سایر منابع:
سایر خبرها
من با منبّت به دنیا آمدم!
گذاری آثار انجام شد. لیکن، در نهایت از من خواسته شد برگه ای را امضا کنم که مالکیت آثار را رسما به میراث فرهنگی انتقال دهم و حق تصرف بر آن نداشته باشم و لذا به دلیل علاقه به کارهایم از این امر پشیمان شدم. حتی آن شب از شدت ناراحتی تا صبح نخوابیدم. استاد عاشق منبت است و دغدغه اش برای حفظ این معشوقه جان عزیز را میتوان از تلاشهایش در حفظ حیات آن به روشنی متوجه شد. شکوه هنر و احساس این هنرمند را آیا نمی شود با دادن اعتباری جهانی کرد؟ انتهای پیام/ ف ...
ماجرای بشقاب پرنده ها در آسمان تهران
تهران پروازی نداریم، اگر باز هم مزاحمتی ایجاد شده به من زنگ بزنید. یک ساعت بعد یک خانم دیگر زنگ زد و گفت در آسمان بالای سینمای مولن روژ (که در همان حوالی بود)، چیز مشکوکی می بیند، اما ماجرا به همین جا تمام نشد چون چند دقیقه بعد، آقایی از سید خندان زنگ زد و یک خانم دیگر هم از همان حوالی شرق تهران. وقتی تعداد تماس ها زیاد شد. من شک کردم که نکند واقعا خبری باشد. بالاخره این همه آدم که بی دلیل زنگ نمی ...
عباس شیرخدا ، نماد زنده ورزش زورخانه ای
.... 28 دوره قهرمان شده است. با این همه، در نظر داشته باشید که قهرمان همه ما تختی بود . او بود که با کشتی گیرروسیه کشتی گرفت و وقتی متوجه شد که کشتی گیر روس انگشتش را بسته تا آخر کشتی دست روس را نگرفت. برای این کار تختی خواندم، اما به من گفت برای من نخوان. من کسی نیستم. گفتم تو قهرمان دنیایی؛ صاحب بازوبند طلایی. می گویی که برای شما نخوانم! برای شما نخوانم پس برای چه کسی بخوانم. یک شاخه گل به من ...
پرستوهای مهاجر هرگز راه خانه را گم نمی کنند
به گزارش گلستان ما ؛ به راستی که پرستوهای مهاجر هرگز راه خانه را گم نمی کنند، سلام خدا بر شما که آمدید، تا دوباره معجزه ای باشید، برای هزار هزار یعقوب چشم انتظار چه قدر حقیرند، کوه ها در برابر استواری گام هایتان و پرنده ها برای رسیدن به بلندای شانه هایتان چقدر ناتوان هستند، تکیده آمدید، اما ایستاده بر فراز قله های ناممکن با نگاهی فراتر از همه کوه ها و دره ها به میهن خود بازگشتید. خانه ...
مردم و دانشجویان درباره مطالبه دانش آموختگان صنعت نفت چه می گویند؟
سوءمدیریت و عدم پاسخ گویی وزیر نفت *احسان: خیلی خوبه که انسان هیچ وقت گذشتشو فراموش نکنه، من یادمه اول انقلاب همین آقای زنگنه یه جوان ساده و بی آلایش بود ولی در همان سن جوانی به مسندهای بالا و در نهایت وزارت رسید. من در عجبم که ایشان با این گذشته چگونه به این جوانانی که هیچ چیز نمی خوان به جز یه عرصه ای که بتوانند به مملکتشون خدمت کنند رحم نمی کنه و اینگونه عرصه را بر ایشان تنگ کرده که آرزوی ...
داستان مفصل پایان زندگی مشترک زوج بازیگر ایرانی
تازه ای ببخشند. چند ماه بعد فیلم آماده شد ولی آنچنان که باید، در محافل هنری سر و صدا نکرد و در گیشه هم خوب نفروخت. ولی آن فیلم دستکم برای دختر و پسر جوان آمد داشت و باعث شد به دنیای سینما و تلویزیون معرفی شوند. از آن مهمتر اینکه باب آشنایی باز شد تا پسر جوان در یک روز بارانی به دختر مورد علاقه اش پیشنهاد ازدواج دهد. پسر گفت عاشق متانت و البته خنده های او شده، دختر هم با شنیدن این پیشنهاد اجازه ...
درس فراموش نشدنی به پسری که سر قرار با یک دختر رفت/پدر دختر، ساعتها پسر را با کمربند کتک زد
آنقدر کتکم زد که از هوش رفتم و زمانی که چشم هایم را باز کردم خودم را روی تخت بیمارستان دیدم. پدر لادن در جریان شکنجه از من عکاسی و فیلمبرداری نیز کرد. او قبل از آنکه بی هوش شوم از من اقرار نامه ای هم گرفت تا هرگز با دخترش ارتباط نداشته باشم. باتوجه به شکایت پسر نوجوان و با دستور بازپرس، تحقیقات کارآگاهان در این باره آغاز و در ادامه نیز پدر لادن بازداشت شد. مرد 45 ساله زمانی که روبه روی ...
برایم مراسم ختم گرفتند
داشتم می شنیدم. جاسم پرسید: چرا روحانیون شما به جنگ نمی آیند؟ آن دوست مان که محمد عروجی و اهل اهواز بود پاسخ داد: روحانی های ما در جنگ حضور دارند. نگهبان عراقی پرسید: پس چرا ما اسیرشان نمی کنیم. محمد عروجی گفت: روحانی های ما بلدند چگونه عمل کنند که شناسایی نشوند. جاسم عراقی غرق در فکر شد و به من نگاه کرد و گفت: فهمیدم... و آمد سراغ من. من خودم را یک مغازه دار معرفی کرده بودم که بیل و کلنگ و وسایل ...
علی حاتمی،کارگردانی که تاریخ را دوست داشت
آینده و روشن کردن جایگاه نهاد قدرت و تقابل اش با مردم. رویکرد همیشگی بیضایی به تاریخ پُر از خشونت و تیرگی این سرزمین نه از سر دل تنگی و حس غمّ غربت، که از روی تعهد به امروز و فردای این سرزمین بوده است. اما در بازنگری کارنامه ی علی حاتمی به ویژه در آثار تاریخی اش، با رویکرد دیگری روبه روییم. نگاه هنرمندانه ی او به تاریخ دویست سال اخیر ایران از سر نفرت نیست، از عشق و علاقه ی وسواس گونه ی وی ...
دری به روی دوست
شده ام، دیگر نمی توانم حرف دلت را بفهمم؟... شاید هم خیال می کنی که پیر شده ام و دستهای لرزانم، دیگرتوانِ به صدا درآوردن این سازِ کهنه ی روی دیوار اتاقت را ندارند، اما نه جمال! تو اشتباه می کنی؛ پدرت باز هم می تواند با انگشتانش، تارهای این تنبور قدیمی را به لرزش درآورد و صدای عشق را به بالاترین نقطه کوه عظیم بیستون و به گوش شیرین و فرهاد عاشق برساند... پسرم! چند شب پیش، باز هم به سراغ آن ...
از اندکی خیال تا تمام واقعیت؛ دنیای جالب سلبریتی های جوان نما در عالم مجازی
حتی سالخورده طرف هستیم. این رفتار هر چقدر هم که عجیب به نظر برسد اما قانون بقا در دنیای مجازی است. جالب اینجاست که در حالی که رفتار مجازی میانسال ها روز به روز بیشتر به نوجوانان نزدیک می شود، بعضی از نوجوان ها و جوان ها هم دوست دارند در این دنیا عاقل تر و بالغ تر از آنچه هستند به نظر برسند و برای این کار دست به دامن نوستالژی هایی می شوند که هیچ تجربه ملموسی از آنها ندارند. به ...
ملی شدن صنعت نفت سه رکن داشت
قابل اعتناتر است. آیت الله خامنه ای که آن زمان رئیس جمهور بود، در نماز جمعه به تشریح ماجرای ملی شدن صنعت نفت پرداخت و درباره دکتر مصدق به تبیین روایت اول امام پرداختند. از آنجایی که این روایت نسبت به قبلی متأخر است و در زمان حیات امام رخ داده و امام هم نسبت به آن واکنشی نشان ندادند، باید به همین نگاه استناد کرد تا جامعه هم دچار خطای تحلیلی نشود . این فعال سیاسی اصولگرا درباره خطای تحلیل ادامه ...
3400 روز اسارت با طعم شکنجه و دوری از وطن
.... آن مترجم ایرانی به افسر استخبارات گفت خطش خیلی خوب است کمتر از دیپلم نیست. با زبان فارسی به آن مترجم گفتم تو دیگر چرا؟ تو که ایرانی هستید؟ آن افسر استخبارات به مترجم گفت بین شما چه رد و بدل می شود ؟ مترجم گفت: هیچی. دیگ پر از آبی گذاشته بودند بغل دستم ،افسرعراقی گفت دستت بگذار داخل آب،گذاشتم و چیزی احساس نکردم و عادی بود و بعد گفت دستت را بردار. افسرعراقی به مترجم ...
داشته هایت را بشمار، نه محرومیت هایت را
خودم به عنوان یک دختر نوجوان از خانه دور شده بودم می افتم. آن سال از طرف دفتر شعر جوان به عنوان یکی از 50 شاعر نوجوانی که از سراسر ایران انتخاب شده بودند، به کنگره شعر دعوت داشتم و باید 3 شب را در یکی از هتل های تهران، اگرچه در شهر خودم اما دور از خانه، سپری می کردم. گرچه مناسبت خوب و خوش و تجربه بی نظیری بود، اما یادم نمی رود که شب اول چطور با گریه و دلتنگی گذشت. فکر می کنم این دختران هم ...
آسمان ابری در 2قرن روابط ایران و روس؛ درهای نیمه باز کرملین در مقابل تهران
) این وضعیت تا اواسط حکومت احمدشاه (آخرین شاه قاجار) ادامه داشت تا اینکه در اواخر سال 1917 میلادی (1296شمسی) و به دنبال چالش های ناشی از جنگ بین الملل اول و سپس پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه، تحولات عمیقی در روابط دو کشور صورت گرفت. ملت ایران در آن دوران خاطره تلخ دیگری هم از روس ها داشتند و آن هم به توپ بستن مجلس شورای ملی در 2 تیر 1287 (زمان حکومت محمدعلی شاه قاجار) توسط ...
“سلیقه ” چه چیزهایی را درباره ما لو می دهد؟
اندیمشک جوان : ده ساله که بودم، اگر ازم می خواستید دوران بزرگ سالی ام را پیش بینی کنم، لابد چیزی در این حدود می گفتم: ماشینم مدلِ فایربردِ پونتیاک یا شورلتِ کوروت یا یکی از همین ماشین های کت وکلفت است. در خانه ام این قدر پین بال جمع کرده ام که همه حسودی شان می شود. نوشیدنی های خاص می خورم؛ مثل نوشیدنیِ خامه ای بیلیز. ” رویکرد “- رمان های رابرت لادلِم می خوانم و با عینک آفتابی روی صندلی ...
بنیاد در آینه مطبوعات
پوتینهای پسرش را آورد و گفت: به ازای این هدیه، برایش دو روز روزه بگیر. پوتینها را پا کردم و آمدم مشهد؛ سر گذر ایستادم تا کار کنم. از پول یک روز کارگری ام، یک دست لباس سربازی و کمی خرت و پرت دیگر برای توی راه خریدم و راهی شدم. پدرم هنوز دلش به رفتنم رضا نبود. آقای خمینی گفته بود پسرانت را به جبهه بفرست اول اردیبهشت1361 بود که راهی شدم. روستایی زاده بودم و چیزی درباره آموزش نظامی نمیدانستم ...
بررسی وضعیت شیعیان عربستان پس از اعدام شیخ نمر
از اعدام شیخ النمر افزایش یافته است. به طور مثال مکی العریض جوان شیعه ای بود که در تاریخ 12 فروردین 95 در منطقه القطیف ربوده و پس از دو روز در اثر جراحت های ناشی از شکنجه شهید شد.(13) محمد علی عبدالرحیم الفرج جوان دیگری بود که در تاریخ 4 تیر 95 توسط نیروهای امنیتی و به ضرب گلوله شهید شد. در صف اعدام بودن محمد علی النمر برادرزاده شیخ النمر و دو فعال سیاسی دیگر به نام های عبدالله زاهری و داود مرهون ...
جنگ 33 روزه طراحی بین المللی برای حذف حزب الله بود
آن را مورد نقد و بررسی قرار دادیم. شوشتری معتقد است سیر نزولی رژیم صهیونیستی از جنگ 3 روزه آغاز شده و البته آنها برای جبران شکست در آن مطقع در حال برنامه ریزی و محاسبه هستند که به نظر آن روز مناسب هرگز پیش نخواهد آمد چون می دانند توان نظامی و دفاعی حزب الله از آن جنگ به این طرف نه تنها کاسته نشده بلکه روند افزایشی هم داشته است. کارشناس مسایل غرب آسیا با اشاره به اینکه جنگ 33 ...
یک قاب، دو روایت نگاهی به وضعیت آزادگان در زمان اسارت
به صورت دو روایت آمده است: ** روایت اول : که عشق آسان نمود اول... ابراهیم اعتصام یکی از این اسرا که بیش از دو سال به اسارت رژیم بعثی عراق درآمده بود اینگونه آغاز می کند که در تاریخ چهارم خرداد سال 1367 در شلمچه به اسارت درآمدم... هفتم شهریور 69 همراه دیگر آزادگان به وطن برگشتیم. روزی که به اسارت درآمدم 29 ساله و معلم آموزش و پرورش بودم و به عنوان مامور در بسیج سپاه پاسداران ...
مگر این مملکت وزیر ورزش ندارد؟!
که خودم تُرکم و با آقاسعید و خوش خبر، همشهری یا هم زبانم و راحتتان کنم. بگذار همین اول اعتراف کنم که هرگز در والیبال ایران هیچ کس به اندازه او تو دل برو و این همه قهار و قدرتمند در کار پاسوری نبوده که تین ایجرها (همان نوجوانان خودمان) چنین به پرستش اش رو بیاورند. همچنان که "دالایی لاما” موش و "هندوها” گاو می پرستند، من بسیاری را دیده ام که او را در حد یک بت سنگی پرستیده اند . او گاه چنان در میان ...
64 ساله است و شوری در سر دارد
هم انجام می داد. به راحتی درباره او می نوشتم اما وقتی کتاب طولانی تر شد، احساس کردم سختم شده. می خواستم واقع گرایی تمام صداهای اول شخصی را که ضبط کرده بودم به داستان بیاورم. وقتی مردم متوجه شدند من یک نویسنده یا روزنامه نگار هستم، دوست داشتند در مورد عاشق شدن، چطور زندگی کردن، اهمیت مذهب در زندگی شان، اهمیت سحرخیز بودن، صداقت با مشتری و این جور مسائل من را نصحیت کنند. آن ها در میان حرف ...
راهیان قبله هفتم
و دوباره ساختن. گنبد طلا خستگی مان را بیرون می کند پیرترین و جوان ترین اعضای کاروان هم حرف هایی شنیدنی دارند اکبر شفیعی، خادم و بهیار این کاروان است، 74سال دارد. او از دوره اول این کاروان همراه آن بوده است. پیش از بازنشستگی، هر سال به عشق رسیدن موعد حرکت کاروان، مرخصی هایش را نگه می داشت و جایی نمی رفت تا یک ماه مرخصی در سال را برای این برنامه خرج کند. او کارهای ...
آزادگان،ذخائر اسلام،جمهوری اسلامی و ملت ایران
امروز 26 مردادماه است . روزی که بعد از 8 سال و 3 ماه و 17 روز اسارت بالاخره آزاد شدم . خدایا شکرت که اسم کوچک مرا هم در لیست مردان بزرگ صبر قرار دادی . خدایا شکرت که ناملایمات روزگار و بی مهری ها ی پس از آزادی هرگز نتوانست مرا از راهی که انتخاب کردم منحرف کند . خدایا شکرت که مرا از چنگ شقی ترین مرد تاریخ ،سالم و پرقدرت رهاندی و در آغوش گرم مادرم جای دادی . خدایا واقعا ممنونم. در دیدار ...
روزگار فیروزه ای نویسندگان
خانواده ای دنبالت می گردند... یک دفعه چهار نفر به طرفم آمدند؛ مادر و پدر، همراه دو پسرشان. مادر گفت: کیارش عاشق داستان های یک قل، دو قل شماست. چهار سال است آن را خریده و آن قدر خوانده که تمام کلمات آن را حفظ است و امروز که فهمیده شما به نیشابور آمده اید، آمده از شما امضا بگیرد. کیارش کتاب را به من داد تا امضا کنم. در صفحه ی اولش یادداشتی نوشته بود که برایم بسیار جالب بود. از ...
هشت مسابقه در تولد امام هشتم (ع)
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی ریگ های بیابان تو را می شناسند ... اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد چون تمام غریبان تو را می شناسند کاش من هم عبور تو را دیده بودم کوچه های خراسان، تو را می شناسند کارت تبریکی از دوست قدیمی دوچرخه، مرسده عینی مسابقه ی دوم داستان 100 کلمه ای و کار را که کرد... این ...
داستان مقاومت
توانند جوامع را پیش ببرند و ملت ها را خوشبخت کنند؛ طبعاً نمی توانند الگو هم باشند. تحول آموزش و پرورش ناظر به این است.5 نگاه کنید به آینده ی دور؛ یعنی آینده ی معین شده در سند چشم انداز بیست ساله. کسانی که امروز وارد مدرسه می شوند، در پایان دوران بیست ساله، یک جوان بیست وشش، هفت ساله هستند- امسال، سال اول چشم انداز است- شما می خواهید این جوان بیست وشش، هفت ساله چه جور انسانی باشد؛ اگر می ...
آبادانی ها باز برای شادی به خیابان می آیند
بازی می کردند و شاید به این دلیل این کشش در ما هم ایجاد شد، ضمن اینکه دو برادر بزرگترم-ضیا و ذکریا- هم پیش از من فوتبال بازی می کردند و بدون شک تاثیر بازی کردن آنها در فوتبالیست شدن من کم رنگ نبود. چه زمانی متوجه شدی که فوتبالیستی؟ کلاس اول دبستان بودم که در ساعت ورزش مدرسه، معلم مان استعدادم را کشف کرد و از من خواست تا به مدرسه فوتبال سنندج بروم. همان سال در حالی در مسابقات ...
زندگی متفاوت روحانی با یک دست!
.... فقط یک ساعت نوشتن یک خط از من وقت گرفت. دوباره فردا از راه می رسید و می گفت نوشتی و سرمشق جدید می داد. خلاصه در این مدتی که من در بیمارستان بستری بودم، مرتب به من سرمشق می داد و به نوشتن وادار می کرد. و بالاخره ما این نوشتن را ادامه دادیم. مردم با دیدن من تعجب می کنند بعد از جبهه هم داستان طلبگی و درس و بحث ادامه دارد. بعد از جبهه مشغول درس و بحث شدم. بعد از چند سال به نوشتن و ...
رضا را دعوا کردم به سوریه نرود
می کرد، وقتی فرمانده اش شهادت آقا رضا را می فهمد همانجا او را ترخیص می کند. رامین خبر نداشت از ماجرا فقط زنگ زد گفت مامان به من مرخصی دادند می توانم امروز در یزد بمانم و چرخی بزنم بعد بیایم؟ گفتم: نه، مواظب بودم پشت تلفن چیزی متوجه نشود ولی شک کرده بود. دوباره زنگ زد پرسید: چه شده؟ چرا صدایت گرفته؟ گفتم: هیچی سرما خوردم تو زود بیا. باز پرسید از داداش خبر داری، چیزی شده؟ گفتم: نه. خواهرم اشاره کرد ...