سایر منابع:
سایر خبرها
آقای محصولی همه توان خودش را به کار گرفت تا مهدی باکری مسئولیت نگیرد
جانماز را من هنوز دارم. ازش پرسیدم که آقا مهدی شما چه خواستید از امام رضا، خیلی اصرار کردم، دقیقا نزدیک غروب بود، پد 5 بود. گفت هیچی فقط شهادت خواستم. از مشهد برگشتند و رفتند خدمت امام و بعد برگشتند به منطقه برای انجام عملیات... بعد برگشتنش فکر کنم 3-4 روز یا 5-4 روز بعدش عملیات شد. چون دیگر قایق ها را پیاده می کردیم، همه چیزمان آماده بود. عملیات شد و آن مسیر، می دانید وضعیت ...
سرگذشت زنی که با ازدواج تغییر کرد
دلباخته رمضانعلی بودم به حرف ها و نصیحت های هیچ کس گوش نمی کردم تا این که بالاخره با او ازدواج کردم و خودم را در نقش یک ناجی می دیدم که می توانم رمضانعلی را از این وضعیت نجات بدهم اما زمانی فهمیدم اشتباه کرده ام که دیگر خیلی دیر شده بود. خانواده ام مرا طرد کردند و درهمین روزها هم فرزندم به دنیا آمد اما همسرم به خاطر این که او را مجبور به ترک اعتیاد نکنم به بهانه رفع افسردگی های بعد از ...
گفت مادر مرا نبوس مادران شهدا حسرت می خورند!
قلبم جمع شده و کلیه ام کم کار شده است. خواهر شهید چند سال از برادرتان بزرگ تر بودید؟ من دو سال از محسن بزرگ تر بودم. ما پدرمان را زود از دست دادیم. البته آن زمان من ازدواج کرده بودم که پدرم مرحوم شد. محسن هم نوجوان بود. برادرم وقتی که 19 ساله بود سربازی رفت و شهید شد. بعد از شهادت محسن من که در خانواده بزرگ تر بودم از بچه ها نگهداری می کردم و مادرم هم کار می کرد. ...
گند زن، زندگی، آزادی هم بیرون زد
خانواده شدم چارچوبی داشتم و هنوز هم دارم و گفتم اگه به آزادی که خودت میگی اعتقاد داری اجازه بده خودم برای پوششم تصمیم بگیرم.. ... بعد از حرفای من، جاریم که همسرش باشه حرف من رو توهین به خودش تلقی کرد و هر چی لایق خودش بود گفت. جالبه که همسرم هم هیچ حرفی نزد و هیچ دفاعی نکرد و هیچ نقدی نداشت...ما هم شام نخورده اومدیم خونه و توی خونه دعوای مفصلی باهاش کردم و بی لیاقت و بی عرضه خطابش کردم و ...
فیلم گفتگو با قاتل بی رحم که پیرزن تهرانی را بخاطر طلاهایش فجیعانه کشت / جسد سوخته در بومهن پیدا شد + ...
قتل و آتش زدن جسد زده و هنوز باور ندارد که برای پول دستش به خون آغشته شده است. چند سال داری؟ 45 سال بچه چندم خانواده هستی؟ 2 برادریم، من برادر بزرگتر هستم مادر و پدرت کجا در قید حیات هستند؟ سن کمی داشتم وقتی پدرم فوت کرد، مادرم هم بعد از چند سال با یکی از هم محلی هایمان ازدواج کرد و چند سال بعد از هم جدا شدند تا اینکه 7 سال پیش فوت ...
مهسا ایرانی همسر فرهاد ایرانی کیست؟ / این زن زیبا چرا معروف شد ! + عکس ها و بیوگرافی
بودند آشنا شدند. فرهاد که به مهسا علاقمند شده بود، اولین بار در سال 1387 از او خواستگاری کرد اما خانواده ی مهسا با ازدواج آن ها مخالف بودند. مهسا خود در اینباره گفته: اولین باری که فرهاد را در دانشگاه دیدم نسبت به فرهاد گارد داشتم که سمت او نروم و حتی فاصله می گرفتم و برایم عجیب بود. اما شجاعت ، اعتماد به نفس بالا و چیزهایی در فرهاد دیدم که نظرم را در مورد او تغییر داد. وقتی به این ...
شوهرم فحش می دهد؛ باید طلاق بگیرم
داشتید؟ بلافاصله بعد از ازدواج باردار شدم. با اینکه می خواستم بچه را سقط کنم اما شوهرم مهرداد مخالفت کرد و من هم بچه را نگه داشتم. چند ماه بعد از ازدواجمان بود که بدرفتاری های مهرداد با من شروع شد و دیگر هم تمام نشد. *مهرداد چه بدرفتاری با تو می کند؟ او وقتی عصبانی است اصلا متوجه حرف زدنش نیست. فحش های رکیک می دهد و به من توهین می کند. من حتی نمی توانم دو کلمه از او ...
حکم قصاص برای عاملان قتل در میهمانی مختلط
به صورت او زدم اما در همین حد بود و آنها رفتند تا اینکه چند متر جلوتر محمود با چند نفر دیگر درگیر شد که آنها را نمی شناختم. من نقشی در قتل او نداشتم. سپس شهرام به جایگاه رفت و گفت: من قبول دارم که در میهمانی حضور داشتم اما به اصرار یکی از دوستانم به آنجا رفتم و وقتی هم متوجه شدم که همه در آنجا مشروب خورده اند می خواستم آنجا را ترک کنم که دوستم اجازه نداد. بعد از میهمانی هم وقتی خواستیم ...
روایتی از فعالیت های قرآنی یک نابغه اطلاعاتی
ت انتخاب کنند. دوست های زیادی هم داشتند، اما همه چیز حساب شده بود. آن زمان مدرسه های دولتی فعالیت اضافی نداشتند. فقط صاف می رفتند سر کلاس، درسی می خواندند و برمی گشتند. یادم می آید، یک روز توی مدرسه گویا یک ورزش اضافه برای شان گذاشته بودند. نمی دانم چه شده بود که دیر کرده بود. من خیلی نگران شدم. هرچه به مدرسه زنگ زدم، جواب ندادند. بلند شدم و به مدرسه رفتم. درِ مدرسه بسته بود. به خانه برگشتم، دی ...
بیوگرافی ژیلا صادقی و همسرش + عکس و حواشی مجری جنجالی!
دانشجو بودم، در مدارس نمونه مردمی تدریس می کردم ستاره پسیانی، بیتا معیریان دختر آرش معیریان در پایه پنجم ابتدایی از شاگردان من بودند. هم زمان با تدریس درسال 1371 در آزمون گویندگی پذیرفته شدم؛ چون خودم علاقه بکار گویندگی داشتم. احساس کردم خیلی نمی توانم تدریس رابه طور جدی دنبال کنم؛ بهمین خاطر تدریس را ترک کردم. شرکتی داریم که کار صادرات و واردات انجام می دهیم. طی 8 سال فعالیت در عرصه اجرا ...
(عکس) علیرضا رئیسی بازیگر خردسال پاتال و آرزوهای کوچک پس از 33 سال
تجربه کرد. دو سال بعد در فیلم مدرسه پیرمردها و شهر در دست بچه ها نیز حضور درخشانی داشت. سال 1368 تا 79 به صورت مستمر در سینما ، تلویزیون و تئاتر بازی می کردم ، سالهای پرکاری بود و رو به رشد بودم و بزرگتر می شدم. کارم با حرفه بازیگری عجیبن شده بود و با همه سختی هایی که داشت قسمتی از زندگی ام شده بود. در 18 سالگی کم کار شدم ، در دوران بی کاری به سراغ ادامه تحصیل در خارج از کشور ...
خاطره خنده دار سرکار گذاشتن قدرت الله ایزدی (آقا رشید) توسط یک خادم + فیلم
، پس از آن مدتی ناظم بودم و سپس معاون مدرسه شدم ، همان زمان ها بود که تازه رو به کارهای نمایشی آوردم. یک روز کنار پل خواجو دیدم گروهی مشغول فیلمبرداری هستند، ایستادم و نگاه کردم آقایی آمد و گفت چند نفر برای سیاهی لشکر می خواهم، من هم رفتم و در صف کنار یک کیوسک تلفن عمومی ایستادم. بدلیل عدم توانایی بازیگر اصلی آن صحنه اعلام می کند که می تواند نقش را بازی کند، همین می شود که ...
پرواز مطهر دو برادر عاشق
بیدار می شدم، می دیدم داداشم بلند می شود و قشنگ روی تخت قالی می رود و رجی که خانمش نقشه کرده، پر می کند و فوت می دهد و سر کارش می رود. دوباره که بعدازظهر از سر کار می آمد، غروب روی تخت قالی می رفت و خیلی کمک کار خانم خود بود. یعنی برای همین قالی بافی و کارهای دیگر خیلی کمک حال خانواده بود. یک فرزند پسر هم داشت که اسمش مجید بود و حالا حدود 40 سال دارد. دخترهای شهید هم ازدواج کردند و فرزند هم دارند ...
تجاوز به مادر و دختر بیچاره | ناهید: شوهرشیطان صفتم حریم را رعایت نکرد و شب به سراغ دختر 10 ساله ام ..
به گزارش اینتیتر به نقل ار ساناپرس، ناهید زن 42ساله با صورتی آشفته از در اتاق مشاوره وارد شد. صدای بغضش را قبل از آنکه حرف بزند از زیر پوست صورتش می شد تشخیص داد. دستانش پوست پوست شده و زخمی بود چون برای سیر کردن شکم خود و فرزندش مجبور بود در خانه های مردم کار کند. تا سؤال کردم برایم بگو چه شده؟! گوله گوله اشک از چشمانش جاری شد. ناهید می خواست از چیزی بگوید که گفتنش برایش آسان نبود. قرار بود خودکشی کنم تا از این زندگی لعنتی رها شوم اما وقتی به دخترم فکر کردم این تصمیم را کنار ...
دوست دارم در جنگ با آمریکا شهید شوم
، آلوده شود. به رسم ادب و قدرشناسی، پای صحبت این رزمنده و جانباز روزهای سخت مبارزه و جانفشانی نشستیم تا صندوقچه اسرارش را بگشاید و برایمان از جبهه های پر نور بگوید... لطفا خودتان را معرفی کنید؟ رضا سرگزی مقدم، متولد 18 دی سال 1348 و ساکن روستای طاغذی شهرستان نیمروز هستم. پس از جنگ ازدواج کردم و حاصل ازدواجم دو فرزند پسر و دو فرزند دختر است. ما در خانواده دو شهید داده ایم ...
جزئیات جدید از چگونگی مرگ تلخ نگار کریمیان ؛ چه کسی دستور شلیک داد؟
که شلیک اشتباهی دامن خانواده ما را گرفت و دختر جوان مان جانش را از دست داد. رضایی همچنین به سوالات دیگر اعتماد پاسخ می دهد. خواهرتان چند فرزند دارد و نگار فرزند چندم خانواده بود؟ سه فرزند دختر. نگار 21 ساله و فرزند دوم خانواده بود. خواهر بزرگ ترش ازدواج کرده و خواهر کوچک ترش هم مدرسه می رود. ماموری که به سمت ماشین شلیک کرده بازداشت است؟ بله ...
با رئیسم عقد موقت کردم؛ مجرم نیستم
تصمیم گرفتم در یک شرکت مشغول به کار شوم. وقتی کارم را شروع کردم 25 ساله بودم و یک پسر 2 ساله داشتم. مجبور بودم کار کنم. *چند سال در آن شرکت کار کردی؟ 10 سال کار کردم و پارسال مجبور شدم استعفا بدهم. *چرا مجبور به استعفا شدی؟ چون مدیر شرکت گفت دیگر نمی تواند حاشیه هایی را که درست شده تحمل کند. همسر یکی از مدیران شرکت یک روز آمد و گفت که من با شوهرش رابطه دارم ...
فرار زن 17 ساله از چنگ همسایه شیطان صفت
مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که چشمانم را باز کردم، خودم را بی کس و تنها در بهزیستی یافتم. گویا پدر و مادرم مرا سر راه گذاشته و رها کرده بودند. خلاصه بهزیستی تنها پناهگاه و امید من بود اما خیلی آرزو داشتم که من هم مانند دیگر کودکان خردسال،پدر و مادری داشته باشم که مرا در آغوش بگیرند! حسرت داشتن پدر و مادر، موضوعی بود که در طول زندگی ام مدام با آن دست به گریبان بودم ...
غافلگیری مرد جوان در عشق خیابانی! / حمیرا آبروی شوهرش را برد!
به گزارش زیرنویس، این ها بخشی از اظهارات جوان 25 ساله ای است که دردوراهی عشق و طلاق راهی مرکز انتظامی شده بود. او درباره ماجرای ازدواج خود درپی عشق خیابانی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت:درکلاس دوم دبیرستان تحصیل می کردم که عاشق حمیرا شدم. او در دبیرستان دخترانه مقابل منزل [...]
زندگی نامه المیرا شریفی مقدم/عکس خانم مجری و خانواده اش
چنین می گوید: من از زمان قبل، با عموی همسرم آشنایی داشتم. او یک بار به من گفت که برادرزاده ی من به شبکه خبر آمده و هوایش را داشته باش. تصور من این بود که برادرزاده اش آقاست و الکی به او گفتم که هوایش را دارم ولی زمانیکه به تحریریه رفتم و خانم شریفی مقدم، خودش را معرفی کرد؛ تازه متوجه شدم که منظور دوستم ایشان بود و از همانجا به فکر ازدواج با خانم شریفی افتادم و مراقبت های ویژه آغاز شد. سرانجام با یکدیگر در سال 82 ازدواج کردیم. Visits: 30 ...
درخواست طلاق از نوعروس بعد از افشای راز بزرگ
اعتمادآنلاین نوشت: سپهر و مهتاب 6 ماه قبل با هم ازدواج کردند و حالا در آستانه جدایی هستند. سپهر می گوید واقعیت هایی را درباره همسرش فهمیده است که حاضر نیست به زندگی با او ادامه دهد. این مرد جوان از زندگی اش برای اعتمادآنلاین می گوید: *چه مدت است ازدواج کرده اید؟ هنوز 6 ماه تمام نشده است. زندگی مشترک ما خیلی کوتاه بود. *آن طور که متوجه شدم کسی ...
رفاقتی از جنس عشق
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز یزد، اینجا حرف من و تو نیست. اینجا، "ما" معنا دارد به جمع شان که وارد شدم، پر از زندگی و نشاط بود. صمیمیتی که در هر خانواده ای نمی توان یافت. روایت گزارش ما، روایت زندگی آقای محمدعلی عابدی، جوان 39 ساله ای که در سن 23 سالگی با دخترعمویش ازدواج می کند. 16 سال از زندگی مشترک این زوج یزدی می گذرد و آنها اکنون صاحب 5 فرزند هستند. فرزندانی که چشم ...
سلطنت زرنگار یکی از نخستین محصلان مدارس دخترانه مشهد
...، به عنوان یکی از نخستین محصلان مدارس دخترانه، به فراگیری علم و دانش می پردازد و هم زمان با تحصیل، از حدود سال 1312 خورشیدی، در دبیرستان فروغ به عنوان ناظم مدرسه نیز استخدام می شود. سلطنت زرنگار در سال 1298 خورشیدی در چهارباغ، یکی از محلات قدیمی مشهد، به دنیا آمد. پدرش، ابوالقاسم زرنگار، کارمند بانک ملی شعبه مشهد بود. مادرش، بتول ملائکه، از خانواده های قدیمی مشهد و خانه دار بودند ...
سرنوشت تلخ یک دختر!
دیگری که در خانه پدرم بنایی می کرد آشنا شدم و او هم مرا از پدرم خواستگاری کرد و من هم تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم چراکه پدرام فرزندی نداشت و همسرش باردار نمی شد اما وقتی با او ازدواج کردم چند ماه بعد همسر او هم باردار شد و اکنون مرا کتک می زند تا طلاق بگیرم. حالا هم به کلانتری آمده ام تا مرا برای رهایی از این شرایط اسف بار کمک کنید اما ای کاش ... با دستور رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد، بررسی های روان شناختی و اقدامات قانونی در این باره آغاز شد. ...
چشم به راه
...وقتی یاد نامه های بی جواب می افتادم مطمعن می شدم که او را هرگز نمیبینم... بعد ها که ازدواج کردم و رابطه ی پدر همسرم با بچه هایش را می دیدم یک هو چشم هایم سرخ می شد و گاهی همسرم به شوخی می گفت : یعنی حسودیت میشه! و من میگفتم: نه حسودیم نمیشه اما اگر پدر داشتم من هم چیزهایی داشتم که می خواستم... زینت هستم زینت فرامرزی هستم زاده بوشهر و محله ...
شهادت کودکان در بمباران حلبچه خیلی دردناک بود
. به سختی خودم را به حلبچه رساندم تا از اوضاع خانواده ام مطلع شوم. وقتی وارد شهر شدم، بوی عجیبی منطقه را فرا گرفته بود؛ 15 نفر از اعضای خانواده و نزدیکانم را در این حادثه از دست دادم؛ کودکان 7 ماهه تا 5 ساله ام، همسرم، خواهرم، برادرانم.... تا آنجا که اطلاع پیدا کردم آنها را در گورستان دسته جمعی دفن کرده اند. ابراهیم اصغر گریه می کرد و می گفت: ای کاش من اکنون کنار فرزندانم بودم. همسایه ها می گویند آنها با چشم های باز، مرده بودند . ...
گفت وگو با بانویی که در زندان صدام اسیر بود | گفتند شوهرت در اسید حل شد
هم از مادربزرگم چرخ خیاطی گرفته بودم و برای همسایه ها چادر می دوختم. کم کم به صورت حق التدریسی در مدارس کار می کردم. در مدرسه هم برای دانش آموزان لباس فرم می دوختم. یک سال بعد از اینکه به ایران آمدیم، خواهر و برادرم را پیدا کردیم. خواهرم در مصر ازدواج کرده بود و برادرم مدت ها چوپانی می کرد. حالا پسر تقوی که طعم اسارت را در کودکی چشیده شغل پدر، یعنی معماری، را در پیش گرفته است. به رسم پدر شهیدش در بیست وسه سالگی ازدواج کرده و تقوی صاحب 2 نوه شده است. ...
شهید حسن درویشی ؛ خورشید بود و در دل آتش طلوع کرد
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، بیست و پنجم اسفند 1363 روز معراج سرخ شهیدمردی است از تبار زندگی سازان که مرگ را مسخر و مقهور عظمت زیستن خود کردند. شهید بزرگوار حسن درویشی فرمانده گردان ثارالله تیپ 18 جوادالائمه (ع) سپاه پاسداران که از زمین کشاورزی روستایی در نیشابور، کهکشان شهادت را دید و اختری از منظومه جاودانگی جان عشق شد و: در میان پرده ی خون، عشق را گلزار ها عاشقان را ...
گفت وگو با بانوی قطع نخاعی که با دهان نقاشی می کشد | یک دنیا دویده ام!
هم می زند. بعد از تصادف گردنم به شدت آسیب دیده بود طوری که در آن پلاتین گذاشتند. پزشکان آب پاکی را روی دست خانواده ام ریختند. مدتی بیمارستان بستری بودم و بعد من را به خانه ای که قرار بود بعد از عروسی، با همسرم در آن زندگی کنیم، بردند. در همان مدت دچار زخم بستر شدم. نفس تنگی داشتم و به دارو های مسکن وابستگی زیادی پیدا کرده بودم. شرایطم آن قدر وخیم بود که بیش از چند ماه نتوانستند در خانه از من نگه ...
شهید حاج عباس کریمی ؛ ماه دجله ، خورشید بدر
چشم به جهان گشود. کربلایی احمد، پدر کشاورز آن شهید، برای زنده ماندن فرزندش به آستان با کرامت حضرت عباس نذر کرده بود، تا نام او را به عشق سقای کربلا، عباس بگذارد. کربلایی احمد می گفت به حرم حضرت ابوالفضل دخیل بستم و زار زده بودم که یا قمر بنی هاشم من سلامت بچه هایم را از تو می خواهم. خلاصه اینکه کربلایی احمد این پسر اول را تحفه حضرت عباس می دانست، برای همین هم اسمش را گذاشت عباس ... عباس ...