سایر منابع:
سایر خبرها
اول برجام را فتح الفتوح، بعد 3 گل و بعد آفتاب برجام و نهایتاً آقای ظریف می گوید قابل دفاع است.
قرارداد را بسته، در حالی که دختر من آن زمان تازه سال اول کالج بود و بعد از آن مشخص شد که آن دختر چه کسی است و اسمش هم درآمد. من یک شاهی هم از احمدی نژاد و مشایی نگرفته ام و خجالتی هم ندارم. فارس: بابت گروه های ایرانیان مقیم خارج از کشور که برای اجلاس سراسری ایرانیان آوردید، چقدر دریافت کردید؟ امیراحمدی: عرض کردم یک شاهی هم نگرفتم، ضمن اینکه مرا دعوت کردند و با خرج خودم آمدم ...
بازیکن پرسپولیس: به رحمتی پدر می گویم / تلفن جواب ندادن طارمی خیلی بد است / خانواده ام پرسپولیسی هستند و ...
...> - کارواش بودم خر و اسب آبی دعوایشان شد. * طرفداری کدام را می کنی؟ - خر. چون سلطان است. * سقف آرزوهای محسن مسلمان. - اول با پرسپولیس جام به دست بیاوریم. بعد هم لژیونر شوم. * لذت بخش ترین خرجی که در زندگی ات کردی چیست؟ - برای پدر و مادرم خانه خریدم. ماشین هایی که برایش می خرم و چپ می کند. ولی نمی دانم چرا همیشه مقصر می شود. ...
بازیگر نقش پروین غفاری: نقشم کوتاه ولی خاص است
. خوشبختانه پدر و مادرم هر دو تحصیلکرده رشته ریاضی اند. پدرم رشته مدیریت بازرگانی در دانشگاه تهران خوانده و مادرم فوق دیپلم ریاضی دارد. برادرم هم مهندس مکانیک است. وقتی خانواده ام متوجه علاقه ام به هنر شدند از پنج سالگی مرا به کلاس های کانون پرورش فکری فرستادند. از اول راهنمایی هم در کنار مدرسه به کلاس بازیگری می رفتم. از 16 سالگی هم در کلاس های زنده یاد سمندریان شرکت کردم و به شکل جدی وارد عرصه ...
آمریکا عاشق برجام است / حسین فریدون به من پسته می داد که برای فرزندانش به آمریکا ببرم
زمان تازه سال اول کالج بود و بعد از آن مشخص شد که آن دختر چه کسی است و اسمش هم درآمد. من یک شاهی هم از احمدی نژاد و مشایی نگرفته ام و خجالتی هم ندارم. فارس: بابت گروه های ایرانیان مقیم خارج از کشور که برای اجلاس سراسری ایرانیان آوردید، چقدر دریافت کردید؟ امیراحمدی : عرض کردم یک شاهی هم نگرفتم، ضمن اینکه مرا دعوت کردند و با خرج خودم آمدم، بعد به من گفتند که نمی شود به اجلاس ...
به خاطر رسیدگی به موضوع حصر از عارف ممنونیم/پدرم روند تغییرات در کشور را مثبت ارزیابی می کند
آرمان را هر روز صبح می خوانند و اخبار صدا و سیما را هم می بینند، در جریان تحولات هستند. مادرم نیز مرتباً خانه هستند و قاعدتاً از طریق مادرم در جریان اخباری که ممکن است در روزنامه ها نوشته و یا از صدا و سیما پخش نشود، هستند. تحلیلشان از اتفاقات اخیر کشور و مخصوصاً مجلس دهم شورای اسلامی، چیست؟ کلاً از وضعیتی که از انتخابات سال 94 یعنی هم انتخابات مجلس و هم خبرگان، به مراتب رضایت ...
55 سال غارنشینی به خاطر عشق نگار +تصاویر
اتاق خبر 24 : عزیز 75 ساله به خاطر شکست در عشق، سر به کوه گذاشت و دیگر به روستا بازنگشت. مرد غارنشین درباره داستان زندگی اش می گوید: هفت ساله بودم که مادرم فوت کرد. چهار سال بعد هم پدرم فوت کرد و مکتب را رها کردم و مشغول کار شدم تا این که شکست عشق مرا غار نشین کرد. درباره دلیل شکست عشق او دو روایت وجود دارد؛ خود عزیز می گوید: 20 ساله بودم که عاشق دختری به نام نگار شدم. هر ...
آرام جعفری: بازیگری را به صورت تجربی یاد گرفتم / افراط و تفریط خوب نیست
. با او درباره کار و زندگی خصوصی اش به گفت وگو نشسته ایم. برای شروع، از تاثیری که از پدر و مادرتان گرفته اید، بگویید و این که در چه فضایی بزرگ شدید؟ من سال 1359 به دنیا آمدم. خوشبختانه پدر و مادرم هر دو تحصیلکرده رشته ریاضی اند. پدرم رشته مدیریت بازرگانی در دانشگاه تهران خوانده و مادرم فوق دیپلم ریاضی دارد. برادرم هم مهندس مکانیک است. وقتی خانواده ام متوجه علاقه ام به هنر ...
تازه از زنم جدا شده بودم که گرفتار رفتارهای شیطانی دختر 20 ساله شدم
مرد 35ساله در حالی که دستانش را روی صورتش گذاشته بود تا قطرات اشک جاری شده از چشمانش را پنهان کند، به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: هیچ وقت فکر نمی کردم که به این راحتی طعمه دختر 20ساله ای شوم که به قصد اخاذی، با من ارتباط برقرار کرده بود. من و همسرم مدت ها قبل از یکدیگر جدا شده بودیم. من در منزل پدرم زندگی می کردم، با وجود این، باز هم خیلی تنها بودم و بیشتر اوقات خودم را پای رایانه می ...
به خانه دوست پسرم رفتم / دو مرد جوان در برابر دیدگان پسر مورد علاقه ام رفتار زشتی با من داشتند
آزار و اذیت قرار داده اند. دختر جوان در توضیح این ماجرا گفت: روز حادثه با پسر مورد علاقه ام به منزلی رفتیم در خانه تک و تنها نشسته بودیم و با هم مشغول صحبت بودیم که ناگهان دو نفر وارد خانه شدند، دست و پای دوستم را بسته و با زور و تهدید مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و سپس متواری شدند. این دختر جوان ادامه داد: وحشت کرده بودم و با گریه التماس می کردم که رهایم کنند اما آنها ...
روزی 30 بار مرا آزار و اذیت می کردند+ عکس
به من گفت که سوار ماشینش شوم و دوری بزنیم. پرچم های سرخ رنگ آن مرد 22 ساله تقریبا 10 سال از کارلا بزرگتر بود. طولی نکشید که او رضایت کارلا را جلب کرد. کارلا چند شب قبل از آن روز، کمی دیرتر از معمول به خانه رفت، ولی مادرش در را بر روی او باز نکرد. او می گوید: روز بعد از تماسش، همراه او رفتم. من سه ماه با او زندگی کردم و او در تمام آن مدت با من با مهربانی رفتار کرد ...
پنج روز آزار و اذیت دختر دانش آموز توسط 2 جوان در یک روستا
شیطان را خورده ام و همه وعده های این پسر دروغ بود. چند بار می خواستم از آنجا فرار کنم. اما هیچ جا را بلد نبودم. هر لجظه خودم را نفرین می کردم که چرا چنین اشتباهی کردم تا اینکه دل به دریا زده و از خانه روستایی بیرون آمدم و سرگردان بودم که پلیس مرا بازداشت کرد. دختر جوان با صدایی بغض آلود گفت: برای خودم متأسفم. نمی دانم چه طور به چشمان پدر و مادرم نگاه کنم. آنها مرا خیلی دوست ...
پدر ندانسته پسر را به پرتگاه برد
پدرم از این موضوع خیلی ناراحت بود. آن زمان من 17 سال بیشتر نداشتم که اصغر از یک خانواده مومن و باآبرو به خواستگاری ام آمد. خانواده او مورد اعتماد همسایگان و کسبه محل بودند. از این رو اصغر که مورد تایید همه بود نظر پدرم را جلب کرد و من به او پاسخ مثبت دادم. خیلی زود ما زندگی زیر یک سقف را آغاز کردیم. همسرم همانند پدرش مردی سختگیر و مقتدر بود و در تصمیم گیری هایش با کسی مشورت نمی کرد ...
زن جوان همسرش را درخواب به آتش کشید
.... بعد از مرگ پدرم شرایط زندگی برایمان دشوار شد به گونه ای که مادرم برای تامین مخارج زندگی من و خودش با مشکل روبه رو بود. به هر سختی بود روزگارمان سپری می شد تا اینکه مادرم با کار کردن در خانه های مردم خرج تحصیل مرا تامین کرد. وی ادامه داد: به هر سختی که بود از دانشگاه در رشته روانشناسی فارغ التحصیل شدم و توانستم در یک ارگان دولتی مشغول به کار شوم. در این میان خواستگارهای زیادی داشتم ...
بیماران پروانه ای در پیله تنهایی
نمی رود رفته بودم آرایشگاه تا موهایم را کوتاه کنم، اما آرایشگر فکر کرد بیماری ام واگیر دارد. ترسید و مرا از مغازه اش بیرون انداخت. یک بار هم خانمی از مادرم پرسید چرا مراقب بچه ات نبوده ای و گذاشتی در آتش بسوزد! تا چند روز حال روحی مادرم به خاطر این قضاوت ها خراب بود. درس خواندن با نگاه های شاقه حیاط خانه بیماران پروانه ای، مملو از گل و سرسبزی است. در نمازخانه اش با زینب کریمی ...
پدری که 61 سال قبل رفت / ازدواج با دختر روستایی
به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز” ، مادر که در آغازین سال های جوانی بدون هیچ دلیلی تنها شده و با نوزادی در آغوش به خانه پدری بازگشته بود، سعی می کرد تا آنجا که می تواند جای خالی پدر را برای تنها دخترش پر کند اما... ازدواج با دختر روستایی عذرا در سال 1334 در تهران به دنیا آمد، اما آن طور که اطرافیانش می گفتند اصلیت پدرش به تاکستان قزوین می رسید. 4 ماهه بود که پدرش، او و مادرش ...
حکم عجیب برای زن شوهر دار در پرونده شوم پارک چیتگر + عکس
هزینه های درمانی فرزندم و مادرم بودم و به همسرم توجهی نمی کردم.آخرین بار ظهر به خانه امدم و بعد از خوردن نهار بیرون رفتم. از سر خیابان سیگار خریدم و بی دلیل دوباره به کوچه مان برگشتم که یکباره همسرم را سوار پراید یک غریبه دیدم. وقتی بیشتر دقت کردم متوجه شدم راننده علی اصغر از هم محله ای هایمان است. من سوار موتورم شدم و آنها را تعقیب کردم تا اینکه به پارک چیتگر رسیدند.من که شوکه شده ...
پسری در 17 سالگی بعداز از ارتباط نامشروع با یک دختر ومادر ،مادر راکشت
جرم گذشت، دختر مقتوله نیز از بیرون به خانه برگشت و با دیدن جسد مادرش، سرنخ دستگیری قاتل را در اختیار کارآگاهان قرار داد. او گفت: از مدتی قبل با پسری نوجوان دوست شده بودم. او به خانه ما رفت و آمد داشت و قرار بود با هم ازدواج کنیم اما پس از مدتی فهمیدم که با مادرم هم ارتباط نامشروع دارد. از او بدم آمد و دوستی مان را قطع کردم. امروز هم به خانه مان آمده بود که مرا به بهانه خریدن سیگار بیرون فرستاد ...
حکم عجیب برای زن شوهر دار در پرونده شوم پارک چیتگر + عکس
مادر قربانی برای متهمان حکم قصاص خواست. سپس حمید در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: من و همسرم با هم اختلاف داشتیم و وقتی پسر دوساله مان به خاطر بیماری فوت شد اختلاف های ما بیشتر شد. مدتی بعد مادرم هم فوت شد و پدرم بیمار بود. به همین خاطر بیشتر وقتها به خانه پدرم می رفتم و فقط شبها به خانه بر می گشتم. در دوسال آخر من مدام درگیر کار و تهیه پول و وام برای هزینه های درمانی فرزندم و مادرم بودم و ...
مهندسی که سعادتش را با شهادت معماری کرد
نیروی داوطلبانه راهی شدیم تا به نیروهای دیگر کمک کنیم. پدر می گوید خیر است و خیلی با هم حرف های پدرانه و پسرانه می زنند و در نهایت می گوید شما که رفتی ان شاء الله حلالت باشد ما که از شما راضی هستیم. امیدوارم سالم پیش ما برگردی. مصطفی در آخرمی گوید دیگر من باز نمی گردم و شما من را نخواهید دید. خدانگهدارتان. چطور با خبر شهادتش روبه رو شدید؟ پدرم در 25 مهر ماه سال 1395 خوابی از ...
بزرگ مرد تبعیدی
اقامت در سوئیس که آن را وطن ثانوی خود می خواند، می نویسد: در آنجا بودم که قرارداد وثوق الدوله بین ایران و انگلیس منعقد گردید.... تصمیم گرفتم در سوئیس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم. مقدار قلیلی هم کالا که در ایران کمیاب شده بود خریده و به ایران فرستادم؛ و بعد چنین صلاح دیدم که با پسر و دختر بزرگم که 10 سال بود وطن خود را ندیده بودند به ایران بیایم و بعد از تصفیه کار هایم از ایران مهاجرت نمایم ...
پدرم خوب مردن را آموخت و مادرم خوب زندگی کردن را
را کرد. خانواده اش می گفتند با این همه بچه چرا اجازه می دهی همسرت به جبهه برود، در جواب می گفت: علی راهش را خودش انتخاب کرده است. در ضمن به راه بدی نرفته که مانعش شوم. می خواهد از کشور و دینمان دفاع کند. وقتی که علی برمکی فراهانی به شهادت رسید، رحیمه خانم تنها 30 سال داشت. با هفت بچه قد و نیم قد که باید دست تنها بزرگشان می کرد. خصوصاً آخری را که دو ماه بعد از شهادت پدر دنیا آمده بود. اما او ...
جهانگیر الماسی: در 30 سالگی برای خودم اسباب بازی می خریدم
درباره زندگی اش هم صحبت شدیم. تاکنون مصاحبه های زیادی از شما منتشر شده که در آنها درباره آثارتان توضیح داده اید اما کمتر درباره دوران بچگی و خانواده تان صحبت کرده اید. برایمان از کودکی تان بگویید؟ در تهران خیابان امیریه، کوچه قلعه وزیر، پلاک شماره هفت در یک منزل استیجاری از پدر و مادری که هر دو آذری زبان و اهل زنجان بودند، متولد شدم. پدرم کارمند راه آهن بود و مادرم خانه دار ...
برای بچه های خود امنیت ایجاد کنید
های مادرم در آن زمان بیشتر در مراحل نخست تکوین خود بود و به طور کامل شکل نگرفته بود. آنها موضوع فیلم را پسندیدند زیرا جذابیت های لازم را داشت. ما با قصه ای طرف هستیم که در آن یک دختر جوان مادرش را از دست می دهد و از هم می پاشد و نمی داند چطور با این ماجرا کنار بیاید و این رویداد زندگی او را به هم می ریزد و او را به سمت خشونت و بدعهدی و جنایت سوق می دهد. 3آیا ساختار طراحی شده توسط شما و ...
گفت و گوی به یاد ماندنی از نابغه سینما
تمایلی به این کار داشته باشید. خب مثلا پدر و مادر من وقتی 4 ساله بودم از هم جدا شدند. این مسئله برایم یک تراژدی واقعی بود. این قضیه کاملا یادتان مانده؟ نه دقیقا. به هر حال به یاد نمی آورم که هیچ گاه پدر و مادرم را کنار هم دیده باشم. هیچ وقت. من را پیش یک پرستار در فرزنو گذاشتند. درنتیجه می توانم بگویم که دوران کودکی ام را در یک زندان گذراندم. پدرخوانده و مادرخوانده ام هم در خانه ...
نگاهی به سبک زندگی آیت الله مرعشی نجفی
بیدار کنم. می نشستم و همانطور که پای ایشان دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم می مالیدم تا ایشان بیدار می شد. وقتی بیدار می شد و مرا مشغول این کار می دید، برایم دعا می کرد و عاقبت به خیری می خواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم . احترام به همسر و کمک در کارهای خانه نقل است که آیت الله مرعشی نجفی تا جایی که می توانست، کارهایش را خودش انجام می داد و البته ...
اتهام متخصص ناباروری کانادایی به باردار کردن بیمارانش با اسپرم خود
که اصلا به پدرش شباهت ندارد. او می گوید: "وقتی کوچک بودم از من می پرسیدند که آیا پدر و مادرم مرا به فرزندی قبول کرده اند؟" اواخر دهه 1980 والدین ربکا برای درمان به کلینیک باروری دکتر باروین رفته بودند. آنها فکر می کردند که ربکا با استفاده از اسپرم دانیل حامله شده، اما بعدا، آزمایش دی.ان.ای نشان داد که ربکا با دانیل هیچ نسبت بیولوژیکی ندارد. ربکا همچنین ...
تلخی و شیرینی های زندگی فریبا
در امتداد جثه نحیف و بی حرکت اش رنگین کمانی از دست بافت هایش چیده شده؛ از دستگیره های رنگارنگ تا دستکش و عروسک و تزئینی های بافتنی که یا با دستان فریبا خلق شده اند یا توسط افرادی که مربی شان کسی نبوده جز فریبای 31 ساله که بیماری راشیتیسم جز چشمان و سرانگشتان و مچ دست تمام اندامش را اسیر و ابیر خود کرده است. جثه اش همچون دختربچه های سه، چهار ساله بیش از 70 سانتی متر قد و 15 کیلوگرم وزن نیست. انگشتان دستش حرکت دارد اما هیچ شبیه دستان یک فرد سالم نیست. ...
هم نوایی شاعران آئینی با دو مادر دلسوخته کربلا
شینه تو باورم که کشتنت هی می گفتم به خودم، عصای دستم اصغره پیر شدم، منو سر مزار جدّش می بره کاش می شد یه بار دیگه موی تو رو شونه کنم می میرم اگه یه شب گونه هاتو بو نکنم مثل یه قرآنِ جیبی بودی تو دست بابات رفتی من فقط می گفتم که خدا پُشت وپَنات یه دلم می گفت اینا به پستی عادت دارن یه دلم می گفت یه ذرّه که مروّت ...
25 بار زندان رفتم/رژیم شاه در محل عبادتگاه بهایی ها شکنجه ام کرد/ماجرای فوتبال بازی کردن آیت الله طالقانی
نظامی بود. از قضا من شب در مسجد قم بودم که دیدم سید عبدالحسین واحدی در حال دعاست. دست مرا به پهلوی خود برد و نشان داد که اسلحه است و سپس گفت: مظفرعلی نتوانسته حسین اعلا را بزند. ما می خواستیم پیمان بغداد را از بین ببریم، ولی متاسفانه نشد. من خودم اسلحه را برداشتم که به اهواز بروم تا هنگامی که او از قطار پیدا شد، او را بزنم. متاسفانه در اهواز ایشان را گرفتند و بعد به فرمانداری نظامی که همان حضیره القدس ...
راهی که کریم اهل بیت(ع) پیمود
فی کُلِّ یَوْمٍ عِنْدَ طُلُوعِ الْفَجْر وَ یَقُولُ: الصَّلاة یَرْحَمُکُمُ اللهُ انَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً- الحدیث. حضرت امام حسن علیه السَّلام بعد از صلح با معاویه در مسجد در حضور جماعت مسلمانان می فرماید: خداوند آیه تطهیر را درباره ما نازل کرده است؛ رسول خدا، من و برادرم و مادرم و پدرم را نزد خود خواند و همه ما را و خودش را ...