سایر منابع:
سایر خبرها
خاطرات محمد علی کلی از حضور در جبهه های جنگ با عراق
سپری کردیم. آقای کلی شما کجا به دنیا آمدید؟ پدر و مادرتان چه شغلی داشتند؟ درباره محل زندگیتان توضیح دهید. من در روستای بارگاه دولت شاه به دنیا آمدم. جایی در ولایت غزنی افغانستان. ما از خاندان سلطان محمود غزنوی هستیم. پدرم و مادرم کشاورز بودند. سه فرزند هستیم که من فرزند دوم خانواده ام. مادرم پیر بود . فرزند اولش من بودم. من5-6 ساله بودم که پدرم را از دست دادم، تازه می خواستم ...
وقتی از امام صدر پرسیدم، قذافی مضطرب و آشفته شد
. همین طور راجع به مسائل مستشارهای خارجی مطالب مختلفی را که دکتر چمران گفته بود، پرسیدم. در زمان طرح این سوالات، به او گفتم که صدای شما را ضبط می کنم تا برای مردم ایران پخش کنم. وقتی تمام حرف ها و سؤالاتم را پرسیدم و فضا آماده بود، گفتم: مردم ایران می گویند تا وقتی مسئله امام موسی صدر حل نشود، روابط دو کشور ایران و لیبی مساعد نخواهد شد. وقتی اسم امام موسی صدر را شنید مثل این بود که مواد ...
ملکه رنجبر در آستانه 79 سالگی : به مهران غفوریان گفتم دیگر نایی برایم نمانده است
زمان ها به مدت دو سال تمام هر روز از ساعت دو بعد از ظهر تا 9 صبح روز بعد درگیر این کار بودم و واقعا شبانه روزی کار می کردیم. البته کاری هم نمی کردم. من می گفتم: آقا غلاااام ، مرحوم ملک مطیعی جواب می داد: مهتاااج . اما مردم همین را هم یاد گرفته بودند و مدام تکرار می کردند. از روزگار رفته حکایت از او درباره تفاوت های بازیگری از گذشته تا امروز می پرسم. می گوید: آن روزها دیگر هرگز ...
دشمن، داعش باشد یا پژاک، فرقی نمی کند هرکه باشد از جوانان ما سیلی می خورد
جواب بدهم. گوشی را از من گرفت و خودش جواب داد. از این کار پدرم متعجب شده بودم. دیگر متوجه شدم که برای همسر عزیزتر از جانم اتفاقی افتاده است. به پدرم گفتم حجت هم رفت پیش قاسم؟ پدرم به نشانه تأیید و با چشم گریان سرش را تکان داد. باور نمی کردم. در واقع نمی خواستم باور کنم. دوباره پرسیدم: بابا حجت رفت پیش قاسم پدرم نیز متوجه شده بود که من نمی خواهم باور کنم گفت نه حجت زخمی شده. رفتیم منزل پدر شوهرم آنجا ...
ناگفته های محسن رفیق دوست از خاطرات خصوصی با قذافی،سرنوشت امام موسی صدر و خرید موشک از لیبی
محسن رفیق دوست به واسطه سفرهای پیاپی به لیبی و حشرونشرش با معمر قذافی، همواره یکی از افرادی است که درباره سرنوشت امام موسی صدر از او سؤال می شود؛ اگرچه خودش چندین بار در این گفت وگو تأکید دارد که تکلیفی برای پیگری سرنوشت امام موسی صدر نداشته است.در ادامه گفتگوی شرق با رفیق دوست را می خوانید. شما در سال های ابتدایی ربایش امام موسی صدر، وزیر سپاه بودید. قبل از آن ...
روزنامه نگاری که صندلی ندارد!
بلاهای زیادی به سرم آمده است. یک بار یک ویژه نامه در روزنامه داشتیم و برای همین پنج شبانه روز بود که خانه نرفته بودم. بعد از پنج روز به یک حمام عمومی در لاله زار رفتم. همین که سرم را روی سنگ های گرم کف حمام گذاشتم، خوابم برد. یک مرتبه از خواب پریدم و دیدم شب شده و حمام لبریز از آدم است و امکان بلند شدن نیست. دوباره خوابیدم که دیدم یک نفر با پا به من می زند و می گوید ساعت سه عصر است. من قرار بود نیم ...
نبوی:مرحوم بازرگان پروفسور ما بود/توکلی: بنی صدر با حضور میرحسین موسوی و بهزاد نبوی در کابینه رجایی ...
.... توکلی در رابطه با انتخاب نخست وزیری گفت: ما برای انتخاب نخست وزیری جلساتی گذاشتیم ونام کسی را که نمی خواهم بیاورم، کلی سر ولایت فقیه بحث کردیم اما سرانجام در جلسه ای به گزینه رجایی رسیدیم. من در مجلس رجایی را دیدم و گفتم چطور است شما نخست وزیر بشوید، او گفت نه نه نخست وزیر چیه؟ آموزش و پروش مهم است. ما گفتیم خب نخست وزیر شوید و بعد چند نفر شبیه خودتان را برای پیگیری آموزش و پرورش ...
از تصمیم یکباره قذافی درباره تحریم آلات موسیقی تا روزی که امام موسی به دهان قذافی کوبید/ رفیق دوست: به ...
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا، متن این گفت وگو به شرح زیر است: قبل از آنکه بخواهیم وارد دفتر شویم، یک نفر از تیم حراست از ما می خواهد تا با دستگاه ایکس ری وسایل همراهمان را چک کند. بعد از آن وارد راهرویی می شویم که مجهز به دوربین مداربسته است. مرحله آخر، ورودی اتاق محسن رفیق دوست است که آن هم قفل الکترونیک دارد. وارد اتاقی از مجموعه ساختمان بنیاد نور می شویم. این بنیاد ظاهرا به ساخت وساز مشغولیت دارد. بدون آنکه از ...
اژه ای:اگر کسی را احضار کردیم گله نکنید
، کلی سر ولایت فقیه بحث کردیم اما سرانجام در جلسه ای به گزینه رجایی رسیدیم. من در مجلس رجایی را دیدم و گفتم چطور است شما نخست وزیر بشوید، او گفت نه، نه نخست وزیر چیه؟ آموزش و پرورش مهم است. ما گفتیم خب نخست وزیر شوید و بعد چند نفر شبیه خودتان را برای پیگیری آموزش و پرورش بگذارید. او با اشاره به تقابل بنی صدر و رجایی گفت: رجایی خیلی باهوش بود اما بنی صدر می خواست عقلش را به رخ او بکشد. بعد از بنی صدر ...
هنر مردان بی ادعاء ، تا مدعیان پر ادعاء
بده به فلانی . نگاهی هم به کاغذ نکردم ، خیلی جدی نگرفته بودم ، اما حالا که آمده بودم ؛ رفتم و با ناامیدی آن نوشته را به آن آقا دادم . او هم نگاهی به کاغذ کرد و بعد امضا را که دید ، گفت : چی می خوای ؟ با تعجب و شگفتی مکثی کردم و گفتم : کار ، کار می خواهم آقا . گفت : برو و فردا بیا ، مدارک خودتو بیار تا از فردا مشغول بشی . باورم نمی شد که نوشته آن کارمند معمولی ، برای من کار ...
توکلی: رجایی پوپولیست نبود/ بهزاد نبوی: کشمیری را نمی شناختم
.... من در مجلس رجایی را دیدم و گفتم چطور است شما نخست وزیر بشوید، او گفت نه، نه نخست وزیر چیه؟ آموزش و پرورش مهم است. ما گفتیم خب نخست وزیر شوید و بعد چند نفر شبیه خودتان را برای پیگیری آموزش و پرورش بگذارید. او با اشاره به تقابل بنی صدر و رجایی گفت: رجایی خیلی باهوش بود اما بنی صدر می خواست عقلش را به رخ او بکشد. بعد از بنی صدر که رجایی می خواست نخست وزیر انتخاب کند، من در حضور آقای پرورش گفتم که ...
حرف های توکلی و نبوی درباره شهید رجایی
.... بحث های ما به میز ناهار هم کشیده شد. به میرحسین موسوی گفت تو در روزنامه جمهوری اسلامی اولین بار علیه من سرمقاله نوشتی. به من هم گفت تو اولین نفری بودی که علیه من نطق کردی. میرحسین موسوی هی توضیح می داد و او تنها حرف اولیه خود را تکرار می کرد. این اولین ها برایش مهم بود. تا اینکه رجایی عصبانی شد وگفت تو سر موضع خودت هستی. من هم گفتم شما فرانسه بودی ما انقلاب کردیم که هرچه بخواهیم درباره رئیس ...
روایت توکلی از رقابت انتخاباتی با هاشمی
پرونده کتاب شماره 36 ماهنامه اندیشه پویا به این کتاب اختصاص یافته است. احمد توکلی در بخشی از این پرونده با یادآوری خاطره های انتخابات ریاست جمهوری سال 1372 می نویسد: در برابر اقدام غیر قانونی صداوسیما ابتدا به ناطق نوری تلفن کردم و گفتم: آقای ناطق چرا شما از قانون دفاع نمی کنید؟ من که به شما گفته بودم برای بازارگرمی نیامده ام و در رقابت با آقای هاشمی جدی هستم. آقای ناطق به شوخی گفت: شما گفتی اما فکر نمی کردم تا این حد جدی باشی! ...
کیسه ای خاکستر به ما دادند و گفتند جنازه کشمیری است!
.... او قبول کرد که با مردم صحبت کنم. بنده هم پشت بلندگو به مردم گفتم: می خواهیم درباره امام حسین(ع) حرف بزنیم، ولی رژیم از این قضیه می ترسد و اجازه نمی دهد و ممکن است به شما صدمه بزند، بنابراین از شما می خواهم پراکنده شوید! بعد از حرف هایم، عده ای به طرف خیابان ویلا (نجات اللهی) راهپیمایی کردند و در وزارت علوم با اساتید و کسانی که تحصن کرده بودند پیوستند و دکتر کامران نجات اللهی در همان جا شهید ...
چتربازی که از مرگ خود فیلمبرداری کرد +تصاویر
به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز”، یک جترباز که با لباس بالدار از کوه ها پایین می پرید هنگام فیلمبرداری از پریدن خودش در کو های آلپ که به صورت زنده در فیس بوک پخش می شد، جان خود را از دست داد. این چترباز 28 به نام آرمین اشمیدر به طرفدران خود قبل از پرش خود از کوهی در کاندرستگ سوییس در دوربین گفت: امروز می خواهم شما را با خودم پرواز دهم. اما این کار چترباز ایتالیایی با یک صحنه ...
وقتی یک وهابی برای امام حسین(علیه السلام) گریه می کند!
من نمی خواهم جهنم را بخرم) 6 ماه مرتب، مرا تحقیر و اذیت می کردند و چاره ای جز تحمل آنان نداشتم. و زندگی برایم خیلی سخت شد (با خانمم در کردستان آشنا شدم سنی بود که شیعه شد – یک سنی عادی بود. خانمم بادار بود. و زندگی به من فشار می آورد. به خانمم گفتم این طور نمی شود زندگی کرد، من می روم تهران تا شغلی پیدا کنم، خانه ای اجاره می کنم و بعد دنبالت می آیم تا از اینجا برویم. از خانه ...
روایتی دردناک از یک بیماری عجیب/ به میوه هایی که من دست میزنم دیگران دست نمیزنند+ عکس
، من هم مثل کودکی های شما شب هاخواب های طولانی می دیدم، صبح زودبا اشتیاق به استقبال زندگی می رفتم. زندگی درکودکی برایم حیرت آور بود، من درحیرت محض زندگی می کردم، سفر مرا در باغ چندسالگیم برد، دلم نشست تاقراربگیرد. صدای پرپری آمد، درکه بازشد، من ازهجوم حقیقت به خاک افتادم، بعدازاون دنیای عظیم وحیرت آور من وارد این بیماری دردناک شدم ،چهره ام به کلی دگرگون شد. جادوگرعزیز به بعضی ازانسان ها ...
از منتشرکنندگان خبر کذب املاک نجومی شکایت خواهم کرد
به گزارش شفاف؛ معصومه آباد در ارائه نطق پیش از دستور در دویست و هشتاد و هفتمین جلسه علنی شورای اسلامی شهر تهران اظهار داشت: هفته ای که گذشت بسیار سخت و دردآور بود. وی ادامه داد: اخباری که در رسانه ها پخش شد، بدون روشنگری و تفهیم اتهام بوده است، لذا باید پس از اینکه موضوعی اثبات شود در اختیار رسانه ها قرار گیرد و موجب دردمند شدن شهروندان از شنیدن این اخبار شدند. وی افزود: در ...
ابراز محبت ارباب رجوع به کارمند شهرداری!
ها را صادر کند. در حالی که از حرف های من تعجب کرده بود، پرسید: شغل شما چیست؟ گفتم: من با همین قوانین سر و کار دارم. گفت: حقیقتش من اینها را نمی دونستم، اما خوب شد حرف زشتی نزدم، عصبانی شدم، داد هم زدم ولی دشنام ندادم. گفتم: نمی خواهم نگرانت کنم اما توهین فقط لفظی نیست. ممکن است یک رفتار نیز توهین تلقی شود. طبق قوانین، هر لفظ یا عملی که موجب تحقیر دیگران شود می تواند مصداق توهین باشد. مثلا رفتاری ...
احسان حدادی: رفتنی بودم، مدت ها پیش می رفتم
دلگیر بودم گفتم از این طریق حرفهایی که دارم را برایتان بنویسم تا شاید کمی سبک تر شوم تا کمی از این 8 ماهی که هر روزش درد، هر روزش استرس، هر روزش ماهها و سالها برایم طول می کشید برایتان بگوییم دردی که توان تمرین کردن را از من می گرفت و حتی از درد زیاد پاهایم و زانوهایم مجبور بودم اکثر تمریناتم را با درد سپری کنم و به امید روز بعد که درد کمتری داشته باشم تا بتوانم خوب تمرین کنم و خاطرات المپیک لندن ...
روایت احمد توکلی و بهزاد نبوی از پوپولیست نبودن رجایی/ توکلی:بهشتی گفت مخالف من اگر عُرضه دارد سمت ...
.... من گفتم: کاووس اهل کتاب است و مالکیتش محترم است و شما نمی توانید بدون اذن او وارد باغش شوید. نماینده سابق مجلس گفت: بعد از آن همه افراد جمع شدند و من به آن ها گفتم که مالکیت را محترم بشمارند؛ اگر چیزی غصبی باشد، می گیریم و اگر کسی مالکیتی داشته باشد از آن دفاع می کنیم. خلاصه افرادی که در آنجا بودند، با وجود آنکه طرفدار بنی صدر هم بودند با توجه به سخنرانی من و استناداتی که ارائه ...
خاطره منتشرنشده از شهید رجایی +عکس
سید هستم و نباید از من جلوتر می نشستید". شهید عزیز هم خندید و پاسخ داد: "حالا که این را گفتی، اصلاً امکان ندارد از اینجا جلوتر بروم". بعد از اقامه نماز جماعت ظهر و عصر، ایشان همانجا روی زمین نشست و گفت: "امروز می خواهم ناهار را در خدمت شما پاسداران باشم". وقتی سفره را پهن کردند و ناهار را آوردند دیدیم که غذا فقط "سیب زمینی پخته و نان" است. شهید رجایی که رییس کابینه ایران بود و ...
بقای پرماجرای اصولگرایان/یک فوریت طرح تحقیق و تفحص از شهرداری با 16 رأی
ولی الله شجاع پوریان به عنوان آخرین عضو شورا ساعت 27: 09 وارد صحن شود و چمران با بیان جمله تاریخ را طولانی گفتم تا همه اعضا در جلسه حضور یابند ، به دستور کار این نشست یعنی برگزاری انتخابات وارد شود. نخستین گام در انتخاب اعضای هیأت رئیسه، انتخاب رئیس شورای شهر تهران بود که اعضای حاضر مهدی چمران و احمد مسجدجامعی را به عنوان کاندیدای مهم ترین کرسی شورا معرفی کردند و در کنار رایزنی حکیمی پور با هادی ...
از نخستین برخورد با ابوعمار تا غرق به خون شدن شهید میثمی هنگام وضو
امام محمد باقر (ع) تماس گرفتم و جریان را به صورت رمزی به او اطلاع دادم. فرکانس گردان یا رسول (ص) را به من داد و گفت: خودت بی سیم بزن و ماجرا را با آنها در میان بگذار . با گردان یا رسول (ص) تماس گرفتم و موضوع را به صورت کد رمز انتقال دادم اما آنها متوجه نشدند و ارتباط قطع شد. چند لحظه بعد دوباره تماس گرفتم و این بار به صورت نیمه رمز گفتم: بچه های شما اینجا نقل و نبات ...
از زنده شدن در سردخانه تا شهادت
... همه ما به نحوی دلشوره داشتیم. پدر مصطفی مثل مرغ سرکنده ای بود. مدام به این سو و آن سو می رفت حال و روز خوبی نداشت آن شب من خودم را در آشپزخانه مشغول کرده بودم پدر مصطفی به تلویزیون چشم دوخته بود و عملیات های مختلف را که از آن پخش می شد نگاه می کرد یک مرتبه مرا صدا زد و گفت ببین این عملیات سومار است اشک از چشمان هر دوی ما جاری بود، در همین اوضاع و احوال بود که صدای زنگ در به صدا درآمد. به سوی ...
از برخورد شهید رجایی با محسن رفیقدوست تا انتقاد به بازرگان
گفته بود شما هنوز یک ساعت نیست به من دستور داده اید تا او را بیرون کنم، اخراج وی کمی زمان می برد و فعلا نمی شود. وی ادامه داد: دو تا سه ساعت بعد از این ماجرا یکی از واسطه های رفیقدوست نزد شهید رجایی رفته بود تا از نوبری برای عدم همکاری جهت تحویل ارز گلایه کند. وقتی وارد دفتر شهید رجایی شد و گفت حاج محسن به من گفته است این مقدار از بانک مرکزی قرض بگیر ولی نوبری همکاری نمی کند، رجایی هم گفته ...
مزایایی که خداوند هنگام بیماری به هر فرد می بخشد
شرعی نیست. شما در آن دعا بخوانید، خدمت شما گفتم، یک دعایی است که در عصر غیبت خوانده می شود؛ حالا بنده قابل نیستم، چیزی نیستم ولی یک جمله های پیچیده ای هم دارد، در گذشته ی زمان، در جوانی آن را شرح کردم، چند دفعه هم چاپ شده است؛ الآن هم نمی دانم درست و حسابی بعد از آن چاپ شده است یا نه، ولی به هر حال آن دعا خیلی دعای عجیبی است دارد که می گوید: خدایا کمک کن من نگویم چرا امام زمان نمی آید؟ این خیلی حرف ...
عکس/ بیانیه احسان حدادی در پاسخ به شایعات
...> کمی دلگیر بودم گفتم از این طریق حرفهایی که دارم را برایتان بنویسم تا شاید کمی سبک تر شوم تا کمی از این 8 ماهی که هر روزش درد، هر روزش استرس، هر روزش ماهها و سالها برایم طول می کشید برایتان بگوییم دردی که توان تمرین کردن را از من می گرفت و حتی از درد زیاد پاهایم و زانوهایم مجبور بودم اکثر تمریناتم را با درد سپری کنم و به امید روز بعد که درد کمتری داشته باشم تا بتوانم خوب تمرین کنم و خاطرات المپیک ...
هزینه اضافه خاتمی بر اصلاحات و جایگزینی اش با عبدالله نوری
تصویرسازی می کند نیز از زمین تا آسمان تفاوت دارد. سید رضا اکرمی، رئیس شورای فرهنگی نهاد ریاست جمهوری با مرور خاطرات خود در این باره می گوید: روزی در مجلس نشسته بودم و به روحانی گفتم این عبدالله نوری چه کار می کند؟ و این چه حرف هایی است که می زند. ایشان گفت اتفاقا روزی به خاتمی گفتم عبدالله نوری چرا اینگونه رفتار می کند؟ آقای روحانی تعریف می کرد وقتی اسم عبدالله نوری را برای خاتمی بردم، مثل اینکه شوکی ...
یاد گرفتم سخت نگیرم و نق نزنم / ما ایرانی ها مدل خاصی هستیم
سپند امیرسلیمانی در برنامه خندوانه در بخش استندآپ کمدی با این برنامه همکاری دارد و طنز های بانمکی را تعریف می کند. این بازیگر که از بچگی در سینما، تلویزیون و تئاتر فعالیت داشته، آهسته و پیوسته پیش می رود. در کارهای طنزی مانند خوش نشین ها، مرد دوهزار چهره، شب های برره و کارهای جدی از جمله نرگس، بگذار آفتاب برآید، آسمان همیشه ابری نیست و... بازی کرده است.با او هم صحبت شدیم و او صادقانه تقریبا همه زندگی اش را با لحنی طنز و جدی برایمان تعریف کرد. می دانیم پسر سعید امیرسلیمانی یکی از بازیگران و کارگردانان قدیمی هستید و خواهرتان کمند هم بازیگر است، بقیه اش را خودتان برایمان بگویید؟ حدود 39 سال قبل بعد از کمند در تهران، سمت میدان توحید متولد شدم. پس تصور این که پدر شما بازیگر بوده و باید از بچه های بالا شهر باشید، زیاد درست نیست؟ نه تنها بچه بالا شهر نیستم بلکه خانه ای که در آن زندگی می کردیم اجاره ای بود! پس شما هم در یک خانواده طبقه متوسط بزرگ شدید؟ پدر و مادرم هر دو حقوق بگیر بودند. البته این را هم بگویم تا 1510 سال قبل بازیگران دستمزدهای بالایی نمی گرفتند. دستمزد آنها به اندازه ای بود که بتوانند زندگی روزانه را بگذرانند. چند سالی است که دستمزدها بالا رفته اما باز هم فرقی نکرده؛ آن سال ها دستمزد کم بود اما می دادند اما الان زیاد شده اما نمی دهند ! مادرتان کارمند کجا بودند؟ مرکز توسعه صادرات کار می کردند. من به همراه خانواده ام تا سوم راهنمایی محله توحید زندگی می کردیم بعد رفتیم به منطقه ولنجک! پس عاقبت به بالاشهر نقل مکان کردید؟ بله ! از طرف اداره مادرم خانه ای در محله ولنجک به ما دادند. یعنی از طریق بازیگری پدرم نبود که خانه ای در شمال شهر بخریم. راستش من از بچگی علاقه مند به بازیگری نبودم، هر چند پدر و خواهرم بازیگر بودند. اما زمانی که بازیگری را به شکل حرفه ای شروع کردم کم کم به این حرفه علاقه مند شدم. ریسک بزرگی است که آدم وارد حرفه ای شود که به آن علاقه ای ندارد؟ با حرفه بازیگری آشنا بودم چون در خانواده ای بزرگ شده ام که شغلشان بازیگری است، وقتی بچه بودم چند نقش هم بازی کرده بودم. اما گاهی سرنوشت جوری پیش می رود که با برنامه ریزی هایت همخوانی ندارد. سوم راهنمایی را که تمام کردم برای ادامه تحصیل در هنرستان موسیقی ثبت نام کردم اما از شانس بد من از همان سال اعلام کردند که از اول راهنمایی هنرجو می پذیرند. من باز هم ناامید نشدم و رفتم هنرستان صداوسیما رشته موسیقی ثبت نام کنم، گفتند که رشته موسیقی حذف شده است! من هم رفتم و رشته برق ثبت نام کردم. بعد از گرفتن دیپلم در رشته هنر کنکور دادم تا موسیقی بخوانم اما بازیگری قبول شدم! یعنی کاملا سرنوشت می خواست من بازیگر شوم. طنازی در پدر و خواهرتان کمتر دیده می شود احتمالا باید از مادرتان به شما رسیده باشد؟ مادرم اهل بگو و بخند است اما خودم هم زیاد مشکلات را جدی نمی گیرم. نمی خواهم این را بگویم که آدم قوی هستم اما می دانم زندگی سختی و آسانی و بالا و پایین دارد... واقعا نگرشتان همین طوری است؟ چون خیلی از ما فقط حرفش را می زنیم اما پای عمل که می آید، نمی توانیم زیاد دوام بیاوریم. به نظرم زندگی خیلی کوتاه تر از این است که ما بخواهیم با غصه خوردن برای مشکلات ریز و درشت، همین عمر کوتاه را هم تباه کنیم. البته من هم گاهی اوقات کم می آورم و مسلما بی حوصله می شوم . زیر سایه اسم پدر و خواهرتان هم بودید؟ اوایل کارم بله و خیلی ها می گفتند به واسطه پدر و خواهرم وارد این حرفه شده ام. طبیعی هم هست چون آنها خیلی زودتر از من وارد حرفه بازیگری شده و شناخته شده بودند. اما این موضوع اذیتم نمی کرد چون پدر و خواهرم بازیگرهای موفقی بوده و هستند. شما فقط از راه بازیگری امرار معاش می کنید؟ متاسفانه، بله ! این روزها خیلی از بازیگران از کم کاری یا بدقولی تهیه کننده ها برای پرداخت دستمزد گلایه مندند، با این اوضاع شرایط زندگی سخت نیست؟ من هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که کار به اینجا بکشد و ...