سایر منابع:
سایر خبرها
درباره ساخت سریال شهید باقری اشتباه کردم/ تاثیر امام بر متوسلیان را کدگذاری کردیم/ فیلم ایستاده در غبار ...
را به تامل و تفکر وا می دارد و برای مخاطب سوال ایجاد می کند که در کوران جنگ چه احتیاجی به کمک به برادران لبنانی بود؟ عده ای معتقدند مهدویان با بی پاسخ گذاشتن سوالات شانه خالی کرده است اما در خلال مصاحبه والی نژاد (تهیه کننده) معتقدند راهی را باز کردند تا دیگران به سراغ این شخصیت بیایند. ایستاده در غبار منتقدانی دارد عده ای به این مهم منتقد هستند که چرا احمد را این قدر عصبی و پرخاشگر ...
گریه اش را فقط هنگام خواندن دعای شهادت دیدم/شهید قدرت اله عبدیان از زبان همسرش
شهیدی که از هر روز زندگی اش برای خودسازی اش استفاده می کرد. آرزو داشت اولین شهید استان لرستان باشد و خدا توفیق اولین شهید شهرستان کوهدشت را نصیبش کرد. به گزارش میرملاس ؛برای رسیدن به درجه شهادت نخست باید با عزمی راسخ در مسیرش قدم گذاشت و با اعمال و رفتارمان پله پله خودمان را مهیا و آماده کنیم. با مرور صحبت های خانواده شهدا بیش از قبل به این موضوع پی می بریم که شهادت امری لحظه ای و اتفاقی نیست. شهیدان در طول راهشان ریاضت های بسیار می کشند، از عزیزان شان دل می کنند و به مرور وجودشان را صیقل می دهند. شهید قدرت عبدیان هم درست یکی از همین افراد بود. شهیدی که از هر روز زندگی اش برای خودسازی اش استفاده می کرد. آرزو داشت اولین شهید استان لرستان باشد و خدا توفیق اولین شهید شهرستان کوهدشت را نصیبش کرد. دقایقی با کبری قبادپور همسر شهید درباره شیوه و سبک زندگی و اعتقادی شهید گفت وگو کرده ایم که در ادامه می خوانید. روزهای اول آشنایی تان با شهید چگونه رقم خورد که منجر به ازدواجتان شد؟ من و شهید نسبت فامیلی با هم داریم ولی تا شب خواستگاری من ایشان را ندیده بودم. من دو برادرم در دفاع مقدس شهید شده اند و آقا قدرت مرا سر مزار برادرهایم می بیند و با خانواده ا ش برای خواستگاری صحبت می کند. بعد از مراسم خواستگاری ازدواجمان در سال 1385 خیلی ساده برگزار شد. شهید در همان مراسم خواستگاری به من گفت لطف الهی را شاکرم که شما با مقوله شهادت آشنا هستید و مشکلی ندارید. در اولین دیدار و صحبت هایمان جلوی عکس برادرهایم در اتاق این صحبت ها را می کرد به شهادت برادرهایم اشاره داشت و خدا را از بابت اینکه من در چنین خانواده ای بزرگ شده ام، شکر می کرد. برادرهایتان چه سالی شهید شدند؟ شهید سعادت و احمد قبادپور نام دو برادر شهیدم است. شهید سعادت سال 62 و شهید احمد سال 64 شهید می شوند. خودم از همان بچگی با مقوله شهادت آشنایی داشتم و در یک خانواده مذهبی و معتقد بزرگ شدم. شهید همان اولین روز آشنایی و روز خواستگاری به نوعی شما را برای شهادت خودش هم آماده کرد؟ وقتی ایشان را همان بار اول دیدم و این حرف ها را گفت من احساس کردم ایشان زمینی نیست و آدمی نیست که خیلی بخواهد در این دنیا بماند. من تا دیدمشان هزار دل عاشقشان شدم. عاشق سادگی، خودمانی بودن و خدایی بودنش شدم. وقتی کنارش بودم خدا را بیشتر احساس می کردم. یعنی یک روز احتمال می دادید همسرتان قدم در راه برادرهایتان بگذارد؟ آن زمان بحث سوریه مطرح نبود. ولی یک ماه بعد از عقدمان در تیرماه سال 85 برای جنگ 33 روزه به عنوان مستشار نظامی به لبنان رفت. من آن زمان نمی دانستم به کجا و برای چه موضوعی می رود و خیلی از جزئیات را به من نگفته بود. حتی وقتی که شهید شد من درجه اش را هم نمی دانستم. گاهی به شوخی درباره کارش سؤال می پرسیدم و می گفت فکر کن من یک سربازم چه فرقی می کند درجه ام چه باشد. زمانی که زنگ زد و خداحافظی کرد گفت شاید تا چند وقت نتوانم تلفنی صحبت کنم. یک ماه بیشتر نبود که عقد کرده بودیم که ایشان رفت و 40 روز بعد برگشت. در این مدت هیچ تماسی نداشت و خیلی نگران شده بودم و دعا می کردم یک وقت اتفاق خاصی نیفتد. وقتی برگشت به من گفت تو واقعاً همسر جهادگری هستی و بعد از آشنایی با شما خدا این توفیق را نصیبم کرد تا در این جهاد شرکت کنم. باز دقیق نمی گفت که به کجا رفته و من بعداً از یکی از بستگان که همکار همسرم بود جریان سفر را شنیدم. زمانی هم که فهمید متوجه شده ام ناراحت شده بود که چرا لو داده اند. هنگامی که از نگرانی ام برایش گفتم جواب داد این توفیق پس از آشنایی با شما به وجود آمده وگرنه چرا قبل از این چنین مسائلی برایم پیش نمی آمد. گریه اش را فقط هنگام خواندن دعای شهادت دیدم بعد از اینکه فهمیدید همسرتان به کجا رفته از اینکه در دلِ یک منطقه پرخطر حضور پیدا کرده، ناراحت شدید ؟ نگرانی هایم را به ایشان گفتم ولی شهید راهش را انتخاب کرده بود. می گفت اگر انسان ایمانش قوی باشد هیچوقت از این حرف ها نمی زند و دلیلی برای ترس ندارد. توضیح می داد تا زمانی که پیمانه آدم پر نشود اتفاق خاصی برای شخص نمی افتد. انسان زمانی که به دنیا می آید در سرنوشتش می نویسند چه عاقبتی دارد و باید دعا کنیم تا سرنوشت ما هم به شهادت ختم شود. در مدت زمانی که با شهید زندگی کردید ایشان را چطور آدمی شناختید؟ ما 9 سال و 349 روز با هم زندگی کردیم. نمی دانم چطور از خصوصیات، اخلاق و رفتارش بگویم. خیلی خوب بود. در کنارش به نهایت آرامش می رسیدم. اگر تمام دنیا به هم می ریخت وقتی ایشان بود من خیالم راحت می شد. وجودش نه فقط برای من بلکه برای تمام خانواده و اقوام آرامش بخش بود. انسانی خدایی بود و نماز شبش ترک نمی شد. در نمازش اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک را می شنیدم که گریان با صدای بلند می خواند. گریه هایش را من هیچ وقت ندیدم ولی سر نماز می دیدم که با چه حالتی آرزوی شهادت می کند. سال گذشته که به شهرستانمان رفتیم شهید می گفت به فضل الهی سال 95 سال من است. می گفتم چرا اینطوری می گویی؟ جواب می داد من اینها را می گویم تا اولین شهید مدافع حرم لرستان شوم. بعد که می دید ناراحت می شوم بحث را عوض می کرد. بعد از مسافرت یک روز از سرکار به خانه زنگ زد و گفت منزل شهید عبدیان؟ من هم که ناراحت شده بودم گفتم یک بار دیگر اینطوری بگویی تلفن را قطع می کنم. بعد گفت می خواستم به شما بگویم من اولین شهید مدافع حرم لرستان نشدم. خبر شهادت ماشاءالله شمسه در بروجرد را شنیده بود. گفت خواستم بگویم او اولین شهید مدافع حرم لرستان شد و به فضل الهی من اولین شهید مدافع حرم کوهدشت می شوم. واقعاً اینطور هم شد. من فکر می کردم که چون به پسرمان خیلی وابسته است به سوریه نمی رود. ولی واقعاً دل کنده بود و هوای رفتن به سرش زده بود. حتی این اواخر از سوریه تماس می گرفت با حالتی گریان می گفت سرم فدای سر ارباب. که پس از شهادت خواستم ببینم چطور شهید شده دیدم از همان جایی که خودش آرزو می کرد و مثل جمله اش که می گفت سرم فدای سرم ارباب، از ناحیه سر به شهادت رسیده است. ترکش گلوله انتحاری به سرش اصابت می کند و به شهادت می رسد. شما قلباً راضی به حضور همسرتان در جبهه مقاومت بودید؟ شهید در طول سال مأموریت های داخلی زیادی به مناطق مختلف می رفت. قبل از آخرین اعزام هم چندین بار دیگر قبلاً به سوریه اعزام شده بود. معمولاً سالی یکی دو بار به سوریه می رفت. قلباً راضی بودم ولی این رضایت را نمی تواستم بر زبان بیاورم. وقتی به آقا قدرت می گفتم نرو می گفت اگر بروی و غربت شیعه و حضرت زینب (س) را ببینی هیچ وقت جلویم را نمی گیری. من نه خانه، نه زن و نه بچه ام را می خواهم بلکه فقط می خواهم آنجا باشم. می گفت اگر بیایی و وضعیت آنجا را ببینی هیچ وقت جلویم را نمی گیری و خودت مرا روانه می کنی. من خودم پدر نداشتم و چهار ماه بیشتر نداشتم که پدرم فوت کرد. می گفتم من دوست ندارم محمدمهدی هم مثل خودم درد یتیمی را بکشد. می گفت تو آن دنیا جواب حضرت زینب(س) را می توانی بدهی و من دیگر حرفی نداشتم. وقتی این حرف را گفت واقعاً دلم لرزید و گفتم خدا نکند من روسیاه حضرت زینب(س) باشم. می گفت رویت می شود بگویی همسرم موقعیتش را داشت و من نگذاشتم برود. گفتم خدا نکند من بخواهم جلوی شما را بگیرم و مانع رفتنتان شوم. می گفت شیعیان را مظلومانه می کشند و خدا شاهد است اگر الان بی تفاوت باشیم و نرویم دیگر جامانده ایم و تو هم در این راه صبور باش تا جا نمانی. فکر می کنید الان خدا این صبر را به شما داده است؟ خودم هم از خدا می خواهم این صبر را به من بدهد تا بتوانم این مسیر را به خوبی طی کنم. حتماً خودش قبل از شهادت از خدا خواسته که خدا این صبر را به من بدهد. قبل از شهادت من فکر می کردم یک لحظه پس از شهادت همسرم نمی توانم زندگی کنم ولی حتماً خودش از حضرت زینب(س) این صبر را برایم خواسته است. نبودنش برایم سخت است ولی دعا می کنم من هم مثل او این مسیر را به خوبی ادامه دهم. آقا قدرت مثل آب زلال و خیلی مخلص بود. به گل بدون خار می ماند. اگر انسانی مثل او شهید نمی شد من شک می کردم. حیف بود چنین انسانی با شهادت از دنیا نرود. حالا شاید دوست نداشتم به این زودی شهید شود ولی دوست نداشتم طور دیگری از دنیا برود. عاقبت همه مان مرگ است و دوست داشتم همسرم با شهادت از این دنیا برود. برای پسرتان نبود پدر سخت نیست؟ به حضرت زینب(س) می گویم – البته ما کجا و آنها کجا – من هم دلم شکسته و دست من و محمدمهدی را بگیر و رهایمان نکن تا خدایی نکرده یک لحظه لرزشی داشته باشیم و کمکمان کن در راهت پرقدرت و باایمان ادامه دهیم. حس می کنم حضرت زینب(س) صبر را در وجودم گذاشته که تا الان توانسته ام ادامه بدهم. پدرش گاهی با زبان شعر و داستان به پسرمان می گفت ممکن است روزی شهید شود. الان هم گاهی بهانه می گیرد و گریه می کند که می گویم تو هم مثل بچه های دیگر پدرت شهید شده و الان در آسمان است. وقتی با او صحبت می کنم و درباره شهادت پدرش صحبت می کنم خوشحال می شود. وقتی می گوید بابا کی برمی گردد؟ می گویم بابا سرباز امام زمان(عج) است و با امام زمان برمی گردد. دعا می خواند و صلوات نذر می کند تا پدرش زودتر برگردد. کنار آمدن برای یک پسر کوچک با چنین قضیه مهمی خیلی سخت است. گاهی اگر موضوعی پیش می آید می گوید یادت هست بابا این کار را می کرد و وقتی برایش توضیح می دهم و با او صحبت می کنم دوباره خوشحال می شود و قبول می کند. پسرم هم اخلاقش به پدرش رفته و آدم صبور و توداری است. شهید توصیه خاصی به شما یا پسرتان داشتند؟ می گفتند اگر به معراج رفتید خیلی گریه نکنید تا نامحرم صدایتان را بشنود. می گفت صبور باشید و خدا را بابت راهی که در آن قدم گذاشته ام شکر کنید. خدا من را انتخاب کرده که مدافع حرم اهل بیت(ع) شوم و خدا را باید بابت این موضوع شکر کرد. روز آخری که داشت می رفت و این حرف ها را می زد من احساس می کردم که برگشتی در کار نیست. واقعاً احساس می کردم که دل کنده است. می گفت صبور باش و اگر صبور باشی خدا اجرت را نصیبت می کند. شهید به آرزویشان رسیدند و اولین شهید کوهدشت شدند. حال و هوای شهر با وجود شهادت همسرتان چگونه است؟ از وقتی همسرم شهید شده من خیلی بیرون نرفته ام و فقط سرمزار رفته ام. با این حال می بینم که به من می گویند ما شهید را نشناختیم و خوش به سعادت شهید. خاک سر مزارش را به عنوان تبرک برمی دارند. به من می گویند برایمان دعا کنید. در پایان اگر خاطره ای از شهید دارید برایمان بگویید؟ یک روز برای کاری به بنیاد شهید رفته بودیم و آنجا وسایل شهدا را در یک ویترین می گذارند. محمد مهدی به پدرش گفت اینها چه هستند که پدرش گفت اینها برای کسانی است که شهید می شوند. بعد به بابایش گفت بیا با هم شهید شویم تا وسایلمان را اینجا بگذارند. دو نفری با هم می خندیدند و می گفتند آره وسایل پدر و پسر را اینجا بگذارند! درج شده توسط : محمد ابراهیمی فرد/ دبیر سرویس فناوری و دانلود"میرملاس " ...
وضعیت خانواده سپهر سرداری یک سال بعد از قتل/ پسر 10ساله ای که در خیابان سرش را بریدند
؟ مراسم این جشن برای اطرافیانی که در بهشت زهرا به تماشا نشسته اند به کابوسی می ماند. ماجرای کابوس های لیلا از سال ها پیش شروع شد، از وقتی ماموران پلیس در خانه شان را زدند و شوهرش کوروش را به جرم حمل مواد مخدر به زندان بردند. از آن روز به بعد لیلا هم مادر شد هم پدر. سحر 12 ساله بود و سپهر 4 ساله. زندگی شان هر روز صبح با یک سوال تکراری آغاز می شد؛ بابا کجاست؟ روزها می گذشت و بچه ها دل شان به ...
همه چیز درمورد ناباروری مردان و زنان
پیشنهادی شما عمل نکرد، چه درمانی را بعد از آن پیشنهاد خواهید کرد؟ آیا عوارض طولانی مدتی در پی این درمان و یا دیگر درمان های ناباروری وجود دارد؟ علاوه بر سوالاتی که از قبل تهیه کرده اید، چنانچه در طول ویزیت، مطلبی را متوجه نشدید حتماً در آن رابطه از پزشک خود سوال نمایید. آنچه باید از پزشک انتظار داشت پزشک از هریک از شما دو نفر سوالاتی را خواهد پرسید. آمادگی داشتن برای ...
رهبری گفتند شبیخون فرهنگی ؛ برخی گفتند توهم توطئه است/ وقتی فهمیدیم که دیگر خاکریزی برایمان نمانده
تجربیات ما عبور می کنند تسنیم: چند فیلم اخیر شما بر خانواده تمرکز ویژه دارد. به نظر می رسد با تکیه به بحث های فوق می توان به این نتیجه رسید که امروز یک بیماری مزمن سراغ خانواده ایرانی آمده است. شکلی از انقطاع روابط را بین ارکان خانواده و فرزندان شاهد هستیم. نافهمی ای در میان اعضای خانواده وجود دارد و اکنون اشکالی از آن بروز یافته است. در دختر انگار که پدر حرف فرزندش را نمی فهمد در صورتی ...
زن جوان با همدستی یک مرد شوهرش را به قتل رساند
به کارآگاهان گفت : در شب جنایت بنده با هماهنگی که از قبل با لیلا داشتم و زمینه قتل را آماده کرده بود و عنوان داشته بود که "ساعت 02:30 شب بیا و عشقت را به من ثابت کن" ، به منزل آنها رفتم . در حالیکه مقتول داخلِ خانه خواب بود ، تا ساعت 03:30 بامداد [ در داخل حیاط ] با هم صحبت می کردیم ؛ بعد بهمراه لیلا وارد اتاق شدم و بالای سر مقتول رفتم و پس از مقداری کشمکش ، با چکشی که از چند روز قبل ...
شگردهای باند زمین خواری شمال تهران
، گرچه پلیس آگاهی در جریان بسیاری از این موارد هست. این افراد کلاهبردار هستند. برای مثال یک خانم 28 ساله سرکرده یکی از این گروه ها بود. این شخص ملکی را در شمیران تحت نظر گرفته بود و روبه روی آن ملک، واحدی را اجاره کرده و دو، سه ماه زمین را رصد کرد تا مطمئن شود کسی نیست که سراغ خانه را بگیرد. بعد از بین افراد گروه خود، قفل ساز آورد، در را باز کرد و مدتی روزانه یک بار گل و گیاه و دار و درخت های این ...
درآمد ده ها میلیون تومانی با گدایی در تلگرام
ماندن باید آمپولی بزند که از خارج وارد می شود. پدر پریا کارگر ساختمانی است و چندماهی می شود که بیکار است. متأسفانه آمپول های دخترک بینوا تمام شده و خانواده اش قادر به تهیه دارو نیستند و اگر تا آخر هفته آمپول را به پریا تزریق نکنند به کما می رود. پس از همه کسانی که می خواهند به این دخترک کمک کنند، خواهش می کنم تا دیر نشده، کمک های خود را به شماره حساب... بانک... شعبه... واریز و در این امر خداپسندانه ...
مردم فرصتی برای یادگیری صبر ندارند / الان زندگی شده کار، کار و کار
می کنند و اینجاست که مشکل به وجود می آید. اگر اصول و فروع دینی بدرستی تفسیر شود از نظر علمی هم جامعیت پیدا می کند. پدر و مادرم به من اجازه می دادند درباره هنر و دین مطالعه کنم و صاحب دیدگاه شوم و این موضوع در زندگی و حرفه ام خیلی کمکم کرد. بزرگان ادب و دین همیشه به ما توصیه می کنند که آگاهی و دانش خود را راجع به همه چیز افزایش بدهیم تا بتوانیم بهتر و موفق تر زندگی کنیم. آنها مدام به ما یادآوری می ...
شفا گرفتن دختر لال در حرم حضرت معصومه (س)
شدن این اسناد پس از چند دهه خود از عنایات حضرت محسوب می شود. حجت الاسلام مشکاتی در ادامه، داستان و شرح این واقعه مبارک را بر اساس بازخوانی مدارک بدست آمده از روزنامه قدیمی استوار قم (چاپ شده از 1314 تا 1354 ش) به این صورت ارائه داد: دختر لال در حرم شفا یافت ساعت 6 بعد از ظهر روز جمعه گذشته که صفوف جماعت در مسجد بالاسر حرم مطهر مشغول نماز و زائرین در اطراف ضریح مقدس ...
روایتی متفاوت از زندگی ترخیص شدگان بهزیستی
کودکان یک تا سه ساله بهزیستی در بهترین حالت به خانواده های جدید واگذار می شوند و در بدترین حالت در بهزیستی ماندگار می شوند و رسوب می کنند. رسوبی های بهزیستی سرنوشت متفاوتی دارند؛ از آنجایی که خانواده ها بهترین زمان را برای سرپرستی بچه های بهزیستی، سن یک تا سه سال می دانند، اگر کودکی در این سن شانس داشته باشد از بهزیستی خارج می شود و در غیر این صورت، شانس بسیار کمتری برای خارج شدن و زندگی در رفاه نسبی همراه با خانواده خواهد داشت. ...
فضای مجازی؛ وسیله ارتباطی جامعه مدرن
.... خانواده ای در حال متلاشی شدن بود و دو دختر جوان تلاش می کردند رشته پوسیده این زندگی را از پاره شدن نجات دهند. در ادامه این گزارش آمده است: دو دختر جوان روبه روی قاضی شعبه 268 ایستاده بودند و زن و مردی میانسال که مشخص بود پدر و مادرشان هستند با فاصله نشسته بودند. دخترها یکی 20 و دیگری 22 ساله بودند، محجبه و دانشجو. صدای آنها بود که در اتاق می پیچید، هر دو بغض شان ترکیده و اشک صورتشان را ...
جزئیات طرح تأمین مسکن طلاب و روحانیون تهرانی / روحانیت منفعت طلب و زیاده خواه نیست
نهادهای دولتی و مدل کارمندی پیش می رود، گرفته شد. بر این اساس رسالت اصلی مرکز خدمات حوزه های علمیه، خدمت به عموم طلاب و روحانیون و خانواده آنان می باشد. بعد از این دیدار، اولین فعالیت مرکز خدمات حوزه های علمیه با عنوان بیمه امام خمینی(ره) از مدرسه علمیه معصومیه(س) قم و با حمایت درمانی از طلاب شروع شد. و این کار به مرور ادامه یافت تا اینکه با موافقت مقام معظم رهبری این خدمت رسانی در مراکز ...
مردی که تنها زندگی کرد، تنها مرد و تنها وارد بهشت شد/ مقاوم و بی اعتنا در برابر منع نگارش حدیث/ منتقد بی ...
. بنابر روایتی دیگر، این گروه دوباره آمدند و برای بیعت درخواست کردند و قول وفاداری دادند. حضرت به ایشان فرمود: بروید با سر تراشیده به حضورم بیایید . حتی خود آن حضرت سرش را تراشید، ولی هیچ کس به جز این سه تن(ابوذر، سلمان و مقداد) سر خویش را نتراشیدند. حضرت فرمود: بروید. من به شما نیازی ندارم. شما در تراشیدن موی سرتان مرا اطاعت نمی کنید. پس چگونه از من در پیکار با کوه های سخت پیروی می کنید ...
تعریف شهید باکری از یک خبرنگار
احمد در حین تحصیلات در یک مغازه کار می کردیم. ما چهار نفر بودیم که مشغول به کار بودیم و وقتی کار تمام می شد دو نفر از دوستانمان به سینما می رفتند و ما دو برادر به مسجد فاطمیه می رفتیم و در کلاس های قرآن شرکت می کردیم. خدا را شکر می کنم که پدر و مادرم ما را طوری تربیت کردند که هیچ گاه سمت گناه نرفتیم و این را مدیون نان حلالی بود که پدرم به خانه می آورد و همه این ها باعث شد تا در مسیر انقلاب و ...
سایری چاهال و پیداکردن شغلی منعطف برای 600،000 زن هندی
جمع کنیم؛ جایی که زنان به ویژه در شهرهای کوچک هند بتوانند به شغل هایی دسترسی پیدا کنند که معمولاً به دلیل دوری راه و فراهم نشدن فرصت مناسب، امکان رسیدن به آن وجود ندارد. ما در اینجا می گوییم صرف نظر از این که شما یک تحصیل کرده بدون تجربه کاری باشید، یک نانوای خانگی و یا یک نویسنده خلاق، تعریف منحصر به فردی درباره موفقیت خودتان دارید و شایسته این هستید که به موفقیت های مدنظر خود دست ...
127 نفر قربانی بوتاکس تقلبی
. حمیده می گوید: با نیلوفر به مطب آقای دکتر رفتیم. به طور تصادفی در صف قربانیان این عمل زیبایی قرار گرفتم. از همان روز همه زندگی ام را باختم. جوانی و زیبایی ام را از دست دادم. حالا درگوشه این خانه افتادم. آرزوهایم همه رنگ باخت. پزشک معالج موادی به صورت ما تزریق کرد که تاریخ گذشته بود. مواد درصورتمان مثل مار می خزید. چند روز پس از این جراحی رفتم تا مواد را از صورتم بیرون بکشد اما عفونت کرد ...
درآمد میلیاردی گدایان تهران!
اتوبوسی که مدام از این خط سوار خط بعدی می شود، مدارک پزشکی دختر جوانی را به مسافران نشان می دهد و با عجز و لابه و اشک تمساح ریختن سعی می کند دل مسافران را به درد بیاورد. چند روز قبل پیش من هم آمد. گفتم می خواهم مدارک را ببینم. اولش طفره رفت ولی وقتی متوجه شد همه نگاهش می کنند، مجبور شد. محل تولد دختر جوان استان خراسان بود و لهجه این مرد که ادعا می کرد پدر اوست لهجه استانی دیگر. تاریخ تشکیل پرونده هم ...
وریا غفوری: خوشحالم کُردها در استقلال سهمیه دارند
میهمان این هفته ما خرید تازه آبی هاست. وریا غفوری که در یک روز گرم بهاری به خانه اش رفتیم. وریا با وجود این که همره خانواده اش برای زندگی به اصفهان رفته بود، خانه خود را اجاره نداد چون به قول خودش می دانست خیلی زود به تهران بر می گردد و برای استقلال که تیم مورد علاقه دوران کودکی اش بود، بازی می کند. قوی و درشت هیکل، باهوش و آگاه... این معنی و مفهوم اسم بازیکن جدید استقلال است. بازیکنی ...
منبر نشین شادی های کودکانه
...> متولد کجا و چه سالی هستید و اصلا چطور شد که به طلبگی روی آوردید؟ متولد سال 60هستم و با افتخار تمام، روستازاده؛ اهل رزق آباد از توابع شهرستان کاشمر در خراسان رضوی. بزرگ شده مسجد بودم طوری که هر وقت پدر و مادرم مرا گم می کردند مطمئن می شدند که در مسجد به کاری خودم را مشغول کرده ام. مکبر، موذن، چای ریز و جاروکش آنجا بودم. با وجود فضای مذهبی خانواده و روستای هزار خانواری مان، در تیر و ...
روایت بغض مادرانه ی مادر شهید مدافع حرم
داد و با خویشان مهربان بود و در این دنیا کسی را مطابق دخترکوچکش دوست نداشت. از سرکار که به خانه می آمد اول از همه سراغ دخترش می رفت و دخترک نیز بسیار دلبسته پدر بود و اشاره می کند به دختر بچه ای که پایین پای مادر بزرگش بخواب رفته، معصوم و زیبا و بریده از این دنیا با غم بی پدری!" مادر ادامه می دهد: "هروقت زنگ می زدم تلفن را قطع می کرد و خودش دوباره تماس می گرفت که مبادا پول تلفنم زیاد ...
4 داستان کوتاه درباره زنان زیرزمین پایتخت
... تا اومدن قطار بعدی فقط . باشه؛ حتما. تو چند سالته؟ مگه خبرنگاری؟ آره . 26 . خیلی وقته میای مترو برای فروشندگی؟ یه ساله که میام. از اولم بدلیجات می فروختم . چی شد که اومدی مترو؟ یعنی جریان زندگی چطوری تو رو کشوند اینجا؟ لطفا از نگاه بالا به پایین با من حرف نزن. من بچه ی شهرستانم اما یه روز مثل تو بودم. من ...
نخستین قرار عاشقی
می گوید این سفر برایش معجزه بوده و با تمام وجود باور کرده که خدایی هست؛ خدایی که برخلاف خانواده اش او را فراموش نکرده و هوایش را دارد. برای افسانه که 6 سال و 3 ماه است زندگی اش به خاطر یک اشتباه، با تنهایی گره خورده، سفر به مشهد معنایی جز معجزه ندارد. از آشفتگی تا آرامش شرمنده است از اینکه بخواهد گذشته اش را رو کند. صدای گرفته و جملات کوتاه او، حال درونش را نشان می دهد؛ سر ...
حاشیه ی و متن نمایش روسری آبی
فیلم روسری آبی به کارگردانی رخشان بنی اعتماد 22 سال پس از ساخت، عصر 18 مردادماه در سینما تک خانه هنرمندان ایران با حضور جمع زیادی از عوامل این فیلم به نمایش درآمد که البته کیفیت پایین نسخه نمایش داده شده به ویژه در بخش صدا باعث گله و نارضایتی دست اندرکاران این فیلم شد تا جایی که عزیز ساعتی (مدیر فیلمبرداری فیلم) ترجیح داد با همان خاطرات خوشی که در ذهن دارد، بدون هیچ صحبتی گفته های حاضران را بشنود ...
روزگار زنان معتاد
گفت رامین پسر دوست پدر است که معتاد است. اما پدر زیر بار نرفت تا این که من برای تمام شدن بحث و جدل های آنها به ازدواج رضایت دادم. رامین خودش نه تنها مصرف کننده بلکه ساقی هم بود. هر روز آدم های زیادی برای گرفتن مواد به خانه مان می آمدند. رامین اصراری نداشت که من مواد مصرف کنم اما می گفت اگر مصرف کنی روابطمان بهتر می شود. دلم نمی خواست جلویش کم بیاورم. دلم می خواهد بچه دار شوم اما... ...
حکایت تنها سرمربی نابینای فوتبال ایران/ تاجی نبودم خط خوردم
تمام روزهای جنگ وی را ندیدم ولی بعد از هشت سال، بعد از لمس کردن دستهایم مرا شناخت، بدون آنکه صحبت کنم. امرار معاش مرحوم آغاجاری از چه محلی بود؟ بهترین زمین خاکی زمین 17 شهریور فعلی را در آن سالها برای تیم کیان در اختیار گرفته بود. با پای پیاده به بریم می رفتیم تا تمرین کنیم. توپ و آب خنک را خودش تهیه می کرد. رئیس وقت شرکت ملی نفت بعد از دیدن علاقه اش به فوتبال، حقوقی را برای ...
200گرم طلا بدهید، 2میلیون تومان وام قرض الحسنه بگیرید با سود 11درصد!
؛ درست است که بانک کارگشایی کار مردم را راه می اندازد ولی رقم تسهیلات پرداختی اصلاً قابل قبول نیست. * خانم های خانه دار مشتریان اصلی کارگشایی/ مردمی که لنگ وام 200هزار تومانی هستند مشاهده خبرنگار تسنیم از شعبه بانک کارگشایی حکایت از آن دارد که اکثر مشتریان این بانک خانم های خانه داری هستند که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کنند و در زمان مشکلات اندک طلای پس انداز خود را به ...
خبرنگاری که آروزی راز و نیاز با خدا را داشت
دقایقی در مراسم خاکسپاری سخنرانی کرد. او بخشی از خطبه حضرت علی(علیه السلام) در باب جهاد را انتخاب کرد و پیرامون آن صحبت کرد. روحانی حاضر در مراسم، از وجود چنین شیرزنانی که این گونه با صلابت و ایمان در تشییع همسران خود سخنرانی می کنند تجلیل کرد. راوی: خواهر شهید فرازی از وصیت نامه شهید تمام مورخان، قلم به دستان، نگارندگان و خلاصه همه دنیا بدانند که من چشم و گوش بسته ...
واکنش “علیخانی” به اعلام خبر فوتش از سوی شبکه ورزش
بعد از این شایعه نسبت به آن واکنش نشان داد و در گفتگو با شبکه سه سیما در این باره گفت: جز معدود لحظات محدود لحظات عمرم است که سخت است درباره آن حرف بزنم. این خبر بارها در حال تکرار است و این مساله باعث ناراحتی خانواده ام شده است. دیشب درگیر پروژه ای بودم و در حالی که امروز در حال استراحت در دفترم بودم با صدای یکی از دوستانم که در حال توضیح این مساله بود و بارها با قسم خود اعلام می کرد چنین اتفاقی ...
انجماد رابطه ها در سکوت سرد خانواده
شدیم برای اینکه بفهمیم مشکل از کجاست نه تنها حرفی نمی زد بلکه وانمود می کرد زندگی شان گلستان است و آن دو نفر گل و بلبل. بعد از مدتی متوجه شدیم سارا در زندگی اش با بدرفتاری همسرش روبه رو است و این برای زنی که شش سال تمام برای به دست آوردن یک مرد تلاش کرده شکست بزرگی بود. سارا هر روز با شوهرش بیشتر از قبل به مشکل برمی خورد و در مقابل همه مشاجرات، دنیایی از سرخوردگی، افسردگی و غم شدید در ...