سایر منابع:
سایر خبرها
دوستی با دخترخیابانی زندگیم را سیاه کرد
به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز”، در دوران مجردی فریب عشوه گری های زنی جوان را خوردم. دوسه هفته ای با او در ارتباط بودم. وقتی متوجه شدم به موادمخدر اعتیاد دارد و با آدم های ناجور رفت وآمد می کند، خودم را کنار کشیدم؛ البته او چندمرتبه مرا تلکه کرده بود. همان سال به خواستگاری دختر یکی از اقوام رفتم. ازدواج کردم و دل به زندگی داده بودم که سروکله آن زن معتاد پیدا شد. حق سکوت می خواست؛ من ...
زن 16 ساله ام همه اش سر در موبایل داشت !
این خانه را مدتی قبل به صورت مجردی اجاره کردم تا اینکه چهار ماه قبل با پروین آشنا شدم و پیشنهاد ازدواج دادم. پس از این، مراسم کوچکی برگزار کردیم و پروین به عقد من در آمد. ما ابتدا زندگی شیرینی داشتیم و قرار بود به زودی مراسم عروسیمان را برگزار کنیم، اما این شیرینی زیاد دوام نیاورد و خیلی زود پس از گذشت دو ماه از عقدمان اختلافات ما شروع شد. پروین عضو چندین شبکه اجتماعی شده بود و هر روز از طریق ...
هتک حرمت دختر 18 ساله توسط پسر 7 ساله/پسرم ساسان زندگی ما را سیاه کرد
ساسان را به مهدکودک بردم. هر روزیکی از اولیای بچه های مهدکودک شکایت می کرد. ساسان چند بار بچه های دیگر را کتک زده بود. چند بار سوسک به جان بچه ها انداخته بود. باورتان نمیشود که این بچه حتی به حیوانات رحم نمیکند. بیش از صدبار ماهیهای قرمز عید را کشت. او دنبال گربهها میکند و آنها را میزند و... یک روز با مربی مهدکودک دعوا کرد. من سرکار بودم که خبردادند بروم و ساسان را به خانه ببرم. آن روز ...
ماجرای ازدواج بازیگر زن با مردی که 27 سال از او بزرگتر بود+ عکس
... در تست که قبول شدم برای مدتی به کلاس های آموزشی بهروز بقایی رفتم تا توانایی های بازیگری ام را تقویت کنم. در قراردادی که برای بازی در آن فیلم بستم قید شده بود که خانواده ام بتوانند سر صحنه حاضر شوند. مروارید سرخ فیلمی بود که باعث شد با مسعود رسام آشنا شوم. بعد از آشنایی با مسعود رسام و گذشت زمان حس می کردم که او احساس خاصی نسبت به من دارد. مسعود عاشقم شده بود و یک روز آن را بر ...
داداش! هنوز باورم نمی شود تو زیر خاک خوابیدی
خنده و شوخی کنان رفتیم. گفت مهم نیست قبول بشوی یا نه ، دنیا به آخر نرسیده، نترس، از هرچه بترسی سرت می آید . محکم باش اگر اشتباهی کردی پاش بایست و قبول کن. خلاصه آن روز خیلی خوب گذشت آخر تابستان که نتایج آمد در کمال ناباوری اقتصاد نیشابور قبول شدم خوشحال بودم که درصدی موفق شدم؛ اما بدون هیچ مکثی گفتم نمیرم و سال بعد شرکت می کنم چون دوری اعضای خانواده برایم ممکن نبود. سال بعد که ...
زن معتاد سرنوشت یک پسر 16 ساله را تاریک کرد
خانه را می شکستم تا مادر فلک زده ام از در و همسایه پولی جور می کرد. چند ساعتی خوب بودم اما توی آن حال و روز نگاه و اشک ها و صورت رنجور مادرم عذابم می داد، پنج بار ترک کردم؛ اما وقتی می دیدم بعد از ترک هم، همه جا تاریک و ظلمات است دوباره شروع می کردم، انگاری یکی می گفت: آنقدر بکش تا بمیری... چهار سال از اولین تجربه مصرف موادم می گذرد... حالا یاسر 16 ساله و معتاد به انواع مواد مخدر می خواهد به خاطر قولی که دختر عمه اش برای ازدواج به او داده، سلامتی اش را بدست آورد. ...
انتخابش بین بهشت و دنیا "دفاع از حرم" بود
اولین اعزامشان به سوریه بگویید. بار اولی که خواست برود به من گفت نمی خواهی بروی خانه مادرت؟ منزل مادرم سمت تهران بود. من را راهی کرد سمت تهران و گفت شما بروید من هم تا یک هفته دیگر می آیم. رفتم و یک هفته بعد آمد. همیشه وقتی می رفتیم تهران می گفت زود برگردیم. یک ماهی ماندیم سؤال کردم نمی خواهیم برگردیم؟ گفت نه بمانیم اشکالی ندارد. همیشه می گفت رفتیم تهران سریع برگردیم. شک کرده بودم تا اینکه ...
دختری روستایی که با سن کمش مجاهد شد/ روایت زندگی عاشقانه ای که 5 میوه داشت + عکس
! شرح حالت را شنیده بودم، پنج تا بچه قد و نیم قد را دست تنها بعد از شهادت حاج ستار بزرگ کرده بودی؛ با چه مشقتی، با چه مرارتی! گفتم خودش است، من زندگی این زن را می نویسم و همه چیز درست شد .. در قسمتی از کتاب می خوانیم: بعد از چند سالی که از ازدواجمان می گذشت، این اولین باری بود که بدون دغدغه و هراس از دوری و جدایی می نشستیم و با هم حرف می زدیم.. خدیجه با شیرین زبانی خودش را توی ...
مادری که هویتش را عوض کرد تا پسرانش به سوریه بروند/ با من تمرین کردند چطور افغانستانی حرف بزنم/بچه داری ...
به مسائل بهداشتی بچه ها بسیار حساس بودم. خب من وقتی دختر خانه بودم همسر برادرم بچه کوچکی داشت که اغلب کارهایش با من بود و خودم هم برای یادگیری امورات خانه دقت زیادی می کردم. *شباهت و وابستگی این دو برادر ما را متعجب کرده بود اختلاف سنی بچه ها با هم کم بود. مصطفی سال 61 به دنیا آمد. بعد خواهرش مریم و بعد از او هم مهدی و آخری که مجتبی بود سال 67 به دنیا آمد. مصطفی شیطنت بیشتری ...
زلاتان: اگر می رفتم سربازی، مناطق جنگی را انتخاب می کردم
شرایط زلاتان می مانم. خیلی برایم مهم است. وقتی تازه شروع کرده بودم و مشهور شده بودم داشتم قراردادهای تجاری را امضا می کردم. آن موقع به خودم گفتم: هی پسر! هر اتفاقی بیفتد باید خودت باشی و تغییر نکنی . در این شرایط آدم بعضی وقت ها خودش را گم می کند و فراموش می کند از کجا آمده. من همیشه خودم بوده ام با این تفاوت که پخته تر شده ام. حالا دو تا بچه دارم، یک زن و کلی پروژه. * ولی قطعاً می شود گفت ...
چند روزی که من در خانه نبودم همسرم بارها به دختر 10 ساله مان هتک حرمت کرده بود
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، زنی که مدعی بود دخترش توسط پدر سنگدل خانواده مورد تجاوز قرار گرفته، درخواست طلاق خود را به دادگاه خانواده ارائه کرد. این زن پس از حضور در دادگاه به قاضی گفت: حدود 9 ماه قبل به یک ماموریت کاری رفته بودم و در این مدت دختر 10 ساله ام در خانه با پدرش تنها بود. پس از این ماموریت به مرور زمان متوجه رفتارهای غیرعادی دخترم شدم. این رفتارهای غیرعادی تا آنجا ...
لقب سامسون به ورزشکاری که 15 سال روی سکو بود /ماجرای تراشیده شدن کاکُل خروس طلایی+فیلم
رقابت می کرد. در سالن حضور داشتم و به طوری خودم را گرفته بودم که فکر می کردم اسلامی اول می شود و من دوم. تابلو را نگاه می کردم اما اسلامی تا رده یازدهم پایین آمد و من هم پشت سر او قرار گرفتم. فارس: در سال 1968 برای دومین بار راهی المپیک شدید و این بار نخستین طلایی ایران در وزنه برداری نام گرفتید. قبل از آن در سال 1967 قهرمان دنیا شدم. سال بعد از آن هم قهرمان المپیک و هم ...
قتل فجیع متعرض به همسر
دفاع کردم، مقتول مهدورالدم بود و دوباره تعریف کرد: دو سال پیش، همسرم به من گفت می خواهد بیرون از خانه کار کند اما من مخالفت کردم. اما چند وقت بعد، یک شب که به خانه آمده بودم برایم تعریف کرد که از سوی مردی (حمید/ مقتول) به بهانه کار مورد تعرض قرار گرفته. خیلی عصبانی شدم. می خواستم خودش را بکشم. فکر کردم دروغ می گوید به زور مورد تعرض قرار گرفته اما وقتی آرام تر شدم، برایم تعریف کرد، روزی که ...
عامل جنایت تلگرامی: دلم برای همسرم تنگ شده
...> سوار ماشینم شدم و به خیابان ها رفتم. بی اختیار به این خیابان و آن خیابان می رفتم. به خودم که آمدم دیدم سر از قلهک در آورده ام آنجا بود که با دیدن تابلوی کلانتری به آنجا رفتم و خودم را معرفی کردم. چطور با نامزدت آشنا شدی؟ من سال 87به تهران آمدم. در آن سال تازه فوق دیپلمم را گرفته بودم و در مقطع لیسانس در یکی از دانشگاه های تهران قبول شده بودم. در رشته مهندسی درس می خواندم و ...
جیرجیرک بلبلی بزن!
با خودم گفتم برم و بترسونم شون. ولی جلوتر که رفتم دیدم از بچه های اطلاعات عملیات هستن و همین باعث شد تا برم و یواشکی به حرفاشون گوش بدم. دیدم یکی شون (عباس گنجی) از نیروهای خودم هست و خودم اطلاعات عملیاتی اش کرده بودم. رفیق عباس که اسمش یادم نمی یاد، داشت به عباس می گفت: چه کار کنیم تا مثل دفعه پیش تو عملیات همدیگه رو گم نکنیم؟ چون بچه های اطلاعات عملیات شبانه باید میرفتن در دل ...
عمل بسیار زشت پسر و زن بابا
به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز”، او مدعی شد نامادری اش وی را برای قتل پدر اغفال کرده بود.این جنایت روز 5مرداد ماه سال 92در خانه ای در جنوب غرب تهران اتفاق افتاد و در جریان آن پسری پدرش را به قتل رساند. او جسد پدرش را داخل خودروی وی انداخت و از خانه بیرون برد تا در محلی دور افتاده دفن کند اما بعد از چند ساعت سرگردانی با خراب شدن ماشین به تعمیرگاه رفت و در همانجا با کشف جسد دست قاتل رو شد. ...
همسرم مدام سرش توی گوشی موبایلش بود؛ او را کشتم
آن را برداشتم. وقتی بالای سر سپیده که خواب بود رسیدم پشیمان شدم اما چشمم به گوشی موبایلش که کنار تختش بود و مدام برایش از شبکه های مختلف اجتماعی پیام می آمد، افتاد. دچار جنون شده و اختیارم را از دست داده بودم. با ضربات آجر او را به قتل رساندم و لحظاتی بعد که به خودم آمدم خیلی ترسیدم. 4ساعت کنار جسد او نشستم و گریه کردم.متهم به قتل ادامه داد: ساعت حدود 7صبح بود که از خانه بیرون آمدم، یک ...
دیدن صحنه مبتذل مادر، موجب فرار دختر از خانه شد
: دخترم برای انجام کاری خانه را ترک کرد و دیگر بازنگشت وقتی دیدم غیبتش طولانی شد با موبایلش تماس گرفتم اما اثری از او نبود. وی افزود:جستجوهای زیادی کردم و به هرجا می شناختم و احتمال می دادم دخترم آنجا باشد سرک کشیدم اما هیچ اثری از او نبود. دوستانش نیز اظهار بی اطلاعی می کردند می ترسم قربانی حادثه ای شده باشد و بعد از همه این جست و جوها تصمیم گرفتم پلیس را در جریان قرار دهم. با ...
قدوم نامبارک
دلم را می سوزاند. یکسال از فوت پرویز می گذشت و من همچنان، همه این رفتارها را در بستر صبر یکی پس از دیگری به امید بهتر شدن اوضاع تحمّل می کردم. امّا وقتی دیدم هر چه می گذرد وضع بدتر از گذشته می شود، دیگر طاقت نیاوردم و در حالی که فقط هیجده بهار از زندگی خود را به تاراج پاییز سپرده بودم، بزرگترین اشتباه زندگی ام را مرتکب شده و از خانه فرار کردم! مقصدم تهران بود. سال ها پیش، یکی ...
شهید 18 ساله ای که نان آور یتیمان بود
سال بیشتر نداشت خیلی خانمها می آمدند و در مراسم تشییع پیکرش گریه و زاری می کردند. زمانی که من آن ها علت را جویا شدم به من گفتند که شهید آشنا با این سن کم نان آور خانه ما بود و با خرجی که به ما می داد بچه های یتیم خود را سیر می کردیم .حتی در داخل آن بسته خرجی این افراد را گذاشته بود که به آن ها بدهیم. قبل از اعزام به جبهه به او گفتم که نرو اما غلامحسین گفت که دیر می شود، وقتی ندارم، شما را به حفظ ...
این زوج سر مرد مزاحم را در گونی گذاشتند و به سطل زباله انداختند+ عکس
همین خاطر تصمیم گرفتم او را بکشم. چند ماه بعد از این ماجرا تصمیم به قتل گرفتی؟ شب و روز با خودم فکر می کردم تا اینکه هشت ماه بعد تصمیم گرفتم منصور را بکشم. من حکم خدا را اجرا کردم. از ماجرای قتل بگو. وقتی طبق نقشه همسرم منصور را به خانه دعوت کرد من در اتاق خواب پنهان شدم و به محض روبه رو شدن با منصور با میله آهنی به سرش زدم. اما در آن حال هم به من ناسزا گفت و با من درگیر شد ...
نظر ابراهیم هادی در مورد شهید بروجردی
وسط جاده . افسر عراقی را اسیر گرفتم و برگشتم . بین راه با خودم فکر می کردم . گفتم این هم هدیه ما برای امام زمان ( عج ) ولی بعد از حرف خودم پشیمان شدم . گفتم : ما کجا و هدیه برای امام زمان ( عج )؟ همان روز بچه ها دور هم جمع شدیم. از هر موضوعی صحبتی به میان آمد تا اینکه یکی از ابراهیم پرسید: بهترین فرمانده هان در جبهه را چه کسانی می دانی و چرا؟! ابراهیم کمی فکر کرد و گفت: تو ...
میدانید که لایق بهترین ها هستید؟
... دانشگاه که بودم در دوران عقد باردار شدم اما پیش از به دنیا آمدن فرزندم جدا شدم و تعداد زیادی از دوستانم که من را بخاطر این مسئله قضاوت می کردند را از دست دادم. اما حالا که به عقب نگاه می کنم، می فهمم که این تجربه دوستانی که واقعاً دوستم نبودند را از کنارم دور کرد. از طرف دیگر، دوستان واقعی ام، برای بچه ام جشن سیسمونی گرفتند و بدون هیچ قید و شرطی دوستم داشتند. این درست همان کاری است ...
چه کسی بهتر از امام رضا (ع) از ما حمایت می کند؟
کیانیان دیپلمه هستم و کله پز ! قبل از آن دقیقا از چه سالی کار تئاتر را شروع کردید؟ از سال 1350 وارد تئاتر شدم. تقریبا سال های 1360 گروه ما به هم ریخت و چند سالی از تئاتر دور بودم تا اینکه با بچه های بزهکار زیر 16 سال داخل زندان تئاتر را آغاز کردم. مجددا 13 سال به دلیل مخالفت همسرم با تئاتر از آن دور شدم و از سال 1386 باز هم به سمت تئاتر برگشتم، چرا که آدم هیچ وقت چیزی که با گوشت و پوست خودش ...
مرگ دوستم زندگی را برای من مهم کرد/ همه فکر کردند شغل جدید یا شوهر مذهبی پیدا کرده ام/ حرمت حجاب دست و ...
از انتخابم، اما من فکرکردم و به تصمیم رسیدم. فردای آن روز به سراغ خاله ام در دماوند رفتم و تعریف کردم که چه شد و چه تصمیمی گرفتم، گفت: من یک پارچه چادری خریدم که الان یک سال می شه داخل کمد ه و پیش نمیاد واسه کسی بدوزمش، شاید این قسمت تو ه و چادر خاله دقیقا هم قد من بود، برید و دوخت و من از آن روز رسما چادری شدم. همه چیز تازه چادری شدنم شروع شد بعد از چادری شدنم ...
راز تلخ 5 سال زندگی با مرد ثروتمند
پنج سال پیش به اصرار خانواده ام با مردی ازدواج کردم ،درمدت این پنج سال مدام با یکدیگر درگیری داشتیم واز لحاظ فکری اصلا نمی توانستیم با هم کنار بیاییم، چند مرتبه برای قهر به خانه پدرم رفتم ولی بی فایده بود..... پس از چندین بار قهر کردن و رفتن به خانه پدری که بی فایده بود به توصیه اطرافیان بچه دار شدم بلکه همسرم از لحاظ اخلاقی تغییر کند ولی هیچ گونه تغییری در رفتارهایش پیدا نشد وهمچنان ...
سردار شهید منصور رییسی
...> - منصور منصورحسین - حسین جان سلام، کربلا کاری نداری؟ به خودش قسم بوی خوش آن مشام را نوازش می دهد. بعد از شهادت، آقا مصطفی ردانی پور آمد بالای سرم. من را بوسید و خداحافظی کرد. از آبان ماه سال 61، 12 روز می گذشت. از شما تقاضا می کنم چند خط از وصیت نامه ام را مرور کرده و مورد توجه قرار بدهید: به حسین فکر می کنم و به ایثارش. به عاشورا می اندیشم و دشت بی کرانش و به بزرگی تمام کره زمین. حسین ...
تازه داماد قاتل: تلگرام زندگی ام را ویران کرد
جوشکاری در دانشکده علمی کاربردی مشهد قبول شدم و برای تحصیل به مشهد رفتم. آنجا فوق دیپلم گرفتم و بعد دوباره کنکور شرکت کردم تا اینکه سال 87 در رشته مهندسی جوشکاری در تهران قبول شدم و برای ادامه تحصیل راهی تهران شدم. مدتی بعد هم خانه مادر بزرگ پروین اتاقی را اجاره کردم. خانواده ات با ازدواج شما موافق بودند؟ ابتدا نه، اما با اصرار من موافقت کردند. چرا؟ من ...
زن جوانی که در نصف شب مورد عمل بی رحمانه راننده قرار گرفت + عکس
.... ابتدا در همان منطقه با خودرو دور زدم و با خودم فکر کردم شاید بیهوش شده باشد! شاید زنده باشد!! به همین دلیل دوباره به محل مذکور بازگشتم، وقتی دیدم او جان خود را از دست داده است و تکان نمی خورد، کیف او را نیز از داخل خودرو کنار جسد انداختم و با خرید مقداری حلیم به منزلم رفتم. آن شب استرس زیادی داشتم تا این که روز بعد به شرکت رفتم و از خواهر مقتول جویای خانم مهندس شدم. وقتی او گفت ...
دانش آموزان از فیلم های عمار بیشتر استقبال می کنند
آنجایی که مدرسه امام سجاد(ع)2 تهران یکی از مدارس ذیل طرح مدارس امین است؛ سال گذشته از طریق مرکز مدیریت برادران، سی دی های جشنواره عمار برای ما ارسال شد که ما هر هشت سی دی را برای بچه ها پخش کردیم و امسال که درخواست کردیم، گفتند سرمان شلوغ است و نمی توانیم به دست تان برسانیم، به همین خاطر خودم رفتم و سی دی ها را گرفتم و برای بچه ها پخش کردم. وی افزود: از سال گذشته یعنی 93_94 در همین ...