دختری که در مدرسه پسرانه درس می خواند / صدای نازک این دانش آموز را لو داد
سایر منابع:
سایر خبرها
عباس غزالی: ازدواج از من یک آدم دیگر ساخت
به سینما را از پدرم به ارث بردم خدا را شکر خانواده ام در تمامی مسیر زندگی ام یار و حامی ام بودند. وقتی به کلاس های بازیگری می رفتم با دوستانی آشنا شدم که خانواده های شان مخالف این کار یعنی حضورشان در کلاس های هنری و بازیگری بودند اما خانواده من در این مورد هم من را حمایت کردند. پدر و مادر و حتی برادرهای بزرگ ترم همیشه مشوقم بودند و اگر تشویق ها و حمایت های آنها نبود من به عنوان بازیگر ...
خاطره شهرام ناظری از بازداشت چند ساعته
نباید به آنجا بروم؟ چون محیط آنجا محیطی نبود که من دوست داشته باشم و باب سلیقه ام باشد. - به خاطر می آورم که در کرمانشاه کتاب به زبان لاتین وجود نداشت اما مادرم تمام کتاب های شکسپیر به زبان انگلیسی را از تهران سفارش می داد تا خواهرم نمایشنامه های شکسپیر را به زبان اصلی بخواند. خواهرم بزرگ تر از من بود و به یاد می آورم وقتی که کودک بودم، تمام کتاب های او به زبان انگلیسی بود و در ضمن خیلی ...
10 سال زندان به خاطر بدهی 2 میلیونی به خواهر!
برای جبران گذشته بود. پدرم با من مانند پسرها رفتار می کرد و من از کودکی با پسردایی هایم همبازی بودم و در نوجوانی معتاد به هروئین شدم. تمایل به تهیه مواد داشتم و هر روز در خانه دایی ام پای بساط می نشستم. کسی متوجه اعتیادم نشد و پس از اینکه دیپلم گرفتم، به عقد یک مهندس عمران درآمدم. زندگی راحت و بی دردسری داشتم و فامیل همسرم مدام از کشورهای خارجی برایم هدیه می فرستادند. تولد دخترم زندگی ...
ارتباط غیر اخلاقی در پارتی ها و عاقبت عقد بی سر و صدا برای دختر جوان
بود و عنوان می کرد دیگر امنیت جانی ندارم و نمی توانم با آتیلا زندگی کنم به کارشناس اجتماعی کلانتری مصلای مشهد گفت: 3 سال قبل خیلی اتفاقی با آتیلا در خیابان آشنا شدم. آن روزها شیفته محبت بودم اما در اوج هیجانات دوران جوانی راه را به خطا رفتم و به جست وجوی محبت در خیابان ها پرداختم. این بود که تنها یک لبخند خیابانی مرا درگیر دلباختگی های دروغین کرد و رابطه ام هر روز با آتیلا نزدیک تر شد. پدرم چند سال ...
33 سال انتظار برای پاگشایی از مسئولان بنیاد شهید!
درمان رضا به مدت 4 ماه به شیراز رفت. در بیمارستان نمازی شیراز مورد عمل جراحی قرار گرفت. یک کلیه به طور کامل و نیمی از کلیه دیگرش را از بدنش خارج کردند. مادرم تمام زندگی اش را وقف رضا کرده بود و چشم از او برنمی داشت. ** وقتی برادرم قاصد خوش خبر نتایج کنکور شد در هیاهوی روزهای پیروزی انقلاب اسلامی علیرضا محصل بود. آن زمان ما در امیریه زندگی می کردیم. وقتی از مدرسه می ...
پژاک یا داعش هر که باشد از ما سیلی میخورد
.... سفارش اولش در مورد پدر و مادرش بود که گفت پدر و مادرم را فراموش نکن. سفارش دومش هم در مورد مراسم ختمش بود که گفت اگر برای من اتفاقی افتاد مقداری پول در کارتم است آنها را برای مراسمم خرج کن. دوست ندارم کسی بخواهد خرج مراسمم را بدهد. به او گفتم چرا این حرف را می زنی؟ مگر قرار است که نیایی؟ گفت چیز خاصی نیست. من دارم به سفارش پیامبر(ص) عمل می کنم و وصیت می کنم. پیامبر سفارش کرده که پایتان را هم ...
چطور به فرزندمان بگوییم بیمار است؟
...> قرار است بمیری؟ من هم وقتی بزرگ شدم سرطان می گیرم؟ موهایت می ریزد؟ باید به دوستانم بگویم؟ اگر تو نتوانی از من مراقبت کنی چه کسی می تواند؟ چرا سرطان گرفتی؟ اگر اتفاقی برای تو بیفتد، چه بلایی سر من می آید؟ سرطانت کی خوب می شود؟ اگر دیدید که فرزندتان با شرایط به خوبی کنار نیامده، سعی کنید حتما از طریق پزشک به او کمک کنید. در این مواقع توصیه می شود او را پیش روانشناس کودک یا روان درمانگر خانواده ببرید ...
بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت
هزینه ای میکند؛ این هزینه را به حساب بیاورید؛ یا جزو معافیّتهای مالیاتی، یا از این قبیل چیزها- هم آن قسمت پژوهشگاه و پژوهشکده و دانشگاهِ پژوهشگر را مورد تشویق قرار بدهید؛ از دو طرف باید تشویق بشوند که به هم نزدیک بشوند. یک سرفصل دیگری که مطرح میخواهم بکنم مسئله ی امنیّت است. خب، بحمدالله کشور امروز یک سپر امنیّتی محکمی دارد. خب شما نگاه کنید، دُوروبر ما ببینید چه خبر است. شرق ما افغانستان ...
حمیدرضا صدر، اشراف زاده ای از جنس فوتبال
...> خلاصه وقتی از کلاس سوم به تهران آمدم، عکس هایم را که می دیدم، فکر می کردم چقدر فرق کرده ام و چهره ام عوض شده. به مادرم می گفتم ... ببین مادرجونم شما از من درست مراقبت نکردید، من آنجاها که بازی می کردم گم شدم و یکی از بومی های کرد مرا به فرزندی اش پذیرفت و شما هم که نمی توانستید بگویید پسر بزرگ تان را گم کرده اید، رفتید از پرورشگاه یک پسربچه کرد را آوردید به تهران و به نام من بزرگ کردید. حالا حمید ...
وعده تهمت زنندگان به مدافعان حرم با حضرت زهرا (س)/هیچ نگرانی برای همسر و فرزندانم ندارم
خانواده صدها برابر بیشتر از کسانی است که ادعای فهمیدن بچه و زن و پدر و مادر و اقوام دارند. ادعای عشق و عاشقی دارند اما در این میان نکته ایی وجود دارد که این قدر راحت از همه چیز دل می کنند. عشق من به همسر عزیزم و فرزندانم و پدر و مادرم و اقوام با وجود همة شیرینی و لذت در مقابل عشق به ذات اقدس حق عشق به آقا رسول الله، امیرالمؤمنین و در یک کلام عشق به همة اهل بیت عصمت و طهارت پشیزی ارزش ندارد ...
دانشجوی رشته پزشکی که دانشگاه را به خاطر جبهه ترک کرد/عهدی که شهید کاظمی با برادرش بست
شخص یا اشخاصی هستم. به پدر و مادر و برادران و خواهران و همه اقوام سلام می رسانم و همچنین از همه خداحافظی و حلالیت می طلبم و بنده سفری در پیش دارم که آن مقصد و جایگاه همه است. رهرو آن سفر کرده عزیزم یعنی شهید بزرگوار (محمدقلی) نیز در راه خدا و پیروی از پیامبر (ص) و امامان معصوم(ع) و رهبر بزرگ انقلاب و در راه اهداف مقدس حق، شربت شهادت نوشید و خون پاک خود را در طبق اخلاص بدون هیچ و عذر و ...
صبح روز کنکور یکی از آرام ترین روزهای عمر من بود+عکس
گالیکش و دوره راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه تیزهوشان گنبدکاووس سپری کردم. سال دوم دبیرستان باوجود مخالفت های زیاد که شد بنا بر علاقه ای که داشتم به رشته ریاضی و فیزیک رفتم. سال دوم و سوم دبیرستان در مرحله اول المپیادهای ریاضی قبول شدم. شغل پدر و مادر شما چیست؟ پدرم فروشگاه لوازم خانگی دارد و مادرم خانه دار است. صبح روز کنکور چه احساسی داشتید ...
ماجرای نام گذاری روح الله و برآورده شدن حاجت مادرش/ همسر شهید: می گفتم چه وقت بر می گردی، برای من از ...
گروه حماسه و مقاومت رجانیوز - کبری خدابخش: هوای دلم اردیبهشتی است. گاهی ابری و گاهی آفتابی می شود. یاد خاطراتت دلم را گرم می کند و سرمای فراق تا مغز استخوانم فرو می رود. چشمان آسمان به جای من می بارد. درست مثل همان روز که اهالی محله تو را روی دستان شان بردند من ایستاده ام پشت پنجره. آن روز تمام قد چشم شده بودم. دلم می خواست از پشت همه پنجره های اکباتان نگاهت کنم. خاطرات آن روز پایی ...
لحظه دیدار امام و عراقی پس از 14 سال دیدنی بود
...> *خبر شهادت شهید عراقی را چگونه شنیدید؟ منزل ما در خیابان زمرد (شهید ناطق نوری) است. حاج مهدی مسئول مالی روزنامه کیهان بود و آن روز صبح می خواست با حاج حسین مهدیان به روزنامه کیهان برود. من صبح از خانه رفته بودم بیرون. بیرون که بودم، از خبر شهادت حاج مهدی و فرزندش حسام باخبر شدم. خانواده اش خیلی متاثر بودند، چون تمام طول زندگی حاج مهدی به مبارزه و زندان گذشته بود. همسر شهید عراقی واقعا ...
زندگی در کنار آقا محمد برایم افتخار است/دولتمردان به فکر اشتغال فرزندان ایثارگران باشند
. ساعت نزدیک 2 بعد از نصف شب بود که متوجه حال غیر عادی همسرم شدم، سریع از خواب بیدار شدم و پدر همسرم را بیدار کردم. آقا محمد تمام لباس های تنش را تکه تکه و سر و صورتش را زخمی کرده بود. من خیلی ترسیده بودم و گوشه اتاق نشسته بودم و گریه می کردم. پدر همسرم، سر آقا محمد را روی زانویش گذاشته بود و صورتش را نوازش می کرد و من هم آن طرف نشسته بودم و آرام آرام گریه می کردم. تا طلوع آفتاب نتوانستم ...
چرا اردوغان به سوریه لشکر کشید؟/ خطای راهبردی ترکیه در بحران سوریه
. روسیه در جبهه حامیان اسد یعنی ایران و حزب الله قرار دارد اما هم مسکو و هم آنکارا اعلام می کنند روابط خود را در ماجرای سوریه بهبود بخشیده و در این مسئله، به یکدیگر نزدیک شده اند؛ این در حالی است که ترکیه در حال جنگ با بشار اسد یعنی دوست پوتین است! اما درباره این پیچیدگی ها گفتنی هایی هست: 1- تاکید مکرر مقامات ترکیه بر لزوم تغییر در سیاست خارجی این کشور به ویژه در موضوع سوریه، برخی ...
زندگی عجیب یک مداح بهبهانی که در کودکی یک بار مُرد و دوباره زنده شد / از شفاعت یک امامزاده تا کمک به راه ...
الان این مطالب را میخواند تاثیر مثبت میگذارد ، چه برسد به خودم که در متن ماجرا بودم شاید این اتفاق برای هر کس دیگری پیش می آمد از نظر ایمان سست می شد ، ولی شما سست که نشدید هیچ ، تازه شروع کردید به انجام کارهای گسترده مذهبی فرهنگی ؟ اتفاقا من نظر مخالف شما را دارم ، تاثیر گذاری دعای مادرم و واسطه شدن امامزاده محمود ع ، و البته همسایگی ما با منزل شهید روز دراز و فکر کردن من به این همه خاطرات ...
آیا این کشتی گیر جایگزین حمید سوریان می شود؟
کسانی در این موفقیت مشوق و حامی شما بود؟ بهترین مشوق من پدر و مادرم بودند ، گاهی اوقات وقتی قصد کنار گذاشتن کشتی را داشتم پدرم به من روحیه می داد تا این ورزش را ادامه دهم ، چون آن زمان که روستا بودم حتی در سرمای شدید من را به محل تمرین می آورد و واقعا دوستشان دارم. همچنین جا دارد از مربی خوبم روح الله دهملایی که بسیار برای من زحمت کشید قدردانی کنم صحبت تان با مسئولین ...
پاسداری که بی تابی ریحانه هم او را از پرکشیدن باز نداشت
...، ایمان و نجابت همسرش بسیار اهمیت داشت. پویا پاسدار بود و نظامی بودنش کمی پدر و مادرم را دچار نگرانی کرده بود. پویا از اول من را با شرایط سخت زندگی نظامی آشنا کرد و گفت: شرایط و مسائلی که از شغلم برایت گفتم، به آنها فکر کن می توانی با سختی های شغل یک نظامی زندگی کنید، و دوست دارم خوب فکر کنید. و ادامه داد: من لباس مقدس سبز سپاه بر تن دارم و شاید روزی لازم باشد تا جانم را در این لباس فدا کنم. و ...
درسم خوب بود از سهمیه ایثارگری پدرم استفاده نکردم
دریغ پدر و مادرم بوده است که محیط خانواده را برای درس خواندن من مهیا کرده بودند و همچنین پشتکار و برنامه ریزی در درس خواندن از عوامل دیگر موفقیت من در کنکور سراسری بود. روش درس خواندنتان چند ساعت در روز بود و چه برنامه ریزی داشتید؟ برنامه ریزی من بدین صورت بود، روزهایی که به مدرسه می رفتم مدت 4 ساعت به مطالعه می پرداختم و روزهایی که تعطیل بود به مدت 9 الی 10 ساعت مطالعه می کردم ...
پوستر فیلم "عروس" را در اتاقم نصب کرده بودم/ خودم را به "پاکت" نفروخته ام / همه هزینه هیئت اصفهان را از ...
به دست آوردم. تا اینکه وارد دبیرستان شدم و در این مقطع هم مادرم از دنیا رفت. ایشان یک بیماری سخت گرفتند و متأسفانه به معالجه هم نرسیدیم. دقیقاً این اتفاق تلخ مردادماه سال 74 که تنها 17 سال داشتم و بیشتر مشغول تحصیل بودم، افتاد. خیلی ایشان علاقه داشت من مداحی کنم. هنوز اعتبارمان را از مادرمان داریم می توان گفت روضه های زنانه ای که در منزل داشتیم خیلی در این مسیر به بنده کمک ...
پشیمانی در بازداشتگاه
نداشتم و خوب و بد را به درستی تشخیص نمی دادم. ماجرای جدایی پدر و مادرم آن قدر بر روح و روانم تأثیر گذاشت که دیگر نمی توانستم به تحصیل ادامه بدهم. وقتی دچار افت تحصیلی شدیدی شدم، دیگر از درس و مدرسه تنفر پیدا کردم؛ به طوری که در همان دوران راهنمایی ترک تحصیل کردم. مدتی بعد به پیشنهاد پدرم در یک تعمیرگاه خودرو که متعلق به یکی از دوستانش بود، مشغول به کار شدم. شاید آن روزها پدرم قصد داشت با این کار مرا ...
تنها وصیت پسرم استقامت و پیروی از ولایت فقیه است / از مسئولان می خواهم به خون شهدا وفادار باشند
...> امیر 13 ساله ی ما با جسم نحیف و سن کم به ما می فهماند که اگر عاشق باشی در راه دفاع از خاک و وطنت سن و جسم هم شما را از این جهاد باز نخواهد داشت . قدم قدم به منزل شهید نزدیک می شدم ، برای این دیدار هم مشتاق و هم شرمسار از خانواده های شهدا بودم. بارها با خود زمزمه هایی داشتم که آیا حق شهدا را ادا کرده ایم یا خیر؟! اما با دلی پر از امید که شهدا ما را دعوت کرده اند زنگ منزل شهید را به صدا ...
ماجرای دختر 18 ساله ای که نیمه شب به کلانتری پناه برد
آن روز به بعد من هر بار با عمه ام مواد مصرف می کردم، ولی به خانواده ام چیزی نمی گفتم، چرا که آنها ارزش و اهمیتی به من قایل نبوده و بود و نبود من برای آنان فرقی نداشت. مادرم فردی عصبی و پرخاشگر بود و مدام با بهانه های مختلف به من سرکوفت می زد که باید در کارهای خانه به من کمک کنی، ولی من حوصله کار کردن نداشتم. برای اینکه هزینه خرید مواد را تامین کنم مجبور شدم در منازل مردم کار کنم. هر روز ...
رشیدی: جادوی تآتر مرا گرفت
... بله. جادویش گرفته بود. بعد آنجا یک خانم لاشنال بود که کلاس داشت. یک خانم پیر که با بزرگان تآتر فرانسه کار کرده بود و خیلی مرا دوست داشت. توی کلاس تآتر در مدرسه یا خارج از مدرسه؟ نه توی منزلش کلاس گذاشته بود. خیلی مرا دوست داشت. به من می گفت: بِ بِ کُ بِ بِ کُ ! یعنی چی؟ بِ بِ یعنی بچه کوچولو و کُ هم شاهکار. آنجا یک بچه خوانده داشت که تآتر هم ...
سودابه حسنی دخت: اگر مرخصی بگیرم احساس خوبی ندارم
بود؟ استقلال حس خیلی خوبی دارد! وقتی نوجوان بودم، خجالت می کشیدم از پدر و مادرم پول بگیرم .معمولا خودشان مایحتاج ما را می گرفتند. وقتی حقوق بگیر شدم، چیزهایی را که دوست داشتم، می خریدم البته با اجازه پدر و مادر. استقلال مالی داشتم اما بدون اجازه والدینم چیزی نمی خریدم. یادم هست با اولین حقوقم برای خواهر و برادر کوچک ترم اسباب بازی خریدم. اما نسل امروز اگر استقلال مالی داشته یا نداشته ...
حکم شلاق برای بازیگر معروف
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از همشهری وی گفت: مدتی قبل از طریق یکی از دوستانم با بازیگر معروفی آشنا شدم و دوستم گفت که او از من خوشش آمده و قصد ازدواج دارد. - یک روز او همراه با مادرش به خانه مان آمد و در حضور پدر و مادرم از من خواستگاری کرد. - تا اینکه او یک شب از من برای شرکت در مهمانی ای که در خانه اش گرفته بود دعوت کرد. - آن شب حدود ساعت11 مهمانی تمام شد و به جز من و ...
سطح مسابقات بالا بود ولی من مطمئن بودم که اول می شوم
من هم یاد دادند ،زمانی که من هم یاد گرفتم بخشی از فرش را بافتم وخود به خود علاقه مند شدم ، البته در این راه از تشویق های والدینم و مربیان مدرسه برخوردار بودم . خانم مرادی از اینکه در این رشته ازمیان صد ها هزار دانش آموز هنرستان کشور مقام اول آورده اید ، چه احساسی دارید ؟ اول ازخدای خود شاکرم که به بنده حقیر سلامتی داده است تا بتوانم به آنچه علاقه برسم، احساس خیلی خوشی دارم ...
رازت را بر ملا نکن
غیابی از من طلاق گرفته است. هیچ انگیزه ای برای زندگی نداشتم. کم کم پدر و مادرم هم از ماجرا باخبر شدند و اتاق و ظرف های آب و غذایم را از خودشان جدا کردند. چندبار به این فکر افتادم که برای انتقام از زندگی با مردانی که زندگی خوبی دارند رابطه برقرار کنم و آلوده شان کنم. اما وجدانم اجازه این کار را به من نداد . اینها حرف های ندا دختر 27ساله ای است که 3سال است با بیماری ایدز دست و پنجه نرم می ...
گزارش عملکرد فرمانداری شهرستان شهرضا
همایش نماز، مبارزه با مواد مخدر، بازدید از مراکز مختلف مانند مراکز نگهداری از معلولین ، خانه مهر سالمندان ، مدارس * حوزه برنامه ریزی و اشتغال و دفتر فنی تشکیل حدود 75 جلسه کمیته انطباق برای بررسی مصوبات شوراهای اسلامی شهر که میزان رد مصوبات بر اساس قانون 15 درصد بوده و مواردی نیز در شورای حل اختلاف استان مورد بررسی قرار گرفته و حکم صادر شده است . انجام امور مربوط به ...