سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگو با - مسعود پزشکیانِ - محبوب
.... پدرم کارمند بود و از ارومیه به آنجا مامور شده بود و در شیر و خورشید مهاباد در بهداری و قسمت داروخانه کار می کرد. دوره تحصیلات ابتدایی و سیکل را در مهاباد گذراندم و برای گرفتن دیپلم به ارومیه آمدیم و در رشته کشاورزی هنرستان به مدت 3 سال درس خواندم. تا دیپلم کشاورزی را گرفتم و بدون وقفه در سال 1352 به خدمت سربازی اعزام شدم. مدت 6 ماه در کرج بودم و چون در رشته هایی که درس می دادند نفر اول شدم ...
مقایسه صحبت های هیلاری و ترامپ درباره حادثه اورلاندو
باره می گوید: - ما به انتخاباتی نزدیک میشویم که میتواند سرنوشت سازترین انتخابات زندگیمان باشد، اما امروز برای سیاسی کاری روز مناسبی نیست. مردم امریکا روز یکشنبه با یک کابوس از خواب بیدار شدند، البته یک کابوس آشنا. در روزهای آتی از قاتل اطلاعات بیشتری بدست خواهیم آورد. در حال حاضر می دانیم که به داعش اعلام وفاداری کرده و این گروه مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفته است. - بخشی ...
روایت نجات دختر 18ساله از مرگ توسط نوجوان 15 ساله
همراه خانواده اش به منظور انجام مراحل تکمیلی درمان راهی بیمارستان شدند. شهرستان اندیمشک یکی از شهرستان های فعال در زمینه آموزش امدادی دانش آموزان در قالب طرح دادرس است و این توان در جمعیت هلال احمر وجود دارد که چنانچه همکاری های لازم از سوی آموزش و پرورش این شهرستان بیشتر شود، آموزش های دادرس را در مدارسی که از این طرح بدون بهره مانده اند، گسترش دهد. رئیس جمعیت هلال احمر شهرستان ...
حاشیه نگاری خبرنگار ایرنا از سفر رئیس کمیته امداد کشور به ایلام
من و خانواده ام کمک می کردند خیلی سعی کردند مانع کار مادرم شوند ولی مجبور به این کار شدم. او ادامه می دهد: از زمانی که من و برادرم ترک تحصیل کرده ایم خیلی ناراحت هستیم، برادرم هر روز صبح با پدرم برای کارگری می رود و من هم با تکه پارچه هایی که از برخی خیاط های محله مان می گیرم گیر و گل سر درست می کنم و به مغازه داری می دهم، ابتدا فروشم بد نبود ولی مدتی است که جنس های جدید آمده کسی دیگر از ...
درد بی درمان کودکان خمار از گروه سنی هشت ماهه تا 18 ساله
خواب بود و شیشه مصرف می کرد. مادر تن فروش بود، پدر زندان بود و دو برادر معتاد داشت. بعد از اخطارهای بهزیستی، با اورژانس اجتماعی تماس گرفتم و گفتند ما با کودک معتاد کار نمی کنیم و به ما مربوط نمی شود. با سامانه 137 شهرداری تهران تماس گرفتم و گفتند ما با کودک زیر 18 سال کار نمی کنیم. با بهزیستی تماس گرفتم و گفتند به دختر نامه بده بیاید پیش ما و ارجاع بدهیم به بیمارستان اعصاب و روان. من اگر این دختر ...
آتش بس در خان طومان معنا نداشت/ آمریکا با فاصله 9 هزار کیلومتری در عراق حضور دارد تا امنیت کشورش تامین ...
. به گزارش فارس، این مرقومه در ادامه پرونده ویژه روی خط مقاومت داستان زندگی شهید رحیم کابلی به روایت همسر و پسرش است: روایت اول؛ همسر: سمیه اصلانی متولد 1350 شهرستان علی آباد کتول همراه و همقدم 29 سال گذشته رحیم کابلی است. 16 ساله بود که پا به خانه رحیم گذاشت؛ یادآوری خاطرات آن روز چهره غمگین اما صبورش را شادمان می کند: آقا رحیم و داماد خانواده ما با هم در جبهه ...
کمک شهید ابراهیم هادی به نیازمندان
دراین خونه ها بده! من هم این کار را انجام دادم. بعد ها فهمیدم هر سه، از خانواده های مستحق و آبرودار بودند. یکی دیگر از دوستان شهید ابراهیم هادی می گوید: از جبهه بر میگشتم. وقتی رسیدم میدان خراسان دیگر هیچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فکر، الان برسم خانه همسرم و بچه هایم از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم؟! به چه کسی رو بیاندازم. خواستم بروم خانه ...
احوالات روحانی زندان در ماه عسل /آخرین شنونده درد دلهای یک اعدامی مقابل احسان علیخانی
زمانی که من یک زندانی را می بینم، به نظرم آنها اهل برزخ هستند. من وارد زندان شدم برای ساختن زندانیان و برگرداندن آنها به زندگی سالم. شاید اگر من در شرایط خاص دیگری زندگی می کردم، بدون نظارت، مادر، پدر و اجتماع شاید من خودم الان جای آن زندانی ها بودم. در ادامه مستندی پخش شد که قاتل و مقتول هر دو کر و لال بودند و مادر مقتول با شرط اینکه قاتل پسرش همیشه در زندان بماند، رضایت داد که اعدام ...
پارکبان آملی با مدرک کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری!؟
...! قول های رنگارنگ مسوولین هرچه می گذشت، لحظه به لحظه این مصاحبه برای هردومان سخت تر می شود، او از نامهربانی روزگار و من هم از بغض مانده در گلوی مخاطبم! می گوید مسوولی پارسال به من قول داد تا در سال 95 مرا جذب کند، وقتی چند روز پیش به دفترش رفتم، اول مرا نشناخت، سپس گفت من از این قول ها زیاد دادم، چرا جدی گرفتی! پارکبان باش تا ببینیم چه می شود کرد طبق ...
سرنوشت شوم خانم نابغه ریاضی کشور
: 16 ساله بودم، دختری چادری، درس خوان و مودب! سال اول دوران دبیرستان نفر دوم المپیاد ریاضی کشوری شدم! زندگی خوب و خوشی را کنار پدر و مادرم سپری می کردیم تا اون نامه سرنوشت ساز به دستم رسید و روزگارم را یک شبه از این رو به آن رو کرد. نامه را سه خواهر جوان از یکی از شهرستان های همجوار سمنان برایم نوشته بودند. آنها مرا خواهر خود می دانستند! نوشته ...
حمایت مرگبار 50 روستایی از مادر پیر
...: من با حسین مشکل شخصی نداشتم. اما آن روز شنیدم که او با مادرش درگیر شده و مادرش را به شدت کتک زده است. از شنیدن این حرف خیلی عصبانی شدم. برای همین از او کینه به دل گرفتم. وقتی داشتم از محل کارم به خانه برمی گشتم حسین و زن و بچه اش را سوار موتور دیدم و به آنها لگد زدم. بعد از آن هم به روستا برگشتم، اما آن جا بود که دیدم تعداد زیادی از اهالی روستا جمع شده اند. آنها به محض دیدن حسین با چوب و چماق ...
نوجوان هندی در دام 2 زورگیر تهرانی
ساعت 23 شنبه بیست و دوم خرداد ماه، نوجوان 16ساله هندی که سال هاست به همراه خانواده اش در تهران زندگی می کند در راه بازگشت به خانه اش بود که وقتی به خیابان جمهوری حوالی بهارستان رسید ناگهان پسرجوانی از پشت سر به او حمله کرد. نوجوان هندی که وحشت کرده بود داد و فریاد راه انداخت اما درست در همان لحظه جوان دیگری چاقویی زیرگلویش گذاشت و از او خواست تا سکوت کند. نوجوان وحشت زده اما همچنان ...
قصه تلخ صبوری زخم خوردگان جنگ در بیمارستان جانبازان اعصاب و روان
در گلو می گوید: موج انفجار در آبان ماه سال 62 به من آسیب رساند، دو سال بعد از آن تاریخ شروع به مصرف دارو کردم و در تمام این سال ها بسیار اذیت شدم . قبل ترها اردو می رفتیم محمد رضا دست به سرش می کشد و ادامه می دهد: پزشک معالجم استادی است که مشکلاتم را حل کرد. خدا را شکر که این مرکز بنا شده تا ما روزانه علاوه بر کار تفریح هم بکنیم و بعد با خیالی راحت به خانه برویم البته قبل تر ...
غیرمسلمانان بر سر سفره افطار مسلمانان کانادا + عکس
یادآور شد: از زمان آغاز به کار کمپین همسایه خود را ملاقات کن ، تغییر عقیده دادم و در مدت چهار سال گذشته، در بسیاری از شب های ماه رمضان میزبان همسایگان غیرمسلمان خود بودم. این مسلمان کانادایی همچنین خاطر نشان کرد: در طول شش، هفت روزی که از آغاز این ماه مبارک می گذرد، 15 تن از همسایگانم را برای افطار دعوت کرده و آنان نیز قبول کرده اند و بر سر سفره افطارمان حاضر شده اند. یکی از ...
معیارهای ازدواج سحر زکریا در 42 سالگی!
بتوانم از بودن با دوستانی که به آنها عادت کرده بودم لذت ببرم، وقت منتقل شدن به شهر دیگر می رسید و ما باز باید از آن شهر می رفتیم و این برای هیچ کودکی خوشایند نیست. از دوران کودکی خاطرات جدایی زیاد دارم، اما بعدها متوجه شدم که جدایی هم بخشی از زندگی است. هر چیزی که روزی شروع می شود روز دیگری به انتها می رسد و رفتن و جداشدن بخش لاینفک زندگی است. ما انسان ها باید درس زندگی را بیاموزیم ...
در سوریه تمام آن چه دارید را وسط می گذارید / روش راضی کردن مادرم را از یک شهید یاد گرفتم
فرمودند و به واسطه خوبی های پدر ومادرم است. تقریباً از 8 سالگی این فعالیت را آغاز کردم. فکر کنم نزدیک به 13 سال است که در این کسوت، افتخار نوکری این خانواده را داشتم. آقای عبداللهی! جانباز یعنی چه؟ قاعده بر این است در صحنه نبرد وقتی اتفاقی رخ دهد که منجر به مجروحیت شود، فرد جانباز می شود و در کنارش عده ای پر می کشند و با شهادتشان آسمانی می شوند. با تمام احترامی که برای دوستان ...
وقتی سخنان امام فراموش شود، متوسلیان ها هم از یاد می روند - هنوز چوب اعتماد به لیبرال ها را می خوری
اسلحه می شدیم- مشخصا این انقلاب یک انقلاب سزارینی می شد، یعنی به زور میوه کال را می خواستیم بکَنیم اما تقدیر الهی اینگونه بود که 15 سال باید صبر می کردیم مانند درخت گردویی که 10-8 سال شما زیر بار آن می نشیند. خود امام روح الله می فرماید ما یک خبطی کردیم، چون جایی می گویند همه چیز آماده بود چرا نشد؟ فرمودند اتفاقی افتاد و عمل ناصوابی انجام گرفت و خداوند 15 سال انقلاب را به تأخیر انداخت. از ...
دردسر عکسی که از خلوت یک دختر و پسر در تلگرام منتشر شد!
داشته باشم، تا اینکه متوجه شدم عکس من و محمد در فضای مجازی پخش شده است. آنقدر شوکه شدم که زبانم بند آمده بود. اگر پدرم می فهمید حتما مرا می کشت، نمی دانستم چه کار باید بکنم، عکسها مربوط به روزی بود که من و مهسا با محمد و سعید در خانه محمد بودیم. احتمال اینکه محمد این کار را انجام داده باشد نبود، من هم این کار را نکرده بودم. پس می ماند مهسا و سعید. مادرم وقتی که آشفتگی مرا دید به ...
آیه مرتبط با برجام که علم الهدی بدان اشاره فرمودند
با همسرم توسط مادربزرگم بود، به این دلیل که خانواده همسرم مجالس روضه ای را در ماه صفر و در منزلشان برپا می کردند، ایشان در مجالس روضه شرکت می کردند و همان جا بود که همسرم را به ما معرفی کردند. از دیدارتان با مقام معظم رهبری در چند روز اخیر برایمان تعریف کنید. در دیداری که در روز اول ماه مبارک رمضان انجام شد، در پایان این جلسه قرآنی ایشان من را صدا کردند و بعد از حال و احوال به ...
وقتی صحبت های امام فراموش شود، متوسلیان ها هم از یاد می روند/کسانی که الان سر کار هستند 20 سال مسیر ...
می شد، یعنی به زور میوه کال را می خواستیم بکَنیم اما تقدیر الهی اینگونه بود که 15 سال باید صبر می کردیم مانند درخت گردویی که 10-8 سال شما زیر بار آن می نشیند. خود امام روح الله می فرماید ما یک خبطی کردیم، چون جایی می گویند همه چیز آماده بود چرا نشد؟ فرمودند اتفاقی افتاد و عمل ناصوابی انجام گرفت و خداوند 15 سال انقلاب را به تأخیر انداخت. از ایشان پرسیدند چه ناهماهنگی در کار بود؟ امام گفت ...
پدیده فوتبال هرمزگان: تمام فکر و ذکرم ذوب آهن اصفهان است
ماندم و تلاش کردم زیرا به خودم اعتماد داشتم. پس از بازی در تیم نونهالان ذوب آهن و حضور موفق در آن در فصل بعد به تیم نوجوانان ذوب آهن ملحق شدم که دوری از خانواده و سختی های آن، پدرم که استاد دانشگاه بود، مجبور شد خود را زودتر از زمان موعد بازنشسته کرده و به همراه خانواده به اصفهان بیایند و خانه ای را اجاره کنند اما در این مدت پایم شکست و متأسفانه یک سال دور از میادین بودم و اگر خانواده ام کنارم حضور ...
درگیری بر سر یک دختر در پارتی شبانه رنگ خون گرفت
خانه بازگشتم با دیدن پارچه های مشکی و نصب آگهی فوت برادرم بر سر در خانه، دریافتم که در آن میهمانی خانمان سوز، فرهام بر اثر ضربات چاقوی دانیال از پا درآمده و در دم فوت کرده و دانیال نیز توسط پلیس دستگیر و تا اجرای حکم قصاص، روانه زندان شده است. گرچه برادرم همواره، بسیار با من رفتار بدی داشت و پیوسته مورد آزار واذیتش قرار گرفته بودم ولی نمی دانم که چرا با شنیدن خبر مرگش، ناباورانه بغض راه ...
امام خمینی(ره) بعد از شنیدن خبر شهادت فرزندم ناراحت شده بود
صورت جماعت در خانه ادا می کردیم. یک روز که مشغول نماز جماعت بودیم، متوجه شدم که فریدون هم پشت سرم به نماز ایستاده است، فریدون آن روزها 5 سال بیشتر نداشت. من از فریدون خواستم سوره حمد را برایم قرائت کند. فریدون هم بدون اشتباه این سوره را تلاوت کرد. بعد از تلاوت فریدون متوجه شدم که او می تواند نماز بخواند. هوش و استعداد فریدون از یک طرف و مقید بودنش از طرف دیگر من را خوشحال می کرد. زمانی ...
عشق خیابانی به یک مرد مرا به زن خیابانی تبدیل کرد
باز بود، تصمیم گرفتم وسایل داخل خودرو را نیز سرقت کنم که از سوی ماموران کلانتری دستگیر شدم. نغمه آهی کشید و افزود: به مواد مخدر معتاد هستم و سه بچه دارم. چند سال قبل در پی یک عشق و عاشقی خیابانی خاطر خواه شدم و به خاطر او از خانواده ام و همه کس و کارم و شهر و دیارمان گذشتم . با اصرار من بالاخره ازدواجمان سرگرفت و راهی دیار غربت شدم. در حالی به خانه شوهرم رفتم که خانواده ام مرا طرد ...
خانه مجردی پسر جوان زندگیم را نابود کرد
به گزارش " جوان ایرانی "، قرض و فشارهای مالی باعث شد از نظر روحی و روانی دچار مشکل شوم. مدتی تحت نظر پزشک بودم و داروهای آرام بخش مصرف می کردم. نگران آینده همسر و تنهافرزندم بودم. اما اعتراف می کنم نفهمیدم چه کاری باید انجام بدهم. پارسال با یک آدم فاسد آشنا شدم. پسر جوانی که از خانواده اش قهر کرده بود و خانه مجردی داشت. او پنج سال از من کوچک تر بود. یکی از دوستانم با اطلاع از این موضوع ...
وای می دانی شغلش چیست؟
لباس به تو تحویل بدهم که داخل غسالخانه کار کنی. اکنون حدود دو سال و هفت ماه است که مشغول به این کار هستم. ابوالفضل با بیان اینکه پدرش طلافروش است و مشکل مالی ندارد، افزود: من اصلا مشکل مالی ندارم که به دلیل حقوق این شغل را انتخاب کرده باشم. من حرفه غسالی را دوست دارم چون بیشتر به خدا نزدیک می شوم. قبلا کارهای دیگری انجام می دادم و طلافروش بودم، اما تغییر شغل دادم. او با بیان اینکه دو روز ...
نگاهی به هاشمی به روایت هاشمی
ستون تلفنی روزنامه سلام گفت: بنده همسر دکتر عبدالکریم سروش می باشم. چندی قبل در برخی روزنامه ها خواندم انصار حزب الله قصد تحصن در مقابل خانه دکتر سروش را دارند. اگر چنین اتفاقی بیفتد من به همراه فرزندانم به یکی از مساجد شهر می رویم و اعتصاب غذا می کنیم. همچنین درباره اتفاقاتی که در حوزه فرهنگ با محوریت نویسندگان و شاعران رخ داده به برنامه هویت اشاره شده و آمده است: سال 75 پخش برنامه هویت ...
متولد شد ،خماری کشید، مُرد
باسواد شود: 14 ساله که شدم در خانه های مردم کار می کردم. یک جور زندگی نباتی؛ یعنی زنده بودم که بکشم. تو خانه های مردم هم مواد کشیدم بیرونم کردند. گاهی می گفتم کاش همان موقع که معتاد به دنیا آمدم می مردم. مثل خواهرم نرگس. از سال 91 که از خانه بیرون زده، پدر و مادرش را ندیده. اطراف ورامین زندگی می کنند: نمی دانم حتی می خواهم ببینم شان یانه؟ اگر دوباره برگردم، یاد نرگس می افتم یاد آن روزها. نه ...
نجات مرد عکاس از مجازات مرگ
ازدواج کردم که حاصل آن یک پسر 18 ساله است. در یک عکاسی کار می کنم و زندگی مان خوب بود، تا این که چندی قبل یکی از همسایه ها مدعی شد همسرم با یک مرد ارتباط دارد. ابتدا باور نکردم و به همین دلیل خانه مان را عوض کرده و در خیابان مرتضوی ساکن شدیم. چند ماه بعد از جابه جایی خانه مان،دوباره یاد حرف های مرد همسایه افتادم و به همسرم سوء ظن پیدا کردم. مرد جنایتکار ادامه داد: صبح روز حادثه با هم ...
حمله زورگیران خشن به نوجوان هندوستانی
بهارستان بود، به تحقیق در این رابطه پرداختند. با حضور ماموران مشخص شد که یک نوجوان اهل هندوستان گرفتار دو زورگیر خشن شده و به شدت زخمی شده است. این نوجوان 16ساله که با سر و صورت خونین با مقاومت خود مانع فرار یکی از سارقان شده بود، در تحقیقات به ماموران گفت: سال هاست به همراه خانواده ام در تهران زندگی می کنیم. امروز در راه بازگشت به خانه ام بودم که وقتی به خیابان جمهوری حوالی بهارستان رسیدم، ناگهان ...