سایر منابع:
سایر خبرها
مُرده یخی که زنده شد + عکس
به بیمارستان رفتیم دیدم پدرم روی تخت بیمارستان خوابیده و چشمانش باز است که این بهترین لحظه زندگی ام بود. پسر این خانواده گفت: وضعیت پدرم رو به بهبودی است و صبح شنبه از بیمارستان مرخص می شود و به خانه اش باز می گردد. انتهای متن/*
میوه های دلمان را تقدیم آینده کنیم
دوستی می گفت بیش از 13 سال است که از زندگی مشترکمان می گذرد و فرزندی نداریم. هر موقع در مورد بچه با همسرم صحبت می کنم می گوید خودمان چه گُلی بر سر پدر و مادرمان زده ایم که بخواهیم بچه دار شویم...! استمرار نسل انسانی و پرورش افراد برای آینده جوامع از اهداف مهم ازدواج است که دین اسلام بر آن بسیار تأکید می کند. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در تشویق افراد به ازدواج کردن، بر تولید نسل تأکید می ...
پدرم همیشه فرزندانش را به آوردن لقمه حلال سفارش می کرد
بزرگم مخالفت کرد و آن به این علت بود که آن زمان باید بی حجاب به مدرسه می رفتند و پدر بچه ها این را قبول نمی کرد ؛ به همین علت دو دختر بزرگم نتوانستند تحصیلاتی داشته باشند و تحصیلات خود را در نهضت سواد آموزی ادامه دادند. مادر خانواده به شغل پدر خانواده و نحوه ازدواجش اشاره کرد و گفت: پدر بچه ها 13 سال از من بزرگتر بود و آن زمان خیلی خاطر من را می خواست و پدرم به همین علت اختلاف سنی ما را ...
پرستار بچه ها شوهرم را دزدید
هم بعد از یک سال ازدواج کرد و من تحت سرپرستی پدربزرگم قرار گرفتم. پدر و مادر مهربانی که تمام تلاششان را برای رفاه و آسایش من انجام می دادند و نمی گذاشتند نبود پدر و مادرم را حس کنم . وقتی به سن ازدواج رسیدم با یکی از پسر های فامیل ازدواج کردم. همسرم مردی 37 ساله و با تحصیلات عالی بود، اوایل همه چیز خوب بود به لطف خدا زندگی آرام و نیمه سردی داشتیم، می گویم نیمه سرد چون از لحاظ اقتصادی ...
رسیدن به عشق به سوزاندن پدر انجامید
به هم علاقه مند شدیم و قرار شد با هم ازدواج کنیم، اما وقتی موضوع را با پدرم در میان گذاشتم، او مخالفت کرد. هر چقدر اصرار کردم، فایده ای نداشت و پدر و مادرم به خواستگاری دختر مورد علاقه ام نرفتند. آنها حتی چند دختر دیگر را برای ازدواج به من معرفی کردند، اما من فقط عاشق رؤیا بودم و اصلاً به ازدواج با دختر دیگری فکر نمی کردم. وقتی نتواستم پدر و مادرم را راضی کنم، از خانه قهر کردم و شب ها هم در کارگاه ...
روی وصیت نامه اش می نوشت باطل شد، از شهادت خبری نیست
طریق مدرسه کم کم با جبهه آشنا شده بودیم و گاهی هم به مسجد حظیره می رفتیم که بچه های سپاه زیاد آنجا رفت و آمد داشتند. وقتی آنها را با لباس سپاه می دیدم خیلی خوشم می آمد و احساس می کردم که این لباس آنها را عجیب نورانی می کند. خواهر بزرگترم که ازدواج کرد، خواستگارهای من هم جدی تر شده بودند؛ اما من تصمیم جدی داشتم درس بخوانم. یک روز که از دبیرستان به خانه برگشتم مادرم از خواستگار جدید سخن ...
در خیابان عاشق شدم
دخترم قربانی هوس های زودگذرم شد روزنامه خراسان : پدرم می گفت پسرم! ازدواج مانند پیراهن نیست که اگر آن را دوست نداشتی یکی دیگر بخری یا آن را عوض کنی! وقتی با دختری پیمان ازدواج بستی باید تلاش کنی تا پایان عمر در کنار او باقی بمانی! به همین خاطر هم بود که بزرگ ترهای ما می گفتند عروس با لباس سفید به خانه بخت می رود و با کفن سفید از خانه همسرش بیرون می آید. بنابراین باید در ...
درخواست عجیب مرد متقاضی طلاق از قاضی!
نرسیده بود. زن 55 سال داشت، با عینکی بر چشم و چادری بر سر. فارغ التحصیل مقطع کارشناسی بود و بازنشسته دولتی. مرد اما یک سال کوچکتر بود با موهایی کوتاه و محاسنی سفید که لباس رسمی بر تن داشت. تحصیلکرده مقطع کارشناسی ارشد بود و در بازنشستگی دفتر کار خصوصی اش را اداره می کرد. حاصل ازدواجشان هم دو دختر 17 و 24 ساله است. هر دو نفر خیلی آرام و راحت صحبت می کردند و کوچکترین اضطرابی هم ...
زندگی به سبک ساده، عاشقانه و دور از تجمل/ مادرانی که دعاگوی شهید هستند
اسلامی را پیش گرفت؛ فاطمه سادات موسوی، همسر شهید کریمی در مورد زندگی با این شهید بزرگوار می گوید: ما زندگی ساده و بی آلایشی داشتیم و در آغاز زندگی معیار خواص و یا خواسته های آنچنانی نداشتیم و بسیار ساده زندگی را آغاز کردیم، شهید کریمی بسیار ساده زیست بود و زندگی را سخت نمی گرفت؛ او یک بسیجی خاص بود. وی به نحوه ازدواجشان اشاره می کند و می گوید: هر دو نفر ما در زمان ازدواج سن کمی داشتیم و هیچ یک ...
زندگی مجردی، رهایی در بن بست!
به گزارش نخست نیوز - محمدباقرعطاریانی: آسیب های اجتماعی باگذر زمان نه تنها رو به کاهش نبوده بلکه در این عصر با آسیب های نوظهور نیز مواجه هستیم. طی سال های اخیر با روند رو به افزایش طلاق روبه رو شده ایم و در مقابل می بینیم که تبعات آن خود یک پدیده نوظهور را به دنبال داشته است. فاصله زیاد پدر و مادر با فرزند وعدم درک متقابل آن ها نیز خود موجب ایجاد پدیده ای نوظهور گشته است. دوران دانشجویی و ...
عکس هایی که هرگز دیده نشد!
...، به چشم به هم زدنی، به هم می رسند. این بار حبیبه پدر را بدرقه می کند: زهرا عادت داشت هر وقت می خواست از خانه بیرون برود، دست بابانفسی و مادرم را ببوسد، پدرم اصرار کرده بود که خودش به فرودگاه برود. یک چیزی ته دلم بود که دستش را ببوسم. با پدرم تا کنار ماشین رفتیم و من دستش را بوسیدم. و حس رضایت با لبخندی گوشه لب هایش شکوفه می زند. حج آخر با اما و اگرها و شاید و ...
شهیدی که بعد از 16 سال به آرزویش رسید
اسدالهی فرمانده لشکر عملیاتی27 محمد رسول الله(ص) تهران بزرگ در فرهنگسرای فردوس برگزار شد. در این مراسم مادر علی اصغر شیردل گفت: علی اصغر 36 ساله بود که به شهادت رسید و 18 ساله بود که به عضور سپاه پاسداران درآمد و آرزویش این بود که پاسدار شود.10 سال بود که ازدواج کرده بود و خودش تک پسر بود و یک پسر 6 ساله نیز از خودش به یادگار گذاشت. علی اصغر پسری بسیار مومن و با ادبی بود و خیلی به تحصیل ...
قاتل نیستم؛ مجنونم
موقت آنجا بودم و بعد به خانه بازمی گشتم. پشیمانی؟ آنقدر که حاضرم بمیرم و دیگر زنده نباشم. من خودم مادر دارم و دلم برای او تنگ شده است. می دانم دلتنگی مادرو فرزندی یعنی چه و داغ این خانواده را خوب احساس می کنم. شرمنده ام. نمی دانم باید چه بگویم. دچار عذاب وجدان شده ام و لحظه ای چهره پسر خردسال و صدایش از ذهنم دور نمی شود. عذاب وجدان رهایم نمی کند. آخرین حرف؟ فقط می خواهم به والدین سپهر بگویم، شرمنده ام و اشتباه کرده ام. من نمی دانم چطور پسرشان را کشتم. من بابت مرگ او عذاب می کشم. دوست دارم بمیرم. دلتنگ مادرم هستم و می خواهم او را ببینم. ...
جبهه دفاع از حرم نه مرز می شناسد و نه ملیت
دلتنگی هایش دل مادر را خون می کند. گفت وگوی ما با سکینه قربانی، همسر و زمان جعفری، پدر شهید را پیش رو دارید. همسر شهید چه سالی با شهید ازدواج کردید؟ اگر می شود کمی از خودتان و همسرتان بگویید. من متولد62 هستم و آقا محمد متولد 61 بود. یک فامیلی دوری با هم داشتیم، البته ما در مشهد زندگی می کردیم که خانواده محمد برای زیارت به آنجا می آیند و در مراسم حنابندان خواهر بزرگم ...
دام کارخانه دار سالخورده برای دختر دانشجو
.... خانه ای ویلایی در شمال کشور و خانه ای مجلل در فرمانیه تهران دارد که من را در آن سهیم می کند. وقتی پیاده شدم، شماره تماس من را گرفت و از آن به بعد ارتباط ما ادامه داشت. مدتی که گذشت متوجه شدم که من را فریب داده و بعد از رسوایی که برایم مانده بود، تصمیم به شکایت گرفتم. دختر جوان در بررسی های بیشتر گفت: چند سال قبل پدر و مادرم طلاق گرفتند و همراه مادرم زندگی می کنم. مادرم برای ادامه ...
یک جهان عشق نهان است اینجا؛ ماجرای 12 سال فداکاری مرد مریوانی در کنار یک مادر و فرزند معلول
...، مادر 68 ساله که تا 12 سال پیش با 9 فرزند و سایه بالا سر خود زندگی می کردند اما به ناگاه یکی پس از دیگری همسر و 8 فرزند خود را از دست داد. تحمل این سختی توان این زن و فرزندش را برید آنها دچار اختلالات روانی شدند. سردار زارعی تنها فرزند 33 ساله اش نیز بنا به مشکلات مادرزادی و به مرور زمان بخصوص از زمان فوت پدر و برادرانش اختلالات ذهنی و روانی او را از هر جوان دیگری متمایز ساخته است ...
من زلاتان ابراهیموویچ هستم
در سوئد، فرزند پدر دائم الخمر و مادر مستخدمی که فقر تکیده اش کرده بود، تبدیل شده به نمادی برای ستایش غرور؛ مردی که چند هفته پیش از پاریس هم کوچ کرد. چون غرورش اجازه نمی داد پاریسی ها همزمان با او، برج ایفل را هم دوست داشته باشند و به پاریسی ها گفته بود باید بین او و ایفل یکی را انتخاب کنند. اگر ایفل ریشه در پاریس دارد و جدانشدنی به نظر می رسد اما زلاتان مانند کوه یخی است که بدون ...
قطعه 352؛ خانه آخر کارگران متروی کیانشهر
...، کم نشنیده بود ولی هیچ وقت فکر نمی کرد، همین ریزش ها یک روز بلای جان یار زندگی اش شود: می گفت کارم خطرناک است، دو سه بار گفته بود کم مانده تونل ریزش کند ولی من فکر نمی کردم یک چیز بزرگ است، کار است دیگر. خودش می دانست که همیشه درخطر بود، ولی من باور نمی کردم، چون کار و تونل را ندیده بودم. فاطمه و دو فرزندش حالا به خانه پدری او برگشته اند؛ خانه ای که یک پدر مریض دارد که کارگر ساختمانی است و حالا ...
گزیده ای از زندگی نامه شهریار +اشعار معروف
انسانی تبریز را نیز به وی اعطا کرد. او در سال های 1329 تا 1330 اثر مشهور خود "حیدربابایه سلام" را می سراید. شهریار در تیرماه 1331 مادرش را از دست می دهد و شعر جاودانی "ای وای مادرم" را با احساساتی ملموس برای مادرش می سراید. او در مرداد 1332 به تبریز می آید و با یکی از بستگان خود به نام عزیزه عبدِخالقی ازدواج می کند که حاصل این ازدواج سه فرزند، دو دختر به نام های شهرزاد و مریم ...
شهادت “ابوعلی” در دعای عرفه به من اعلام شد
زمان جنگ در کمیته کار می کرد و مادرش نیز فعالیت های پشت جبهه داشتند. همسر شهید عطایی از نخستین روزهایی که حرف رفتن به سوریه در منزلشان عنوان شد، می گوید: نخستین بار که رفت به من چیزی نگفت؛ ماه رمضان سه سال پیش برای راه اندازی بیمارستان امام سجاد(ع) عازم کربلا شدند که کنار نهر علقمه است و حدود یک ماه در کربلا بود و بعد ساعت کار نیز با گروه های نظامی و مردمی عراق ارتباط گرفته بود؛ وقتی ...
شهادت گره از کار ابوعلی باز کرد
بعدازاینکه برگشتند، به من گفت که قصد رفتن دارد که من خیلی هم گریه کردم. اما مرتضی رفت و ما از او سه هفته اصلاً خبری نداشتیم.فقط می دانم که بعد از آموزش وقتی شهید به سوریه رسیده بودند، زنگ زدند به برادر خودشان و گفتند که در سوریه هستند. از رفت وآمدهای شهید از سوریه پرسیدم، اینکه برای اولین بار پس از چند وقت به خانه برگشتند و همسر شهید به من جواب داد: بعد از 109 روز، شب لیه الرغائب بود که شهید ...
عاشقانه های شیرزن ارومیه ای
خودم جمع می کنم با آن ها حرف می زنم،وقتی با آن ها حرف می زنم بچه ها اشک می ریزند،آن ها روی حرف من خیلی حساب می کنند و من نمی خواهم از کردستان برگردم. به پسرم گفته بودند که آخر جنگ است و شما بروید و در دانشگاه درستان را بخوانید،پسرم به منزل برگشت و وسایلش را برای رفتن به تهران آماده کرد،ولی خبری در رابطه با انجام عملیاتی در سردشت به ایشان رسید و چون پسرم کارشناس جنگ بود و تمام منطقه را می ...
مردی با این خصوصیات، مرد ایده آل دختران ایرانی است!
بگیرم و همیشه به عهده پدرم بوده و من تقریباً به سبک مادرم بزرگ شدم. خانواده منطقی و پرمحبتی داشته باشند. از نظر مذهبی هم به نظرم باید کاملاً مشابه باشیم یا حداقل تفاوت ها خیلی جزئی باشد . بر اساس معیارهای تضمین کننده سلامت ازدواج کنید شیرین احمدنیا معتقد است که نسل جوان انتخاب گرتر و فعالانه تر در مسیر زندگی خود تأثیرگذاری می کنند و در همسرگزینی دامنه انتخاب شان وسیع تر شده است. سطح ...
نگاهی به زندگی شهریار، افتخار ایران زمین
و دکترای پزشکی را گرفت با دختر عروسی کند. این شاعر و دوست شهریار تصریح کرد: شهریار رفته بود خارج از تهران تا دوره را بگذراند و وقتی برگشت متوجه شد، پدر دختر او را به یک سرهنگ داده است و آنها با هم ازدواج کرده اند. شهریار دچار ناراحتی روحی شدیدی می شود و حتی مدتی هم بستری می شود و در این دوران غزل های خوب شهریار سروده می شوند. طیار با بیان اینکه آن دختر بر خلاف شایعات فامیل ...
منصوریان : از تفکرات برانکو شناخت دارم +فیلم
همه قلبم دوست داشتم تا سرزده به خانه او بروم و دیداری با مظلومی تازه کنم به همین دلیل با مدیر روابط عمومی باشگاه به خانه پرویزخان رفتیم چرا که مظلومی مربی خود من بوده و سابقه برد و باخت در دربی داشته است. احساس کردم به انرژی قلبی او نیاز دارم و می دانم که چقدر سخت است که کسی سال ها در استقلال باشد اما شرایط برای او به گونه دیگری رقم بخورد. به وی گفتم که من پرچم دار استقلال هستم و این پرچم به صورت ...
اولین حقوق در سرنوشت آدم ها خیلی موثر است
به گزارش اتاق خبر، صحبت مان را با این سوال شروع کنیم که سینما چگونه به حرفه شما تبدیل شد؟ من در خانواده ای متولد و بزرگ شدم که اساس آن فرهنگ و هنر بود. همه اعضای خانواده ام به هنر علاقه مند بودند و حتی تفریح ما تماشای تئاتر بود. ما هیچ وقت برای تفریح به پارک یا سرپل تجریش نمی رفتیم که مثلا بلال و گردو بخوریم. مادرم خانمی سنتی و مذهبی بود اما بشدت به تئاتر علاقه داشت. پدرم استاد ادبیات ...
بررسی آموزش سلامت جنسی در کتاب های درسی ایران +18 در مدارس
مدارس راهنمایی منطقه 11 تهران، در رابطه با ضرورت آموزش مسائل جنسی به شرق می گوید: وضعیت از 10-12 سال پیش در مدارس فرق چندانی نکرده است. آن زمان وقتی سر کلاس با دختران درباره عادت ماهانه شان حرف می زدیم، بعد از کلی سرخ و سفید شدن قهقهه سر می دادند، حالا اما دیگر مسئله سرخ وسفیدشدن و خجالت در کار نیست، آنها در ظاهر به همه چیز واقف هستند، اما مسئله اینجاست که اطلاعاتشان یا اشتباه است یا بیش از حد زیاد ...
گزارشی از محله عراقی ها در تهران
یکی از این آژانس ها می شوم. دفتری شیک که چیدمان داخلی اش شبیه هواپیماست با پنجره های کوچکی مانند هواپیما که می توانید از آن آسمانی ابری را تماشا کنید. پسری جوان با پوستی تیره پشت تلفن نشسته و با صدای بلند عربی حرف می زند. حیدر مرندی صاحب این آژانس هواپیمایی 24 سال دارد. تا دیپلم بیشتر نخوانده اما کار و کاسبی خوبی راه انداخته است: 35 سال پیش پدر و مادرم از عراق به اینجا آمدند و من در تهران به دنیا ...
دارخوین، نقطه اتصال جوان 17 ساله به ملکوت اعلی بود/ جای دستان برادرم بر روی تار و پود خانه های سازمانی ...
هم یاد بدهی و گوش به حرفهای پدر و مادر کن و پدر و مادر را از خودت ناراحت نکن که می دانم نمی کنی و من از خداوند متعال آرزوی سلامتی شما را می کنم و امیدوارم که موفق و موید باشید در راه اسلام انشاء الله . برادرکوچک عزیزم حسین من از تو می خواهم که حسین وار مبارزه کنی و در خط اسلام و امام عزیزمان خمینی کبیر باشی و در یادگیری قرآن این کتاب آسمانی و آشنا شدن به احکام اسلامی کوتاهی نکنی و پدر ...
به معنای واقعی یک استاد نمونه
به امریکا می روم. در آن زمان من ازدواج کرده بودم و دو فرزند داشتم. درآمدتان در خارج از کشور به چه صورت بود؟ پزشکان در آنجا حقوق دارند آن قدر هست که کفایت زندگی را بدهد اما ازآنجایی که می خواستم با خود سرمایه ای بیاورم کار اضافه انجام می دادم و شب ها در بیمارستان های اطراف فیلادلفیا کشیک می دادم و پول خوبی هم می گرفتم به طوری که وقتی به ایران برگشتم اولین خریدم، خانه ای برای مادرم ...