سایر خبرها
بعثی ها اسیر ما بودند
رفت وآمد خانوادگی دارند؛ دوستانی که سال ها پیش، دست به دست هم دادند تا خاطرات تلخ و شیرین شان از روزهای اسارت را ثبت کنند. اسم کتاب را گذاشتند زندان موصل . برای مصاحبه با راوی اصلی کتاب، علی اصغر رباط جزی تماس گرفتیم و به دفتر کارش دعوت شدیم. پیش از پایان مکالمه گفته بود: خیالتان آسوده، هماهنگی دوستان دیگر با من. هماهنگی ها را خودش انجام داده بود تا در یک روز مرداد ماهی، درست چند روز قبل از سالروز ...
سهم آزادگان از سینمای ایران
خصوص است که باز هم در این فیلم شاهد هستیم، مفقودالاثری با بازی پرویز پرستویی پس از سال ها از اسارت آزاد می شود. در حالی که همسرش با بازی مریلا زارعی دوباره ازدواج کرده است و او درگیر ماجراهایی می شود. از سال 89 هم ساخت فیلمی با عنوان سربازی از آسمان براساس زندگی مرحوم حجت الاسلام علی اکبر ابوترابی توسط محمد حسین لطیفی مطرح شده است. ابوترابی 26 آذر 59 در یکی از مأموریت های شناسایی به اسارت دشمن بعثی در آمد و به مدت ده سال، امیدبخش اسیران در بند رژیم عراق بود. ...
ساواک و قتل تیمور بختیار
سه برنامه پشت سر هم در نظر بگیرید که اگر بشود با هم و یا پشت سر هم اجرا بکنید تا صدادار و چشمگیر باشد و این مردم خواب آلود و مرعوب را بیدار بکند .... "12 بختیار به این نتیجه رسیده بود که می باید در ابتدا مبنای نظم عمومی رژیم حاکمه را از طریق ابزار فیزیکی بر هم زد و سپس شورشی فراگیر ایجاد کرده و دست آخر با عملیات نظامی شاه را برانداخت. وی معتقد بود که می باید ابتدا با ترور شخصیتهای تراز ...
برایم مراسم ختم گرفتند!
. آمد سراغم و مرا برد داخل حمام. او به غیر از من راننده عراقی یک ماشین حمل و نقل کثافات اردوگاه و یک سرباز اهوازی که نقش مترجم را داشت به داخل حمام آورد. جاسم تا جان داشت مرا کتک زد و اصرار داشت اعتراف کنم روحانی هستم. تهدید می کرد اگر اعتراف نکنم که روحانی هستم هر روز مرا به این حمام می آورد و کتکم می زند. من همچنان اصرار داشتم که فروشنده بیل و کلنگ هستم. وقتی دید فایده ای ندارد به امام توهین کرد و ...
"فاش نیوز" در جمع آزادگان مفقودالاثر
. صلیب سرخ قبل از ظهر ما را دید و شب ما درایران بودیم. در راه باز هم نیروهای عراقی دوتا از اتوبوس های حامل اسرا را دزدیدند و به اردوگاه بازگرداندند و 4 ماه بعد آزادشان کردند. زمانی که به اسلام آباد غرب رسیده بودیم، هنوز هم باورمان نمی شد. البته خود آزادی برای ما معنایی نداشت چرا که من بسیاری از دوستانم را از دست داده بودم اما شور و شعف مردم کشورمان در استقبال از ما واقعا بی نظیر بود. ما انتظار چنین ...
پای صحبت های آزاده و جانباز میاندوآبی/ از هم سلولی با سید آزادگان تا انتظار برای بازگشت حاج احمد
و هفت ماه و سه روز سابقه اسارت بوده و در عملیات های مختلفی در دوران جنگ تحمیلی از ناحیه دست و پای راست و نیز شیمیایی شدن مجروح شده است. منصوری که که به گفته خودش در زمان اسارت با سید و سرور آزادگان ایران اسلامی در دوران دفاع مقدس، مرحوم ابوترابی هم سلولی بوده، اینگونه می گوید: در اوایل جنگ به فرمان حضرت امام خمینی(ره) لبیک گفته و عازم جبهه های جنگ شدم و در هویزه از ناحیه دست راست، در ...
شوک الکتریکی بدترین شکنجه عراقی ها بود
این طور است. * فارس: چی شد که اسیر شدید؟ عملیات بزرگ خیبر که در آن برهه از جنگ اهمیت بالایی داشت، سرنوشت مرا طوری رقم زد که با مجروحیت نسبتاً شدیدی به محاصره دشمن افتاده و سرانجام در جزیره مجنون جنوبی به اسارت دشمن در آمدم، اسارتی که روزها و سال های سختی را برایم رقم زد. 80 ماه اسارت در اردوگاه های مختلف دشمن، زندان دژبانی بغداد و غیره خاطرات خوش و ناخوش زیادی را ...
صلیب سرخ جهانی و پدیده ای به نام ابوترابی!
...، او را رها نکرده و تمام کارهایش را برایش انجام می دهد. حتی نظافت و گذاشتن غذا به دهان او را. خلبان ایرانی می گوید: این وضعیت ماه ها ادامه داشت و من هر روز به ایشان کم محلی کرده و او را از خودم طرد می کردم و گاهی هم به ایشان و روحانیت ناسزا می گفتم، اما ایشان می گفت: تو هر چه می خواهی به من بگو، اما افتخار خدمت به یک مجروح جنگی را از من نگیر، شما ستون دولت ما هستید، شما زینت کشورید، شما ...
خاطرات یک آزاده اهوازی از سال های اسارت
سالگی به سر می برد اعتقاد دارد "دروان اسارات فراموش نمی شود". او در حکایت دوران اسارت خود را این گونه به خبرنگار ایسنا توضیح داد: تازه 19ساله شده بودم. اسفند 1363 در عملیات بدر در جزایر مجنون مجروح و پس از جراحت اسیر شدم. وی افزود: ابتدا مرا به یک پادگان نظامی بردند، یک سری بازجویی ها انجام دادند، می خواستند بدانند که تعداد نیروهای ایرانی در عملیات چه قدر است. هر دو پای من شکسته بود و ...
خاطره بازی با 2 آزاده کرمانشاهی
: در همین زمانها بود که مرحوم ابوترابی پادرمیانی کرد و با یک توضیح نکته سنجانه از اینکه اسارت برای هر کسی اسارت است و اسرای عراقی هم بعد از بازگشت از ایران قطعا همین دیدگاه را خواهند داشت، آن سرباز را متقاعد کرد تا اقدامی نکند. وی که کمتر از 10 روز پس از ورود نخستین گروه آزادگان به خاک میهن بازگشته، از شور و شوق اسرا در شب آزادیشان هم گفت و اینکه خیلی هاشان آن شب را نخوابیده اند و گفت ...
شهیدی که با لبخند به استقبال شهادت رفت
خیالشان آسوده شود که پدرم زنده نمی ماند یک تیر به قلب و تیردیگری را به سرش زدندو بلافاصله با موتور از صحنه جنایت گریختند. آن روز من در مدرسه و سرجلسه امتحان بودم که مدیر و معاون مدرسه آمدند و به من گفتند ما تو را به خانه می رسانیم و من متعجب از علت کارشان بودم .اما پس از رسیدن به خانه علت را فهمیدم و آنان شهادت پدر را به من تبریک گفتند. پس از به شهادت رسیدن پدرم . من وخانواده ام تمام ...
78 ماه و 20 روز اسارت!
گوشش می رسد و همه اینها مقدمه ای می شود بر حضور انقلاب ی رضا قانعیان در روزهایی که سن و سال زیادی نداشته است. مقدمه ای که ادامه اش می شود اسارت در خیبر و پایانش آزادی از موصل 2، بعد از 78 ماه و 20 روز اسارت...! از پیروزی انقلاب که گذشت و اولین شهید محله مارچین را از کردستان آوردند، شعرخوانی در مراسم تشییع شهدا را آغاز کرد و به گفته خودش، همین آغازی بود بر کارهای فرهنگی اش که تا به ...
دلمویه های یک پرستوی مهاجر/ حتی اسارت هم نتوانست مردان مرد روزگار را خسته کند
ره خود ثابت قدم ماند. گرچه فاصله ها دور بود، اما این مسئله ای تأثیرگذار بر عِرق و عشق نبود. لحظه جدایی از همسنگران، داغی بر دل های اسرا بود لحظه جدایی و دور شدن از همسنگران در بحبوحه های نبرد عشق و جور، سنگین ترین لحظه زندگی پرستوهای عاشق بود. چرا که گمان می کردند از کاروان جامانده اند اما این جدا شدن باز هم در هم پیوستن را به دنبال داشت. دوباره کاروان عاشقی در دوران اسارت به راه ...
صبری فراموش نشدنی در انتظار دیدار
محمدعلی خیلی زیاد بود. رنج ها و دردهایی که تمام وجود من را گرفت. طوری که در جوانی دوازده بار اتاق عمل رفتم. اما همه اون روزها درد و رنج نبود. وقتی فکر می کنم بعضی خاطرات مثل عطر خوشبوی یک گل، جانم روپر می کنه. یکی از این خاطرات، خاطره حلاوت دیدار با امام(ره) بود. وقتی یاد اون روز می افتم انگار دستی میاد و همه سختی های اون ایام را از دل و ذهنم پاک می کنه. چقدر با شکوه ...
روایتی از نقش زنان در دوران اسارت مردان
به گزارش ایسنا، روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت: سلام مرا از این راه دور بپذیر؛ سلامی که از سینه ای برمی خیزد که دوری تو آن را سخت تنگ کرده است؛ سلامی که از قلب مصیبت دیده ام بیرون می آید و بر قلب مصیبت دیده ات می نشیند... . فرزندم به جز دعا کار دیگری ندارم. در نمازهای صبح و ظهر و شب همیشه شما را یاد می کنم. در مسجد که می روم برای آزادی اسرا دعا می کنم. فرزندم! من نیز مشتاق دیدار شما هستم و ...
به بهانه سالروز بازگشت آزادگان به میهن
ارتحال امام یکی از بزرگ ترین شکنجه هایی بود که در دوران اسارت شان متحمل شدند و از امام فقط چند جمله ای هدیه گرفتند که اگر روزی اسرا برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آن ها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود . اما هنوز هم حالا غرش گلوله ها در گوش آزاده ها، جانبازان و رزمندگان ما می چرخد و صدامی که به زباله دان تاریخ سپرده شده است،اما آن هایی که ماندند با کوله باری از خاطرات آمدند که ...
حکایت سودای عشق و اسارت/سرگذشت 26 ماه شکنجه در زندان عراق
در شبانه روز پنج بار آمارگیری می کردند و آخرین آمارگیری آن ها نیز ساعت هشت شب بود. دو نفر از بچه ها را نگهبان گذاشته بودیم تا در صورت ورود عراقی ها اطلاع دهند. عشق به امام حسین آن قدر زیاد بود که یکی از نگهبانان متوجه ورود سرباز عراقی نشد. سرباز عراقی از پشت پنجره به سینه زدن و ناله های بچه ها نگاه می کرد. جرات نمی کرد درب را باز کند اما از این حرکت مبهوت مانده بود. ناگهان ...
یک قاب، دو روایت نگاهی به وضعیت آزادگان در زمان اسارت
مسئولان ایران رسید و ما این موضوع را از دو تلویزیون که برای 10 بند داشتیم و هر شب تلویزیون ها چرخشی به دست ما می رسید؛ خبر نامه صدام به ایران را شنیدیم و این خبر خوب و خوشی بود. ما چون مفقود بودیم وضعیت مشخصی نداشتیم تا اینکه روز 6 شهریور ماه رسید البته تبادل از 26 مرداد شروع شده بود؛ ما در لیست 230 نفره بسیجیان بودیم که ما را به اردوگاه 11 تکریت فرستادند باورمان نمی شد که برای تبادل است و فکر ...
پذیرایی از اسرا با باتوم تا گلایه های امروز از مسئولان /سرباز سید علی هستیم و می مانیم
اعزام شویم. *نحوه اسارت وی افزود: دو روز بود در منطقه حاضر بودیم تقریبا شب عاشورا بود که متوجه شدیم عراق تانک های خود را آرایش نظامی می دهد، - در این زمان صلیب سرخ وارد عمل شده بود تا جنگ بین ایران و عراق تمام شود- قطع نامه 598 را امام خمینی (ره) قبول کرده بودند و احتمال حمله عراق نیز وجود داشت،نیروهای بهداری معمولا اسلحه نداشتند، من آن روز حلیم خورده بود که مسموم شده و در ...
به مناسبت 26 مرداد، سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی /مردانی از قبیله غیرت و حماسه
همه شماها و ماها در رنج و گوشه زندان به سر بردند. برای اسلام عزیزش صبر کنید. خداوند فرج را ان شاءاللّه نزدیک مینماید و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد میفرماید. به همه عزیزان در بند اسلام سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمیکنم. خداحافظ شما باشد. آزادگان، گنجینه های ارزشمندی هستند که در درون آن، فرهنگ انسان ساز دوران اسارت نهفته است. ثبت وقایع اسارت، پلی است برای انتقال فرهنگ اسارت ...
با حبیب رفتم... بدون حبیب بازگشتم/ سه ماه در سلول انفرادی
اوایل فکر می کردیم این تحرکات فقط در مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. برادرم و حبیب هرگاه از خط مقدم برمی گشتند، می گفتند شما نمی دانید آن جا چه خبر است توپ و تانک عراقی ها مثل مور و ملخ در مرز پراکنده است و شما نمی توانید این جا بمانید. ...
ماه عسل در جبهه بودیم که اسیر شدم
ات بکشی. هنوز چهره لاغر، خسته، اما پر خنده اش را به خاطر دارم. دقایقی را می گویم که از اسارت آمده بود. حالا دیگر در میان خانواده و هر لحظه در آغوش گرم فردی از افراد خانواده قرار می گرفت. سید ابوالفضل حسینی را می گویم. او از آن دست آزادگانی است که نزدیک به 3 هزار روز از عمرش را در زندان های رژیم بعث عراق سپری کرده و امروز با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرینش در گوشه ای از زادگاهش، قزوین ...
امام(ع):من قیس را بهتر می شناسم، او خیانت نکرده و طبق صلاحدید خویش کاری را انجام داده است/ معاویه در ...
! قیس در پاسخ او چنین گفت: بخدا قسم اگر دست من با تو بیعت کرده ولی قلب و زبانم با تو بیعت نکرده است. بعد از روز غدیر هیچ حجتی درباره علی (ع) برای من باقی نمانده است، و بیعت من با تو مانند کسی است که تافته های خود را پس از محکم شدن رشته کند. این که گفتی: ''علی امام من است''، من امامت او را انکار نمی کنم و از ولایت او اعراض نمی نمایم. چگونه پیمان شکنی کنم در حالیکه درباره ی امامت و ولایت ...
از شکنجه ساواک تا پذیرایی با کابل برق/ سرباز روح الله برای امام خامنه ای هم جان می دهد
کوچکم را نوازش کرد تا بدن نوجوان 16 ساله تاب تحمل اسارت هفت ساله را داشته باشد. یک روز در هوای سرد زمستان زفره، فردی از ساواک اصفهان به مدرسه ما آمد و قصد تنبیه من را به جهت شکستن عکس شاه ملعون کرد. زمانی که من را دید، کشیده ای روی صورتم زد و به سرعت من را به بیرون از کلاس انتقال داد و روی برف ها خواباند. به یکی از بچه ها می گفت روی دستم برف بریزند و با چکمه های زمختش روی دستم ...
دوران اسارت مانند دانشگاه بود/ در شکنجه آنقدر سکوت می کردیم تا بالاخره خسته می شدند
کنند و جهت هل دادن ماشین از ما کمک بگیرند، شب بسیار سختی بود، تنها امیدمان این بود که شاید در آسمان ابری نمایان شده و باران ببارد و ما بتوانیم لب های خود را خیس کنیم. در طول مدت اسارت، با خانواده خود نیز ارتباط داشتید؟ از طریق سازمان صلیب سرخ جهانی، هر دو ماه یک بار به اسرا سرکشی می نمودند و ما از طریق آنها نامه می فرستادیم به ایران و در این نامه فقط حق نوشتن چند سطر داشتیم و ...
321 آزاده سهم زاهدان از جنگ/ از ماجرای خواب مادر شهید تا بازگشت پرستوهای عاشق به میهن
شوکه شده بودم بگونه ای که موقع بازگشت جگر گوشه ام تا چند روز نابینا بودم و او را فقط لمس می کردم. وی با بیان اینکه در طی این مدت بر مزار محمد حسن می رفته تا با پسرش درد دل کند، ادامه داد: روزها و ماه ها از پی می گذشت و از فرزندم بی خبر بودم تا اینکه یک شب در عالم خواب محمد حسن یک شاخه گل از زمین شلمچه چید و گفت: مادر این را بو کن کاظم به زودی بر می گردد ؛ همانطور هم شد. این مادر شهید ...
ماجرای بشقاب پرنده ها در آسمان تهران
تهران پروازی نداریم، اگر باز هم مزاحمتی ایجاد شده به من زنگ بزنید. یک ساعت بعد یک خانم دیگر زنگ زد و گفت در آسمان بالای سینمای مولن روژ (که در همان حوالی بود)، چیز مشکوکی می بیند، اما ماجرا به همین جا تمام نشد چون چند دقیقه بعد، آقایی از سید خندان زنگ زد و یک خانم دیگر هم از همان حوالی شرق تهران. وقتی تعداد تماس ها زیاد شد. من شک کردم که نکند واقعا خبری باشد. بالاخره این همه آدم که بی دلیل زنگ نمی ...
پرستوهای مهاجر هرگز راه خانه را گم نمی کنند
زحمات شهیدانمان گردان. . خداوند ان شاءالله این اسرای ما را، این کسانی که محبوب ما هستند، محبوب ملّت ما هستند این معلولین را، این اسرا را، این تمام کسانی که در آنجا در بند هستند همۀ اینها را خداوند ان شاءالله آزاد کند و ما را هم به وظیفۀ خودمان آشنا کند سخنان رهبر معظم انقلاب درباره آزادگان لحظه های اسارت، لحظه های اثبات حقانیت جمهوری اسلامی و دفاع از استقلال و آزادی ...
اسارت جنگ تحمیلی ، مقدس و با ارزش بود
. تیتریک: چند سال در اسارت بودید؟ 8 سال و یک ماه تیتریک: در چه اردوگاهی و در کدام شهر عراق اسیر بودید؟ اردوگاه موصل 2 و موصل 4 در شهر بزرگ موصل عراق تیتریک: از خاطرات دوران اسارت خود بگویید. فرمانده پادگانی که ما در آن اسیر بودیم، تعدادی سرباز عراقی که زبان فارسی را بلد بودند با هدف جذب اسرا و کسب اطلاعات برای نگهبانی از اردوگاه اسیران ایرانی قرار ...
از اسارت در سومار تا فعالیت در جبهه اقتصاد مقاومتی
پیش آنها بود، چاره ای هم نداشتیم باید با این وضعیت کنار می آمدیم، امید چندانی به بازگشت نداشتیم، یکی از سوله ها که اطراف آن تانک بود برای ما تدارک دیده شد، روز اول اسارت ما بدون آب و غذا سپری شد، برای اینکه به فرار فکر نکنیم، چشم بسته و دست بسته ما را به اردوگاه بردند، به دلیل شوکی که به بچه ها وارد شده بود به فکر فرار نیافتیدم. تا سه ماه مشکل آب و غذا داشتیم، آب و غذا را برای اعضای گروه ...