سایر منابع:
سایر خبرها
درد دل سیاوش یزدانی؛ کمرم شکست ولی استقلال پشتم را خالی کرد!
ضافه جمع شده بود و حتی نمی توانستم بخوابم. در راه رفتن معمولی هم مشکل داشتم. با کلی امید و آرزو بعد از 10 ماه برگشتم استقلال و دیدم نمی توانم راه بروم؛ بچه های استقلال می دانند ولی همه سکوت کردند و بعد از آن انگ خیانتی که به من چسباندند، من از مربی خواهش کردم و گفتم من هر روز که بازی می کنم، از من 100 می خواهند ولی اگر 50 هم بازی کنم، هیچکس از من قبول نمی کند. با عصا تمرین می رفتم و تیم بازیکن ...
روایت باورنکردنی از اسیر گرفتن افسر ارشد بعثی توسط رزمنده دفاع مقدس
هویزه که رسیدم، از دیدن آنچه که دیدم، دلم به درد آمد. دشمن قبل از عقب نشینی، همه منازل و مغازه ها و ساختمان ها را ویران کرده بود. فقط یک مسجد سالم مانده بود. رفتم به مسجد و خوشحال بودم از اینکه دشمن از هویزه رفته و هم از خرابی ها ناراحت بودم. در مسجد با دلی شکسته نماز می خواندم که بچه های سوسنگرد هم سر رسیدند. پس از جست وجوی زیاد، فهمیدیم که دشمن تا نزدیکی سه راهی فتح و بعد از پاسگاه خاتمی عقب ...
عکس زیبایی جادویی دختر محمد دلاوری مجری سرشناس+ بیوگرافی و عکس های خانوادگی !
...: از تلخ و شیرین روزهای خبرنگاری در کیهان می پرسیم و اول سراغ خاطره های خوب می رویم. روز اولی که به تحریریه رفتم، آقایی کنار من نشسته بود و به من خوش آمد گفت. نام او را که پرسیدم گفت من حسین فتاحی هستم. باورم نمی شد. گفتم شما همان آقای فتاحی هستید که در کیهان بچه ها پاورقی می نویسد؟ این برای من خیلی شیرین بود که روز اول، کنار کسی نشستم که سال ها پاورقی های او را می خواندم. یا ...
عباس قادری بعد از 45 سال رفته بود زیارت یا چشم چرونی؟
... * کیانی کانسپت نوشت: چند سال پیش مهمونی بودم که آقای عباس قادری هم حضور داشت. چشمش به تاج رو کت من افتاد و گفت من هر چی دارم از خاندان... دارم. من گفتم که این یکی از کارهای کیانی کانسپت است و تاج رو زدم به یقه کت ایشون به رسم یادگاری. امروز وقتی گزارش دیدار ایشون رو با رئیسی دیدم, فقط افسوس خوردم. در ضمن من به خیلی از هنرمندها در ایران و هم خارج هدیه دادم، منتظر باشیم ببینیم نفر بعدی کیه ...
دوست دارم در جنگ با آمریکا شهید شوم
برای رفتن به خط مقدم از هم سبقت می گرفتند. کسی در جبهه نبود که نخواهد بجنگد یا دیگری را از جنگیدن منع کند. مجروح و جانباز شدن در راه انقلاب برای ما افتخار بود. من دوست نداشتم جراحاتم را به کسی نشان بدهم؛ حتی به مادرم هم نشان ندادم. من و همه بچه هایی که در جنگ شرکت داشتیم، کار خود را برای رضای خدا می دانستیم و از این جهت علاقه ای به تظاهر آن کارها نداشتیم. یک بار در خواب بودم که متوجه شدم مادرم ...
چرا در طول پریود همیشه سردم می شود؟
قاعدگی ممکن است نشانه یک عفونت یا بیماری باشد. بیماری های التهابی لگن با درد زیر شکم، ترشحاتی غیر طبیعی بودار و تب ظاهر می شود که می تواند حتی شامل شرایطی مانند آنفولانزا باشد. راه های گرم کردن بدن در پریود گرم و راحت ماندن در طول قاعدگی مهم است، به خصوص اگر احساس سرما را تجربه می کنید. در اینجا چند نکته برای غلبه بر لرز هنگام پریود توضیح داده شده است: 1. لباس های ...
بازخوانی خاطراتی از استاد فقید عبدالحسین زرین کوب
به ایشون بارها گفتم، آقا جان شما غصه نخورید لابد تقدیر این بوده . رو می کنم به عظیم آقا برادر دکتر، می گویم مگر پدر شما چه توقعی داشته است از آقای دکتر؟ عظیم می گوید : آن سال های کودکی استاد علم حرمتی داشت در نهایت معنا . پدرم دوست داشت که ایشون به مدرسه علمیه بروند، درس دینی بخوانند و مجتهد بشوند . می گویم : پس به همین دلیل است که مدتی می روند و در یک مدرسه دینی درس می خوانند؟ عجب ! خانم دکتر می ...
نوروزهای رزمندگان و شهدا و خانواده های شهدا
. همسر گرامی شهید نعمایی این دیدار را چنین روایت می کند: در زمان تحویل سال 1398 به همراه بچه ها سر مزار آقامهدی رفته بودیم؛ به آقا مهدی گفتم: زمانی که شما در کنار ما بودید، هر سال یک عیدی خوب به من و بچه ها می دادید؛ عیدی امسال ما فراموش نشود. از ابتدای عید نوروز امسال تا هفت فروردین به مسافرت رفته بودیم و تا آن روز هیچ مهمانی به منزل ما نیامده بود؛ همان شب که به ...
سرلشکر شهید مهدی زین الدین
تمام شد، برگشتم و رفتم بالای سرش. پتو را کشیده بود رویش. اسلحه را گذاشتم روی پایش و گفتم: پاشو! نوبت نگهبانی توست. او هم بلند شد و بدون این که چیزی بگوید، رفت سر پست. تازه چشم هایم گرم خواب شده بود که دیدم کسی تکانم می دهد. چشم ریز کردم، ناصری بود. گفت: الان کی سرپسته؟ گفتم: مگه نرفتی؟ نه، می بینی که! پاشدم و سرجایم نشستم. خودم اومدم بالای سرت بیدارت کردم؛ و با دست ...
سرمربیان در نشست خبری چه گفتند؟ | اوسمار: پیکان خوب دفاع می کند/مورایس: بازی مقابل گل گهر ساده نبود
تیمش تصریح کرد: مردم در ایران عادت ندارند فولاد را در پایین جدول ببینند. الان در استرس بسیار بدی هستیم. استرس مردم خوزستان برای فولاد باید برای بالای جدول باشد نه پایین جدول. متأسفانه اوضاع و احوال فولاد مناسب نیست و باید آینده ای داشته باشد که مردم به آن ببالند. امسال گذشت ولی سال بعد اتفاق های خوبی می افتد. ویسی در پاسخ به این سوال که چرا مردم از دربی خوزستان استقبال نکردند، گفت: علتش ...
سرلشکر شهید سید محمد جهان آرا
تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند. ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبرگونه تو که به خط ...
یحیی و حرف هایی که نزده بود!
ب و خوش برخورد پرسپولیس در یک رستوران در غرب تهران ملاقات کردیم. سرمربی سابق پرسپولیس برخورد بسیار گرم و مودبانه ای با ما داشته و البته در همان لحظات ابتدایی و با لحن شوخی خطاب به من گفت که البته چندین بار نیز علیه او مطالبی نوشته ام. البته من در سالهای اخیر به خاطر علاقه شخصی به یحیی گل محمدی همیشه حامی سرمربی موفق و پرافتخار پرسپولیس بودم و خدمت خود او نیز گفتم که اگر هم مطلبی توام ...
ذات الریه چیست؟ 5 نکته که باید درباره عفونت ریوی بدانیم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : بی بی سی: اخیراً گزارش های زیادی از افزایش غیرعادی موارد ابتلا به عفونت های تنفسی مانند ذات الریه (سینه پهلو) در سراسر جهان منتشر شده است. در نوامبر سال 2023، کمیته ملی بهداشت چین در مورد افزایش ابتلا به چند بیماری در این کشور گزارش داد. این بیماری ها شامل کووید و ذات الریه ناشی از مایکو پلاسما – گونه رایج عفونت حاصل باکتری –در کودکان بود. سازمان بهداشت جهانی بعدا گفت مقامات بهداشتی چین عامل بیماری زای غیرعادی در گروه های کودکان مبتلابه ذات الر ...
گفت وگو با بانوی قطع نخاعی که با دهان نقاشی می کشد | یک دنیا دویده ام!
، سراغ درس، گویندگی و ... رفتم. اواخر 84 وارد آسایشگاه شده بودم و سال 85 تصمیم گرفتم درس بخوانم. رشته پژوهشگری علوم اجتماعی قبول شدم. دانشگاه پیام نور را انتخاب کردم، زیرا امکان حضور سر کلاس های درس را نداشتم. درس خواندن سخت بود، باید خودم درس ها را می خواندم و یاد می گرفتم. از یاورانی که به آسایشگاه می آمدند کمک می گرفتم و از کتاب ها نکته برداری می کردم. در بازارچه های نیکوکاری آسایشگاه هم گویندگی می ...
گفت وگو با بانویی که در زندان صدام اسیر بود | گفتند شوهرت در اسید حل شد
ه از دیدنش وحشت کردم. آمپول زد و پارچی پر از مایعی زردرنگ به من داد و گفت که باید همه آن را بخورم. از زمانی که اسیر شده بودم، تصور مرگ همراهم بود، اما آن لحظه احساس کردم مرگ به من خیلی نزدیک است. با خود گفتم اگر این مایع را نخورم، از درد می میرم و اگر بخورم، باز هم شاید بمیرم. تنها پسرم را به جاری ام سپردم و گفتم اگر من نبودم، او را هم بچه خودش بداند. مایعی که خوردم شور و شیرین نبود. تلخ بود. بعد ...
بازخوانی روایت حاج سید احمد خمینی (ره) از زندگی خودش
به گزارش جماران؛ در بخشی از کتاب یاد یادگار امام (صفحات 105-111) از قول مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی (ره)، آمده است: اولین روزی که به مدرسه ام فرستادند، فرار کردم! بعد با کتک پدرم و معلمم ناچار در کلاس حاضر می شدم تا ششم ابتدایی از خیلی معلمان کتک خوردم. یخ حوض مدرسه ام را می شکستند و دستهایم را شاید نزدیک به نیم ساعت توی آب یخ می گذاشتند و بعد چوب. هر چه فکر می کنم نمی دانم چرا اینقدر مرا می زدند. درست است که خیلی شیطان بودم، ولی این موجب نمی ش ...
قصه پُرغصه اسطوره های فراموش شده
فاش نیوز - اگر چه نامشان به 8 سال دفاع مقدس گره خورده ولی تنها یادگاریشان از آن دوران صدای تیر و ترکش و درصدی از جانبازی است، اما آنها از انتخابشان پیشیمان نیستند و معتقدند کار را برای خدا کرده اند. خبرگزاری فارس؛ کتایون حمیدی: هر دوتامون غُصه داریم، قِصه ما گریه داره، تو نداری بال پرواز، من ندارم راه چاره . این شعر را زیر لب زمزمه کرده و سنجدهای رسیده باغچه را می چیند و هر از گاهی هم ...
بی رغبتی مراکز تاریخ پژوهی در گردآوری اسناد جنگ عجیب بود/ خواستگاری در کردستان درگیر با کومله
شت؟ یادم است گفتند برای کردستان کاری انجام نداده ایم. کردستان از شروع انقلاب حوادث بسیاری داشت و خیلی از اتفاقات در آنجا رخ داد. بعضی از بچه هایی هم که آنجا بودند خود در کردستان حضور داشتند و خاطراتی را تعریف می کردند. من سال 64 تابستان آن سال گمانم، به کردستان رفتم که سه ماهه کار کنم ولی فضا به حدی امنیتی بود که من را بازداشت کردند، حفاظت گفت این چه هست؟ گفتم خاطرات، این هم حکم کا ...
هرچه که به سر مردم بیاید به سر من هم می آید
می کردند. واقعاً هم خطر داشت. من رفتم جلو و سلام کردم. نمی دانستم چه باید بگویم. امام پرسیدند، چه شده آقا؟ با ترس و لرز گفتم: ببخشید. شما این جا ایستاده اید، خطر دارد. گفتند: شما می گویی که من نباید این جا بایستم؟ گفتم: بله امام گفتند: چون شما می گویی، چشم! و راه افتادند و رفتند داخل خانۀ کوچک پشت حسینیه. من و حاج احمد آقا آرام آرام رفتیم. حاج احمد آقا گفت: بگو بروند داخل این ...
شهیدی که به خاطر بچه شیعه های سوریه پسرش را ندید
، من دو رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم راه را به من نشان بدهد. قرآن را که باز کردم آیه 37 سوره نور آمد که معنی آن این بود که می گفت پاک مردانی که کسب و تجارت و داد و ستد آنها را از یاد خدا غافل نمی کند... آقا سجاد واقعاً همین طور بود. اولین بار موقع خواستگاری کمی از خانواده و شغلش گفت و خیلی تأکید داشت من شغلم سخت است و حتی گفت احتمال شهادت هم هست. من هم برادر و هم پدرم پاسدار بودند و از طرف دیگر ...
درمان عفونت کلیه: علائم، پیشگیری و روش های درمانی مؤثر
.... چای کرفس: درمان ساده و مؤثر برای کلیه ها چای دانه کرفس، با فواید درمانی خود، یک راه حل آسان برای بهره مندی از خواص کرفس است. با 1 قاشق چایخوری دانه کرفس و 1 فنجان آب داغ، یک چای شفابخش آماده کنید. این چای را پس از صاف کردن میل کنید تا به بهبود سریع تر علائم کمک کند. توصیه می شود این چای را به مدت 3 روز، روزانه یک بار مصرف کنید. ذرت: راهکار طبیعی برای کاهش درد ...
از فواید شربت کتوتیفن چه می دانید؟
صفحه اقتصاد - همان طور که می دانید آرام آرام به فصل سرما نزدیک می شویم و فصل سرما یعنی سرماخوردگی های فصلی و سرفه و...! بی شک این اتفاق برای شما خوشایند نمی باشد و می خواهید از آن رهایی یابید. یکی از داروهای مورد توجه و بسیار تاثیرگذار، شربت کتوتیفن یا KETOTIFEN می باشد. دقت داشته باشید پزشکان برای درمان سرماخوردگی، شربت کتوتیفن را که دارای خاصیت هیستامینی و ضد ...
گلایه کارگردان هیس! دخترها فریاد نمی زنند : باید صداها را شنید تا فریاد نشوند
هایی دریافت می کردم و پیگیر ساخت قصه پسران بودم، اما می دانستم که برای پسرها ممکن است امکان ساختش نباشد و شروع به تحقیق درباره دختران کردم و همان موقع یک سری مطلب از دختران آمد. وقتی این اتفاقات وسعت یافت، احساس کردم که زیر پوست شهر ما دارد اتفاق هایی می افتد که حادثه دیدگان به خاطر ترس از آبرو و ترس از باور نکردن و نپذیرفتن جامعه، سکوت می کنند و این سکوت باعث سوءاستفاده برخی می شود. احساس کردم این ...
آدینه با داستان/ رنج به زبان مادری
چپ گوشم لرزش دست هاش موقع رانندگی را نشانم می دهد. دست اش را حلقه می کند دور گردن پسر: "کوڕەم". پسرک آن قدر آرام است که خدا خدا می کنم هیچ یک از حرف های پدر را نشنیده باشد. راننده روی پدال گاز فشار می دهد، جلوی راه مان آوار است که ریخته. آوار را کنار می زند، فرمان را می چرخاند، دستمالی می گذارم روی دستی که دنده ی ماشین را گرفته و رگ هاش بیرون زده. با انگشت اشاره ...
یاد آن روز های خوب
.... با اینکه از این وضع دلخور بودم سال نو را هم تبریک گفتم، سلامتی شوهرعمه و عمه را از خداوند آرزو کردم. خیال می کردم برادرم پشت سرم منتظر است که وظیفه اش را انجام دهد، ولی وقتی متوجه او شدم، خیلی مؤدب چهارزانو کنار دیوار نشسته بود و به تنها عکسی که به دیوار نصب بود، نگاه می کرد. عکس جوانی های شوهرعمه را نشان می داد که می خندید. رفتم کنارش نشستم. با آرنج به پهلویش زدم. او را متوجه ...
نظر رهبر معظم انقلاب پیرامون شخصیت مرحوم حاج احمد آقای خمینی
با ایشان بیشتر و از نزدیک شد. من حتّی یک بار به منزل ایشان در قم رفتم که آن روزها در کوچه ای، عمود بر خیابان بیمارستان و موازی با صفائیّه واقع شده بود. نام آن کوچه را نمی دانم؛ ولی بالای شهر قم محسوب میشد و جای خوبی بود . زمانی که ایشان تازه ازدواج کرده بودند، من در سفری از مشهد به قم آمده بودم و گفتم بروم فرزند امام را ببینم. به دیدار ایشان رفتم و از نزدیک با هم آشنا شدیم. این، اوایلِ ...
سفر نامچه دکتر پرویز ورجاوند به نی ریز
از سال 1358 به شهرش بازگشته و یک شرکت فعّال ساختمانی به راه انداخته بود. با همه مردم شهر آشنا بود و برایش احترام قائل بودند. مرد عمل بود و کار راه انداز. در کنار همسر ارجمند و سه فرزندش زندگی گرم و شادی داشتند. خانه اش بزرگ و زیبا و بسیار تمیز بود. سه شب میهمانشان بودم و از هیچ محبتی دریغ نکردند. صبح باوجود سرماخوردگی برای گشایش کنگره رفتم و سخنان فرماندار را که سنجیده بود شنیدم. با ...
جناب سروان امینی
فروردین بود. بوی بهار نارنج حتی در زیرزمین ها پیچیده بود. سر قبر مادر رفتم. خوشبختانه هنوز باران شروع نشده بود. می شد با تکه گچی پنجره ای از بهشت روی سنگ مزار کشید! فاتحه ای خواندم. بعد هم آهسته برای اینکه مرده های دیگر حسودیشان نشود جریان سروان شدنم را برای مادر شرح دادم. کلام خاله ام در گوشم بود که به مرده آگاه است یعنی ارواح از همه چیز خبر داشتند. از شادی بچه هایشان شاد و از ناراحتی شان ...