سایر خبرها
هرگز فکر نمی کردم همسرم شهید شود
؟ آیا شهدا خانواده و فرزندانشان را دوست نداشته اند؟ آیا وابستگی به آنها نداشته اند؟ همسر شهید شیردل در این باره می گوید: شما اگر وصیت نامه همسر مرا بخوانید تمام علاقه اش به من و فرزندش را نوشته است. برای امیرعلی نوشته : تمام هستی ام تو هستی برای من نوشته است: من با تمام وجود سعی کردم علاقه ام را به شما تقدیم کنم. این نوشته برای 48 روز قبل از شهادت است. قدیمی هم نیست که بگوییم قبلا چنین نظری داشته ...
درگیری فیزیکی یک نماینده بر سر منافع شخصی با عنوان منافع ملی!
سر او داد زدم که هم فحش می دهی و هم یقه ام را پاره می کنی؛ حالا هم باج می خواهی؟ گفتم: باج نمی دهم، اما آبروی تو را می برم. حتی در عکس ها معلوم است که به یقه ام اشاره می کنم. مگر من دیوانه ام که خودم یقه ام را پاره کنم؟ آنجا که حرف باج را به میان آوردم، آقای کوچکی نژاد، نماینده رشت، جلوی دهانم را گرفت، من یک کلمه به ایشان فحاشی نکردم و او به بنده افترا زد. فارغ از دعوایی که ...
بیژن نباوه: چرا فردی که اصول گراست باید نفر سوم فهرست اصلاح طلبان در انتخابات باشد؟/ در ائتلاف ...
دلیل کلاه و شالی که بسته بودم من را نشناخت و گفت در این انتخابات من فقط به حداد عادل و نوباوه رای می دهم چون فقط آنها را می شناسم. خودم را به او معرفی کردم و گفتم به لیست رای بده اما او گفت نه من فقط تو و حداد را می شناسم و رای می دهم. من در آمریکا و بسیاری از کشورها زندگی کردم. کمتر کشوری در دنیا مثل مردم ما رای می دهند. مردم ما حساس هستند. حزب و جریان حزبی در کشور باید در کشور شکل بگیرد ...
از حضرت زینب(س) می خواهم در حق برادرم خواهری کند
را به ما نشان ما می داد و می گفت می خواهم بروم. مادرم چیزی نمی گفت اما من به خاطر علاقه ای که به مهدی داشتم همچنان مخالف بودم. او نه یک برادر بلکه رفیق من بود همه درد و دلهایم را به او می گفتم. دوباره سکوتی در فضا حاکم می شود و قطره ای اشک بر گونه خواهر جاری و آرام می گوید: هم چنان که این روزها هم درد دل هایم را با او در میان می گذارم. قرار بود بعد از عملیات هدیه ...
سینما فقط ابزار گذران اوقات فراغت نیست - وظیفه ما آگاهی بخشی است
یاد دارم در یکی از سریال هایم کودکی به نام محمد شادانی حضور داشت که من ضمن بوسیدن دست هایش به او می گفتم که تو شاهکار من هستی، زیرا با واکنش ها و بازی های خوبت مرا به وجد آوردی، البته بازیگری که بتواند به صورت ناخوداگاه دیالوگ بگوید یک بازیگر حرفه ای است . در فیلم خرس گفتگویی بین پرستویی و یک بازیگر دیگر در مینی بوس صورت می گرفت، هر بار که ما می خواستیم آن پلان را بگیریم بازیگر روبه روی ...
بازیگری را دوست ندارم ، گاهی برای پول بازی می کنم/ برای برخی بازیهایم اشک تاسف می ریزم
به گزارش جام جم سیما ، خودش می گوید هیچ وقت بازیگری انتخابش نبوده اما اگر حضور در این عرصه را انتخاب نمی کرد، مورد قضاوت دیگران قرار می گرفت. ممکن است نرسیدن مصفا به آرزویش یعنی نقاشی برای خودش دردناک باشد، اما بی تردید برای ما خوشایند است که بازیگری را ادامه می دهد. تلاش او برای دیده نشدن و اغراق نکردن در نقش هایش، قابل ستایش است. علی مصفا با وجود درونگرا و خجالتی بودن، در بازیگری رهایی دارد. او خود واقعی اش را به مخاطب عرضه می کند و این اتفاق نادری در سینمای ایران است. مصفا حالا در آستانه 50 سالگی است. او با تمام فشارها و خودخوری هایی که بعد از پذیرفتن هر نقش داشته است، این روزها فیلم مرگ ماهی به کارگردانی روح الله حجازی را روی پرده و دو فیلم در نوبت اکران دارد. گفت وگوی ما با او درباره بازیگری است، کاری که معمولا ترجیح می دهد تجربه اش نکند. بعد از بازی در فیلم در دنیای تو ساعت چند است گفته بودید دیگر سراغ بازیگری نمی روم اما در جشنواره سی و چهارم فجر سه فیلم داشتید و بعد از آن هم در یکی، دو فیلم بازی کردید. چه اتفاقی افتاد. دوباره رفتید سراغ بازیگری؟ من از فیلم پری به بعد مدام می گویم دیگر در فیلمی بازی نمی کنم اما نمی دانم چه اتفاقی می افتد که تن می دهم. سعی ام این است که بازی نکنم اما در شرایطی قرار می گیرم که به ناچار این کار را انجام می دهم. نمی دانم؛ دوست ندارم، اما پیش می آید. بازیگری خوشایندم نیست. چه کاری خوشایندتان است؟ هنوز نفهمیدم (می خندد) خوشایندم خیلی چیزها است اما نمی توانم بگویم. در حوزه هنر چه فعالیتی برای تان مطلوب است؟ خیلی دلم می خواست نویسنده بودم. می نشستم قصه می نوشتم. یا مثلا نقاش بودم و می نشستم به نقاشی کشیدن. کارهایی که نشسته انجام می شوند مورد علاقه ام است. کلا آدم راحت طلبی هستم. شما اگر در خانواده ای هنری به دنیا نمی آمدید باز هم سمت هنر می رفتید؟ شاید این طوری برایم بهتر هم بود و هنر را جدی تر دنبال می کردم. پیگیرتر بودم و به نتیجه مناسب تری می رسیدم. من در فعالیت های هنری خیلی آدم تنبلی بودم و اگر کاری کردم به خاطر شرایطی بوده که مجبورم کرده آن کار را انجام دهم. کم پیش آمده که خودم بخواهم کاری بکنم و اگر هم این اتفاق افتاده، پروسه انجام آن کار خیلی طول کشیده است. تا الان این طوری رفتار کردم اما از حالا به بعد نمی دانم چه اتفاقی بیفتد. ظاهرا رابطه تان با کارگردان های جوان خوب است. کارگردان هایی که خیلی در حوزه سینما چرخ نزده اند. کار کردن با جوان ها جذاب است یا یک فیلمنامه خوب؟ در درجه اول فیلمنامه برایم مهم است. اما همین که کسی می خواهد کار اولش را کلید بزند، برایم با ارزش است. البته سختی کار اول کارگردان ها کم کم از بین رفته است. یک زمانی کار اول یک قداستی داشت و آدم احساس می کرد باید کمک کند تا کار به نتیجه برسد چون آن جوان کار سختی در پیش داشت. در واقع شرایط فیلم ساختن برای کارگردان های اول سخت فراهم می شد. اما حالا بعد از آمدن صنعت دیجیتال و حجم زیاد تولید، شکل این ماجرا تغییر کرده است. فقط به خاطر صنعت دیجیتال این اتفاق افتاده است؟ نه فقط این نیست. نسل کارگردان ها هم عوض شده و اتفاقات خوبی افتاده است. اما به طور کلی آن زمان که من می خواستم فیلم اولم را بسازم ساخت فیلم مثل یک مجاهدت کبری بود. الان همه چیز خیلی راحت تر برای جوان ها فراهم می شود و کارگردانی هم دست یافتنی تر شده است. شما در زمینه بازیگری آدم راحتی هستید؟ نه خیلی ناراحتم و همه چیز برایم سخت است. یک بخشی از این ناراحتی در بازی های تان مشخص است. از کجا مشخص است؟ شما آدم ماخوذ به حیایی هستید... خیلی خیلی خجالتی ام. اگر در فیلمی قرار باشد نقش یک شخصیت سرکش را بازی کنید، که کمتر پیش آمده، باز هم کم رویی را می شود در آن شخصیت پیدا کرد. این ویژگی تان باعث شده نقشی را نپذیرید؟ اصلا سعی می کنم فیلمنامه هایی که شخصیت متضاد با خودم از من می خواهند قبول نکنم. حتی اگر فیلمنامه خیلی خوبی باشد؟ من اصولا اول از همه نگاه می کنم چقدر از عهده نقشی که در فیلمنامه قرار است بازی کنم برمی آیم و آیا می توانم چیزهایی را در آن نقش به نفع خودم تغییر بدهم. اگر نقش مطابق شخصیتم نباشد معمولا عذرخواهی می کنم، اما مواردی هم بوده که به دام افتادم. خودم این تصور غلط را داشتم که می توانم نقش را تغییر بدهم یا اینکه بنا به شرایطی بازی در فیلم را پذیرفتم. سر چه فیلم هایی این اتفاق افتاده؟ مثلا برج مینو . در نهایت از نتیجه کار راضی بودید یا فکر کردید اگر بازی نمی کردید، بهتر بود؟ کلا بعد از بازی در هر فیلمی فکر می کنم اگر بازی نمی کردم بهتر بود. این در مورد تمام کارهایم عمومیت دارد. اما در برج مینو مطمئن بودم بازی در این نقش اشتباه است اما خودم را در اختیار قرار دادم. چرا این کار را کردید؟ چون همیشه با مخالفت از سمت طیفی از سینماگران مواجه می شدم که در مورد بازیگری اشتباه فکر می کنم. آنها می گفتند بازیگری آن طور نیست که تو آن را می بینی. بازیگری یک ...
سینما فقط ابزار گذران اوقات فراغت نیست/ وظیفه ما آگاهی بخشی است
گرفتن از بازیگران توسط شما صحبت شد و خانم نامی و آقای وقارکاشانی اشاره کردند که شما همه عوامل فیلم را به گونه ای تنظیم می کنید تا بازیگر بهترین بازی اش را داشته باشد. آیا تا به حال شده فیلمنامه را به خاطر یک بازیگر تغییر دهید؟ خسرو معصومی: بله در یک فیلمی رضا ناجی به من گفت نمی توانم این دیالوگ را بیان کنم من هم به او گفتم هر جور که دوست داری آن را بگو. درباره بحث فیلمنامه و ...
گفت بعد از شهادتم زینب وار بایست
قرار بود بیاید و گل ها را یکدست کنیم. بعد از من پرسید: خبری شده؟ چرا لباس کار پوشیدی؟ گفتم: خب صادق دارد برمی گردد. گفت: می دانی که برمی گردد؟ گفتم: بله. مادر شوهرم متوجه شده بود که من خبری از شهادت ندارم. بعد مادرشوهرم نشست و گفت تو هم بیا بنشین. گفتم: نه لباس عوض کنم بعد. مادرشوهرم گفت صادق مجروح برمی گردد. من متوجه نشدم یا خودم حواسم نبود. گفتم: یعنی از دوستانش مجروح شده و صادق او را می آورد؟ گفت ...
مجلس امام حسین(ع)جای تسویه حساب نیست/اخلاص در مداحی کمرنگ شده است
جمله را می گفتیم تا دستم به بلند گو رسید، گفتم آب و شربت ها را از این مکان به بیرون ببرید. در ابتدا کسی توجه نکرد چون کمتر فردی حرف یک سرباز را گوش می داد و از آن اطاعت می کرد، اما تیمساری روبروی من ایستاده بود حرف من را تایید کرد و گفت همه نوشیدنی ها را به بیرون از مراسم ببرید. بعد گفتم اکنون زمانی است که امام حسین(ع) بچه خود را روی دست بلند کرده و با این حرکت من سربازها به سر و صورت خود می زدند ...
استخدام های که برای فریدن مایه دردسرند!!
کشاورز فریدنی: ابتدا باید بگوییم که سه دلیل وجود دارد که من با نام مستعار دست به قلم شدم اولا خیلی دوست دارم به این عزیزان بالا نشین و تکیه داده به صندلی های قدرت بگویم که باور کنید الان فوق لیسانسشم داره کشاورزی می کنه، پس هواشونا داشته باشید،برای ما کلاس نزارید، نامه پراکنی نکنید، بیانیه ندهید، آقایون تو را خدا دعوا نکنید، آخه دودش تو چشم ماست [بابا این آتیش را خاموش کنید کور شدیم] و بعدش ...
تلاوت باید یاد خدا را زنده کند
های قرآنی شما به چه زمانی برمی گردد؟ وقتی در جلسات قرآنی شرکت می کردم برایم خیلی اهمیت داشت که خودم را با سایر قاریان قرآن مقایسه کنم و بدانم که قرائتم در چه سطحی است. به همین دلیل بود که نخستین بار وقتی تقریبا 12ساله بودم در مسابقات سراسری قرائت ویژه دانش آموزان شرکت کردم و رتبه اول را به دست آوردم. البته از این رقابت که نخستین حضور من در مسابقات قرآنی بود هم خاطره بسیار خوبی دارم. چون ...
والی نژاد: ایستاده در غبار ادامه نگاه روایت فتح است/مهدویان:ما بچه های مدرسه روایت فتح هستیم
فیلمسازی است. برای من تصویر حاج احمد در آخرین روزهای زمستان خیلی جذاب بود و حالا در ایستاده در غبار آن بخش کوتاهی که از شهید بروجردی نشان داده می شود خیلی برایم زیبا است. شما هم از دل مجموعه آخرین روزهای زمستان شیفته تصویرگری برای حاج احمد شدید؟ مهدویان: حقیقتش برای من با کمی فاصله این مساله شکل گرفت. در واقع بعد از گلایه هایی که برای آخرین روزهای زمستان پیش آمد خلق تنگی داشتم و گفتم ...
هیچ وقت بی تابی پسرم را ندیدم
خانواده شهید هم پرسیدیم؛ مادر گفت پسری به نام محمد یاسا دارد، به او گفتم چرا اسم پسرت را محمد گذاشتی وقتی اسم خودت محمد دارد، گفت مادر من هرچه پسر داشته باشم اول اسم همه آنها محمد خواهد بود. از دلتنگی ها پرسیدیم، مادر گفت، دلتنگ هم می شوم؛ مخصوصا اوایل شهادتش، بغض نمی تواند حریف مادر شود و فروخورده می شود، الان هم دلتنگش می شوم. از همان اول بچه ی مقاومی بود، از کودکی سه زخم در بدنش داشت یکی بر ...
گفت وگو با همسرِ خالقِ "تو ای پری کجایی"/ تو ای پری کجایی برای چه کسی ساخته شد؟
که به من گفت برو بخواب، بقیه را خودم انجام می دهم. گفتم تا هر موقعی که تو بیدار باشی؛ من هم بیدار می مانم تا کار تمام شود؛ که خدا را شکر خیلی هم عالی انجام شد و قوامی این تصنیف را در سال 1338در رادیو ملی ایران اجرا کرد. خیلی علاقه دارید به ایران بازگردید، چرا به خارج رفتید؟ من به خاطر کار پسرم؛ فرخ از ایران رفتم وگرنه هیچ علاقه ای به رفتن به آمریکا نداشتم و هم از این جهت که هیچیک ...
دولت ؛ دوخت آخر و امید...
همان را انتخاب می کنند؛ نبود، می روند سراغ بعدی. او می گفت مثلاً چله دوان این قالی که الآن بر بار است، آدم خوش قول و باانصافی بود دوباره برای قالی بعدی هم که می خواهیم جفت کنیم می گم بیاد دیگر کار دستش او مده البته شرط و شروطی هم با او دارم. گاهی هم ننه جون می گفت حالا اگر عمری بود وزنده بودیم و خدا خواست. شاید هم به نوه استاد محمد گفتم بیاد جوان تر و سرهنگ تره. حالا ننه دعا کن این قالی به ...
مهم ترین نگرانی دولت/ روحانی چقدر در تحقق شعارهایش موفق بود؟
زمان کرخت تر شده اند چنان که فلان نماینده کج فهم مجلس که 2 سال پیش تصاویر ساپورت پوش ها را به مجلس می آورد و نسبت به تضعیف حجاب هشدار می داد، اکنون -به اعتبار آلودگی های سیاسی و فکری- از نامزد نمایندگی کشف حجاب کرده دفاع می کند! یا آقای وزیر ارشاد پس از چند ماه اکران یک فیلم مبتذل و ضد اخلاقی به سادگی می گوید از دست مان در رفت! به همین خونسردی و بی دردی! 2- اگر دو سال پیش طراحان جنگ ...
شوق زندگی و میل مبهم خودکشی در گفتگو با مصطفی ملکیان
هفته نامه کرگدن، ویژه نامه ی روزنامه ی اعتماد، در مقدمه ی گفتگویی با مصطفی ملکیان نوشت: اینطوری که مولوی روایت میکند آنچنانکه گفت جالینوس راد/ از هوای این جهان و از مراد حاضر است نیمجان در ماتحت استری به زندگیاش ادامه دهد تا اینکه بمیرد. از آن طرف مولانا حکایت حمزه سیدالشهدا را بیان میکند که بیزره به مصاف دشمن میرفت و میگفت آنکه مردن پیش چشمش تهلکه است/ نهی لاتلقوا بگیرد او به دست. ...
تقسیم عادلانه
چون معده من نیرومندتر از معده ی توست با خود گفتم که من زن شما هستم و وظیفه دارم از مسموم شدنتان جلوگیری کنم؛ اگرچه با خوردن ماهی ممکن است به سر دردی سخت گرفتار شوم. من برای خدمت به تو ماهی را خوردم، اما برای اینکه شما را نیز بی نصیب نگذارم، استخوان هایش را نگه داشتم تا آنها را بخورید. منبع مقاله : والری، ژیزل، (1383)، داستان های چینی، ترجمه ی اردشیر نیکپور، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم. ...
- حبیب - در 56سالگی مرده بود!
و باید هنری که محصول سال های تجربه اندوزی است را در شروع سال های پختگی عرضه کند، درست در همان مقطع به او می گویند تو نباید بخوانی. بی دلیل. به دلیل خوب بودن و طرف توجه مردم بودن؛ وگرنه هیچ کدام از آنها چیزی را نخوانده بودند که نباید. همین عقده های بر دل مانده است که استاد بی بدیل آواز، ایرج را در سن 84سالگی می کشاند روی صحنه. او آن 30 سال که مشغول حبس کردن آن همه شور و عشق بود را در نظر نمی گیرد ...
گفت و گو با کوچکترین عضو بنیاد ملی نخبگان:
: فیلم باید جذاب باشد. سریال هایی مانند پایتخت را با پدرم نگاه می کنم. هر فیلمی که پند آموز و خانوادگی باشد، نگاه می کنم. با عروسک هایم بازی می کنم. هر کدامشان را خواهر یا دختر خودم در نظر می گیرم. چشم را می بندم و تصور می کنم با آنها روی دشت قدم می زنم. با دوستانت هم عروسک بازی می کنی؟ سارینا: در خانه کسی را ندارم که با او بازی کنم. چقدر برای فرزندتان وقت می گذارید و با او ...
ماجرای تذکر رزق معنوی به آیت الله خزعلی
) و قضیّه را تعریف کردند و به آقا گفتند: به او گفتم: من در جوانی فریب نخوردم، حالا می خواهی من را فریب بدهی و بعد هم ذکر اعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و اعوذ باللّه أن یحضرون إنّ اللّه هو السّمیع العلیم را گفتم که آن ملعون یکباره غیبش زد. قضیه جوانی ایشان را هم که بارها بیان کردیم و شما هم خواندید و شنیدید. حاج شیخ رجبعلی خیّاط بیان می کند: خانه یکی از بستگان بودیم، همه ...
90/ پولی نگرفتم که با عباسی اختلاف پیدا کنم
. جدا از این اگر خوش شانس بودیم حتی می توانستیم قهرمان هم شویم. در برخی بازی ها امتیازات مفتی از دست دادیم. 90: از عملکرد خودت سال قبل راضی بودی؟ خدا را شکر . خودم به شخصه راضی بودم و توانستم همچنان در اردوی تیم ملی حاضر باشم. 90: یورو را دنبال می کنی؟ در حال تمرینات اختصاصی و ریکاوری فصلی که گذشت هستم و بازی ها را نمی بینم . 90: حالا طرفدار کدام ...
90/ قصه مترو
گفتم پسر خوب ! مردم ما نان ندارند بخورند آن وقت تو توقع داری در این شب ها بروند تئاتر ببینند. دیدم ناراحت شده و با بی میلی گفت تقصیر من چیه که از این راه نان می خورم؟ باید 1000 تا از این کاغذها را بدهم دست مردم تا دوزار بهم پول بدهند . بهش گفتم می بینی که اغلب می گیرند و می ریزند روی زمین. پسر که معلوم بود خیلی ناراحت است ، جواب داد این دیگه به من ربطی نداره. من کار خودم را انجام داده ام... ...
اولین بانوی فاتح اورست : هیچ وقت حمایت نشدم
با آدم های خوبی و با کوهنوردان بزرگی همراه شدم و یکی از خاطرات خوب من در ماکالو بود که با یک بانوی ایتالیایی که کوهنورد معروفی است آشنا شدم. او را بر روی کوه دیدم و از دیدن آدم بزرگ و معرفی چون او شوکه شدم. با هم صحبت کردیم و او اسم من را پرسید، به او معنی اسم خودم (پروانه) را به انگلیسی به او گفتم و از هم گذشتیم. در یک مسیر سخت در حرکت بودیم، روزی که صعود می کردیم من جلوتر بودم، زیر قله ...
"بگذار کز دامان شب فردا برآید"
هم با زنی از بستگان ما ازدواج کرد. شبی که بهلول در مسجدی در سبزوار سخنرانی کرد من کوچک بودم. این قبل از فاجعه مسجد گوهرشاد مشهد بود. بعد از واقعه گوهرشاد و گرفتاری مرحوم اسدی، غیبت و فرار بهلول پیش آمد. وقتی که بهلول میخواست از ایران برود، به سبزوار آمد و همسرش را طلاق داد. بهلول در سخنرانیهایش میگفت: من برای این کار برنامه ریزی کرده بودم، با خودم گفتم بعد از آن سخنرانی اگر اینجا بمانم ...
اصلاح طلبان از اصولگرایان قابل اعتمادترند
این سوی نه برای آن سو. حالا نمی دانم ملت چگونه باید به آنها اعتماد کنند. چرا اصول گرایان نتوانستند فهرستی را معرفی کنند که همه جریان های اصول گرا را در خود داشته باشد؟ من آخرین نفری بودم که وارد لیست شدم. اصلاح طلبان اساسا با شخصیت کاری ندارد ولی جامعه اصول گرا بر اساس شناخت افراد رای می دهند. من خودم به عنوان نامزد جریان اصول گرا در نقاط مختلف شهر چند فهرست اصول گرایی دیدم ...
در مدیریت بهداشت و درمان دنیا، پزشکان فقط نقش مشورتی دارند
در کشور ما تعارض منافع اجازه نمی دهد قانون اجرا شود، به همین دلیل ما می بینیم که در کشورهای پیشرو هیچ وقت یا بسیار نادر است که رئیس بخش و مدیر بخش از ذی نفعان باشد. یک آماری را به دست آوردیم که از 44 وزیر بهداشت 16 کشور دنیا، 41 نفر غیرپزشک بودند، یعنی غیر ذی نفعی بودند که تخصص لازم را هم برای مدیریت بخش بهداشت و درمان داشتند. آن تعداد محدودی هم که ذی نفع بودند، مجاز نبودند در طول تصدی و بعد از تصدی در بخش های انتفاعی فعالیت داشته باشند. ...
انکار قتل در دادگاه
. نگرانی من به خاطر مادرم است که سه هم جرمم او را رها کردند و من را گول زدند. حالا تصمیم گرفتم واقعیت را بگویم. سپس هیأت قضات از متهم ردیف دوم خواستند که در جایگاه حاضر شود. وقتی کامران اتهام ضرب و جرح را شنید، گفت: اتهام را قبول ندارم؛ البته من به محل رفته بودم، قمه هم داشتم؛ این موضوع را حالا به شما می گویم و قبلا چیزی نگفته بودم؛ اما برای اینکه قسم خوردم واقعیت را بگویم، برایتان توضیح می دهم که آن روز ...
پدری که برای بخشش قاتل پسرش با خانواده درگیر شد
.... ایوب پشت در ایستاده بود و به من گفت دو نفر می خواهند با تو صحبت کنند و اگر نیایی مرا اذیت می کنند؛ اما من از رفتن امتناع کردم. دقایقی بعد داخل مینی بوس پدرم بودم و داشتم قفل فرمان آن را وصل می کردم که دوباره به سراغم آمد. ایوب بار دیگر از پشت سرم همان جمله ها را تکرار کرد، به او گفتم اگر نروی می کشمت، خلاصه مشاجره شدت گرفت و در حالی که اراده ای بر رفتار خود نداشتم آن اتفاق باور نکردنی رخ داد ...
پاسخ حسین موسویان به اتهامات دلواپسان
منافع نظام را بخاطر مسئله شخصی زیر پا بگذارم. منتهی درمورد روند شکلی و حقوقی پرونده دو واقعیت را ذکر می کنم: اولا: اسنادی که در منزل من بود، مربوط به ارتباطات من و انتقال اخبار در بحث مسائل هسته ای نبود بلکه کپی نوشته ها و گزارشهای خودم در دوره ماموریتم به عنوان سفیر در آلمان (1369-1376)، یعنی 10-15 سال قبل از بازداشت من، بود که با مجوز مقام مافوق حفظ کرده بودم و قانونی هم بود. در ...