سایر منابع:
سایر خبرها
حرف های عروس و دامادی که در حیاط زندان به عقد هم درآمدند
. یک شب هایی آنقدر خسته و در مانده می شدم که گریه کردن هم دیگر فایده ای نداشت . امیر بود اما کاری از دستش بر نمی آمد . همه ازدواج می کنند خوشبخت می شوند من ازدواج کرده بودم و علاوه بر بد بختی های خودم باید بار یک آدم دیگر را هم به دوش می کشیدم . همه درها هم بسته بود . به کسی هم نمی توانستم گله کنم خودم قبول کرده بودم . خودم خواسته بودم. هیچ امیدی وجود نداشت بعد من باید برای او که همه امیدش به من ...
پایی که در اسارت 14سانت کوتاه شد
اون رو ببخشین لطف بزرگی در حقش کردین! این صحبت را که شنیدم، با خودم گفتم حتماً دست از سرم بر می داره. وقتی ضربه ی چوب دستی روی بازوی راستم نشست، فهمیدم حرف های ظاهر در او تأثیری نداشته، باید راه بروم تا راضی شود. بار دیگر چشم هایم را بستم و خیلی سعی کردم قدم جهشی ای بردارم که به پای چپم زیاد فشار نیاورم. همین کار را کردم. هر چه نیرو داشتم، جمع کردم و در پرتاب کردن پای راست به جلو خرج ...
دختر پرسپولیسی: طرفدار طارمی هستم اگر آتشم هم بزنن استادیومم را میرم
. صورت من دخترانه است و مجبورم کلی رنگ به صورتم بزنم تا کسی متوجه نشود من دختر هستم ولی قیافه دوستم خیلی پسرانه است. خودت چند سالته؟ 21سال. تو هم موهایت را کوتاه کردی؟ نه موهایم بلند است و زیر کلاه جمعش میکنم. از ورودی استادیوم که رد می شوی کسی شک نمی کند؟ چرا مشکوک می شوند. به هر حال رفتن راه رفتن یک دختر با راه رفتن یک پسر متفاوت ...
سارق: اعتیاد مرا مجرم کرد
چند ماه که میزان مصرفم بالا رفت، صاحبکارم فهمید و من را اخراج کرد. در این مدت چه کردی؟ همیشه کنار خیابان می خوابیدم. چند روزی هم در پارک ها سرگردان بودم تا اینکه تصمیم گرفتم دست به سرقت بزنم. اولین بار با تهدید چاقو دخل یک سوپرمارکت در جنوب تهران را زدم که سه روز بعد دستگیر و چند ماه زندانی شدم. در تهران فامیل نداشتی؟ تمام فامیل های من در شهرستان هستند ...
یوسفی: از سه باشگاه طلبکارم/ چرا کمیته انضباطی به این چیزها رسیدگی نمی کند؟
یوسفی در مورد احتمال بخشش محرومیتش گفت: هنوز به من و باشگاه چیزی را اعلام نکرده اند اما فکر کنم آخرین جلسه محرومیتم بخشیده شود و امیدوارم در بازی با صنعت نفت به میدان بروم. من به کمیته انضباطی و مسئولانش احترام قائل هستم ولی از این محرومیت دو جلسه ای واقعا شوکه شدم و به هیچ عنوان مستحق این محرومیت نبودم.در فوتبال ما اتفاقات بدتر از این رخ می دهد اما هیچ واکنشی نشان داده نمی شود. او ...
داماد اعدامی به زندگی برگشت
را به دادگاه کیفری احضار کردند . با همان لباس های آبی راه راه زندان . آن شب حالم آن قدر بد بود که اصلاً گفتن ندارد خدا نصیب هیچ کس نکند . نه دوست نه دشمن خیلی سخت است. به امیر گفته بودند قصاص می شود و اگر نتواند مبلغی را که اولیای دم اعلام کرده اند را فراهم کند می رود زیر تیغ و تمام . ماه رمضان آخرین تیری بود که داشتم . با همه روزنامه ها حرف زدم بماند که یک عالمه راست و دروغ نوشتند از اینکه من ...
دوربین جاسوسی مرد همسایه در حمام خانه مجردی دختر دانشجو
بزنیم تصورم این بود می داند پدرم پولدار است و می خواهد اخاذی کند اما او خواست به من تجاوز کند التماس کردم نپذیرفت و مدام تهدیدم کرد تا اینکه چاره ای ندیدم و اجازه دادم به من تجاوز کند. وی ادامه داد:هرروز افسرده تر می شدم او بسیار نامرد بود حتی کتکم زده است هربار همسرش را در راه پله ها می دیدم خجالت می کشیدم همه ساعات روزم از خودم متنفر بودم تا اینکه خواستگاری پیدا کردم و از بهزاد خواستم من ...
خاطرات روحانی شهید به روایت پدر
، اما دست از فعالیت های انقلابی نمی کشید. هنوز ساعت پنج نشده. خدایا! چرا خوابم نمی برد؟ همة شب در فکرش بودم. آخر چه می شود؟ می آید یا نه؟ منتظرم ساعت مقرر برسد، چرا که چند سال است وصف او را شنیده ام و چهره اش را در خیالم تصور کرده ام. ساعت شش نمازم را خواندم و سراسیمه خودم را به دانشگاه رساندم. چه غوغایی در خیابان ها بود! من آمده بودم تا به آرزویم برسم. اطراف خیابان ها پر از جمعیت بود. وسط ...
اینیستا: وقتی فهمیدم بارسا من را می خواهد، قاطعانه گفتم نه!
بودم ولی وارد شرایطی شدم که تحت کنترل من نبود و احساسات متفاوتی داشتم. نتیجه همه تست ها و آزمایش ها خوب بود و همین چیزها تردیدهای مرا بیشتر می کرد. شرایط به نحوی بود که حس می کردم به چیزی یا کسی نیاز دارم تا به من در خروج از این حال و روز کمک کند. خوشبختانه موفق شدم و تدریجاً بهبود یافتم. موفقیت در جام جهانی 2010: جام جهانی آفریقای جنوبی برای من به عنوان یک فوتبالیست و یک انسان، یک نقطه عطف ...
خاطرات مدرسه کپری
بروم اما پدرم می گوید من نمی توانم خرج تحصیل و لباس و رفت و آمدت را بدهم، منکه خودم می توانم 2 پارچه آبادی را پیاده بروم فقط لازم است صبح زودتر راه بیفتم، لباس هایم هم خوب است و کیفم را هم از پاکت آبمیوه ها می سازم. مدیر یکی از مدارس این منطقه می گفت: باهوشترین دانش آموز مدرسه دخترانه این منطقه مهر سال قبل به مدرسه نیامد و علت آن نیز نداشتن پول کافی برای خریدن مانتو بود، من هر سال از ...
هم قدم با شیطان
مشکل قانونی دارد. رفتن و عذاب نبودن و دوری اش مادرم را فلج کرد. خیلی لطف می کرد هر چند وقت یک بار پول ناچیزی می فرستاد که خرج دوا و درمان مادرم می شد. خودم هم که نمی توانستم کار کنم، چون پرستاری از مادرم تمام وقتم را گرفته بود. دو سال قبل با امیر آشنا شدم. یک روز که مادرم را به دکتر برده بودم موقع برگشت سوار خودروی امیر شدم. بین راه مادرم طبق معمول شروع به درد دل کرد. وقتی مادرم از ...
بهنوش بختیاری: حالا منتقدان درباره ام جور دیگری فکر می کنند
بازیگر برگزیده تلویزیون شدم به خاطر همین محله گل و بلبل بود. با اختلاف زیاد از مهران مدیری و محسن تنابنده در رتبه اول قرار گرفتم. در صورتی که آن کار می توانست با توجه به تفاوتش حتی باعث سقوط منی که کار کودک تا حالا نکرده بودم، بشود. من ریسک بزرگی کردم اما از آنجایی که همیشه هر کاری را با دلم انتخاب می کنم خوب از کار درمی آید، خوشبختانه سربلند شدم. البته خیلی ها دوست نداشتند ما در برنامه سه ستاره ...
عکسی زیرخاکی از اولین روز مدرسه رفتن خانم مجری
پول نیوز - نجمه جودکی با انتشار این عکس در اینستاگرامش نوشت: بیست سال از این روز میگذره... از اولین باری که پامو توی کلاس درس گذاشتم.. نمیدونم چرا ولی امروز البوم کودکی ام رو ورق زدم و اشک ریختم... اولین روز مدرسه رو قشنگ یادم میاد ..من چون نوه اول خانواده بودم و سوگلی همه هوامو داشتن..یادم میاد روز اول مدرسه خاله هام اومده بودن تا مارو همراهی کنن... اون دختر خانومه سه ساله ی فسقلی که توی این عکس ...
از ظرف شویی تا بازیگر شدن فرهادآئیش
شدم و یک شب خوابش را دیدم و تا بیدار شدم، دیدم ساعت پنج صبح است. فورا به او زنگ زدم و خواستگاری کردم، او هم تا شنید شروع کرد به خندیدن. در ادامه این بازیگر درباره در لحظه زندگی کردنش توضیح داد: از بچگی این طور بودم و بعضی اوقات برایم مشکل ساز هم بوده است. یادم هست یکبار امتحان تجدیدی داشتم دوستم آمد و خواست که باهم آشتی کنیم، من هم قبول کردم و با او رفتیم بیرون و امتحانم را مردود شدم ...
همه می دانستند اعتیاد دارم، جز خودم!
ساعت شش صبح تا سه صبح یک کله کار می کردم و شاید بعد از ظهرها یکی دو ساعت می خوابیدم. همیشه مواد دم دستم بود. اما یک شب که تمام شد، تازه فهمیدم بدون مواد نمی توانم کار کنم. اینجا بود که برای اولین بار خماری را تجربه کردم. آبریزش بینی، کمر درد و دست و پا درد امانم را بریده بود. بی حوصله و عصبی بودم. حال بدی داشتم و نمی دانستم چه کنم. روبه روی سوپر چند کارگر بودند که کار می کردند. وقتی رد می شدم، حس می ...
بلای شومی که نیمه شب 2 جوان سر ثریا آوردند / آنها وحشیانه لباس هایم را پاره کردند و ...
بودند ادعا کردند آنها هم می خواهند بروند و پیشنهاد دادند من را به خانه ام برسانند. ابتدا نپذیرفتم اما آنها بسیار متین باز اصرار کردند و فاطمه هم خواست با آنها بروم با اعتمادی که داشتم پذیرفتم و از جشن خارج شده و سوار ماشین مزدا 3 آنها شدم. ثریا با گریه گفت:هنوز چند قدمی نرفته بودیم که یکی از پسرها رو به من کرد و پیشنهاد داد تا چرخی در خیابان ها بزنیم که نپذیرفتم و بسیار مودبانه خواستم به ...
کوچکترین شهید جنگ تحمیلی+عکس
میدان جنگ به شهادت رسید. من که به گرد پای علی اصغر هم نمی رسم. من گریه می کردم و احمد هم... با گوشه چادر اشک های وداع را پاک کردم با همه این حرف ها هنوز ته قلبم راضی به رفتنش نبودم مادر این ها را می گوید و ادامه می دهد: چند روزی گذشت و احمد هیچ نمی گفت. یک روز که برای خرید رفته بودم دیدم اتوبوس رزمنده ها در حال اعزام به جبهه است. کنار خیابان به تماشا کردن ایستادم و دیدم احمد ...
جدایی از اتلتیکومادرید اشکم را درآورد
به گزارش " 11نیوز " ؛ تیبو کورتوا دروازه بان بلژیکی چلسی در تیم اتلتیکومادرید چهره شد و درخشش او در دوران قرضی در این تیم اسپانیایی باعث شد تا چلسی او را به عنوان دروازه بان اول بازگرداند. کورتوا در گفت و گویی با روزنامه مارکا می گوید هنوز هم عاشق اسپانیا است و خودش را یک نیمه اسپانیایی می داند: من خودم را نیمه اسپانیایی می دانم. آن زمان که مجبور به ترک اتلتیکومادرید شدم، حال و هوای ...
مدرسه کابوس شب هایم بود/ در روز اول از معلمم یک جلد قران هدیه گرفتم / مدرسه را با فرار آغاز کردم
ترس داشتم هم یه حس جدید که برام غریبه بود وقتی خواهرم کلاسم را نشانم داد و گفت برو تو کلاس،واقعا ترسیده بودم،حس اینکه بین اون همه آدم غریبه بودم مرا به شدت ترساند و تا خواهرم مرا ترک کرد شروع کردم به گریه کردن به قدری که گریه امانم را بریده بود و از خواهرم خواستن تا چند دقیقه ای درکنارم باشد تا با محیط خو بگیرم و کم کم برایم عالی شد و حتی گاهی فراموش میکردم خواهرم هم در ان مدرسه است ولی یادش بخیر ...
افشای یک قرارداد عجیب/ رونالدو چگونه به بارسا رفت؟
اقامت بازیکن تیم ملی برزیل رفتم. این بار به نگهبانانی که دفعه قبل جلویم را گرفتند سلام کردم و گفتم که یک میهمان تقاضای نوشیدنی کرده است و آنها هم به من اجازه عبور دادند. خودم را به اتاق رونالدو رساندم و در را زدم. او در را باز کرد. رونالدو نمی دانست چه خبر شده اما در حالی که قهقهه می زد با مدیربرنامه هایش تماس گرفت و قبول کرد که به بارسلونا بیاید. او همان جا روی تخت پای قراردادش را امضا کرد. ...
بهاره رهنما و جنجال هایش
... ببینید من مردان خوبی مثل پدرم و دایی هایم در زندگی داشتم که خیلی فرهنگی بودند و هستند و به من اعتمادبه نفس دادند. اما از زمانی که وارد جامعه شدم، فکر کردم چرا؟ مثلا در حوزه کار خودم چرا زنان کارگردان کمتر امکان کار کردن دارند؟ من فکر کردم همه زنان جامعه مثل خواهران من هستند و دختران جامعه نیز مثل دختر خودم. گاهی این برچسب به چنین فعالیت هایی زده می شود که می خواهد شوآف کند و خودش ...
درد کتک، غم غربت و چند قطره امید
نامربوط قرار می گرفتیم. روزی در غرفه نشسته بودم و در حال و هوای خودم بودم، ناگهان صدای سرباز عراقی بلند شد: عبدالرضا سیاحی! عبدالرضا سیاحی! بیرون! می دانستم دوباره باید برای بازجویی بروم. نگران شدم. عادتمان شده بود هر بار که کسی برای بازجویی می رفت، همدیگر را دلداری می دادیم و دعا می کردیم. دوستان هم دست به دعا شدند. بلند شدم و تا نزدیکی های در رسیدم. یکی از اسرای عرب زبان که دستش مجروح و وبال گردنش ...
خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت برخورداری از ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)
از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمی توانستم خدمتگزار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند.
سُوم * و سرمای اردیبهشت
هادی فرامرزی- توی خودم بودم. شاد که اصلا نبودم و احتمالا غمگین هم نه. شاید کلافه بودم. خب کلافگی که طبیعی است و اگر نباشیم جای تعجب دارد. فکرم جای دیگری غور می کرد و برای خودش آسمان ریسمان می کرد و می بافت. اما و اگر کم نداشتم. تقریبا هیچ چیزی سر جایش نبود. داشتم بد قول می شدم. در ذهن من همه چیز طبق برنامه پیش می رفت ولی تا می خواست حاصلی عایدم شود، نمی شد. انگار تاخیر داشتم. اتفاقات در زمانی که ...
پیام اشتباه تلگرامی نوعروس24ساله به همسرش ، ارتباط او با یک جوان را لو داد
به تلگرام شوهرم فرستادم و او فهمید من با مرد دیگری رابطه کثیفی دارم و در چشم برهم زدنی طلاقم داد. وی گفت:احساس بدی نداشتم و سریع به بهروز گفتم می توانیم ازدواج کنیم اما او از همان لحظه دیگر جوابم را نداد و فهمیدم من تنها عروسک هوسبازی های او بودم . این شکست عاطفی و نگاه تحقیر آمیز دیگران سبب شد اعتماد به نفسم را از دست بدهم بویژه شنیدم شوهرم بعد از طلاق با دختر دیگری که او را هم من می شناختم ازدواج کرده است و بیشتر داغون شدم من تاوان سنگینی به خیانتم دادم و حالا می خواهم بهروز شناسایی شود تا دختران و زنانی مثل من فریب نخورند. ...
در بازی پرسپولیس و سپاهان دو سوت اشتباه زدم
داور سابق فوتبال کشورمان گفت: اگر صحنه گل پرسپولیس را در وزشگاه نقش جهان می دیدم، اعلام هند می کردم. علی خسروی در گفت و گو با کاپ، درباره مسابقه 13 سال پیش سپاهان و پرسپولیس در ورزشگاه نقش جهان اظهار داشت: سال 82 من عهده دار قضاوت مسابقه دو تیم در ورزشگاه نقش جهان شدم. حدود 50 هزار نفر به استادیوم آمده بودند و مسابقه بسیار حساسی پیش رو بود. وی افزود:آنچه در این مسابقه جالب ...
یادداشتی خواندنی از آیدین آغداشلو، درباره آخرین روزهای دوست اش عباس کیارستمی: این هم مال تو...
نقاشی کار کرده بودم. عباس را دورادور و بی منت آنقدر دوست داشتم که هیچ کم نمی آوردم از اینکه مشهور تر و محبوب تر از من است. به خودم می بالیدم که این عباس من است! جاهایی هم مقاله هایی در باره اش نوشتم که همچنان باورشان دارم و او هم از خواندنشان تلخ نشد. دعوت شده بود به دانشگاه سمنان برای مراسم بزرگداشتش و خواست من هم همراهش بروم. رفتم. صمدیان هم بود و حمیده هم رانندگی می کرد. تمام راه را گفتیم و ...
خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت برخورداری از ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)
خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع ها این نفس سرکش سراغ من می آمد و مرا گول می زد، وسوسه می شدم، نق می زدم، در درونم اعتراض ایجاد می شد اما خدا مرا کمک می کرد، متوجه می شدم، پشیمان می شدم، توبه می کردم و از خدا طلب عفو و بخشش می کردم و مرا می پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به ...
قربانی: آزادی ورزشگاه خوش یمنی برای من است
خارج شدیم. مهاجم استقلال درباره گلزنی در این دیدار اظهار کرد: آزادی برای من ورزشگاه خوش یمنی است زیرا هر دو گل خودم را در این ورزشگاه به ثمر رساندم. از اینکه توانستم زحمات بازیکنان را در آن صحنه تبدیل به گل کنم بسیار خوشحالم زیرا این گل محصول تلاش گروهی بازیکنان بود و من تنها ضربه آخر را زدم. قربانی با این نکته که هنوز از شرایط خود رضایت کامل ندارد، تصریح کرد: بابت جایگاهی که ...
مقصودلو: مهاجم استقلال بودم، اما شطرنج زندگی ام را تغییر داد
که من بعد از این مدت هم خسته نمی شدم و خودم به بازی کردن مشغول می شدم. این روند ادامه پیدا کرد و چون من در گرگان بودم و شعرباف در تهران حضور داشت ارتباطم با وی کم شد و چون روش کار را یاد گرفته بودم خودم شروع کردم. یک جشنواره برگزار شد و من تصمیم گرفتم که حتماً قهرمان شوم و تنها 4 روز فرصت داشتم. در این مدت روزی 20 ساعت تمرین کردم! یعنی تمام روز و شب را تلاش می کردم و کلاً کم می خوابیدم. ...