سایر منابع:
سایر خبرها
به ایرانی ها تیراندازی کنی شیرم را حلالت نمی کنم
، ولی ننه مون راهمون نداد! گفتم: مگه می شه؟ توضیح داد وقتی در می زند، مادرش در را باز می کند، دو دستش را می گیرد دو طرف در حیاط و در جواب سلام مرتضی، خیلی جدی می گوید: علیک السلام! صدام رو کشتید؟ - نه مادر! قربونت برم. به این زودی که نمی شه . - پس واسه چی برگشتی؟ ! - اومدم قم تشییع جنازه یکی از شهدا. گفتم سری هم به شما بزنم . - خیلی خب. فکر کردم اومدی مرخصی ...
روایت های تکان دهنده فخیم زاده از شیوه مدیریت سینما در دهه شصت
ولایت عشق ساخته شد. در ادامه نیز سال 1380 خواب و بیدار را ساختم و در ادامه حس سوم ، بی صدا فریاد کن و تا ساختمان 85 ساخته شد. این فاصله از ساختمان 85، تقریباً زمانی بود که همه ما کار نکردیم و یادم نمی آید خود تو (جیرانی) هم در این فاصله کاری کرده باشی؛ برای اینکه به دوره آشوب سینما خوردیم. دوره ای که (دوره مدیریت شمقدری)، خیلی دوست بازی شد و به سمت سینما دولتی رفت و فقط با پول دولتی می شد فیلم ساخت ...
ادامه نقد فروشنده فرهادی همراه با خاطره گویی فراستی از شبی که رنگ جیرانی پرید!
بهروز افخمی همان گونه که وعده داده بود، در صورت ادامه نقدش، بیشتر به فروشنده نقد وارد خواهد کرد و در همین راستا مطابق با گفته خودش، این هفته موضوع این برنامه که سینمای جنگ بوده کنار گذاشته و به بهانه انتخاب فروشنده به عنوان نماینده سینمای ایران برای اسکار، این برنامه را نیز به نقد هفتمین فیلم اصغر فرهادی اختصاص داد تا روند برنامه هفت با نوعی شخصی سازی و لجبا ...
رویا گفت برادرش او را آزار و اذیت می کند + عکس
. با رویا صحبت نکردی؟ نه. سه ماه بعد از این ماجرا از ایران رفت. او آن قدر بی معرفت بود که مادرش را هم در این وضعیت تنها گذاشت و رفت. حرف آخر.. حرفی ندارم. من به خاطر خوشبین بودن همه چیز زندگی ام را باختم و حالا دارم تاوان آن را می دهم. کاش، با خانوادم مشورت می کردم. فکر کردم چون دانشگاه قبول شده ام عقل کل هستم و رویا را در کنار خودم می دیدم. تا امید هست می جنگم شاید موفق شدم آزاد شوم. ...
به ازدواج پنهانی و موقت با امیر تن دادم / وسوسه شیطانی چشمانم را کور کرد
مادرم را فلج کرد. خیلی لطف می کرد هر چند وقت یک بار پول ناچیزی می فرستاد که خرج دوا و درمان مادرم می شد. خودم هم که نمی توانستم کار کنم، چون پرستاری از مادرم تمام وقتم را گرفته بود. دو سال قبل با امیر آشنا شدم. یک روز که مادرم را به دکتر برده بودم موقع برگشت سوار خودروی امیر شدم. بین راه مادرم طبق معمول شروع به درد دل کرد. وقتی مادرم از مهربانی و توجه من به خودش تعریف و دعایم می کرد ...
"امیر دلها" با خال روی پیشانی از سوریه بازگشت
طولانی تر شد. پنج سالی طول کشید تا من و امیر به هم برسیم، هم محله ای بودیم و نزدیک سه سال امیر در مورد من تحقیق می کرده و من اصلا اطلاع نداشتم. به هر دلیلی نمی شد که ما به هم برسیم، 5 سال طول کشید تا پدرم راضی و قانع شد که دست من را در دستان پرصلابت و مردانه امیر بگذارد، گویا اصلا قرار نبود ما زیر یک سقف بلند در زیر آسمان آبی خداوند روز و شب را با هم، هم نفس شویم. شب ...
داور بازی استقلال آتش نشان است و مارگیری می کند!
آیم و خوشبختانه همه چیز خوب پیش رفت. پس از این دیدار هم، حسن کامرانی فر رئیس دپارتمان داوری با من صحبت کرد که در آینده چه کارهایی انجام دهم تا بتوانم قضاوت های بهتری داشته باشم. داور دیدار استقلال - ذوب آهن که طبق قانون نمی تواند درباره مسائل فنی مسابقه صحبت کند، گفت: با برنامه ریزی دپارتمان و کمیته داوران و اعتماد به نفس بیشتر، می توانم به مراحل بالاتری برسم. در سطح کشور داوران خوبی ...
پرورش 200 قطعه بلدرچین با مزد ناچیز کارگری/ اولویت اولم کمک به اقتصاد مقاومتی و اشتغالزایی است
از نحوه ورود به المپیاد این گونه گفت: زمانی که وارد رشته گاوداری شدم به جهت علاقه بسیار به این رشته، سعی خودم را برای دستیابی به موفقیت ها زیاد کردم تا اینکه در استان موفق به رتبه اول و ورود به مرحله کشوری المپیاد شدم و با توجه به تلاش شبانه روزی توانستم با نمره بالا به رتبه سوم کشوری المپیاد دست یابم و این قطعا اول راه من هست و تا رسیدن به مدارج بالای علمی تلاش می کنم. *علاقه ام ...
چگونه سوال امنیتی اپل آیدی خود را هک کردم؟
کردم اما هیچ تاییدیه ای برایم ارسال نشد. همه چیز اشتباه به نظر می رسید. آن لحظه زمان خوبی برای درخواست کمک از پشتیبان فنی نبود و من تنها یک راه داشتم و مجبور شدم به سوالات امنیتی پاسخ دهم. چگونه من سوالات را هک کردم؟ سوالاتی که من چهار سال پیش انتخاب کرده بودم چندان هم سخت نبودند. اما در رابطه با پاسخ هایی که برای آن ها در نظر گرفته بودم، متوجه شدم که هر کسی می تواند با توجه به آن ها ...
شهید علی هاشمی نماد اتحاد ملی
هاشمی یک جوان انقلابی حصیرآبادی بود که در کوچه پس کوچه های حصیرآباد اهواز با رژیم شاه می جنگید و در سال 57 چند بار دستگیر شد اما به طور معجزه آسایی از دست ساواک و نیروهای شهربانی خودش را نجات داد. یک جوان انقلابی، یک جوان مبارز یک جوانی که در صف ملّت ایران برای آزادی ایران مبارزه می کرد و پس از پیروزی انقلاب در تشکیل کمیته انقلاب اسلامی حصیرآباد و کمیته اهواز نقش مؤثری داشت.با تشکیل سپاه پاسداران ...
بانوی افغان در گفت وگو با انارپرس: اگر درهای مدارس به روی انسان باز باشد، درهای بیشتری از زندان بسته می ...
استان کرمان از جمله شهرستان انار به انارپرس گفت: من خودم جزو دانش آموزانی بودم که بهترین نمرات را در مدرسه و منطقه می گرفتم اما یک تبصره مرا از تحصیل محروم کرد. چند سال بعدش هم خواهر و برادر کوچکم از تحصیل محروم شدند. وی افزود: وقتی خواهر و برادرم را می دیدم که در سنین کودکی به خاطر محرومیت از تحصیل ناراحتی را در ظاهر بروز نمی دادند اما در بازی های کودکی شان حسرت نرفتن به مدرسه را بروز می دادند ...
تکلیفی که امام برای آیت الله خامنه ای تعیین کرد/ رجزخوانی رهبر انقلاب برای صدام
! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا می رساند، درست می کند، هیچ طور نمی شود. منطقاً حرف امام برای من قانع کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائی دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، می دانستم که خدای متعال این مرد را برای یک کار بزرگ برانگیخته و او را وا نخواهد گذاشت. این را عقیده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اینها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام ...
امیدواریم آمریکایی ها سر روس ها را در بحران سوریه کلاه نگذارند - کمک به نیروهای مقاومت در قانون اس
. سردار صفوی: عنایت و هدایت الهی بود. دست امیرالمومنین(ع) بالای سر ما بود که ما این آموزش های نظامی را خوب بیاموزیم. مرسوم نبود نیروهای وظیفه خیلی علاقه مند به نظامی گری باشند. هر موقع گروهان ما پرش با چتر داشت من حتما خودم می رفتم. به سرگروهان می گفتم هر وقت نوبت پرش با چتر رسید من را حتما خبر کنید. افسرهای وظیفه می ترسیدند بمیرند. چون واقعاً بحث مرگ هم بود. یک بار چتر من در ...
بهاره رهنما و جنجال هایش
...> ببینید من مردان خوبی مثل پدرم و دایی هایم در زندگی داشتم که خیلی فرهنگی بودند و هستند و به من اعتمادبه نفس دادند. اما از زمانی که وارد جامعه شدم، فکر کردم چرا؟ مثلا در حوزه کار خودم چرا زنان کارگردان کمتر امکان کار کردن دارند؟ من فکر کردم همه زنان جامعه مثل خواهران من هستند و دختران جامعه نیز مثل دختر خودم. گاهی این برچسب به چنین فعالیت هایی زده می شود که می خواهد شوآف کند و خودش را ...
کویتی پور: من حماسه خوانم
دنبال مشکلات زندگی خود رفت، مسیر زندگی من هم دست خودم نبود به طوری که از زادگاهم دور شدم و سرنوشت من اینطور رقم خورد. باید بگویم 30 سال پیش و همزمان با دوران جنگ وقتی صدای من از رسانه ملی پخش شد برخی از رفقای نزدیکم با من شوخی می کردند و برخی از آنها به من تبریک می گفتند. * من حماسه خوانم وی افزود: من دیدم که به راستی اتفاقاتی در حال رخ دادن است به همین دلیل با خدای خودم پیمان ...
فرار زن فریب خورده از دام قاچاقچیان انسان
چند روز پیش مقابل کارآگاهان اداره یازدهم آگاهی قرار گرفت. رویای برباد رفته زن جوان گرچه مدعی بود که عده ای او را ربوده اند اما وقتی نتوانست ادعایش را ثابت کند حقیقت را برملا کرد و گفت: آدم ربایی در کار نبود من قصد داشتم به اروپا بروم و برای همین از خانه فرار کردم.او ادامه داد: حدود 3 ماه پیش در یکی از گروه های تلگرامی با فردی به نام مژگان آشنا شدم. مدتی با هم چت می کردیم و ...
عروس را از تالار دزیدند
در یک بیمارستان با هم کار می کردیم و که پس از مدتی تصمیم به ازدواج گرفتیم. وی افزود: 40 روز پیش با همه ایرادهایی که خانواده همسرم به من می گرفتند و با وجود اینکه شرایط ازدواج را نپذیرفته بودم دختر جوان را با مهریه 50 سکه به عقد خودم در آوردم و خیلی زود برای برگزاری مراسم ازدواج همراه آزیتا سالن عروسی و آرایشگاه را انتخاب کردیم. مراسم ازدواجمان در شب عید غدیر خم برگزار شد اما ...
مردان بزرگ پیش از شهادت آرامش دارند
، نامش را مهدی و اگر دختر باشد زهرا بگذارند و نان حلال به او بدهند. مشغول همین حرف ها بودیم که گفتند راننده آمده است. حاج حسین بلند شد و به مقابل در سنگر فرماندهی رفت. پشت سرش خارج شدم. شنیدم که به راننده گفت اگر فکر می کند رساندن آذوقه به خط برایش خطر دارد، سوئیچ را بدهد تا خودش ببرد. راننده هم گفت این کار را با اشتیاق قبول می کند. در همین حین گلوله خمپاره ای که گویی برای شهید خرازی فرستاده شده ...
آیین افتتاحیه جشنواره فیلم مقاومت آغاز شد/ رونمایی از سردیس فرج الله سلحشور
7 ساله ی شهید خانزاده از دبیر جشنواره محمد خزاعی دبیر چهاردهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت پس از قرائت یک شعر، گفت: چند روز پیش در شبکه های اجتماعی عکس یک فرزند شهید مدافع حرم منتشر شد. نرگس خانزاده دختر 7 ساله شهید خانزاده روز اول مدرسه به مزار پدرش رفت و با سنگ مزار پدر شهیدش دیده بوسی کرد. این دختر هفت ساله از من قول خواست که ما در سینما در مورد پدرش فیلم بسازیم اما من با شرمندگی گفتم ...
سفیر انقلاب در نیویورک
دوران چنین می گویند: من به یاد می آورم که در زمان ریاست جمهوری خود، قصد شرکت در یک مجمع جهانی و ایراد سخنرانی را داشتم. رسمِ من این بود که متن این نوع سخنرانی ها را قبلاً خدمت امام ارائه می دادم... تا ایشان اگر نظری داشتند، بیان کنند. در مورد آن سخنرانی... ایشان به من گفتند قضیه تفکیک ناپذیری دین از سیاست را هم در متن سخنرانی بگنجانید! من ابتدا تعجّب کردم که آخر این قضیه چه مناسبتی دارد!؟ اما چون ...
عالیشاه: در مورد تیم ملی حرف نمی زنم اما از بازی در پرسپولیس افتخار می کنم
شهرستان بود، 5 امتیاز گرفتیم و حتی سپاهان قدرتمند را هم شکست دادیم. ما می دانستیم که نباید امتیاز از دست بدهیم و از هر بازی باید با امتیاز بیرون بیاییم، چون هدف ما قهرمانی است. ما 5 امتیاز از 3 بازی بسیار سخت گرفتیم و این به نوعی موفقیت به حساب می آید. با این همه باز لیگ تعطیل شد و این مسئله می تواند به روند روبه رشد پرسپولیس ضربه بزند. من نمی توانم در این باره حرف بزنم؛ چراکه ...
اینجا خاکریزها هم حرف می زنند!
را منعکس می کند میان چشم هایت. -خانم. حواسم که جمع می شود، صدای انفجارها و ناله ها هم قطع می شود، سوله ها و قرارگاه ها را در کنارم می بینم و آدم هایی که در آمد و شد هستند؛ کجا رفته بودم؟ -خانم بریم لوکیشن ها را ببینیم؟ راه می افتیم، با توتویای سفیدی که دنده کمکی برای سربالایی ها خاکی دارد، می رویم برای گشت زنی در اطراف. شهر جنگی که در اطراف تهران جای ...
بخش های خواندنی کتاب آب نبات هل دار
...> بعد از آن شروع کردم تا توانستم از خودم خوب گفتم و بقیه را خراب کردم. به همین خاطر بود که تا لحظه ای که نشسته بودم همه داشتند تحسینم می کردند و با شخصیتی که از خودم ساخته بودم حتی خودم هم داشتم به خودم علاقمند می شدم؛ اما همین که بلند شدم تا بروم، امین و دریا [خواهر امین که محسن به او علاقه دارد] با صدای بلند خندیدند. مادرِ امین هم خنده اش گرفته بود؛ اما به زور سعی می کرد خنده اش را نگه دارد. به ...
PES 2017 منتشر شد/ بیشتر بشناسیم اش: بازی ها فیزیکی تر شده اند و دروازه بان ها بهتر، داورها هم کمتر سوت ...
مشکلاتی که شاید کمی سخت گیرانه به نظر بیاید، مربوط به ذخیره خودکار بازی می شود. به طور پیش فرض، این گزینه در هنگام انجام مسابقات و یا مستر لیگ، فعال نیست. در حال تجربه چمپیونز لیگ بودم و پس از صعود از گروهم، به مسابقات حذفی رسیده بودم. در حین انجام بازی، کاری برای پیش آمد که مجبور شدم بازی را قطع کنم و کنسول را به طور کامل خاموش کنم در حالیکه چند سالی است که عادت کرد ه ام که تمام بازی ها، به صورت پیش ...
مدرسه کابوس شب هایم بود/ در روز اول از معلمم یک جلد قران هدیه گرفتم / مدرسه را با فرار آغاز کردم
سالها که فارق التحصیل کارشناسی در رشته مدیریت هستم نیز حضور در منزل و در کنار خانواده بودن را بیشتر از سایر مکان ها دوست دارم. در روز اول از معلمم یک جلد قران هدیه گرفتم "جواد قنبری خبرنگار زاهدان" : روز اول مدرسه خوب مثل اکثر بچه های زمان ما استرس داشتم و علاقه ای به مدرسه رفتن نداشتم اما بالاخره با کلی ناراحتی در حالی که کیف بزرگی بر دوش داشتم که تقریبا هم قد خودم بو با کلی ...
حسینی:سیدجلال را دوست داشتم، پرسپولیسی نبودم
دادند تا خودم را نشان دهم. می خواهم با لباس استقلال اول به تیم ملی برسم و بعد به فوتبال اروپا. حسینی درباره اینکه گفته می شود فوتبالش شبیه به سهراب بختیاری زاده و پژمان منتظری است خاطرنشان کرد: متاسفانه بازی های بختیاری زاده را یادم نمی آید اما مدت ها قبل که سن و سالم خیلی کم بود و بچه بودم در استخر هتل المپیک آقا پژمان را دیدم و با ایشان صحبت کردم و راهنمایی های خوبی از این فوتبالیست خوب کشورمان گرفتم. آن راهنمایی ها خیلی به من کمک کرد. ...
عاشقانه ای زیبا با رنگ و بوی شهادت/ همسر شهید: خواب دیده بودم امین به سِمت محافظ بارگاه حضرت زینب(س) ...
نزدیک عصر بود که گفت: به خانه برویم. می خواهم وسیله هایم را جمع کنم. باید بروم. جا خوردم. حس کرختی داشتم. گفتم: کجا می خواهی بروی؟ بس است دیگر. حداقل به من رحم کن... تو اوضاع و احوال مرا می دانی. قیافه مرا دیده ای؟ خودم حس می کردم خُرد شده ام. گفتم: می دانی من بدون تو نمی توانم نفس بکشم. دیگر حرفی از رفتن به سوریه نزن. خودت قول داده بودی فقط یکبار بروی... گفت: زهرا من وسط مأموریت آمده ام به تو سر بزنم و بروم. دلم برایت تنگ شده بود. ...
خوردبین: کسانی که به من بد کردند با بی آبرویی از پرسپولیس رفتند/ حوصله کلاس های مربیگری را نداشتم و مربی ...
و از آن زمان به این طرف فقط در پرسپولیس بودم و به هیچ تیم دیگری در هیچ سمتی نرفتم. فارس: بهترین خاطره شما از این سال هایی که در پرسپولیس بودید چیست؟ قطعا همه سال های حضور من در پرسپولیس برایم خاطره است چراکه سراسر ورزش خاطره است حتی برد و باخت ها هم خاطره است اما باید بگویم بهترین خاطراتم برای زمانی است که خودم گل می زدم و پرسپولیس برنده می شد. البته خاطره دیگری هم دارم و آن ...
مصاف با منحرفان و بدعت گذاران
. در آن زمان من در سقز طلبه بودم و ایشان هم مدرس بود. البته توفیق حضور در حجره ایشان و تلمذ در محضرشان را نداشتم و در خدمت جناب ماموستا ملا محمدامین شریعتی درس می خواندم، اما در هفته چند بار خدمت ایشان می رسیدم و از اخلاق و منش بزرگوارانه این عالم جلیل القدر درس می گرفتم و سعی می کردم آنچه در رفتار ایشان می بینم الگو و سرمشق خودم قرار دهم و رفتارم را با اعمال ایشان هماهنگ کنم. حاج ماموستا در همه ...
خوردبین: بحث کم کاری دو بازیکن سپاهان شیطنت است/رادوشوویچ را بخشیدم
تخت جمشید نمی رسد. من مهدی طارمی را خیلی دوست دارم و با او شوخی می کنم. من در 5 بازی پشت سر هم برای پرسپولیس گل زدم و دست آخر هم کلیه ام سوراخ شد. ما یک بازی در مشهد داشتیم مقابل ابومسلم که آن روز دو مدافع خشن آنها یعنی اکبر میثاقیان و علیرضا گیله عرب من را پرس کردند و در همان دقایق ابتدایی بازی به شدت آسیب دیدم اما ادامه دادم و بعد از بازی متوجه شدم کلیه ام سوراخ شده و خونریزی کرده است. آن شب در ...