سایر منابع:
سایر خبرها
طمع خونین پراید
این که تصمیم خودم را گرفتم. از آن روز به بعد صبح ها به منزل برادرم می رفتم، وقتی متوجه شدم که همسر برادرم به من مشکوک شده است، به او گفتم: دوست دارم ساعتی را در تلگرام با دوستانم چت کنم ولی همسرم اجازه این کار را نمی دهد، من هم برای رهایی از سرزنش های او مجبورم به خانه شما بیایم! متهم افزود: در واقع به دنبال فرصتی مناسب برای کشتن او بودم ولی هر بار می ترسیدم و بهانه های مختلفی برای ...
رساله قدیمی به زبان کودکان برای آموزش دین
شبهه نیفتی و خود را به دست خود در مهلکه نیندازی چنانکه حق تعالی فرموده و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة [بقره: 195]. دل را به معرفت و حقیقت قوی دار. آنچه دل خوانیش ز روی مجاز رو به پیش سگان کوی انداز و می تواند بود که معنی چنین باشد که، اگر نفس امّاره نافرمانی کند و تو را مغلوب سازد تو به آب ریاضت غسل کن و آن کثافت را از خود رفع نما. چنانکه گفته اند: اگر به آب ریاضت برآوری غسلی همه ...
اشعار ویژه وفات حضرت ام کلثوم (سلام الله علیها )
کنار خواهر خود تا شدی همره برادر خود متوسّل شدی به مادر خود اقتدار حرم به دست تو بود بعد عباس علم به دست تو بود گریه بین شرار می کردی شعله ها را مهار می کردی پابرهنه فرار می کردی دختران را سوار می کردی همه جا کشتی نجات شدی سر پناه مخدَّرات شدی نان خود را به دختران دادی ...
تایید سلامت روانی قاتل سپهر 10 ساله
بود سپهر از نانوایی سر کوچه بخرد. لیلا پول نان را کف دست پسرش گذاشت و رفت تا میز غذا را بچیند. چند دقیقه بعد زنگ در خانه به صدا در آمد و زن همسایه در آیفون گفت: لیلا خانوم بیا ببین این پسر شماست؟ لیلا روسری سر کرد و رفت تا پسرش را به خانه برگرداند. لیلا فاصله در خانه تا سر کوچه را طی کرد و جلوی چشم های از حدقه درآمده همسایه ها جسد پسربچه 10ساله ای را دید که با گلوی بریده به خون غلتیده ...
امیر قلعه نویی: سر راه تمرین مسافرکشی می کردم (1)
... از برادر حرف شنوی هم دارید؟ - بله، چون خیلی زود پدرم را از دست دادیم. یادم هست که کلاس پنجم بودیم که پدرم فوت کرد و برادر بزرگتر ما نقش پدری را برای ما ایفا کرد. اهل انتقاد تند هم از شما هست؟ - خیلی... چون خودش هافبک خوبی بود و می توانم بگویم در نازی آباد شاخص بود. الان هم فوتبال را خیلی خوب آنالیز می کند و نکات لازم را به ما یادآوری می کند. دیدگاه فکری ...
ارکان و مبانی سینما از نگاه زنده یاد سلحشور
هالیوود یاد می گیرند. همه از یک قماشند. فیلم سازهای ما به صراحت می گویند: قبل از این که ایرانی باشیم فیلم ساز هستیم و عضو جامعه جهانی فیلم سازی به حساب می آییم . یک خانم فیلمساز ما در هندوستان با یک فیلم ساز یهودی صحبت می کرد و در برابر او می گفت: من قبل از این که ایرانی باشم، فیلم ساز هستم. یعنی اول با تو یهودی متحدم و بعد با مسلمان ها . خیلی از فیلم سازها، بازیگران، کارگردان ها و تهیه کنندگان ...
شروین ، تیزپرواز دلاوری که در اسارت هم نگران امام بود
رفیقم گفت من خیلی عجله دارم اجازه بده اول من بروم من نیز پذیرفتم در حالی که ایستاده منتظر بودم تا رفیقم از دستشویی بیاید نا گهان صدایی مرا متوجه خود کرد صدایی گه می گفت آهای بسیجی آهای برادر بسیجی سلام من به دور خود چرخیدم و به دنبال صدا میگشتم و آهسته گفتم بله بله برادر کجایی و کی هستی و نگاهم متوجه سلولی شد که پشت سرم و روبروی دستشویی بود گفت من داخل همین سلولی هستم که پشت سر توست و از لای ...
نقش حضرت زهرا(س) در زندگی بانوان قرآنی/ عشق مادری این بانو؛ الگوی تربیتی فرزندان
...، بعد ایشان می گفتند به واسطه دو فرزندی که خداوند به شما داده، شما این توفیق را به دست آوردی و این را تنها از جانب خداوند می دانست. هاشمی با بیان اینکه نزدیک سه سال هست اکثر روزها به واسطه حفظ قرآن در بین الطلوعین بیدار هستم زیرا این زمان، بهترین فرصت برای حفظ قرآن است، گفت: من وجودم را از اول صبح با قرآن شارژ می کنم، به طوری که تا آخر شب انرژی دارم زیرا ارتباط با قرآن مرا آرام می کند؛ با ...
دلایل بدبینی به همسرتان را ریشه یابی کنید
، بالاخره وقتی با حمید ازدواج کردم، یک روز در همان حال و هوای نامزدی، داستان دلدادگی پسر دایی ام را برایش تعریف کردم، کاش مهر سکوت بر لب می گرفتم و هیچ نمی گفتم، همسرم نسبت به او حساس شده تا به آنجا که اگر بداند او هم در محفلی حضور دارد، بهانه تراشی می کند تا به آنجا نرویم، اگرچه پسردایی ام الان متاهل است و دو فرزند نیز دارد . ریشه های بدبینی به همسر عدم شناخت کافی از همسر، گاه ...
توصیه یک فرمانده شهید در خصوص عقوبت نگاه به نامحرم/ روایتی از یک مادر شهید برای رفتن به ام الرصاص
روز رفتم کارگری و با پول دست مزدم برای شما پسته خریدم... نامه را بوسیدم و از شرمندگی اشک ریختم. تمام روزهای عملیات، همان نوشته به من انرژی و روحیه می داد . (صفحة 37) *دم درِ سنگر، نشسته و زانوهایش را بغل گرفته بود. گفتم : چی شده پسر جان؟! چرا تو خودتی؟ گفت من تا حالا مادرم رو ندیدم؛ وقتی شیرخوار بودم مادرم مرده. اما دیشب مادرم به خوابم آمد و گفت خوشحال باش که فردا ...
مظلومیت دنیای عروسک گردانی از زبان عروسک گردان خندوانه
صدای مناسب چقدر در کار شما تاثیر و اهمیت دارد؟ صدای خوب هم قسمت مهمی از کاراکترمان است؛ چون مخاطب با آن ارتباط زیادی برقرار می کند، اما تنوع صدا محدود است و چیزی که آن را متمایز می کند لحن و مهارتی است که به کار می رود و این از عوامل مهمی است که باید مناسب باشد. ما نیز به عنوان عروسک گردان متناسب با همان صدا و شخصیت حرکت می کنیم و حتی به طور مثال در برداشتن یک شی از روی میز که روش های ...
مروری بر زندگی جف بزوس، مدیر عامل موفق آمازون
تواند آنها را به صورت آنلاین بفروشد و سپس به این نتیجه رسید که فروش کتاب، بهترین گزینه است. بزوس علیرغم داشتن یک شغل و رتبه عالی در موسسه سرمایه گذاری D.E. Shaw، تصمیم به ترک آن و آغاز استارتاپ خود گرفت. وی بعدا در همین خصوص چنین اظهار نظری داشت: زمانی که دغدغه های فراوانی دارید، با موارد کوچک ممکن است راه خود را گم کنید. پیش خود گفتم شاید زمانی که هشتاد ساله شوم، غبطه بخورم که ...
این دوستی ترفندی است که ته ندارد!
و در نهایت فیصله بدهد. قرار شد اول زنگ بزند و دلیل این همه بی ثباتی داماد را بپرسد و دوم تکلیف این ماجرای آشنایی شش ساله را یکسره کند. همه فامیل هم به تبعیت حرف این ریش سفید سکوت کردند و دست نگه داشتند تا ببینند جواب منطقی خانواده پسر چیست. سرانجام بعد از کلی رفت و آمد و پرس و جو داماد جواب داده بود نه آقا، نمی خواهم، دور من را خط بکشید. من استادی بودم که دختر شما را در کلاس دانشگاه دیدم و ...
فرهنگ در رسانه
شهرت شوید. اما الان این اتفاق ممکن است. اما تفاوت این است که این ماندگاری ندارد. اصیل نیست. اثرگذار نیست و همان طور که گفتم یک فعالیت اجرایی محسوب می شود. در گذشته این طور نبود. فکر نمی کنید شاید این روح زمانه ما است و اینها تقلاهایی برای دست یافتن به شکلی مناسب این دوره زمانی؟ و اینکه فکر نمی کنید شاید چنین نگاهی نوعی سلحشوری دن کیشوت وار باشد؟ نه! این روح زمانه نیست. این روح ...
من روی دختر همسایه حساسم/ طنز
...> بابای سوفیا لوستر را از سقف کند و پرت کرد سمت من و من هد زدم و او داد زد: بی تربیت بی توجه به ناموس... پسر، من روی ناموس و وطن و پرسپولیس حساسم... روی دختر خودم و دختر همسایه - دیواربه دیوار یا کشور همسایه اش فرقی نمی کند- هم حساسم... بعد تو آمدی هم روی حساسیت من اینجا دست می گذاری، هم می خواهی بروی روسیه روی حساسیت من آنجا دست بگذاری؟ گفتم: حساسیت کدام است؟ کار سختی است. حالا رفتم سر ...
ماجرای شبی که همه فکر کردند منصوریان از هتل پائین افتاد!
یک گفتگوی جذاب و خواندنی با علیرضا منصوریان؛ مردی که با نفت تهران، نور پائین از ته جدول بالا آمده و کسی هم نفهمیده. اگر حالا به جدول نگاه کنید می بینید تیم او با تیم چهارم جدول هم امتیاز است. گفت و گوی خواندنی ما از این مسئله شروع می شود و در پایان به دربی ال کلاسیکو منتهی می شود. منصوریان می گوید بعد از گل رونالدو جوری فریاد زد که نزدیک بود مشکلاتی پیش بیاید. نفت تهران جهش خیلی خوبی ...
اگر می خواهید در ظهور نقشی داشته باشید، امام حسین (ع) را معرفی کنید
دوست داری یا پسر او را؟ می گوید پسر او را. بعد خدا می فرماید: اگر پسر تو به دست تو در راه ما سرش بریده شود بیشتر محزون می شوی یا پسر او به دست دشمن در راه ما؟ ظاهراً در روایت، به تشنگی هم اشاره شده است. حضرت ابراهیم علیه السلام عرض می کند: او. خدا می فرماید: وَ فَدَینَاهُ بِذِبحٍ عَظِیم. چون تو می خواهی بیشترین مصیبت را ببینی و گفتی این مصیبت برای تو بیشتر است. پس ما مصیبت بزرگتر را در دل تو می ...
سیا برای سقوط مصدق 60 هزار دلار خرج کرد
... نه می آمد به جنوب فرانسه و مرا می دید و هر دفعه که من می رفتم به اروپا، می آمد و مرا می دید و من همیشه به او نصیحت می کردم که والله عیب ندارد. زمان امینی هم خب می دانید که باز هم برای ما خیلی آسان نبود و من آن وقت هم همین نقطه تبعید بودم. به بختیار می گفتم من اینجا هستم، شما هم هستید. بالاخره می گذرد و تمام می شود و همه بر می گردیم ولی بختیار یک ناراحتی عجیبی داشت از اینکه چرا باید ایران را ...
چوب، عضو خانواده ماست!
...: من اصلا فکر نمی کردم که روزی کار پدرم را ادامه بدهم. با وجود اینکه از کودکی همین کار را انجام می دادم اما وقتی 18ساله شدم و درسم تمام شد تصمیم گرفتم به ارتش بروم. آزمون ورودی را پشت سر گذاشتم اما در تست های آمادگی جسمانی گفتند به خاطر انحراف بینی نمی توانم استخدام شوم مگر اینکه عمل کنم. آن روزها خیلی ناراحت شده بودم اما الان می بینم که چقدر خوب شد . عمو اما از همان ابتدا عاشق کار پدر بود؛ من ...
پشت سر شیخ نذیر نماز می خواندند
شده و من هم الان در پزشکی قانونی هستم. من اول باورم نمی شد و گفتم کی به تو گفته؟ گفت ما تو پزشکی قانونی هستیم. وقتی صورتش را دیدم مثل حالت خواب بود. انگار تا از سنگر بیرون می آید شهید می شود. الان حضور پسر شهیدتان را حس می کنید؟ همیشه و در هر لحظه حضورش را حس می کنم. نذیر همه جا با من است. نمی دانم سرّش چیست وقتی کسی از دنیا می رود ممکن است آدم فراموشش کند ولی شهدا هیچ وقت از ...
سه شنبه ای استثنایی در پایان سال94
پیکرش به دست ما نرسیده است. من مرد خانواده شده بودم، به همین دلیل اول به شهرکرد رفتیم و بعد از یک سال به گچساران آمدیم و بعدش هم در اهواز ساکن شدیم. بعد از مدتی در شرکت گروه ملی استخدام شدم و ازدواج کردم، خدا دو فرزند به من داد و سومی در راه بود که تصمیم گرفتم به جبهه بروم. آن موقع سی سالم بود. ماموریتم چهل و پنج روزه بود. با گردان امام رضا علیه السلام به آبادان اعزام شدم. اما من پنج ماه ...
دوئل پاکبان شیراز با آلودگی ها
...، اما هر روز با آلودگی دوئل می کند و در این نبرد، بیش از 15 سال است که پیروز می شود. گفت وگو با مردی که از کودکی به اتفاقات سینمایی روزگار خود خیره شده اما شغل پاکبانی را با رضایت کامل انتخاب کرده است، لذت تماشای یک فیلم تمام عیار را دارد، شما هم می توانید در این لذت سهیم باشد به شرطی که پوست تخمه هایتان را روی زمین نریزید! ایسنا: چه اتفاقی موجب شد یک عشق فیلم، نارنجی پوش شود؟ ...
گوشه هایی از زندگینامه پاسدار شهید قاسم جهانبخش
زیبایش تلاوت کرد. همه بر سر جایشان میخ شدند و باور اینکه این صدای خوش و رسا از حنجره ی این نوجوان است کمی برایشان دور از ذهن بود. قاسم زمانیکه در چهره ی شگفت زده آنها خیره شد با خود گفت: وقتی که صدای خنده ی شما قطع شده یعنی اینکه خدا هنوز هوای منو داره. قاسم در پایان کلاس برای فرج امام زمان دعا و برای همه آرزوی موفقیت و سعادت کرد. از آن روز به بعد کمتر مورد تمسخر قرار می گرفت و با جان دل ...
طنز؛ گفتگو با بزرگترین گولاخِ ایران!
صورتش را می خاراند) بله. حتی در سه سالگی سعی کردم مادرم را با چاقو قطعه قطعه کنم اما سر بزنگاه پایم لیز خورد. چاقو از دستم افتاد، پهن زمین شدم و چاقو فرو رفت در بدنم. قسمت نبود. آقام از همان روز گفت تو جربزه قاتل شدن نداری. شغل خودشان چه بود؟ - قاتل بود خدابیامرز. کارش هم حرف نداشت. اعدام شد؟ - خیر، شرارت در خانواده ما موروثی است. پدرم همیشه با عمویم که او ...
روزنامه های سه شنبه
هم تازگی داشت و گفتم که اصل آن جمله را بیاورند که آوردند و دیدم مربوط به تاریخ 14 آبان 1387 یعنی هفت سال قبل و در مصاحبه مفصل با یک گروه فیلمساز هلندی با موضوع تاریخچه کاربرد سلاح های شیمیایی علیه ایران ، است. روزنامه اعتماد با بررسی عنوان معلم جانش را برای دانش آموزان از دست داد، می نویسد: حمیدرضا گنگوزهی، معلم روستای مرزی نوکجو در استان سیستان و بلوچستان در اولین روزهای پس از پایان ...
روایتی از یک کلاهبرداری به نام صحنه زنی
.... به گفته او، شغل این افراد صحنه زنی است: عصر روز دوشنبه از میدان ونک سوار ماشین یک مسافرکش شخصی شدم. یک پراید مدل پایین که تنها مسافر آن من بودم. کمی بالاتر از خیابان میرداماد، پلیس در حال جریمه کردن خودروهایی بود که زیر تابلوی توقف ممنوع ایستاده بودند. همین موضوع باعث شروع مکالمه من و راننده پراید شد. راننده: من نمی فهمم اینها چرا زیر تابلوی توقف ممنوع پارک می کنند؟ ...
خواص عافیت طلب(پاورقی)
زهره دور سعد و عبدالرحمن جمع شده و همگی در مسجد گرد آمده بودند. عمر به سراغ آنان رفت و پرسید: چه شده است که شما دور هم جمع شده اید؟! برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید، زیرا مردم و انصار با او بیعت کردند، عثمان و کسانی از بنی امیه که با او بودند و سعد و عبدالرحمن و کسانی از بنی زهره که با آن دو بودند برخاستند و با ابوبکر بیعت نمودند. او بعد از فوت خلیفه اول با خلیفه دوم بیعت کرد، و از سوی خلیفه به ...
طنز؛ مقایسه عشق در دهه 60 با دهه 90
یک گلی چیزی از باغچه می کندند و می دادند دست هم! آن هم نه جلوی چشم بچه هایشان که هوا برشان دارد بین این دو تا خبری است! آخ گفتم گل، یادم افتاد در دهه 60 مثلا الان رز هلندی سرخ و این قرتی بازی ها نبود، یک مدل گل بود مثل مهرا رجبی! همه جا بود. مخصوص عزا و عروسی! بهش می گفتند گل گلایل. یک مدل سفید هم داشت که اسپورت بود. یک ذره خزه که دورش می پیچیدی کارت را همه جا راه می انداخت ...
خداداد نشسته مسی را می بیند، من دراز می کشم و رونالدو را می بینم!
امیدوارم آقای عزیزی امروز تلفنش را جواب بدهد... خیلی با خداداد کار دارم! طرفدار رونالدو هستی یا مسی؟ به نظر من مسی از لحاظ فنی خیلی بهتر است ولی من به خاطر رئال طرفدار رونالدو هستم! برای من اول تیم مهم است بعد بازیکن! یادم هست که حتی با امیرحسین (پسر خداداد) هم حسابی کری داشتی. امیرحسین خیلی کری نمی خواند و اگر این بچه حرفی می زند، صحبت های خداداد است ...
فرهنگ در رسانه
میان سال است که درگیر شرایط خاصی هستند. فیلم فضای غم و شادی را در کنار هم برای مخاطبان به تصویر می کشد. داستان فیلم آبجی درباره مادر و دختری که سالیان سال است کنار هم زندگی می کنند، اما این وضعیت پایدار نیست و روزهای جدایی از راه می رسد. با این داستان به نظر می رسد شما نسبت به مسائل و دغدغه های اجتماعی زنان نگاه ویژه ای دارید؟ این داستان که تا حدی با آن آشنا بودم برگرفته از ...