سایر منابع:
سایر خبرها
به رفتار های زنم مشکوک شدم / زمانی که پرینت مکالماتش با یکی از مردان فامیل به دستم رسید شوکه شدم
حالت قهر، خانه را ترک کرد و به خانه پدرش رفت. بعد برایم خبر آوردند آنها همچنان با هم ارتباط دارند. در حالی که آشفته و سردرگم بودم با سامان به بهانه ای قرار گذاشتم و سوار ماشینش شدم. در بین راه بحث مان بالا گرفت. او ادعا می کرد همسرم دست بردار نیست و من عصبانی بودم. او در حال رانندگی بود که با هم درگیر شدیم. او بی حال شده بود که پشت فرمان نشستم و به خانه ام آمدیم. دقایقی بعد به ارتباط با ...
خانواده ام با ازدواج من و میلاد موافق نبودند / زمانی که متوجه واقعیت تکان دهنده شدند قبول کردند
به ازدواج با وی کرد. من در مدتی که با وی صیغه بودم به وی علاقه ای نداشتم و در اثر ناراحتی که داشتم دوباره به سمت مواد کشیده شدم و این دفعه شیشه مصرف می کردم.زمانی که همسرم موضوع را متوجه شد مرا طرد کرد. روزی که همسرم فهمید من معتادم مرا از خانه بیرون انداخت و من در خیابان گشت می زدم.با پسری که معتاد بود و شیشه مصرف می کرد آشنا شدم.او به دوستانش زنگ زد و مرا با خود به خانه ای ...
اعترافات زن جوان به قتل همسر و فرزندانش
عابری که از آنجا می گذشت با دیدن من گفت اگر خودت را بیندازی فقط دست و پایت می شکند ولی نمی میری. با شنیدن این حرف از تصمیمم منصرف شدم و به سالن برگشتم و روی مبل نشستم و همسایه ها پس از شکستن در وارد خانه شدند. زن جوان ادامه داد: 17 ساله که بودم در راه مدرسه با همسرم آشنا شدم. دوستی ما با مخالفت خانواده ام به ازدواج همراه شد. من قبل از ازدواج دارو مصرف می کردم. آن موقع ها نیز صداهایی می شنیدم که به ...
رابطه عاشقانه خانم خبرنگار با یک داعشی! +عکس
. مادرم به زودی از سرکار برمی گردد. باید سریع قرآنم را مخفی کنم و بخوابم." "انشا الله به زودی مجبور نخواهی بود چیزی را مخفی کنی. می خواهم کمکت کنم به زندگی ای که اینجا در انتظارت است برسی. قبل از اینکه بخوابی به این سؤالم پاسخ بده: می تونم دوست پسرت باشم؟" از فیس بوک خارج شدم. در عرض دو ساعت 120 پیام ردوبدل کردیم. دوشنبه همان هفته نزد سردبیر مجله ای که در آن کار می کردم رفتم ...
اعترافات زنی که شوهر و فرزندانش را کشت
رفتم تا به زندگی آنها هم پایان دهم. زن جوان درخصوص قتل بچه هایش گفت: فریاد کشیدم که ساکت باشید اما آنها گریه می کردند. تمام وسایل خانه را شکستم و بعد با چاقو فاطمه را زدم. او جلوی تلویزیون بود که چند ضربه به او زدم و بعد رویش پتو انداختم. بعد سراغ دختر دیگرم محیا رفتم. او از ترس به اتاق خواب فرار کرد و چند ضربه هم به او زدم که کنار پدرش افتاد و روی او هم پتو انداختم. پس از آن به ...
تاج چگونه استقلال شد؟
، اصرار داشت که عوامل فنی هر رشته ای برگردند به رشته خودشان. برای همین من برگشتم به خانه ام یعنی بسکتبال و نزدیک به 10 سال سرمربی تیم ملی بسکتبال شدم. - آن وقت ها مانوک خدابخشیان، مرحوم اینانلو، قاضی زاده و ادیب زاده و در راس همه استاد بهمنش کار گزارش مسابقات ورزشی را انجام می دادند. یادم می آید سال 53، بعدازظهر از ساعت یک تا دوونیم، تلویزیون فیلم مسابقات NBA را پخش می کرد. به من زنگ زدند و ...
واکنش شاگرد پورحیدری به عکسی تلخی که از او منتشر شده است! +عکس
به گزارش پرداد به نقل از خبر آنلاین : درگذشت منصور پورحیدری باعث شد تا دوباره فوتبال ایران عزدار شود و جامعه ورزشی در غم و اندوه فرو برود. او پدر معنوی استقلال بوده است و تواسنته بود با این تیم دو قهرمانی آسیا به دست بیاورد. پس از فوت او به سراغ سیروس دین محمدی رفتیم و از او درباره منصورخان پورحیدری پرسیدیم. او درباره پیشکسوت استقلال گفته است: من سال ها شاگرد منصورخان بودم رابطه خیلی خوبی با او ...
جزئیاتی از قتل عام اعضای خانواده به دست مادر
صورتش مثل گچ سفید شده، مطمئن شدم که مرده. من هم همان پتو را روی بدنش انداختم و از اتاق خارج شدم. این زن 32 ساله در ادامه اظهاراتش نحوه قتل فرزندانش را هم این گونه توضیح داد: وقتی از اتاق خواب بیرون آمدم، بچه ها را صدا زدم تا چایی بخورند، اما هیچ کدام به حرف من گوش ندادند، من هم یک لیوان چایی برای خودم ریختم و خوردم، بعد از آن با همان چاقویی که همسرم را کشته بودم، به سراغ بچه ها رفتم. درست ...
آنگاه که آرزوها دود می شود و قدها خمیده/نای نی در اینجا نوای خوشی ندارد
می سپرند، بیان کرد: کمپ من را دوباره متولد کرد و بهم انرژی خوبی می دهد. وی با تاکید بر اینکه چهار روز بعد از ترخیص اولم از کمپ با من تماس گرفتند که برای آزمایش دوباره به کمپ بروم که چون مصرف مواد داشتم دوباره بستری شدم و 6 ماه در کمپ بودم که قطع مصرف کردم و بعد از آن به عنوان خدمتگذار در این مکان ماندگار شدم، گفت: ترس مصرف دوباره را داشتم بنابراین خودم، خودم را در این کمپ حبس کردم چون ...
قصه فداکاری دو جوان پاوه ای در مبارزه با آتش
بودم و نمی دانستم چه باید بکنم. بلافاصله درختی را دیدم و از آن بالا رفتم. این اشتباه بزرگ من بود و تاوان خیلی سنگینی داشت. آتش درخت را فرا گرفت و آن را تبدیل به گلوله آتش کرد. همه تنم در آتش می سوخت. دوباره از جا بلند شدم و سعی کردم از درخت دیگری بالا بروم، غافل از اینکه دست هایم سوخته بود و اصلاً نمی توانستم تنه درخت را با دست های جزغاله شده ام بگیرم. تسلیم شدم. چهار بار شهادتین را خواندم و روی ...
برایم سخت بود در اتاقی که مردها هستند، بخوابم
جلو آنها می ایستادم، جز او هیچ چیز در نظرم نبود. بچّه که بودم، در ماه محرم که برای تماشای سینه زنی و عزاداری می رفتم، پیش خود می گفتم: خدایا، اگر من در آن زمان بودم، هیچ وقت امام حسین(ع) را تنها نمی گذاشتم. و این فکر زمان کودکی، از لحظه ای که اسیر شدم، در ذهنم زنده شد. بنابراین اگر جلو اینها شُل می آمدم، یعنی به امام حسین(ع) پشت کرده بودم. این افکار نیرویی به من می داد که وقتی می خواستم ...
التماس های کودکانه به مادر قاتل
تر رفتم دیدم صورتش مثل گچ سفید شده، مطمئن شدم که مرده. من هم همان پتو را روی بدنش انداختم و از اتاق خارج شدم. این زن 32ساله در ادامه اظهاراتش نحوه قتل فرزندانش را هم این گونه توضیح داد: وقتی از اتاق خواب بیرون آمدم، بچه ها را صدا زدم تا چایی بخورند، اما هیچ کدام به حرف من گوش ندادند، من هم یک لیوان چایی برای خودم ریختم و خوردم، بعد از آن با همان چاقویی که همسرم را کشته بودم، به سراغ بچه ...
چگونه از دخترم محافظت کنم؟
پدرانه زمانی که پدر شدم بسیار تحت فشار این آرمان بودم که به طور تلویحی از پدران این زمانه می خواهد تا در برابر هیجانات ناخواسته ای که در ارتباط با کودکان و اقتضایات آن پیش می آید از لحاظ احساسی تاثیر ناپذیر باشند و به پیشرفت شغلی ایشان نیز خللی وارد نشود. در الگوی فعلی پدر باید زیاد کار کند، زیاد پول دربیاورد و هزینه های گزاف فرزند پروری را در بیاورد. حال هر چه این پول بیشتر باشد، فرزند ...
خاطره خواندنی یک عکاس از توجه اهل بیت (ع) به خادمان اربعین حسینی
ماه بود بیکار بودم با عصبانیت و دلشکستگی رفتم روبروی حرم امیرالمومنین (علیه السلام) ایستادم و گفتم اینه رسمش؟ زائرای پسرت اومدن... و سرم را برگرداندم و رفتم. هنوز چهل قدم دور نشده بودم که برادرم زنگ زد و گفت کسی چند میلیون دینار عراقی نذر کرده برای پذیرایی زائران اربعین. من هم بدون معطلی رفتم و همه را پتو و برنج و مایحتاج دیگر خریدم و به خانه آوردم حالا صورت من و ابو امیر زیر آسمان فیروزه ای جاده نجف کربلا خیسِ خیس بود. ابو امیر به جاده خیره شد و لحظه ها را برای آمدن زائران اربعین می شمرد و من هم آرزو داشتم تا اربعین شود و میهمان مولای ابو امیر شوم. ...
سر زده به اتاق پسرم رفتم و آنچه دیدم قابل باور نبود / شوهر بی غیرتم در چشمانم زل زد
از اعضای خانواده ام نگفته ام، آخه برم چی بگم، مرد آرزوهام که روزی به گفته خودش برای ازدواج با من حاضربود هر شرطی را بپذیرد و من برای او تمام زندگیش بودم، کتکم می زند، فساد اخلاقی دارد، شبها در حضور من فیلم مستهجن می بیند و... بازهم همه اینها را تحمل کردم، اما این کار آخریش قابل تحمل نیست، دیشب به همین خاطر درگیر شدیم، وارد اتاق پسرم که شدم آنچه دیدم قابل باور نبود، صفحه رایانه پسرم ...
تسخیر سفارت آمریکا منطبق بر قواعد بین المللی بود
معاون وزارت خارجه شدم طبیعی است که او را از قبل می شناختم و پشتیبانش بودم. به او اعتماد داشتم. فرد توانمند، متعهد و مسلمانی بود. مسلمان بعد انقلاب نبود . من واسطه آمدنش نبودم. از آنهایی است که به خاطر توانایی اش وزارت خارجه ای شد. از همان ابتدا و فکر می کنم حتی قبل از من . *اگر وضعیت سیاسی را در نظر بگیریم شما و آقای ظریف با هم فاصله گرفته اید. مثلاً موضوع بازگشایی سفارت که ...
شرط هاشمی نسب با منصورپورحیدری
... (بعد از کمی مکث) من با وجود آنکه مدافع بودم ولی همیشه دوست داشتم گل بزنم. خاطرم هست یک هفته به منصورخان التماس می کردم که اجازه بدهد فوروارد بازی کنم. در جام حذفی مقابل یک تیم نه چندان سرشناس بازی داشتیم. بالاخره بازی کردم و گل هم زدم. چه شد که رضایت داد؟ شرط گذاشتم و گفتم منصورخان مرا فوروارد بگذار، اگر نیمه اول گل نزدم 5 هفته من را نیمکت نشین کن! این طوری شد که رضایت ...
پسرخاله های قاتل دوباره محاکمه شدند
به گزارش خبرنگار ما، هفتم مردادماه سال 91 مأموران کلانتری 147 گلبرگ از مرگ مشکوک مردی در بیمارستان تهرانپارس باخبر و در محل حاضر شدند. جسد متعلق به مرد 55 ساله ای به نام رضا بود که بر اثر اصابت جسم سخت به سرش فوت شده بود. بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی در تحقیقات میدانی مشخص شد، مقتول صبح روز حادثه برای تنظیم نهایی خرید یک خانه با فروشنده که مردی بنگاهدار بود، قرار داشته است. بنابراین مأموران ...
شوک در کوچه تیر
قرار گرفتم و دارو مصرف می کردم. 16 سال قبل که پیش دانشگاهی می خواندم در راه مدرسه با شوهرم آشنا شدم و به هم علاقه پیدا کردیم و تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. ابتدا پدر و مادرم مخالف ازدواج ما بودند، اما مدتی بعد رضایت دادند و جشن ازدواج ما برگزار شد. زندگی خوبی داشتیم و شوهرم با کامیونتی که داشت کار می کرد و من هم به خاطر بیماری ام دارو مصرف می کردم تا اینکه اولین فرزندم فاطمه به دنیا آمد. پس از ...
فرمول یک؛ بازگشت به خانه؛ فیلیپه ماسا چگونه برای آخرین بار در برزیل رقابت خواهد کرد
، باز هم رکوردها چیزهایی هستند که افراد عاشق آمار و ارقام را بیشتر به وجد می آورد تا خود راننده ها را. زمانی برای مسابقه در خانه پس از گرندپری مکزیک مستقیما به سائو پائولو رفتم. آماده سازی پیش از مسابقه خانگی ام همیشه خاص است، و امسال حتی خاص تر هم هست. این آخرین گرندپری برزیل من خواهد بود و مطمئن هستم یکی از خاص ترین ها در تمام دوران من خواهد بود. اینترلاگوس (نام ...
توضیحات عباس جدیدی درباره عکس جنجالی
به گزارش افکارنیوز ، گفت وگوی عباس جدیدی در این رابطه را در ادامه می خوانید: * انتشار این تصویر در فضای مجازی حسابی جنجالی شده و واکنش های متعددی را در پی داشته است. به نظر من هیچ مشکلی وجود نداشت. ما ورزشی هستیم، ما پیش او نرویم چه کسی برود؟ آنهایی که خودشان را به ورزشکاران می چسبانند باید بگویند چرا این کارها را می کنند. منصورخان از رفقای من بوده و بارها به ...
اگر از قافله مجاهدان عقب بمانیم فردا حسرت می خوریم
...، لابد احتمال شهادتش را می دادید. پاسخ می دهد: من به اینکه آقا جواد یک رزمنده است افتخار می کردم. هرچند می دانستم که این راه خطرهایی دارد و همان اوایل ازدواج به شهادتش فکر کرده بودم، منتها یقین داشتم اگر قرار باشد اتفاقی برای کسی بیفتد، اینجا هم می افتد. البته به این زودی ها انتظار شهادتش را نداشتم و فکر می کردم او آنقدر توانایی دارد که حالا حالاها بماند و مثل شهید همدانی و سردار سلیمانی خدمت ...
امروزه بایدخیلی از واژه ها را بسازیم
...، دانشگاه شیراز بود برای همین به شیراز رفتم و درآن جا مشغول تدریس شدم. چهار سال شیراز بودم که در آن بین باز هم یک سال برای یک فرصت مطالعاتی به هاروارد رفتم و بعد از آن که برگشتم دانشگاه تهران خواست در آن جا به تدریس بپردازم. مدت زمانی که در شیراز بودم از نظر تدریس شرایط باب میلم نبود چون دانشجوهایی که باید برای آن ها تدریس می کردم همگی در مقطع کارشناسی عمومی ادبیات بودند و حتی در مقطع فوق ...
احسان خواجه امیری: با انتشار یک آلبوم منفجر نمی شوم!
عشقم به موسیقی این کار را از کودکی دنبال کردم. بعدها متوجه شدم از این علاقه ام به موسیقی می شود پولی هم در آورد، پدرم دوست نداشت که من خواننده شوم، می گفت، تا دانشگاه در رشته مهندسی قبول نشوم حق خوانندگی ندارم اجازه نداشتم که در رشته موسیقی تحصیل کنم و فقط اجازه تحصیل در رشته مهندسی را داشتم روزی که دانشگاه قبول شدم دو ماه بعد اولین آلبومم را منتشر کردم. ترس پدرم از گذشته خودش بود، دوست ...
جزییاتی از قتل عام یک خانواده به دست مادر سنگدل
گرفت تمامی ماجرا را تایید کرد و در همان تحقیقات اولیه صراحتا به قتل اعترف کرد و گفت: من می خواستم همه اعضای خانه ام را بکشم و بعد هم خودم خودکشی کنم. اما همسایه ها مانع شدند و بعد هم مامورهای پلیس سر رسیدند. برای همین هم در اجرای همه نقشه ام موفق نشدم. او به بازپرس مرادی گفت: صبح بیدار شده بودم و هرچه به شوهرم گفتم بیدار شود، او نمی پذیرفت. کفرم را در آورده بود و می گفت صبحانه نمی خورم ...
بازیگری که می خواست نقش فروغ را بازی کند
دلیلی ایفای این نقش را پذیرفتید؟ در همان زمانی که فیلمنامه را خواندم با کاراکتر یکتا ارتباط بسیار خوبی برقرار کردم، یکتا را خیلی دوست داشتم، زیرا شخصیت یکتا را بسیار محکم دیدم و به همین خاطر از نظر ذهنی و درونی انرژی زیادی را صرف آن کردم، درواقع با یکتا زندگی کردم؛ آن هم خیلی زیاد! برقراری این ارتباط خوب و علاقه به شخصیت یکتا چه علتی داشت؟ یکتا دارای چه ویژگی هایی بود که این گونه ...
می خواستم بچه ننه نباشم، معتاد شدم!
رو شد. خواهرم که شاهد ماجرا بود زد زیر گریه. بعد از آن دیگر خانه نرفتم و محل کارم را هم عوض کردم تا کسی نتواند پیدایم کند. دوباره رفتم سراغ جمعی که با هم مواد مصرف می کردیم. خیلی حال می داد. همه تاییدم می کردند و کسی نبود نصیحت و ارشادم کند. از طرفی محل کارم را هم مدام عوض می کردم چون آدم مسئولیت پذیری نبودم. در چنین محیط هایی اولین تاثیری که آدم می گیرد، پرخاشگری است. با اینکه ضد ارزش است اما برای ...
ارتباط کثیف زن شوهردار با مغازه دار محله - مرد جوان از نیت شوم من خبر نداشت
داشتم / باقر گفت با این فکرهای احمقانه به خواهرم تهمت می زنم! کار زشت دختر تهرانی با دو پسرجوان در خودرو / من رفتارهای داشتم که آن دو به من نزدیک شدند زن جوان را برای نگهداری از پسر بچه هایم استخدام کردم / چند روز قبل متوجه واقعیت بسیار کثیفی شدم راننده پراید مشکی به زودی اعدام می شود / او در حین عمل شیطانی مرا با اسم صدا می زد دختر جوان بعد از ازدواج با پیر مرد 68 ساله باحقیقتی باورنکردنی روبه رو شد سر زده به اتاق پسرم رفتم و آنچه دیدم قابل باور نبود / شوهر بی غیرتم در چشمانم زل زد و گفت مگه خارجی ها را نمی بینی ... ...
شوهرم هر شب دوستش را به خانه می آورد/ او مرا وادار کرد تا با او ارتباط برقرار کنم
به گزارش سرویس حوادث “جام نیوز”، زن جوان می گوید شوهرش به دوستش اعتماد زیادی داشت غافل از اینکه با ورود او به خانه مان من هرروز از شوهرم دور شده و با دوستش رابطه برقرار می کنم. زهرا 23 ساله به پلیس گفت: 17 ساله بودم که با پرویز ازدواج کردم ما همدیگر را دوست داشتیم اما میهمانی های دوست دوران مجردی اش که تقریبا هر شب بود من را از مسیر زندگی جدا کرد کمال با ابراز علاقه اش به من وادارم کرد ...
شهید علمدار واسطه ازدواج شد!
بود و همان جا هم ایشان از شهید علمدار همسری خوب می خواهند و کمی بعد هم به خواستگاری من می آیند. زمان ازدواج، شغل همسرتان چه بود؟ همسرم آن زمان درس طلبگی می خواند و می گفت: من طلبه هستم و مالی از دنیا ندارم. دارایی ام همین کاپشنی است که پوشیده ام. نباید از من توقع زیاد داشته باشید. من اینطوری هستم اگر می توانید قبول کنید. می دانم که ارزش شما بیش از این حرف ها است. ان شاءالله ...