سایر منابع:
سایر خبرها
گزارشی تکان دهنده از اعتیاد در مدارس ایران
دلش که نشستم تازه فهمیدم که اوضاع وخیم تر از آن است که فکر می کردم. دختر 14 ساله ای که باید فکر درس و مشق باشد از 12 سالگی در کوچه پس کوچه های این شهر به دنبال مواد بوده: این طور هم که شما می گین نیست. پیدا کردنش برام کاری نداشت. فقط کافی بود زنگ بزنم 10 دقیقه بعد همین نزدیک خونمون می خریدمش. مشکلم نشئگی بعد مواد بود. دلم نمی خواست مادرم بفهمه که من چیزی مصرف می کنم یا صبح ها می خواستم برم مدرسه ...
خواسته و عشق من، کار در مملکت ام است
.... شخص خودم هم کلی ضرر و زیان برای کنسرت ها دادم، مخارج و پول سالن هم افتاد گردن من و همه را پرداخت کردم. هیچ کس نیست که بگوید آفرین شجریان که این کارها را کردی! من نمی خواستم کار سیاسی بکنم. ما از سیاست به دور هستیم؛ اما عده ای کار سیاسی می کنند و برنامه ما را به هم می زنند. یک بار هم اول کنسرت سال 58 که ایران ای سرای امید با شعر سایه و آهنگ لطفی و ایرانی به سر کن خواب و مستی با شعر ...
ارشا اقدسی پسر بیش فعالی که بدلکار سینمای ایران شد
داغ است فندک را روشن کن و انگشتت را رویش بگیر. از لحظه ای که می سوزد یک ثانیه هم نمی توانی تحمل کنی. من 25 ثانیه داشتم آرام با آتش لایی می کشیدم. پشتم نمی سوخت ولی صورتم باز بود و باید لب می زدم. لباس هایی که پوشیده بودم و وضعیت فیزیکالم آنقدر سخت بود که نمی توانستم راحت بایستم. رامبد خودش از این اجرایت راضی بود؟ - رامبد واقعا فوق العاده است، اگر نبود این اتفاق نمی افتاد. هزار بار ...
کمال تبریزی: می خواهند سینمای ایران را تعطیل کنند!
دوره تاریک می دانم. در آن روزها یک آموزشی به آدم ها داده شد که با تخطئه کردن شخصیت دیگران می توانند جایگاهی برای خودشان دست و پا کنند. من فکر می کنم پدیده داعش که در همه جوامع در حال تکرار است در جامعه ما هم پیاده می شود. داعش برای شما دادگاهی تشکیل نمی دهد. می گوید تو کافری و بعد با خواندن بیانیه ای گردن تو را می زند. نه برای تو حقی قائل می شود و نه دادگاهی ترتیب می دهد و چیز دیگری. این اتفاق در ...
خاطرات پیشکسوت المپیکی کشتی ایران
. گفت به آگاهی اطلاع دادم و گفتم که این ماشین دزدیده شده که اگر اتفاقی افتاد بدانند که ماشین دست من نبوده است. بچه ها به دلیل علاقه ای که به تختی داشتند گفتند از ماشین ما استفاده کن. بعد از حدود یک هفته از این جریان وقتی تختی خواست ماشین بچه ها را به تعمیرگاه بگذارد آوانس نامه ای به تختی داد. تختی این نامه را خواند و خندید. از او پرسیدیم چه شده؟ گفت آدرس ماشین را در جایی که پارک شده در نامه نوشته ...
دوست دارم تعداد دخترانم به 600 برسد!
، رفتار خشک و خاص پدر مانع می شد تا حتی مهربانی های نامادری نیز به سوی ما جاری شود. به طور معمول احساس بدی داشتم و به خاطر همین حسی که آن روزها بر تمام ابعاد زندگی ام سایه انداخته بود، همواره آرزوی بزرگ شدن و رسیدن به استقلال داشتم. به خود قول داده بودم درس بخوانم تا بتوانم بر عقده های کودکی ام خط قرمزی بکشم و وقتی دستم به دهانم رسید، آرزوهای کودکانی را تحقق بخشم که برای خودم هنگام کودکی برآورده ...
برادران عالمیان از پارکینگ منزلشان المپیکی شدند
بودجه دارد، یک زمانی به ندرت به مسابقات اعزام می شدیم، یادم هست که هر 8-7 ماه این اتفاق می افتاد، در حالی که تنیس روی میز رشته ای است که باید در یک سال حداقل 8 مسابقه بدهیم. * اینکه می گفتند نوشاد در پارکینگ تمرین می کند، به تو روحیه می داد یا تضعیف روحیه بود؟ می توان هر دوی این موضوع را گفت، البته بیش تر به من روحیه می داد تا تضعیف آن. هنوز هم بیشتر اوقات در پارکینگ منزل مان با ...
سکانس آخر برای پرفروش شدن نوشته نشد/ جرات چاپ کتاب شعرم راندارم
کشورمان آزاد شده بود، یکی از خوانندگان این رشته که تا چند سال شهرتی به هم زد و حالا هم محو شده، می گفت از ابتدا می خواسته یک خواننده سنتی بشود و بعد اینطور تشخیص داده که بهتر است پاپ بخواند. اما من حالا نزدیک به سه دهه است که آواز را به طور جدی دنبال می کنم و فقط توانسته ام کارهای معدودی در این رشته عرضه کنم. * از جمله سه فیلمی که در آنها خوانده اید و از قضا هر سه هم مستند هستند. ...
عاشقانه های یک زوج در اولین رمضان
نفس راحتی کشیدم. بلند با خودم گفتم عجب خواب مزخرفی!! . به ساعت نگاه کردم، هشت و نیم صبح بود. بلند شدم، تخت را مرتب کردم و یک راست رفتم به آشپزخانه. در یخچال را باز کردم، یکی از ژله ها نگرفته بود ولی سه تای دیگر کاملاً بسته بودند. می خواستم در یخچال را ببندم که ناخودآگاه دستم رفت به سمت بطری شیر. برش داشتم، بازش کردم و یک قُلُپ خوردم. یک دفعه به طرف سینک ظرفشویی دویدم و دهانم را شستم ...
افخمی خیانت کرد؟
کردن شخصیت دیگران می توانند جایگاهی برای خودشان دست و پا کنند. من فکر می کنم پدیده داعش که در همه جوامع در حال تکرار است در جامعه ما هم پیاده می شود. داعش برای شما دادگاهی تشکیل نمی دهد. می گوید تو کافری و بعد با خواندن بیانیه ای گردن تو را می زند. نه برای تو حقی قائل می شود و نه دادگاهی ترتیب می دهد و چیز دیگری. این اتفاق در حوزه فرهنگ هم افتاده است. یک عده ای فکر می کنند با زور و تهدید و ارعاب ...
پویا نیک پور: درگیر گروه هایی شده ایم که خواننده در آنها نقش اول را دارد!
سروی س هنر جوان ایرانی ؛ بخش موسیقی: بعد از جدا شدن محسن یگانه و اعضای گروهش از یکدیگر، به تازگی پویا نیک پور، رهبر ارکستر رضا صادقی هم از ادامه همکاری با گروه مشکی پوشان انصراف داده و بنا به گفته خودش می خواهد زمانش را صرف کارهایی کند که برایش ارزش هنری بیشتری دارند. نیک پور که پیش از این در گروه هایی مانند دارکوب ، آور ، میرا و دیوار حضور داشته، تصمیم دارد دوباره به حیطه کاری خودش در ...
آخرین درس
این بود که آقای هامل بی آنکه اثری از خشم و غضب در چهره اش باشد به من نگاه کرد و با لحن بسیار آرامی گفت: فرانز کوچکم زود برو سر جایت بنشین، همین الان می خواستم درس را شروع کنیم. فوراً به طرف میز رفتم و در جای خود نشستم، وقتی که اندکی از ترس و نگرانی ام کاسته شد کم کم دریافتم که وضع کلاس غیرعادی است. معلم ما، درست مانند جشن های آخر سال مدرسه یا روزهایی که بازرس وزارت فرهنگ به مدرسه می آمد، نیمه ...
گفتگوی ویژه با رضا کیانیان
. مثل فاجعه ای که برای دریاچه ارومیه اتفاق افتاد؛ فاجعه ای که برای تالاب گاو خونی رخ داد! مرداب انزلی در حال خشک شدن است! از عمق ده متر به عمق دو متر رسیده و در بعضی نقاط به بیست سانتی متر! حالا نوبت به دریای خزر رسیده است! این پروژه انتقال آب خزر به سمنان پس از سال ها در دولت قبل کلنگ زده شد. سوال اینجاست آیا آقای روحانی هم قرار است برود و دوباره کلنگ بزند؟! آقای روحانی لطفا پاسخگو باشید! من از ...
با شنیدن خبر رحلت امام(ره) دست و پایم بی حس شد - احمد یوسف زاده
چیز انگار برایمان تمام شده بود. در آن لحظه گویی رسیده بودیم به آخرین نقطه ی زندگی. عراقی ها جرات جلو آمدن نداشتند. از دور اوضاع را زیر نظر داشتند. گفته بودند عزاداری ممنوع؛ ولی جلسه ختم قرآن می توانید بگیرید. روز بعد دو هزار اسیر توی محوطه اردوگاه قدم می زدند در حالیکه هیچ صدایی به گوش نمی رسید. هرکس گوشه ای نشسته بود و آرام آرام اشک می ریخت. من هم کنجی پیدا کردم و اشک ریختم و خواندم ...
احمدی نژاد چگونه احمدی نژاد شد؟
؟ به عنوان عضوی از کنشگران عرصه سیاسی و رسانه ای که در سال های قبل از 92 پیش بینی حضور دکتر روحانی در انتخابات را داشتم و از رأی آوری او سخن گفتم که همین هم اتفاق افتاد، تاکنون هیچ زمزمه ای مبنی بر نیامدن شخص ایشان نه شنیده شده و نه گفته شده و آنچه گفته می شود، خیالات واهی کسانی است که از ظن خود سخن می گویند. مجموعه اعتدال و اصلاحات همان طور که گفته شد، فقط به ایشان نظر دارد. آقای ...
حاتمی کیا غول مرحله آخر است
بازیگران صحبت می کنیم می گویند اول فیلم را با تماشاگر می بینم و بعد حمایت یا بایکوت می کنند. چرا شما از فیلم اینطور دفاع کردید؟ طهماسبی: روز اولی که فیلمنامه را برایم ایمیل کردند و خواندم حدود ده دقیقه طول کشید، اینقدر مرا گرفت که فقط می خواستم ببینم رضایت می دهد یا نمی دهد و به چه صورت است. برای بار دوم خواندم و کمی فکر کردم و فیلمنامه را خواندم و موضوع برایم جذاب بود، اول به دلیل اینکه ...
جوکو، بزرگترین بهترین ها
آمدم به چیزهای زیادی فکر کردم ولی در بدو ورودم به این شهر حس کردم امسال سال متفاوتی برای من خواهد بود... من با آمادگی کامل پا به زمین مسابقه گذاشتم. در ست اول، اولین گیم را هم خوب گرفتم ولی بعد 4 گیم را واگذار کردم و از لحاظ عصبی کمی به هم ریخته شدم. به هر حال برای اینکه ریتمم را پیدا کنم نیاز به زمان داشتم و رفته رفته همان طور بازی کردم که می خواستم. حداقل در ابتدای ست دوم و تا زمانی که کار در گیم ...
پاراگراف کتاب : 18 خرداد 95
خروس جنگی می شود ، به هرحال من این طوری بودم . تا این که حریفی پیدا شد و سوء تفاهمی میان من و او که هرکول صدایش می زدیم پیش آمد و برای رفع آن دست به دیلم بردیم . او ضربه ای به سرم زد که همه چیز جلو چشمم ترک برداشت ، انگار همه ی قطعات جمجمه ام از جا درآمدند و هر قطعه روی قطعه ی کناری اش افتاد . دنیا در نظرم تیره و تار شد و دیگر چیزی نفهمیدم . حداقل تا مدتی هیچ چیز نفهمیدم . غریبه ای در قصر ...
آزار و اذیت دختر بچه ها و پسر بچه ها توسط پسر میوه فروش + عکس
. من هم از خجالت و ترس از آبروریزی این راز را فاش نکردم. حتی مدتی مدام کابوس های وحشتناک می دیدم. هنوزم پس از 12سال گاهی کابوس آن روز وحشتناک را می بینم. باورکنید پشیمانم و دلم نمی خواست زندگی و آینده کسی را تباه کنم اما رفتارهایم در آن لحظه دست خودم نبود. انگار فرمان مغزم به دست شیطان می افتاد و دیگر خودم نبودم. رکنا ...
ساسان انصاری: با یک عدد معقول قرارداد بستم
... من در این مدت چند پیشنهاد داشتم. پیشنهادهای خوبی بودند اما پیشنهاد پرسپولیس به 5، 6 روز قبل بر می گشت که از طرف باشگاه با من صحبت کردند. چون نمی خواستم این اتفاق بازارگرمی شود و بابت اینکه این اتفاق به تعطیلات خورد در اولین روز کاری به باشگاه رفتم و کار را با تیمی که آرزوی پوشیدن لباس آن را داشتم و از بچگی بازهم تاکید می کنم از بچگی عاشق آن بودم و اسناد آن موجود است، تمام کردم. اتفاقی ...
محمدرضا شجریان: هرگز - ربنا - را از مردم دریغ نکردم
می افتاد. آقایان لطفی و ابتهاج برنامه ریز کنسرت ها بودند. گفتند که در دانشگاه ملی دو شب کنسرت داریم و یک شب هم در تالار رودکی فعلی (سالن کوچک) کنسرت داشت. لطفاً درباره کنسرت چاووش 6 که در دانشگاه ملی برگزار شد توضیحات بیشتری بفرمایید. روز قبل از این کنسرت حوالی بعد از ظهر در سالن رودکی اجرای برنامه داشتم. من وقتی از سالن بیرون آمدم چند نفر در حیاط ایستاده بودند تا مرا ببینند ...
روایت سه سال خانه نشینی شجریان
سالن هم افتاد گردن من و همه را پرداخت کردم. هیچ کس نیست که بگوید آفرین شجریان که این کار ها را کردی! من نمی خواستم کار سیاسی بکنم. ما از سیاست به دور هستیم اما عده ای کار سیاسی می کنند و برنامه ما را به هم می زنند. اما نقطه تقابل شجریان با جریان های سیاسی همانطور که در گفت وگوهای قبلی خود به آن ها اشاره کرده در کنسرت سپیده رخ داده است. یکی و شاید مهم ترین کنسرت از مجموعه کنسرت های گروه ...
بنیاد در آینه مطبوعات
...، جلوی خونریزی پایش را بگیرد که همانجا به شهادت رسیده بود. مادر شهید تعریف میکند: خبر شهادت محمد را چند نفر جلوی در به حاجی داده بودند. وقتی بعد از شنیدن خبر به خانه برگشت، حاضر شد و دوباره بیرون رفت. در بازگشت دیدم جعبه ای در دست دارد. آن را به من داد. دو گوشواره سنگین وزن در آن بود. همانطور که داشتم گوشواره ها را در گوشم میکردم، پرسیدم این هدیه به چه مناسبت است؟ گفت: محمد شهید شده است ...
چوبه دار؛ فرجام نزاع خونین در زندان
فحاشی کنی؛ من هم داشتم با تلفن صحبت می کردم و این کار تو اصلا درست نیست. دوباره دعوای ما شروع شد، این بار او به فحش دادن بسنده نکرد و با یک قیچی به من حمله کرد و با واردکردن ضربه ای به سرم من را زخمی کرد. دعوا بالا گرفت. در زندان نباید اسم آدم طوری شود که انگار همیشه کتک خور هستی؛ چون دیگر به تو رحم نمی کنند. من هم نمی خواستم این طوری شود و به همین خاطر به سلولم رفتم و یک درفش برداشتم. به کریدور ...
نسخه اولیاء برای تنگ کردن عرصه برشیطان
...، همین است. چون اگر این مطلب از جوانی گذشت، دیگر انسان گرفتار می شود. اگر انسان به دست خطورات نفسانی و شیطانی افتاد، بعد از چهل سال به بالا، دیگر شیطان بر پیشانی او بوسه می زند و دیگر رهایش می کند (این مطلب را در روایات داریم و چون بحثم نیست، گذرا رد می شوم). یعنی چه رها می کند؟ آیا او رها می کند و می گوید: به سمت خوبی ها برو؟! خیر، می گوید: تو دیگر جزء جند من شدی. لذا چنین کسی دیگر هیچ زحمتی ...
افشای اسرار سریال پادری
نوروزی روانه ی آنتن کنند. همه چیز برای این ماجرا آماه بود و کار هم کلید خورد اما در روزهای پایانی سال گذشته و در چرخشی عجیب و غریب، دودکش 2 که نامش هم به پادری تغییر کرده بود، از کنداکتور نوروزی بیرون ماند و تولید آن به تعویق افتاد. لطیفی بعد از تعطیلات نوروز باز هم برو بچه های پادری را دور هم جمع کرد و بعد از اتمام تصویربرداری اخبار ضد و نقیضی در خصوص زمان قرار گرفتن این سریال در ...
از کمین دمکرات ها تا آتش توپخانه خودی
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از بازتاب گهر ؛ لحظه های انتظار دیرتر از آنچه که انتظار می رفت سپری میشد، عقربه ها به آهستگی از یکدیگر عبور میکردند و چشمان ما منتظر دیدار یک مهمان جانباز، همه چیز برای ضبط یک گزارش خوب و به یادماندنی آماده بود، تمام وجودمون انتظار شد...چندی بعد با ورود محمد حسین بیرامی این انتظار پایان یافت. بی مقدمه به سراغ خاطره ی زنده ماندن جانباز 40 درصد ...
قول دادم جلوی دیگران گریه نکنم
می ماند و به گفته خودش شماره سوریه که روی دستگاه تلفن می افتاد انبساط خاطری در دلش پدیدار می شد: اکثراً ساعت 11:30، 12 شب زنگ می زد، وقتی می فهمیدم تماس از سوریه است ته دلم انگار یک انبساط خاطری ایجاد می شد و بلافاصله گوشی را برمی داشتم و اول خودم می گفتم: سلام پسر چطوری خوبی؟ و آخرش هم می گفتم: انشاءالله با دست پر برگردی مادر. همیشه می گفت: مادرجان برای من دعا خیر کن، برای همه دعای خیر کن من ...
برادرم را از ماشین قرمز بیشتر دوست داشتم
سه سال پیش تمام اعضای خانواده اش را در بمبارانی که در شهر معره نعمان، استان ادلب اتفاق افتاد از دست می دهد و تمام چیزی که از خانواده برایش باقی می ماند، یک برادر است. تمام روز را با او می گذارند و حتی نمی خواهد برای یک لحظه هم که شده از او جدا شود. می گوید: برادرم چند قدم آن طرف تر که می رفت، ترس برم می داشت و تمام بدنم شروع به لرزیدن می کرد. با ماشینی که هدیه برادرش بود بازی می کرده که صدای بمب ...
آقایان سالهای بعد پشت چه کسی پنهان می شوید؟
من آب می دادند و می گفتند آقای مظلومی مراقب خودت باش، اما در مقابل، آقایان حاضر در باشگاه هر لحظه به دنبال تغییر سرمربی تیم بودند. حتی کار را به جایی رساندند که شب دربی برگشت یکی از آنها مخفیانه به اتاق چند بازیکن من در هتل رفت و در حالی که هتل تیم حریم خصوصی ما بود با چند مهره اصلی به گفت وگو نشست. این اتفاق را بنده فردای بازی متوجه شدم وگرنه تصمیمات دیگری می گرفتم. البته اعضای کادر فنی نیز باید ...