سایر خبرها
ناگفته های اتوبوس مرگ سربازان
.... حوالی بعد از ظهر روز چهارشنبه دوم تیرماه، اتوبوس متعلق به تعاونی 4 حرکت خود را از کرمان به شیراز آغاز می کند. سربازان جیره غذایی شان را دریافت می کنند و 45 سرباز روی صندلی های کهنه و زهوار در رفته اتوبوس جا می گیرند. همه چیز طبق روال پیش می رود. اتوبوس در چند ایستگاه ایست و بازرسی می ایستد و هیچ مورد مشکوکی در آن به چشم نمی خورد. اتوبوس راه می افتد و چند جا توقف می کند. راننده در زمان توقف ...
مادر به زودی به ملاقاتت خواهم آمد/شهیدی که خبر آمدنش را در خواب به مادر داد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ شبنم همدان در یادداشتی نوشت: مریض بوده و ناخوش. مادرش را میگویم. تیم حامل خبر صلاح دیدند صبر کنند تا در فرصت مناسبی خبر آمدن آقا حمیدرضا حبیب نیا را اطلاع بدهند. اگرچه همه ی خبرگزاری ها و رسانه ها این سه اسم را بارها تکرار کرده بودند اما با تمهیداتی مادر بیخبر مانده بود تا به وقتش. وقتش حالاست که یک روز مانده به خاکسپاری. وارد خانه که می شویم چشمهای ...
جانفشانی بی پایان یک سرباز
اوضاع در بیمارستان شهید رجایی تنکابن بستری شد. چطور متوجه حادثه شدید؟ وقتی تصادف کرد از بیمارستان به ما زنگ زدند. اول گفتند دست و پایش شکسته اما وقتی رسیدیم دیدیم می خواهند عملش کنند. نصف شب در بیمارستان شهید رجایی تنکابن او را جراحی کردند و گفتند حالش رو به بهبود است. ما هم به خانه برگشتیم اما ساعت 3:30 بامداد همان روز، همسرم از خواب پرید و گفت: قلبم نمی زند، حتما برای محمد ...
محبت به کودک با والدین عاریتی!
زندگی و... می گوید. علی می بیند انگار این صحنه خیلی هم برایش غریب نیست و هر روز پیش چشمش مرور می شود. نیم ساعت بعد از ترافیک می رسند به محل جدایی، مادرش به سرعت ترمز دستی را می کشد، از ماشین پیاده می شود، کمربند علی را باز می کند یک بوس سرسری و دکوری روی لپ های علی جا می گذارد، دست تکان می دهد و می رود. مربی علی سومین نفری است که هر روز می بیندش؛ به استقبالش می آید و می بردش. خودم را که جای علی ...
فرزندم در آغوش پیامبر بود/ روز شهادت پسرم شیرینی دادم +عکس
را در خانه حس می کنم. همانجا گفتم علی جان دوست دارم روی زانوهایت بخوابم. خواب رفتم خواب دیدم مثل روز عاشورا جمع زیادی است تابوتی روی دست مردم است همه سیاه پوش هستند بین آن ها سینی حنا را گرفتم دیدم علی اصغر سر به نیزه از تابوت بیرون آمد پرسیدم علی اصغر چرا اینجوری هستی تو که پیکرت برگشته گفت مادر من حسینی آمدم امام حسین(ع) هم سر به نیزه آمد. گفتم مادر من برایت حنا آوردم گفت من امشب حنابندانم است از ...
معادله چند مجهولی تصادفات جاده ای
کشته شدن شمار قابل توجهی مسافر و سرباز و توریست همه معادلات را به هم زد. هنوز هم برخی جاده های کشور جاده های مرگ هستند. جدا از سهم پلیس سهم راهداری و استانداردهای ایمنی راه و وسیله نقلیه یک یک اضلاع این حوادث جاده ای هستند. راننده های خسته، خواب آلود، معتاد و غیرمسئول که عدم مهارت کافی شان در کنترل وسیله نقلیه خانواده های زیادی را داغدار می کند. اتوبوس هایی که به بهانه جابجایی مسافر بار ...
توضیحات بهمن کشاورز درباره خبر عجیب ستاد دیه؛ افزایش زندانیان دیه به دلیل زیاد شدن تصادفات است
43 درصد زندانیان کشور در سه ماهه اول سال 95 زندانی شده اند! چند روز قبل این خبر تعجب برانگیز از سوی رئیس ستاد دیه کشور اعلام شد. حالا بهمن کشاورز، وکیل پایه یک دادگستری درباره این خبر توضیح داده و گفته است که بیشتر این زندانی ها به خاطر جرایم رانندگی و دیه ناشی از جرح و قتل به زندان افتاده اند. تصادف و واژگونی چند اتوبوس و کشته شدن تعداد زیادی سرباز و مسافر هم در چند ماه اخیر باعث شده تا مردم ...
ابرمردی از دهه 70 که به عشق امام حسین (ع) برای دفاع از حرم رفت
تهیه کنم . احترام ویژه به مادر از دیگر ویژگی های علی محمد بود، مادر شهید می گوید: با پدرش برای جمع کردن آهن می رفتند هر وقت از سرکار برمی گشت با همان حالت با لباس کار و دست سیاه می آمد و با من سلام و احوالپرسی می کرد. پدرش می گفت اول دست و صورتت را بشور بعد سراغت مادرت برو اما علی محمد می گفت: تا مادر را نبینم خستگی از تنم در نمی رود . خانواده هزاره کارگاه کوچک خیاطی در خانه ...
جویندگان عاطفه
زیاد در شیرخوارگاه بماند. زیرا زوجی نابارور که مدتی قبل درخواست خود را به شیرخوارگاه ارائه کرده و تأیید صلاحیت شده بودند، چند روز بعد فراخوانده شدند و با دیدن محبوبه و طی مراحل اداری، او را به فرزندی قبول کردند. بی بی ربابه جوان بود اما همسرش اصغر، پا به میانسالی گذاشته بود و پزشکان از بچه دار شدنشان قطع امید کرده بودند. این زوج که محبوبه همه زندگی شان شده بود با نام خانوادگی خود برای او شناسنامه ...
حجت الاسلام دارستانی: ثواب بوسیدن کف پای والدین مانند بوسیدن تربت سیدالشهدا(ع) است+گزارش تصویری
صورت گریه می کرد، یتیمی سن بردار نیست. وقتی به او اشکال کردند، فرمود: گریه ام برای این است که از امروز به بعد، به چه شخصی خدمت کنم که خدا این همه گره هایم را باز کند؟ در عالم از مادر، سنگین وزن تر برای رسیدن به خدا داریم؟ حضرت موسی علیه السلام به در گاه خداوند رفت، ایشان مثل دفعات قبلی مورد عنایت خداوند نبود. از خدا پرسید: خدایا چه خطایی انجام داده ام؟ خدا به او فرمود: دفعه ی قبل مادرت ...
اسرائیل! منتظر باش که انتقام ابوالفضل را از تو می گیریم
هول شد و خبر را نگفت. آن شب من خیلی ناراحت شدم تا صبح نخوابیدم احساس کردم حتما اتفاقی افتاده است. زنگ زدم به همان بنده خدا و گفتم اگر چیزی شده بگو ما تحمل شنیدنش را داریم .صبح آن روز ماجرای دیشب را برای همکارانم گفتم. همان لحظه یکی از بچه ها گفت فلانی با شما کار دارد تا این را گفت فهمیدم که ابوالفضل شهید شده، خبر شهادت ابوالفضل را من به مادرم دادم، مادرم روحیه بسیار بالایی دارد. تنها چیزی که من به ...
لباس روحانیت پوشید و شهید شد
آبروی من را پیش حضرت زینب(س) حفظ کند تا موقع شنیدن خبر شهادت میلاد حرف بی جا نزنم و همین طور هم شد و وقتی که پیکر میلاد آمد، روحیه و صبرم خیلی بالا بود. با اینکه لحظه ای از فکر میلاد نمی توانم جدا شوم و نبودش برایم خیلی سخت است ولی خوشحال هستم که با رضایت خودم توانستم دل میلاد را شاد کنم. چهره نورانی میلاد همیشه با برادر کوچک ترش رضا پای کامیوتر می نشستند. چند روز قبل از رفتنش دیدم چراغ ...
از امام رضا(ع) همسری خواستم بنام حسین/ رهبری در رویای صادقه همسر شهید
مادرش گفته بود می خواهد ازدواج کند. خواسته ای هم که داشت این بود همسرم از سادات باشد! مادر حسین آقا هم با مادرم تماس گرفت و ... یادم هست وقتی مادرم موضوع را با من مطرح کرد، گفتم حسین که بچه است! این در حالی است که محمدحسین متولد 15 اسفند 65 بود و من 14 شهریور 66! مادرم با حالت ناراحتی انگار نه انگار که من دخترش هستم و او فامیل عروس است، گفت فکر کردی خودت خیلی بزرگ شدی؟ این حرف برای من ...
اسرائیل! منتظر باش که انتقام ابوالفضل را از تو می گیریم
ما خبری از ابوالفضل نداریم هول شد و خبر را نگفت. آن شب من خیلی ناراحت شدم تا صبح نخوابیدم احساس کردم حتما اتفاقی افتاده است. زنگ زدم به همان بنده خدا و گفتم اگر چیزی شده بگو ما تحمل شنیدنش را داریم .صبح آن روز ماجرای دیشب را برای همکارانم گفتم. همان لحظه یکی از بچه ها گفت فلانی با شما کار دارد تا این را گفت فهمیدم که ابوالفضل شهید شده، خبر شهادت ابوالفضل را من به مادرم دادم، مادرم روحیه بسیار ...
شهید این خانواده منم
...> مادر از خاطرات شهید می گوید: گاهی که با هم درباره رفتنش صحبت می کردیم به من می گفت شما این همه برای خانم حضرت زینب(س) مجلس گرفتی حالا وقت آن رسیده که نتیجه کارهایتان را ببینید. ابوالفضل که سوریه بود هر شب با ما تماس می گرفت. دو شب قبل از شهادتش، کمی دیرتر از هر شب زنگ زد. نگرانش شده بودم و نمی توانستم بخوابم، نشستم قرآن خواندم. فرداشب آن روز، ابوالفضل نیم ساعت دیرتر زنگ زد من خیلی نگران ...
چطور با کودک درباره فقدان پدر حرف بزنیم؟
این رفتار ترحم آمیز بعد از گذشت یک مدت رنگ دیگری به خود می گیرد ، رفتار باید عادی و همراه با محبت و احترام باشد. وی در خصوص ازدواج مجدد مادر و حفظ ارتباط با خانواده پدر افزود: این ازدواج باید 1 یا 2 سال بعد از فوت پدر و با در جریان گذاشتن بچه ها صورت گیرد در غیر این صورت تاثیر منفی در روحیه فرزند به جا می گذارد و بعد از این اتفاق مادر نباید ارتباط را با خانواده پدر قطع کند چون پدربزرگ و ...
فرمانده ای که بازنگشت
همین جا می مونیم... فقط یک جمله به شان گفت: برید، بیاید؛ که فتح بزرگی تو راهه. فرمانده ای که بازنگشت چند ماه بعد، توی عملیات فتح المبین، بچه ها یاد حرف های مصطفی افتاده بودند! 25- علی توی چشمهایش نگاه می کرد. برایش تعریف می کرد. خواب دیده بود حضرت زهرا با دو تا کوزه پر از گل آمده خانه شان. یکی از کوزه ها رابه مادر داده، با یک نگاه عجیب، مثل این که بخواهد دلداریش بدهد. اشک ...
مصطفی زودتر از همرزمانش به پابوس امام رضا(ع) آمد
آید تعریف می کند که بچه ها رفتند و می گویند رفقای ما توی بغل ما شهید می شوند، ما خواب نداریم و نمی توانیم اینجا بمانیم. این ها را که می شنید بیشتر مصمم می شد که برود. می گفت وقتی این ها دارند برای حضرت زینب(س) بی قراری می کنند چرا من نروم. و بالأخره شما را راضی کرد که برود؟ بار اول که ثبت نام کرده بود، راضی نشدم برود، اما بار دوم اعزام هر طور شده مرا راضی کرد. همه این اتفاقات حدوداً یک ...
طنز؛ استریلیزه بیمارستانی با روش فوت کردن!
ثابت می کند، احتمالا دکتر قیافه حق به جانبی گرفته و به مادر آن کودک گفته آدم به کودک 9 ساله سیر ترشی می ده؟ حالا یه هفته کباب با پیاز نخورید مشکلی به وجود میاد؟ مسواک بزن عزیزم! اما پس از چندی یک پزشک بزرگوار و از آن پزشکانی که در دسته خوب ها قرار می گیرند اعلام کرده که پانسمان عمل در حلق کودک جا مانده است . در همین رابطه یکی از مسئولان اعلام کرده پزشکان در حین عمل یک باند پانسمان را در ...
تازه از سوریه آمده ام
دل مادر عبدالحسین هم افتاده بود که این سفر بازگشت ندارد. چندین مرتبه تا دم در آمده بود و مادر که صدایش می کرد برمی گشت و مادرش را در آغوش می گرفت. بعد از اعزام چطور از حال همسرتان مطلع می شدید؟ خودش تماس می گرفت. هر بار می گفت ممکن است تا یک هفته نتوانم زنگ بزنم، اما دو روز بعد تماس می گرفت. جلوی زینب نمی شد راحت حرف بزنم. دوست نداشتم دخترم اشک هایم را ببیند. یک بار زینب منزل ...
زنگ خطر بازی های رایانه ای را جدی بگیریم
امتحان دکترا به تهران برود. در طول یکی دو ماه مانده به پایان دوران کارشناسی ارشدش، تمام شب در اتوبوس مشغول این بازی بوده و حالا چندماه می شود که رفتن فیزیوتراپی بخشی از زندگی اش شده است. اما محبوبه،این روزها خیلی بد به پوکمون گو اعتیاد دارد ،آنقدری که به قول خودش باتری تبلت اش در عرض یک ساعت خالی می شود. مادر محبوبه نیز از درد چشمهای این دخترک چشم آبی می نالد و این مساله باعث ...
شهیدان لشکریان به روایت همرزمان/ ماجرای کارهای تبلیغاتی در ابتدای انقلاب و تأثیر بر خانواده های ارامنه
تنهایی مادرش نتوانست به بدرقه او بیاید. پس از رفتن عبدالرضا به فرودگاه، شهید طهرانی مقدم به منزل ما آمد و بعد از آن با مجید به فرودگاه رفتند. وقتی عبدالرضا از آمدن شهید طهرانی مقدم مطلع شد، بسیار خوشحال می شود و دست در گردن شهید طهرانی مقدم می اندازد. به گفته این مادر؛ شهید عبدالرضا با قرآن مأنوس بود و سعی می کرد در هنگام خواب به قرآن گوش دهد. او هیچ وقت بالش زیر سرش نمی گذاشت. وقتی از او ...
راهکارهایی درمانی برای شب ادراری کودکان
کودک آموزش داد تاحتی الامکان در طول روز ادرارکردن را به تاخیر اندازد تا حجم مثانه بیشتر شده و در طول شب دیرتر پر گردد، بدیهی است ار غروب آفتاب به بعد لازم است مصرف مایعات و غذاها و میوه های آبدار به حداقل برسد و کودک حتما قبل از خوابیدن ادرار کند. 4) تشویق طفل هم در انجام این تمرینات و رعایت دقیق درمانهای دارویی و غیر دارویی بسیار مؤثر است. حتی می توان کودک را به ازای هر چند ...
بازی با آبروی مردجوان دختر عاشق را راهی زندان کرد
برگشته بودند به او گفته بود که خاله اش گیر سه پیچ داده که او را به عقد پسر همه چیز تمامش در بیاورد اما مادر رؤیاهر بار به یک بهانه ای طفره رفته چرا که می داند رؤیابه وحید علاقمند است و منتظر خواستگاری و زندگی با وحید است رؤیابه وحید گفت: دیگر نمی توان بیش از این منتظر ماند لطفا با خانواده ات صحبت کن که هر چه زودتر مراسم خواستگاری برپا شود تا من هم از دست خواستگارها و بیا و بروها راحت شوم ...
عوامل فرهنگی و اقتصادی مؤثر در میزان شیردهی مادران/ پدرها کمک کنند
: "یعنی مادرایی هستند که اومدن این جا نشستن و گریه می کنن و می گن نمی تونیم شیر بدیم، شیر هم داره، وقتی مادر حس خوبی نداره، بچه نمی گیره، وقتی مادر موقع شیردهی استرس داره بچه زیر سینه نمی یاد." 1.3. آگاهی و آمادگی مادر این مقوله شامل آموزش شیردهی، تجربه مادر در شیردهی قبلی، و آگاهی مادر در زمینه نحوه شیردهی، استفاده از شیشه، روند رشد کودک، نحوه دوشیدن، و نگهداری از شیر است. ...
خانم نویسنده 50 ساله خوشحال
میلیارد دلار فروش داشتند. جوآن رولینگ، متولد جنوب غرب انگلستان بود که به همراه پدر، مادر و خواهرش در مرز انگلیس و ولز زندگی کرد. او گفته است که همیشه می دانست روزی نویسنده خواهد شد: به محض اینکه فهمیدم نویسنده ها چه کسانی هستند، دلم خواست نویسنده شوم. روحیاتم کاملا شبیه یک نویسنده بود؛ به تنهایی در یک اتاق با خلق چیزهایی کاملا احساس خوشحالی می کردم. رولینگ، اولین کتاب خود را با نام خرگوش در سن 6 ...
گشت یک روزه در پایگاه خدمات اورژانس اجتماعی/123 را برای نجات به خاطر بسپار
چرا؟ از بس که پدر و مادرشون به اونها متادون دادن، الان بستری شدن همکاران را اعزام می کنیم یک، دو، سه، خطی سه رقمی است که به راحتی می توانی با سه اشاره انگشت دست زنگ تلفن اورژانس اجتماعی را به صدا درآوری ولی نمی توانی به همان راحتی همه چیز را بازگو کنی. زنگ پشت زنگ، اتفاق پشت اتفاق امان کارشناسان خط 123 را گرفته. عادت دارند به این همه آسیب؛ همسر آزاری، کودک آزاری، سالمند ...
زندگی آتش نشان وقف مردم است
نجات آنها جانش را از دست داده است. شما چه زمانی از این خبر تلخ باخبر شدید؟ صبح زود بلند شدم که نماز بخوانم. یک لحظه احساس کردم که زنگ در را زدند، فکر کردم اشتباهی شنیدم تا اینکه دوباره زنگ به صدا درآمد. رفتم دم در، دیدم همکارهایش آمده اند و می گویند پای علی مجروح شده و الان بیمارستان است و شما باید حتما بیایید. یک لحظه شک کردم و گفتم اگر اتفاقی افتاده بگویید. دیدم ...
شخصیت های منفی در کتاب کودکان
هاملین (که بچه های دهکده را با خودش برد) وکارولین نیل گایمن گرفته تا شخصیت دروغ گو و عجیب و غریب کنت اولاف در سری داستان های ماجراهای بچه های بدشانس کودکان هیچ وقت امن نیستند. یک لحظه غفلت والدین یا همراه کودک کافی است تا قبل از آنکه متوجه شوید فرزندتان به دنبال فلوت زن راهی غار شود و یا از مسیرهای اسرارآمیزی سر در آورد که او را به دام سوداگران و خلافکاران می اندازد. آیا تکرار همیشگی این قصه برای ...
دنیای زنان روستایی خراسان چگونه است؟
.... بی سواد است. چشم هایش آب مروارید داشت. او دختر ارشد تاجمیر است. بزرگ مرد عشایر مرزدار ایران که دست روزگار از ییلاق قشلاق کردن های مداوم، به این جا کشاندش. به دیار غربت. روزگار زمین گیرش کرد و او نزدیکی بیرجند و مرز افغانستان، روستایی ساخت به نام خودش؛ تاجمیر. اهالی این روستا بلوچ هستند. دور تا دورشان بیابان است. این روزها بادهای 120روزه سیستان بیشتر از سال های پیش به جان شان افتاده. زنان ...