سایر منابع:
سایر خبرها
فاطمیون پیش قراول نبرد سوریه بودند/ ارتش چندین لشکر داوطلب شهادت دارد
بعد از اینکه داعش به عراق حمله کرد، من داوطلب بودم که بروم. ساکم را بستم و کارم را انجام دادم و تا پای هواپیما هم رفتم اما به دلایلی آن پرواز، آن روز و چند روز دیگرش، کنسل شد. قرار بود به همراه تعدادی از فرماندهان و مربیان نیروی زمینی به آنجا برویم و ببینیم که در کجا می توانیم مفید باشیم. ما حدود 50 نفر از بازنشسته های سپاه بودیم که پایین ترین مسئولیت مان در زمان جنگ، فرماندهی گردان بود. تدبیر بر ...
روایت غریبی فرزند با پدر آزاده
... وقتی جنگ شروع شد، مثل خیلی از مردم ایران به عنوان یک بسیجی پا در میدان گذاشت آنهم از سال 61 و بعد هم جذب سپاه شد. فرامزی راد گفت: در همان نخستین سال اعزام در عملیات فتح خرمشهر در چهارمین روز از خردادماه به اسارت درآمدم. وی افزود: همه رزمندگان وقتی پای در میدان دفاع گذاشتند آماده شهادت، اسارت، مجروحیت و... بودند. این آزاده با اشاره به اینکه، حضور ما در عرصه ...
جنگ تنها شلیک گلوله نیست، انجام تکلیف است
می گفت من در میان چند دختر بزرگ شدم و همه کارهای شما را آموخته ام. گویا در منطقه برای بچه ها خیاطی و آشپزی می کرده است. دوستانش هم که بعد از شهادتش به منزل ما آمدند می گفتند با وجود محمود بچه ها تنبل شده بودند، می گفت دکمه لباس هایشان را هم می دادند او بدوزد. انقدر دوخت و دوز کرده بود که آنجا به محمود می گفتند اوستا محمود خیاط. وقتی هم که وسیله ای خراب می شد می دادند برادرم تعمیر می کرد، مهارت ...
گفتگوی خواندنی با یک محیط بان+عکس
رفتارش اهمیت بدهد تا مردم عادی و شکارچی ها از او حساب ببرند. علاقه به محیط زیست مرا به محیط بانی کشاند آقای سلیاری معتقد است شغل محیط بانی هیچ گاه برای مردم درست معرفی نشده است و حتی خیلی ها نمی دانند چنین شغلی با این جدیت وجود دارد: نه من و نه افرادی که آن موقع برای محیط بانی آمدیم اطلاعات درستی از این شغل نداشتیم. من بچه شمال بودم. بچه شمال یا همیشه در دریاست یا در جنگل است. من ...
پاسدارها با دل و جان برای کردستان جنگیدند/ شهید کاظمی گفت شهادت بهتر از اسارت در چنگ ضدانقلاب است
... این نیروی مدافع شهر پاوه درباره چگونگی ورود به مبارزات انقلابی به خبرنگار ما گفت: اوایل انقلاب زمانی که در سنندج درگیری بود ما مشغول انجام خدمت سربازی بودیم. یک سال سرباز بودیم تا اینکه انقلاب پیروز شد و از ادامه خدمت معاف شدیم. یک هفته بعد از اینکه خدمتم تمام شد جذب کمیته انقلاب شدم. شناخت زیادی از امام (ره) و مسائل انقلاب نداشتم اما همین حرف امام (ره) که فرمودند انقلاب متعلق به شما مردم است ...
مناظره داغ دو چهره سیاسی که 28مرداد را کودتا نمی دانند
...> خبرآنلاین: چند سئوال را آقای زیباکلام مطرح کردند، نخست آنکه روز 28 مرداد مردم کجا بودند و اینکه چرا کنکاشی در واقعه نحوه سقوط دولت دکتر مصدق نشد؟ آقای کاشانی شما جوابی دارید؟ کاشانی: در این زمینه ها بررسی ها و پژوهش های کافی انجام شده است و پاسخ های بسیار روشنی هم وجود دارد. پیروزی نهضت ملی ایران یک روند مبارزه مسالمت آمیز بود و موضوع نفت هم در واقع همه هدف های آن نبود، هدف اصلی هم ...
بنا پاسخ انتقادات را داد/ حاضرم بمانم و تیم را بسازم
به گزارش قدس آنلاین، این صدای گریه نیست. صدای ضجه است؛ ضجه مردی که انگار در یک لحظه همه چیزش را از دست داده است. کسی نمی تواند آرامش کند. در نیمه روز و بعد از حذف امید نوروزی و نرسیدن قاسم رضایی به فینال، ناب ترین و البته دردناک ترین تصویرها ثبت و ضبط می شود از مردی که چهار سال پیش، بر بام دنیا ایستاد و امروز مجبور است بدون طلا به کشور برگردد. دردش از این اوج و فرود نیست. دردش؛ درد مردم است که ...
هرگز از تحمل سختی های دوران اسارت پشیمان نیستم/برادرخانمم در کنارم شهید شد
) دانست و گفت: روزهای بسیار سختی برما گذشت البته ما چند روز پس از فوت امام (ره) متوجه این داستان شدیم و حتی برخی از اسرا با شنیدن این خبر از هوش رفتند و صدای ناله و ضجه اردوگاه را پرکرده بود و بااینکه عراقی ها با قطع کردن پنکه ها و بستن درب آسایشگاه قصد ممانعت از عزاداری بچه ها را داشتند موفق به این کار نشدند. این استاد دانشگاه ادامه داد: البته یادم هست که یکی از اسرای مشهدی به نام تقی ...
کرامات امام رضا (علیه السلام) به روایت اهل سنت
. فرزندان دوقلو از بکر بن صالح نقل شده که می گوید: “نزد امام رضا [علیه السلام ] رفتم و به وی گفتم: همسرم که خواهر محمد بن سنان از خواص و شیعیان شما می باشد، حامله است و از شما می خواهم دعا کنید خداوند فرزند پسری به من دهد. امام فرمود: دو فرزند در راه است. از نزد امام رفتم و پیش خود گفتم: اسم یکی را محمد و دیگری را علی می گذارم. در این هنگام، امام مرا فرا خواند و بدون اینکه از من چیزی بپرسد، به ...
اسارت در روز رفتن به مرخصی/ تفاوت اسارات عراقی ها با ایرانی ها از زمین تا آسمان است/ زنده به گور شدن ...
اسلحه وی کار نکرد و جان سالم به در بردم. به همین دلیل افسران بعثی یک سرباز را تمام وقت برای من نگه داشتند تا کسی من را نکشد. از خاطرات اسارت بگوئید حدود 3 سال اسیر بودم، هر روز آن شیرین و سخت بود، از من هر زمانی که سوال می پرسند بهترین دوران زندگیتان چه زمانی بود، رفتن به جبهه، دانشگاه و اسارت را نام می برم. بعد از اسارت افسر بغثی به سراغم آمد و محاسنم ...
ازدواج شیرفلکه برکت را باز می کند!
سفره ای که خودم تنهایی پهن کرده بودم بنشانم. دوست داشتم همه چیز را باهم به دست بیاوریم. این زندگی هم یکجاهایی به مو رسید ولی پاره نشد. مثلاً یک بار دیدم همه چیز خانه تمام شده است و نیاز به خرید داشتیم. دقیقه رفتم سر کوچه و تلفن همراهم را زیر قیمت فروختم و برای خانه خرید کردم. ولی چند وقت بعد یک اتفاق خوب افتاد و پولی دستمان رسید که هم گوشی همراه و هم خط تلفن بهتری خریدم. حاج آقای قاسمیان اصطلاحی ...
هر چه در جبهه و اسارت دیدم زیبا بود
تقسیم کردند. قرار شد بچّه های استان های تهران، قم و سمنان برای قرنطینه به تهران منتقل شوند. با هواپیمای باربری ارتش از باختران به تهران رفتیم. در فرودگاه مهرآباد آقای ترکان که در آن زمان وزیر بود به استقبالمان آمد و به ما خوش آمد گفت. بعد با اتوبوس به اردوگاهی نظامی در پرندک منتقل شدیم. اردوگاه متعلّق به ارتش بود. سه روز ما را در قرنطینه نگاه داشتند. قرنطینه دو جنبه داشت. یکی معاینات پزشکی ...
نسیان اسطوره ها: یادی از شهید آزاده خلیل فاتح
و اسیر شد. کاملا غیر قابل باور است که او در اردوگاه موصل کلت داشته است و نقشه فرار از اردوگاه را هم به خوبی آماده کرده بود اما با یک اشاره حاج آقا ابوترابی، برای اینکه سایر اسرا را پس از فرار به مشقت نیندازد، از فرار منصرف شد. اسرا به خاطر حادثه آتش سوزی در انبار اردوگاه و مسائلی که پیش از آن بوده است(از جمله خروج اسلحه از انبار توسط اسرا)، هفته های متمادی تحت شدیدترین شکنجه ها بودند و حتی اجازه هواخوری هم نداشتند. خلیل فاتح شجاعانه مسئولیت همه اتفاقات را بر عهده گرفت و مظلومانه زیر شکنجه به شهادت رسید. ...
چهره خونین کودتای 28 مرداد 32 در میدان شهرداری گرگان
آنکه من بچه بودم خودم دیدم تنها کسی که آن روز خیلی شجاعانه آمد وسط این همه غارتگر و شیون و فریاد کشید که به چه دلیلی این کار را می کنید کی به شما گفته بروید تو خانه مردم که زن و بچه مردم بترسند و بلرزند؟ مادر همین آقای پرویز طاهری یعنی همسر مرحوم آقا سید علی اکبر طاهری بود که خانه شان پهلوی هم بود. من هم آنجا ایستاده بودم فامیل ما هم بود. گفت تو برای چه اینجا ایستاده ای؟ من هم وحشت زده بودم گفتم ...
لجاجت در برابر حق
تواند مبنای بررسی مجدد پرونده ها شود؟! ضمن این که بر اساس مبانی فقهی همه فقهای شیعه از جمله آیت الله منتظری و حتی اهل سنت حکم افراد به اسارت درآمده از گروهی که دست به سلاح برده و علیه حاکمیت اسلامی یاغی گری کنند در صورتی که آن گروه همچنان قدرت سازمان دهی برای ادامه یاغی گری داشته باشد اعدام است. اما از ابتدای شورش مسلحانه سازمان مجاهدین خلق این حکم اسلامی در مورد اسرای آنان به اجرا در ...
فرهنگ اسارت فرهنگ پایداری و مقاومت است
دردها را شرح دهد، الحق که شما سربازان امام خمینی (ره) هستید و در جایی خوانده بودم که امام (ره) به نزدیکان خود گفته بود که اگر زمانی آزادگان به میهن اسلامی بازگشتن و من در قید حیات نبودم سلام مرا به این عزیزان برسانید . فرماندار شهرستان گرگان در ادامه از تلاش و فداکاری همسران آزادگان و نقشی که در تربیت فرزندانشان در طول دوران اسرات ایفا نمودند تمجید کردند. از دیگر برنامه های مراسم اهدا یک ...
راز هولناک شکارچی پسربچه های تهرانی فاش شد
با اظهارات وی تیمی از مأموران راهی خانه موردنظر شدند. وقتی صاحبخانه مقابل در آمد و مأموران پلیس را دید مدعی شد که گزارش اشتباهی به پلیس مخابره شده است. با این حال یکی از مأموران که به رفتار او شک کرده بود، تصمیم گرفت برای اطمینان وارد خانه شود. مأموران با رضایت او وارد خانه شدند تا اینکه به دری برخوردند که قفل بود. مأمور پلیس از صاحبخانه خواست تا در را بازکند. او اصرار داشت که آنجا اتاقکی بود ...
از آغاز به ساخت حسینیه ای در روستا نکا تا قول بی سرانجام مسؤولان
شهدا و همه علمای دینی گفت: آنچه موجب بقا و دوام ما شده است انس و الفت با اهل بیت(ع) است که اگر این اعتقادات را از ما بگیرند، چیزی از ما باقی نمی ماند. آیت الله نورالله طبرسی با تشکر و قدردانی از ورثه مرحوم حاج مختار رضایی که به وصیت پدرشان عمل کرده اند، اظهار کرد: این مرحوم و خانواده ایشان در زمان حیات هم خدمات شایسته به اسلام و مسلمین ارائه داده اند و اکنون بعد از مرگ و رحلت از این جهان ...
یک هفته زندان با اعمال شاقه
به گزارش دفاع پرس از کرمان، به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن عزیز اسلامی، خاطرات کوتاهی از چند آزاده قهرمان را مرور می کنیم: ویزیت دکتر( یک هفته زندان با اعمال شاقه!) اگر مریضی به اردوگاه عراق مراجعه می کرد. بستگی به حال مریض داشت. بعضی اوقات بدون معاینه انواع قرص های خواب آور موجود بود. می گفت: از هر کدام یک مشت بردار صبح، ظهر، شب یک عدد، سریع گم شو. بعضی ...
پزشک واقعی به جای پول و ماشین، روحی ثروتمند دارد
در مسیر رضای خدا انجام دهد. این چیزها ممکن است مطرح شوند ولی من جزو آنها نیستم. می خواهم به شما بگویم شاید در 50 سال پیش چنین چیزهایی در ذهن افراد بوده. پدر و مادرتان دوست داشتند شما پزشک شوید؟ بله، آن ها دوست داشتند. پدرم کاسب بود و به من می گفت پزشک شوم. نمی دانم در ذهن پدر خدابیامرزم چه بود و چرا مرا تشویق می کرد نمی دا نم شاید تحت تاثیر جاذبه دنیوی قرار گرفته بودند و می خواستند ...
شیرمرد دجیل از پیشکسوتان قرارگاه سری نصرت؛ از نقش کلیدی در فتح فاو تا ایجاد اختلاف بین النصره و داعش/ ...
گروه حماسه و مقاومت رجانیوز - کبری خدابخش: مرور زندگی برخی آدم ها، با تفکر همراه است، برخی با تاسف و سرزنش، برخی با تنفر، برخی با حسرت، برخی با غبطه، برخی با عبرت، برخی با تحسین و لبخند، برخی با اشک، اشکی از سر شوق و شاید آغشته به دلتنگی. خیلی از اوقات با مطالعه زندگی نامه شهدای گران قدر با خود می گوییم هر چند همیشه مدیون رشادت آنهاییم، اما فضای آن زمان و نیاز کشور به دفاع، حضور و شهادت آنها را می طلبیده است، اما گویا شهادت م ...
پروین: مدال را مثل آب خوردن از چنگ سلیمی در آوردند/ با دیدن گریه بنا من هم گریه کردم
کاروان ایران تا این لحظه چیست؟ دوست دارم یک خسته نباشید به کیانوش رستمی و سهراب مرادی بگویم که در وزنه برداری با گرفتن 2 مدال طلا ما را به ادامه مسابقات امیدوار کردند. * اما در ادامه شرایط برای کاروان ایران به شکل خوبی پیش نرفت. بله. متأسفانه بامداد امروز با چشمان خودم شاهد بودم که حق بهداد سلیمی را چگونه خوردند. * پس شما هم معتقدید که داوران حق سلیمی را ...
یک شب نامزدم به خانه مان آمد - او رفتار زشتی با خواهرم کرد
به گزارش " جوان ایرانی "، مسعود اهل تهران بود و خود را پیمانکار ساختمان معرفی کرد. پدر و مادرم راضی به ازدواج نبودند می گفتند حداقل باید طبق آداب و رسوم خودمان درباره خواستگارت تحقیق کنیم اما من که شیفته تیپ او شده بودم مخالفت کردم و گفتم حداقل ما را به هم محرم کنید بعد هر کاری می خواهید انجام بدهید. خانواده ام وقتی اصرار مرا دیدند به ناچار خواسته ام را پذیرفتند من هم برای آن که نزد ...
ناگفته هایی از سال های صبوری
بیمارستانی توسط یکی از اسرا پیدا شد و مجبور بودیم به جای آب استفاده کنیم. تا عصر آن روز ما زیر آفتاب سوزان بصره نگه داشته شده بودیم و در این اثنا خبرنگاران هر چند ساعت یک بار می آمدند و سوالاتی می پرسیدند . تا دو روز در آن اردوگاه بودیم و بعد از آن با اتوبوس ما را به بغداد منتقل کردند. وارد اردوگاه که شدیم بعد از پیاده شدن از اتوبوس ها باید از داخل کانال سربازهای چماق به دست عبور می کردیم ...
خواندن قرآن را در زندان یاد گرفتم
. به پای عمه ام افتادم و پایش را بوسیدم تا مرا حلال کند. وقتی مرا برای اعدام می بردند، خوشحال بودم بچه ها نیستند و مرا نمی بینند و من هم آنها را نمی بینم. ولی وقتی بخشیده شدم و پایین آمدم دلم می خواست بچه ها باشند و آنها را در آغوش بگیرم و به آنها بگویم که به خواست خدا کنارشان می مانم و هستم تا جبران این همه نبودن ها را بکنم. در این چند سال که زندان بودی چکار کردید؟ توبه و ...
فکر کردند زنده نمی مانم، خبر شهادتم را دادند!
فردای آن روز، با آمبولانس به سمت بیمارستان تبریز اعزام شدم. در سقز حال جسمی ام بدتر شد و به بیمارستان آنجا رفتیم. کمی که حالم بهتر شد به سمت تبریز حرکت کردیم. در بیمارستان تبریز هم بر این نظر بودند که علم پزشکی قادر به زنده نگهداشتن من نیست. حال جسمیم بسیار بد بود و احتمال دادند که نفس های آخر است. به همین جهت با برادرم تماس گرفتند و خبر شهادتم را دادند. برادرم به پیش نماز مسجدمحل خبر داده بود تا شهادتم را به خانواده ام اعلام کنند. ...
گفتگوی خواندنی با یک آزاده اصلاندوزی که امروز در کسوت بازنشستگی است
پای ما می زدند. جانباز هشت سال دفاع مقدس در مورد وضعیت اسارت خود گفت:در نخستین روز از اسارت ما را در یک اتاق کوچک ،حدود 150 نفر بدون آب و هوای مناسب جای داده بودند که متاسفانه بدلیل نبود آب و هوا و شدت مجروحیت تعدادی از رزمندگان به شهادت رسیدند.بعد از سه روز ما را به اردوگاه صلاح الدین روماد 12 بردند و در مقابل درب اردوگاه به خط کرده و به پشت هر نفر چند تا کابل و سیم زدند که به نوعی از ما ...
نگذاریم رنگ و بوی اخلاص از تلاش های مان زدوده شود
گفته ی شما به اینجا آمدم، چند ماه نیز تدریس کردم و هیچ حقوقی هم نگرفتم؛ اما امروز یک دسته گل به آب دادم. نه پول گرفتم و نه آخرت دارم، ایشان پرسیدند چرا، گفتم چون هنگام خروج دیدم به من تعارف نشد یه جوری شدم . ایشان بعد از این داستان شدیدا گریه می کردند و فریاد می کشیدند و من هم ناراحت بودم که چه شده است و از ایشان می خواستم که گریه نکند. ولی آنچنان گریه شدید شده بود که اشک از محاسن ایشان می ...
بازگویی جنایات بعثی ها از زبان آزاده خرمشهری
شش روز اعتصاب غذا کردیم به طوری که بچه های اسیر از گرسنگی علف و خمیر دندان می خوردند. مدنی فرد ادامه داد: پس از شش روز یکی از فرماندهان ارشد رژیم بعث عراق به اردوگاه آمد و به همه ما گفت تا بعد ازظهر فرصت دارید که اعتصاب خود را بشکنید و اگر غذا نخوردید اردوگاه را برای شما کربلا می کنیم. وی گفت:ساعت شش بعد ازظهر که شد نیروهای بعثی با کابل و اسلحه به جان اسرا افتادند که این بین ...