سایر خبرها
اگر خارجی نبودم بی غیرت خطابم نمی کردند
پایگاه خبری تحلیلی تازه (tazehnews.com) : لیلا رجبی که سابقه حضور در المپیک لندن هم داشت برای بار دوم به المپیک اعزام شد. در این رقابت ها او نتوانست رکورد های قبلش را تکرار کند و در همان دور اول حذف شد اما متاسفانه حواشی بعد از عملکردش و به کار بردن کلمه بی غیرت در مورد او بیشتر از همیشه مورد توجه قرار گرفته است. لیلا رجبی و همسرش پیمان رجبی روز گذشته با حضور در خبرگزاری آنا ...
پدرم می گفت حتی با شمشیر نتوانستیم جلوی تو را بگیریم
جبهه و همراهی ام با بچه های محل مسئله را برای آنها عادی کرد و دیگر مخالفتی با رفتن من نداشتند. در کدام مناطق عملیاتی حضور داشتید؟ سال سوم دبیرستان بودم که اولین بار به قصر شیرین رفتم. بعدها راهی سر پل ذهاب شدم. من افتخار داشتم در جنوب و کردستان جهاد کنم و مدتی هم در حلبچه عراق حضور داشتم. اولین عملیاتی که در آن شرکت کردم، کربلای8 بود. در همان عملیات کربلای8 مجروح شدم و مدتی بعد دوباره به ...
خانم گل! نتیجه آزمایش شما منفی است
کنیم در این فکر بودم که نحوه برخوردی که از سوی کارکنان صورت می گیرد تا چه اندازه در تشویق مردم به انجام این آزمایش تأثیرگذار بوده است که متوجه شدم یکی از دوستانم هم برای انجام این آزمایش به مرکز دیگری مراجعه کرده است. او در این باره می گفت: ما که مبتلا نبودیم اما به هرحال من هم مثل بقیه حتی از اسم ایدز ترس داشتم چه برسه به اینکه برسم و پیگیر باشم اما بعد از آن روز که رفتم آزمایش دادم ...
بخشش 5000 سکه برای جدایی از شوهر خبرچین
ماه زندگی مشترکمان آغاز شد ولی درست بعد از ازدواج بود که کم کم عیب و ایرادهای امیر برایم آشکار شد و متوجه شدم که او یک اخلاق خیلی بد دارد. آن هم این است که نمی تواند رازدار باشد و حرفی را پیش خودش نگه دارد. اخلاقی که من بشدت از آن متنفرم و همیشه از این افراد دوری می کردم، ولی شوهرم این رفتار را داشت و همیشه بابت این اخلاقش مرا آزار می داد. امیر از همان روزهای اول این رفتارش را بروز داد و هر روز ...
عامل قتل پدر زن: قصد دفاع داشتم
چند سال داری ؟ 39 سال. چند سال قبل ازدواج کردی و چند فرزند داری ؟ پنج سال قبل با همسرم آشنا شدم و ازدواج کردم و دو فرزند خردسال دارم. چه شد که دست به قتل پدر زنت زدی ؟ من قصد قتل نداشتم و فقط از خودم دفاع کردم. علت درگیری چه بود ؟ مدتی است با همسرم اختلاف دارم. همسرم آرایشگر است، اما من دوست نداشتم او کار کند تا اینکه مدتی ...
هومن برق نورد: با مهران مدیری چه زوجی می شویم!
...، بازی نمی کنم مگر اینکه مثل شهرزاد باشد. وقتی آقای فتحی نقش سرهنگ تیموری را به من پیشنهاد داد با اینکه نقش را دوست نداشتم ولی به آقای فتحی و تشخیص او اطمینان کامل داشتم و با خودم گفتم بعد از هفت کاری که باهم داشته ایم، حتما چیزی در من دیده که هنوز در خودم ندیده ام. فکر کنم تا سکانس 3 و 4 هم بی میل بازی می کردم ولی پس از آن با خودم گفتم چاره ای ندارم جز اینکه با نقش دوست شوم به همین دلیل کم ...
بازیگران در سکانس آرزو !
به خانه دایی ام نمی رفتم و توسط ناصر چشم آذر برای بازی در فیلم هامون معرفی نمی شدم، ممکن بود هیچ وقت بازیگر نشوم .همیشه خیلی دوست داشتم سرمایه ای می داشتم، کتاب فروشی کوچکی راه می انداختم که در آن کافه و یک گل فروشی کوچک هم بود. همیشه این سه را باهم می خواستم، اما هیچ کدام نمی شود.سرمایه ندارم ، گل ها هم می پلاسند و هیچ کس هم کتاب نمی خواند. بیتا فرهی هرچند اندوه درگذشت مادرش را دارد اما تسا نوه اش که در پاریس زندگی می کند، شوق زیستن را در او نگه می دارد و می گوید: انگیزه ام برای زندگی نوه ام است. ...
بازیگر زن معروف: اولین کوزت ایران هستم!
را برای تئاتر گذاشتیم. اولین کوزت ایران من اولین کسی بودم که روی صحنه تئاتر نقش کوزت را بازی کردم. هفت یا هشت سالم بود و خاطره زیادی از آن نمایش در خاطرم نیست. بعدها وقتی که سینما به ایران وارد شد، 15 ساله بودم که در فیلم محکوم بی گناه جلوی دوربین رفتم و بعد از آن کم کم مخاطبان غیرتئاتری هم چهره ام را شناختند و برای خودم معروف شدم. همچنین از اولین کسانی هم بودم که وقتی ...
روایتی داستانی از روزهای آغازین تهاجم عراق به شهرهای بی دفاع کشورمان
...، بیش تر از این هم خودت رو خسته نکن، اگه حاضری با هم می ریم... چاره ای نداشتم، باید از میان شهرم و همسرم یکی را انتخاب می کردم. همسرم غریب بود. برای سربازی رفته بودم شیراز، روز جمعه ای که مرخصی شهری داشتم و رفتم حافظیه او را برای نخستین بار دیدم، چادر قشنگی با گل های سبز و آبی سرش بود، خوشم آمد، آن روزها خیلی ها حجاب نداشتند، حکومت پهلوی طوری کار کرده بود که بی حجابی حرف اول و آخر ...
سرقت مسلحانه یک مأمور متخلف از مغازه گنج یاب فروشی
وقتی می شد که وضع مالی ام بد شده بود. به دنبال پول بودم و به هر دری می زدم، فایده ای نداشت، تا این که فکری به سرم زد. تصمیم گرفتم گنج یابی کنم تا شاید به پول زیادی برسم. می خواستم یک شبه پولدار شوم. برای همین در ابتدای کار به دفتر شاکی رفتم و یک دستگاه گنج یاب خریدم. در آن وضع با مشکلات مالی که داشتم، 5 میلیون تومان دادم و این دستگاه را خریدم، اما بعد از گذشت چند روز متوجه شدم دستگاه قلابی است ...
ما 170 سال دفاع مقدس داریم نه 8 سال!
200 یا 300 سال پیش شکل گرفت، در آنجا بودند. بعضی ها هم به آنجا می گویند: دلباز! پدربزرگ و پدرم در جنگ جهانی دوم به آبادان مهاجرت کردند، ولی خودم تا قبل از جنگ ایران و عراق هیچ وقت دلوار را ندیده بودم، هر چند همیشه یک جور حس نوستالژی به آنجا داشتم و دلم می خواست بروم و ببینم. عمه ام در بوشهر و اقوام ما در دلوار بودند و پدربزرگم همراه با مرحوم عمویم، عمو ابراهیم هر سال از آبادان به بوشهر سفر می کردند ...
امور مقدس در ادیان الهی
است در تحف العقول آمده است که حسین بن مسعود گفت: روزی خواستم به حضور ابی اسحق، امام هادی(ع)، شرفیاب شوم. در آن روز هم انگشتم به سنگ خورد و هم سواره ای به سرعت از من گذشت و به شانه ام زد و شانه ام صدمه دید و هم این که وقتی می خواستم وارد شوم، از بس شلوغ بود، لباسم را پاره کردند. با خود گفتم: "خدا مرا از شرت حفظ کند، چه روز شومی هستی!" چون شرفیاب شدم، حضرت فرمود: "ای حسین این چه پنداری است؟ تو که ...
جشن پیوند هنر انقلابی ایران برگزار شد
سال 57 زندانی شد. وی ادامه داد: شهید رجایی بعد از پیروزی انقلاب و آزادی از زندان، کاملاً در راه امام و انقلاب قرار گرفت و در همین راستا مدتی وزیر آموزش و پرورش بودند، سپس با وجود مخالفت های بنی صدر با حمایت مجلس و افرادی چون شهید بهشتی و آیت الله خامنه ای، نخست وزیر کشور شد و بعد از آن هم مدت کوتاهی رئیس جمهور شدند. مطهری بیان کرد: منافقین به خاطر نفرتی که از شهید رجایی داشتند ...
اعتراف عجیب داماد قاتل / همسرم شب ها دیر از آرایشگاه به خانه می آمد
و برای رهایی از دست کتک های پدرزنم با پیچ گوشتی ضرباتی به او زدم و فرار کردم. وی افزود: پس از فرار به خانه پدری ام در منطقه خانی آباد رفتم و با گرفتن پول از پدرم به اردبیل رفتم و در یک میهمان خانه بودم که دستگیر شدم. رامین ادامه داد: پدرزنم بیشتر اوقات به خاطر مشروبات الکلی درحالت عادی نبود و حتی چندی پیش در مراسم جشن عقد پسرش تصمیم داشت بچه ام را از پنجره به پایین پرت کند که مانع کارش شدیم. بنا به این گزارش، تحقیقات پلیسی از این داماد جوان به دستور بازپرس مدیر روستا در اداره 10 پلیس آگاهی تهران ادامه دارد. ...
سوگ عظیم رشید سینمای ایران
حالیکه خوشی را مزه مزه نکرده بودیم باید تلخی را بچشیم. تارخ گفت: داود رشیدی رفت ولی دنیایی از خلاقیت و سپاس هنرمندانه را باقی گذاشت. داود عزیز همان طور که گفته بود آمدم، دیدم و رفتم بود، نه آن گونه که سزارگونه بگوید آمدم، دیدم و پیروز شدم. پیداست که به پیروزی های بیشتری می اندیشید، لیکن غمی در دل داشت. رئیس انجمن بازیگران سینما همچنین با تأکید بر اینکه داود رشیدی همیشه زنده ...
از دخالت "سامی یوسف" تا "کالای ایرانی" در ازدواج/ من برای حفظ زندگی ام جنگیدم / بزرگترین مشکلم تنهایی است
زوایای شخصیاتی همسرم را شناخته بود و از همان ابتدا با این ازدواج مخالف بود اما همان رابطه مادر و دختری نداشته باعث شد تا من قانع نشده یا مادرم با نارضایتی از درون به این ازدواج راضی شود، با این وجود مادر بزرگ و پدرم موافق این ازداوج بودند.هر چند که در طی دورانی جدایی که در خانه پدرم سکونت داشتم متوجه شدم که در بین فامیل حرف ها و مراوده هایی بین همسر سابقم و برخی از اعضای فامیل رد و بدل شده بود که ...
از کنایه های امروز فرمانده سپاه گیلان درباره لغو کنسرت ها تا تکرار مظلومیت بازیگر گیلانی " زیر آسمان شهر ...
ببینم بیدارند یا نه! و بعد صدایش، بی حال اما هنوز مهربان گوشم را پر می کند: جانم مامان جان؟! قرار بود به روال همیشه روزنامه جام جم، میزبان یکی دیگر از چهره های هنری کشورمان در آستانه روز تولدش باشیم؛ اما این بار این ملکه رنجبر بود که میزبانمان شد و به خانه پرمهرش دعوتمان کرد؛ خانه ای در یکی از محلات شمالی تهران که پنجره اش رو به رودخانه ای باز می شود و در و دیوار داخلی اش همه از عکس های روزگار جوانی ...
نماد قبیله بدوی روی تن جوانان شهری /تصاویر
به گزارش ملیت به نقل از مجله مهر، پدرم؛ خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم این جمله را روی کمرش خالکوبی کرده، کلمه پدرم را تحریری نوشته و پررنگ تر از بقیه، می گوید این تتو تنها چیزی است که حتی وقتی بمیرم هم با من در قبر می گذارند، می خواستم چیزی به یاد پدرم داشته باشم. نامش رضا است، 26 سال سن دارد و پدرش را چند سال قبل از دست داده و همین دلیلی شده برای اینکه این نوشته را روی بدنش خالکوبی کند ...
موسوی: دیگر تحمل باخت در آزادی را ندارم
وجود امده است. تیمی که شکست آن سخت است ودر دو سال گذشته به کمتر تیمی باخته است. به هر حال حریف ما ایتالیا شد و ست اول هم خوب کار کردیم اگر می بردیم واقعا شرایط مسابقه فرق می کرد. تیمی که مسابقه هایش را 3-1 و 3- صفر برده بود اگر ست اول را می باخت قطعا کمی دستشان می لرزید . اما ست اول با بدشانسی یا بازی خوب انها باختیم و ست دوم هم تقریبا تا نیمه خوب کار کردیم اما بعد باختیم. *قضیه درگیری ...
"کشورم چگونه تا این حد دروغ می گوید؟"
ترسیده بودم؛ اگر می ماندم، به اردوگاه فرستاده می شدم زیرا قرار نبود پدرم به کشور برگردد. پدرش از ابعاد ترسناک قحطی آن سال های کره شمالی باخبر شده بود و می دانست که تعداد افراد زیادی به خاطر گرسنگی، عدم دریافت کمک های مالی پس از فروپاشی شوروی و همچنین وقوع زنجیره وار بلایای طبیعی، جانشان را از دست داده اند. اما حتی استفاده از واژه "قحطی" ممنوع شده بود، زیرا مفهوم درماندگیِ کشور را القا می ...
ماجرای اهدای اعضای بدن بازیگر زن کشورمان پس از مرگ از زبان پدرش(عکس)
ساعت 14 این پیوند اعضا شروع شد و تا 3 صبح روز پانزدهم ادامه پیدا کرد. هفت عضو اصلی عسل در همان شب میزبان پیدا کرد و گیرنده داشت و خدا را شکر می کنیم که اعضای او به بیماران نیازمند اهدا شد. با بیمارانی که اهدای عضو عسل به آنها انجام گرفت دیداری داشته اید؟ این امکان وجود داشت که آنها را ببینم اما خودم خواستم چنین اتفاقی نیفتد. دوست نداشتم آنها به خاطر این پیوند احساس کنند به ...
ماجرای اهدای اعضای بدن عسل بدیعی از زبان پدرش
تصمیمی که در آن روزهای سخت گرفتید و منجر به این فرهنگ سازی شد بگویید. در سال 76 وقتی اولین فراخوان درباره سازمان بیماری های خاص داده شد و موضوع کارت های اهدای عضو در جامعه مطرح شد، من عضو شدم و علاوه بر خانواده خودم، 50 نفر دیگر از اقوام و آشنایان را برای پرکردن این کارت راضی کردم و آنها نیز کارت اهدای عضو را پر کردند. در جشن نفس که سال ها بعد برگزار شد، عسل به عنوان فردی که این کارت را پر ...
گناهان عامل از بین رفتن بهجت/ عفو نزد خدا از عقوبت محبوب تر است
...> حالا به این جا می رسد خدایا این همه تو پرده پوشی کردی، عیب های من را پوشاندی. ثُمَّ لَمْ یَنْهَنِی ذَلِکَ عَنْ أَنْ جَرَیْتُ إِلَی سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّی! خدایا این همه تفضّل تو من را نهی نکرد باز هم به سوی عهدشکنی رفتم و عهد شکستم. این جا یک مطلب دقیقی وجود دارد که این را می خواهم عزیزان که این جا تشریف می آورند الحمدلله اهل فضل هستند توجّه بکنند ثمَّ یک وقتی می گویند برای تراخی است. یعنی ترتیب ...
خاطرات محمد علی کلی از حضور در جبهه های جنگ
احوال پرسی ساده بود. بعد از یکی دو روز گله گذاری ها شروع شد. من هم گفتم: مادرم مرا فرستاد و من این طور شدم، دست خودم نبود . آدم همیشه با اراده خاصی از خانه خارج می شود اما برگشتنش دست خداست. اگر این ها را می آوردم از عهده شان بر نمی آمدم من در منطقه بسیجی بودم، حقوق نداشتم. این ها هم خرج داشتند و امکانات می خواستند. نمی توانستم. آیا در ایران خواهی ماند؟ واقعا این کشور صاحب ...
روایت فرمانده ای که با لباس ساده بسیجی به میدان رزم رفت
...> رفتم تیپ و با شرمندگی وارد اتاقش شدم. او اجازه نداد لب های من به عذرخواهی باز شود، یک دفعه از پشت میز بلند شد و آمد جلو و مرا تنگ گرفت توی بغلش. صورتم را بوسید و گفت: اگر اشتباهی کردیم، شما ما رو ببخش. این بزرگواری و وارستگی، در آن لحظه ها چنان مرا تحت تأثیر قرار داد که بی اختیار چشمانم خیس اشک شد. هنوز هم بعد از سال ها وقتی به آن موضوع فکر می کنم ، می بینم با این که من کاملاً مقصر ...
دیدار برادران
از همه بدتر بود. من رفیقم را می خواستم، می خواستم راه های نرفته را با هم برویم. رفتم کنار تختش، گفتم: بلند شو سعید. بلند شو هنوز کلی جا هست که با هم نرفتیم و قدم نزدیم . چندثانیه گذشت تا اینکه سعید لبخند زد. از بیمارستان که بیرون آمدم نشستم روی یکی از نیمکت های کنار خیابان و به نقطه ای موهوم خیره شدم. به این فکر کردم که از این به بعد هر بار که بخواهم سعید را ببینم، هر بار که از خیابانی ...
گفتم: ضامن من شو!
.... علتش را عابدینی اینگونه توضیح می دهد: ما سرباز وطن هستیم. دنبال تفریح نیستیم. من در سال های 93 و 94 به 10 کشور دنیا برای گرفتن سهمیه رفتم. قبل از مسابقه می رسیدم و بلافاصله بعد مسابقه برمی گشتم. در ریو 10 روز اقامت داشتم و از دهکده به سالن تمرین می رفتم. هیچ جای خاصی برای تفریح نرفتم . در مقطع زمانی قبل از المپیک ریو، سرش اینقدر شلوغ بوده که سفرهای خانوادگی اش را هم لغو کرده است ...
شهدا دنبال مطرح کردن خود نبودند/ برخی در زبان از رهبری پیروی می کنند
برخوردار بودند و به همین علت خانواده عروس به بهانه های مختلف اینکه دختر می خواهد درس بخواند، استخاره خوب نیامده ما را کنار می زدند، مادر من هم گفت اگر دختر بهترین نیز باشد من دیگر به اینجا نمی آیم و من نیز دلم شکست و به گلزار شهدای اصفهان رفتم، در گلزار شهدا مشاهده کردم که یک عده از جوانان در وسط گلزار ایستاده اند، جلو رفتم و از موضوع جویا شدم، شخصی گفت که شهید تورجی زاده مشکل ازدواج را حل می کند ...
از قهرمانی در مسابقات کاراته تا قرائت قرآن و شهادت
سراغ تنقلات نمی رفت. واقعاً می شد قرآن را در رفتار او دید. هر روز صبح و عصر منزل ما به عطر قرآن خوش بو می شد و من واقعاً بعد از رفتن راضیه فهمیدم که چه گوهری را از دست داده ام. حکایت تواضع مادر این شهید بزرگوار بیان کرد: وقتی راضیه شهید شد، من تازه به اخلاص و پاکی کم نظیر دخترم پی بردم. همیشه فکر می کردم تمام بچه ها همین قدر به پدر و مادر خود احترام می گذارند و حواس شان به حجاب و ...
پایان ارتباط مجازی در شیره کش خانه واقعی
نداشتم و احساس بی پناهی می کردم. به دوستش زنگ زدم که مرا تا بیمارستان ببرد. این ارتباط با دوست او سبب شد برایش درد و دل کنم. او گفت هر زمان مشکل داشتم به او زنگ بزنم. من هم با اودر تماس بودم. پیشنهاد داد از مواد رونگردان که آدم را بی خیال می کند استفاده کنم. او چند قرص به من داد و در مدت کوتاهی به این مواد لعنتی وابسته شدم. شوهرم که از بیمارستان مرخص شد فهمید چه گندی به سرنوشتم زده ام. بچه ...