماد کرد و خوشبختانه توانستم جواب اعتماد ایشان را تا حدی بدهم. دوست داشتم بعد از جام ملت ها یک حرکت رو به جلو داشته باشم که به چین رفتم. یک جورایی همه چیزم را بعد از خدا از لطف دعای مادرم دارم. قطر را در این ...
مثل درختی خشکیده پشت چراغ سبز
. بیا بریم با من، هم فال است و هم تماشا. هیچی نگفتم و کتاب را ورق زدم. داستانی عاشقانه بود. روز دوم کارم سخت تر بود. پیرمرد و پیرزنی صاحب کارم بودند. خانه شان خیلی بزرگ بود. خانه نبود، دشت بود. داشتم فکر می کردم دوتا آدم خانه ای به این بزرگی برای چه می خواهند که چشمم افتاد به بالای شومینه، صدتا قاب عکس آن جا بود. عکس بچه ها ونوه ها و نتیجه ها. پیرزن هرچه می خواست بگوید ...
چشم انتظاری 8 ساله/حسرت زیارت امام رضا (ع) به دلم ماند
نیاوردم و سوار ماشین شدم و شیشه گلابی را که خریده بودم به روی او و دوستانش پاشیدم و دست در گردن همدیگر انداختیم و یک دل سیر گریه کردیم. موقع خداحافظی به او گفتم پسرم می دانم تو راه خودت را انتخاب کردی، برو و موسی بن جعفر (ع) پشت و پناهت باشد، نمی دانم چطور مسیر خیابان تا خانه خواهرش را طی کردم تمام تنم می لرزید. تا سه روز تب و لرز کردم، بعد از چند روز خبر شهادتش را برای من ...
بازیگری که در شهر خوبان نمی خندد/ اودود از سختی زندگی می گوید
سینما با جبری به نام جنگ قطع شد، این دور شدن از هنر در برازجان هم ادامه داشت؟ بله. روز ها سخت تر از آنی می گذشت که دغدغه ای غیر از سیر کردن شکممان داشته باشیم، یادم می آید کلاس چهارم را تمام کرده بودم که جنگزده شدیم، به خاطر شرایط مالی حتی درس را به صورت موقت کنار گذاشتم. در آن شرایط برای آنکه باری بر دوش خانواده نباشم از مادرم خواستم که هر روز دیگ لب لبویی (آب جوجه، نخود پخته) درست کند ...
کشتی گیر قهرمانی که به دلیل سقوط از ساختمان قطع نخاع شد/ فغانی: همسرم بعد از حادثه بزرگترین حامی و همدمم ...
فنی و حرفه ای شهید چمران کردکوی به ادامه تحصیل پرداختم. * اصالتا اهل کجا هستین؟ روستای کنداب * آیا علاقه به موسیقی در همان دوران کودکی در شما وجود داشت؟ بله- از دوران کودکی علاقه زیادی به هنر موسیقی داشتم. بواسطه علاقه زیادی که به مداحی و ذاکری اهل بیت عصمت و طهارت داشتم و دارم ابتدا از همان دوران کودکی در مراسمات مذهبی نوحه سرایی می کردم. سپس ...
تعطیلات خود را چگونه گذراندید ؟
عمید صادقی نسب/کار شناس موسیقی و ادبیات : بچه که بودیم. وقتی بعد از تعطیلات نوروز مدرسه می رفتیم. معلم، موضوع انشا می داد که: تعطیلات خود را چگونه گذراندید . حالا من می خواهم برای شما با همین موضوع انشا بنویسم : روز دوم فروردین بود که به یکی از گروه های ادبی تلگرام سر زدم. در دقیقه چند نوشته ارسال می شد. دیدم یک نفر هست که دیگران هرچه می نویسند می گوید این شعر نیست. تکیه کلامش ...
شهریار شهر بوشهر
خواهد تمام تلاش خودم را بکنم تا اینکه خدای ناکرده چند سال دیگر به خودم نگویم که من توانایی این را داشتم که بهتر از این باشم اما نشدم. به همین دلیل هم می خواهم متمرکز تر برای کنکور درس بخوانم و تلاش کنم. من هر روز بیش از هر چیز به کنکور و امتحان های نهایی فکر می کنم و برای آن برنامه دارم . درخشش بوشهر بعد از 2 دهه شهریار درباره مشغولیت های این روز هایش تعریف می کند: هنوز آزمون ...
جزییات زندگی شخصی علی پورصائب برنده مسابقه شب کوک +عکس
که از شما منتشر شده است، چه بود؟ من در سال 90 پدرم را و کمی بعد از آن در سال 92 مادرم را از دست دادم و همه این فشارها باعث شد که در همان سال ترانه ای با ملودی خودم و در روز تولدم و به بهانه فوت پدر و مادرم منتشر کنم. * با برنامه شب کوک چطور آشنا شدید؟ از طریق یکی از دوستانم با این برنامه آشنا شدم که در ابتدا مردد بودم اما شرکت کردم و در مرحله مقدماتی توسط داوران ...
هنوز مزه ی نوجوانی زیر زبانم است!
کار می کند، آن ها را بسازد و آن حرف ها را بگوید، من خوشحال می شوم. من می گویم یک حرف هایی را باید گفت. هرکسی که آن ها را بگوید خوب است، اما در هر حال وقتی که با زبان هنر گفته می شود ماندگار تر است. حرف های شما از چه جنسی است؟ از جنس حرف های خوب! [می خندد] این چیز ها برای من آگاهانه نیست. دوست ندارم این حرف ها را توی چارچوب و جدول بگذارم. البته این را می دانم که ...
غیرمجاز بودم و وضعیت مالی خوبی نداشتم!
گذار بود و حدود 4 میلیون بابت این استودیو هزینه کرد... باز هم خودم ماندم و خودم؛ بدون اینکه چیزی داشته باشم. دومین آلبوم هم به این بن بست خورد. - من ماجرای عشقی خاصی نداشتم اما همیشه آماده عاشق شدن بودم. ولی اینکه خیلی ها می گویند فلانی زخم خورده از عشق بوده یا حتماً کسی بلای عاطفی سرش آورده که اینطور غمگین و پرسوز می خواند، اصلاً صحت ندارد. معشوقه ای وجود نداشت و من اگر می خواندم ...
فینال لباهنگ به پنجشنبه موکول شد/صدای خسرو شکیبایی در خندوانه طنین انداز شد
کودکی آرام خود توضیح داد: ما اهل نجف آباد هستیم، اما در اصفهان زندگی می کردیم. نجف آبادی ها لهجه خاصی دارند که در آن سال هایی که به اصفهان آمده بودیم، بچه های مدرسه و کوچه به خاطر این لهجه من را مسخره می کردند. برای همین اصلا بچه شیطونی نبودم و همیشه در خونه درس می خواندم، بازی می کردم و کمک مادرم بودم. در مدرسه هم چون لکنت زبان داشتم، نمره هایم خوب نبود و به خاطر دیر جواب دادن به سوالات ...
اعتراض پوراحمد و کیانیان به سانسور "خندوانه"
مند هستند، بخندند ادامه داد: بنابراین سینماداران ترجیح می دهند، دو فیلم کمدی را اکران کنند تا سالن شان پُر باشد اما من هم حق دارم، فیلم دلخواهم را بسازم که نتیجه ی آن هم اینطور می شود. پوراحمد همچنین در پاسخ به این سؤال که چرا در برنامه ی اخیر خندوانه درباره ی فیلم تان که روی پرده است، کمتر صحبتی شد؟ پاسخ داد: اتفاقا قدری راجع به فیلم صحبت شد و رامبد جوان هم با حاضران درباره ی فیلم حرف ...
خانم پرستار بی حجابی که هزینه درمانم را می داد/ بچه هایی که دنبال عزراییل می کردند!
...> *خاطرات بعد از جنگ سخت تر از دوران جنگ است یکی از روحیاتی که دارم کنجکاوی زیاد است حتی در جبهه هم که بودم وقتی می گفتند فلانی شهید شده باید می رفتم خودم از نزدیک می دیدم که چه جوری به شهادت رسیده است. بعداز جنگ هم این کنجکاوی وجود داشت و باعث شد در خیلی از امور به هم کمک کند تا مسایل را بهتر بفهمم و با تکیه بر تجربیاتی که کسب کردم اکنون مشغول نوشتن هستم. این را هم بنا بر اصرار ...
حرف دل بچه های روستا و گروه جهادی؛ "کاش می شد اینجا بمانیم"
نمی خوانند و ترک تحصیل می کنند با وجودی که استعداد خوبی هم دارند اما فرهنگ غالب منطقه به گونه ای است که دخترها در سن پایین ازدواج می کنند. گه گاهی صدای خنده های بچه ها بالا می گیرد. با خدیجه یکی دیگر از دخترهای روستا هم صحبت می شوم تا نظرش را درباره حضور جهادگران بدانم که می گوید دوست دارم خاله ها همیشه اینجا باشند که به ما کمک کنند تا خوب درس بخوانیم. با صورت های سبزه و بانمک ...
یک پلک تا کهکشان شهادت/ روایت مجروح شدن جانباز آزاده مهدی آشتیانی
خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : یک روز بعدازظهر در محاصره ی دشمن گیر کردیم، هرچه مهمات داشتیم خرج بعثی ها کرده بودیم. آتش دشمن هم بسیار سنگین بود. در نزدیکی محل سنگرم، راکتی خورد و حفره ی بزرگی ایجاد کرد. حالا که پس از اصابت راکت، حفره محل امنی شده بود، به سمتش خیز برداشتم. برای لحظه ای صدای انفجار و سپس دود مانع از این شد که بفهمم چه شده است. چند لحظه بعد به خودم آمدم. گوش ...
کانکس های اندوه و حاشیه نشینانی که کلاس ندارند+تصاویر
صورتی رنگ را از دست پسر می گیرد و توی دهان می اندازد. بی آنکه حرفی بزند؛ دوباره زیر پتو می رود. خاموشی خانه را صدای درس خواندن پسر روشن می کند: کاش پدرم مریض نبود. کاش زودتر بزرگ می شدم. کاش مدرسه مان مثل مدرسه های شهر بود. کاش سال جدید همه چیز خوب شود. پسر با لبخندی از روی کتابش بلند می شود. به صندوقچه ی قدیمی گوشه ی اتاق می رود. لباسهای داخل صندوقچه را زیر و رو می کند. لبخندش بیشتر می ...
ظریف و فرزندانش در چه سنی ازدواج کردند؟
به گزارش افکارنیوز ، محمدجواد ظریف درباره نحوه ازدواج خود و فرزندانش در کتاب آقای سفیر می گوید: اقامت بنده در ایران سه هفته به طول انجامید. در ماه مبارک رمضان بود که روزی خواهرم آن ها را به خانه خود دعوت کرد. دو خانم جوان آمدند، اما من دقت نکردم و حتی متوجه نشدم منظورشان کدام یکی از آن ها است. مادر و پدرم هنوز در تهران بودند. بنابراین، با اجازه آن ها همراه خواهر و شوهر ...
گروهک های ضد انقلاب به زور اسلحه کلاس نضهت سواد آموزی را تعطیل کردند
خود به مدرسه روستا بیاورد تا کلاس ها دایر شود. کلاس درس هر شب با شور و شوق وصف ناپذیر افرادی که دیگر سن و سالی از آن ها گذشته بود دایر می شد. افرادی که در روزگار کودکی به دلیل ظلم و ستم حکومت قاجار و بعد از آن پهلوی موفق نشده بودند وارد مهد علم و دانش شوند و به همین دلیل در سال های پیری گام در این مسیر نهاده بودند. یک شب که در کلاس درس مشغول صحبت کردن با نوآموزان بودم که ...
پشت سر شیخ نذیر من نماز می خواندند
بوده؟ من می گویم هرکاری که کرده ام از خودم نبوده و همه اش لطفی از طرف خدا بوده است. چون ما در برابر خداوند قطره ای در دریا هم نیستیم. اگر هم من کاری کردم با کمک خدا بوده. بزرگ کردن هشت تا بچه و اینکه همه را دانشگاه بفرستم و همه درس بخوانند و راه راست را انتخاب کنند این کار من نیست و قطعاً خداوند کمک کرده است. حالا ما هم مسئولیت و وظیفه ای داشته ایم و سعی کردیم هیچ وقت حرف بدی به بچه ها ...
بهرام رادان از اوج و فرودهایش می گوید
که فکر می کنم درست است، براساس شرایط و موقعیت انجام می دهم. چند نکته همیشه در سینما وجود دارد: اول مقوله شهرت است که البته الان این موضوع خیلی دگرگون شده و سلبریتی بودن معنای متفاوتی گرفته است؛ مخصوصا با وجود شبکه های اجتماعی، تحولی بزرگ در این زمینه به وجود آمده است. در تمام این سال ها هیچ وقت تلویزیون از ما به عنوان بازیگران سینما حرف نمی زد؛ برنامه ای به آنها اختصاص نداشت، هیچ وقت ...
متهم جوان: به همسرم مشکوک بودم، او را به قتل رساندم
.... * چرا همسرت را به قتل رساندی؟ به او مشکوک شده بودم. 40 روز از عقدمان گذشته بود که همسرم برای خواندن نماز به داخل مسجد رفت. نماز خواندن او طول کشید و من چندین بار با تلفن همراهش تماس گرفتم. بعد از حدود نیم ساعت از نمازخانه آمد و گفت که نمازش طولانی شده در حالی که نباید اینقدر طول می کشید. چندین بار هم برای او اس ام اس آمد که من وقتی یواشکی اس ام اس ها را خواندم متوجه شدم فرستنده ...
برادر برسر ارث پدر خواهر را به حد مرگ کتک زد
و صورتی خون آلود داشته و بی هوش بود به اورژانس اطلاع داده شد و تکنیسین ها پس از معاینه میدانی، این زن 35 ساله را به بیمارستان انتقال دادند. وقتی این پرونده عجیب پیش روی دادیار مهدی صفریان قرار گرفت زن جوان که پس از بهبودی از بیمارستان مرخص شده بود تحت تحقیق گرفته شد و گفت: 6 سال پیش پدر و مادرم در تصادف درگذشتند و من که مستأجر بودم با توافق برادرم قرار شد در خانه پدر و مادرم زندگی کنم ...
ریسک در سینمای ایران
دهم بعد از این متفاوت تر ظاهر شوم. در دوره ای به دلیل بحران مالی مجبور بودم تا در پروژه هایی که شاید خیلی مطابق میلم نبودند حضور داشته باشم اما الان خوشبختانه می توانم بازیگری را به عنوان عشق نگاه کنم و به خودم حق انتخاب بیشتری بدهم. بیش از همه چیز به پزشکی علاقه داشتم، در آزمون پزشکی شرکت کردم، قبول نشدم پس از آن به شدت افسرده شدم. فکر می کردم تمام زندگی کنکور و قبولی در آن ...
نظر جالب آیت الله مشکینی درباره میزان تأثیر اعمال/گرفتاری های دبیر دینی در هنرستان موسیقی
گفتمان ما | حجت الاسلام محمود ریاضت متولد سوم خرداد سال 1347 است، البته اذعان دارد که در آخرین روز سال 46 در محله خراسان تهران به دنیا آمده است، خودش را بچه محله سیدنصرالدین می داند، دوره ابتدایی را در مدرسه کاظمیه و جعفریه گذارند، همزمان در دوره راهنمایی دروس طلبگی را شروع کرد، با اینکه هیچ یک از افراد خانواده اش روحانی نبوده اند، اما به خاطر علاقه اش، بعد از ظهرها بعد از مدرسه، دروس حوزه را ...
بهتر است در حضور شاعران و نویسندگان برایشان مجلس ختم بگیریم!/ توصیه هایی از ایلین مایلز
رفتم و برگشتم. به خاطر دارم روزی که پس از بیهوشی برای قدم زدن به خیابان رفتم احساس سرگیجه داشتم و احساس کردم روح هستم. این موضوع مرا یاد داستان های مختلف ارواح که درباره نیویورک نوشته شده است انداخت. من اصلاً آدم ظالمی نیستم اما بسیاری چنین فکری درباره من دارند چون یک بار شعری نوشتم که برای من هیچ اهمیتی ندارد که رابرت لوول ، شاعر بنام آمریکایی از دنیا رفته است. خب، جوان بودم و فکر می ...
بود بود، نبود نبود!
...؛ بعضی از آدم های این دوره، آنقدر غرق مادیات شدند که دیگر خودشان نیستند. بعد مثال می زند و می گوید تلویزیون لامپی آن موقع، 7هزار تومان بود و حقوقش ماهی 700 تومان؛ یعنی برای خرید یک تلویزیون معمولی باید 10 ماه تمام هیچ چیز نمی خوردیم. چه چیز آن موقع بهتر بود، نمی دانم. یک خواسته، یک شعار مدیر مالی خانواده صانعی، خانم خانه است. او در این 30 سال زندگی مشترک، هنرمندانه دخل ...
سربند سرباز اهل سنت گنبدی که فرمانده ارتشی را متحیر کرد !
به گزارش گلستان ما به نقل از فارس، شب عملیات بیت المقدس5 بود، بچه ها را جمع کردند و همه قرار بود به ارتفاعات کله قندی بروند. به خاطر اینکه فشار روی فاو کم شود، باید عملیات انجام می دادیم و قرار نبود عملیات پیروزمندانه باشد. من شروع به سخنرانی کردم و گفتم: چراغ ها را خاموش کنید. گفتم: هرکس می خواهد کپ کند نیاید. یکی از بچه های بسیج با لهجه اصفهانی یک دفعه آمد وسط و گفت: یا علی و یک دفعه سربندها را ...
شاگرد آخر مخترع!
متولد 1366 است. با اینکه در خانواده اش همه تحصیلکرده بودند و پدر و مادرش هم فرهنگی اما او بچه ای بازیگوش و شیطان بود که نه تنها خانواده بلکه مدیر مدرسه و معلمانش را هم عاصی کرده بود. واقعا معلم ها از دستم عاصی شده بودند. حتی یکی از معلم هایم یک بار به من گفت باید قبولی در این درس را فراموش کنی. اینها حرف هایی است که مصطفی شاملویی برایمان تعریف می کند. آقا مصطفی می گوید تا ...