سایر منابع:
سایر خبرها
این زن، مادر سه هزار بچه ایرانی است
که چطور از زمان کودکی با مددکاری و کمک به دیگران آشنا شده و با آن انس گرفته است: از وقتی به دنیا آمدم، مددکار بودم. آن موقع شاید به وضوح زمانی که بالغ شدم ماجرا را درک نمی کردم اما از آنجا که من در خانواده ای به دنیا آمدم که مادربزرگم طبیب بود و پدرم امام جماعت، مدام در خانه ما بحث کمک و رسیدگی به مردم مطرح بود و من یادم است آن موقع ها همراه مادربزرگم به خانه بیماران می رفتم و زخم های شان را می ...
شب عقد شادیم به عزا و ماتم تبدیل شد / امیر گفت قبل از ازدواج زن فالگیر گفته بود که عروس بد قدم است
امیر سه ماه پیش به خواستگاریم آمد و من نیز بعد از سخت گیری های زیادی تصمیم به ازدواج با وی گرفتم بعد از برپایی مراسم مختلف در روز عقدم لباس عروس را پوشیده بودم و منتظر بودم که امیر به دنبالم بیاید یکی دو ساعتی بود که منتظرش بودم خیلی نگران شدم تا اینکه امیر با من تماس گرفت و گفت: عمویش حین عبور از خیابان در با یک خودرو در دم فوت کرده است. نمی دانستم چه کار کنم حال خودم را نفهمیدم تمام ...
گفت وگو با دختر 11 ساله ای که حکم قصاص دوچشم را اجرا کرد
...، افتادم و تصمیمم را گرفتم. دردی که من کشیدم، وحشتناک بود. برای همین از گذشت منصرف شدم. باید این حکم اجرا می شد تا درس عبرتی برای دیگران شود. می خواستم همه بدانند که عاقبت این کار قصاص است. شوهرعمه ام زندگی ام را از من گرفت. در این سال ها فقط رنج کشیدم. انگار دیگر پیر شده ام. او باید مجازات می شد تا کس دیگری جرأت چنین کاری را نداشته باشد. من به خاطر خیلی های دیگر این کار را کردم. خیلی ها مثل خودم. برای همین اصلا پشیمان نیستم. آرزویت چیست؟ فقط می خواهم بینایی ام برگردد. به جز این، آرزوی دیگری ندارم. فقط نوری درچشمانم بیاید که مرا خوشحال کند. ...
مامان منو کشتی دیگه نزن! / اعتراف تکان دهنده یک زن که شوهر و فرزندانش را قتل عام کرد + عکس متهم در ...
صبح روز سه شنبه 18 آبانماه مادر خانواده پیش روی بازپرس شعبه ششم از جنایت خانوادگی اش پرده برداشت. خدیجه خیلی آرام روی صندلی نشست و همان ابتدا با خونسردی گفت: شوهرم همیشه مست بود و مرا کتک می زد اما من سکوت کردم و می خواستم زندگی ام را ادامه بدهم که پای یک زن به زندگی ام باز شد. زن جوان گفت: دوران دبیرستان در مسیر مدرسه با محسن آشنا شدم و خیلی زود با هم ازدواج کردیم و 23 ساله ...
اعتراف تاز ه داماد به آزار و اذیت دوست زنش در باغ میوه حاشیه تهران
به من کرده است. نمی خواستم باورکنم با جیغ و داد گفتم آبرویش را خواهم برد در این هنگام احمد کاملا تغییر کرد و با نشان دادن عکس ها و فیلم من تهدید کرد او می تواند آبرویم را ببرد بعد خواست باغ را ترک کنم وقتی بیرون آمدم فهمیدم 2روزی بی هوش بودم و مستقیم نزد پلیس آمدم دوستم نباید با چنین مرد کثیفی زندگی کند حتی اگر بچه داشته باشد احمد از من خواست برای حفظ آبرویم هروقت او به تهران آمد نزدش بروم خیلی شرم ...
دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی چراغ ایستگاه صلواتی را تا پایان ماه صفر روشن نگه می دارند /اینجا چراغی ...
که می گویند کار نیست و مشکلات اقتصادی وجود دارد همه ما به کرم امام حسین(ع) راحت نان می خوریم و خدارو شکر. اینجا ملک شخصی نیست! خانمی آمد خارج از صف و نوبت آش بگیرد؛ بچه ها ندادند. خواهرم که در صف بوده، علت ناراحتی این خانم را می پرسد: یه کاسه آش برای مریض خواستم و به من ندادند. خواهرم موضوع را به من گفت و یک سطل آش برایش ریختم؛ شب خواب دیدم با خواهرم کربلا هستیم و به این ...
گفتگو با دختر 11 ساله که از اجرای حکم کور شدن شهر عمه اش ابراز رضایت می کند + عکس جدید
دختر کوچولو نیز اصرار داشت در کنار پدرش بخوابد، اما چون می خواستم تریاک بکشم مانع کار او شدم تا اینکه صبح وقتی از خواب بیدار شدم دختربچه 4 ساله را دیدم که بیدار است و او با دیدن من شروع به فحاشی کرد که از شدت عصبانیت اقدام به پاشیدن آهک روی او کردم و فقط قصد تنیبه کردن او را داشتم که این حادثه رخ داد. با اعترافات محمد، وی روانه زندان شد و پرونده برای صدور حکم به دادگاه کیفری کردستان ...
فرزاد با دادن هدیه های گران قیمت، مرا بیشتر وابسته خودش می کرد تا اینکه ...
دختر 19ساله ای که نگرانی و اضطراب سراسر وجودش را فرا گرفته بود و با التماس سخن می گفت، در تشریح ماجرای دوستی اش با پسری شیاد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گفت: سال اول دانشگاه بودم و مدتی از رفتنم به شهرستان می گذشت که یک روز در مسیر رفتن به دانشگاه، با پسری که سه ترم بالاتر از من بود آشنا شدم. او هم اهل مشهد بود و برای تحصیل در شهرستان، منزلی را اجاره کرده بود. فرزاد پسری شیک پوش و مودب بود و با خودرو خودش به دانشگاه رفت و آمد می کرد. او چندین مرتبه مرا با خودروی گران قیمتش از دانشگاه به خوابگاهم رسانده بود ...
کابوس های 7 ساله دختری که کور شد
حکم دادگاه به قصاص چشمهایش محکوم شده بود سرانجام صبح سهشنبه در تهران و با حضور متخصصان پزشکی قانونی و سرپرست دادسرای جنایی تهران، با آهک نابینا شد. یک روز پس از اجرای این حکم، فاطمه که حالا 11 ساله شده است و به تشریح آن روز شوم و احساساش پس از اجرای حکم پرداخت. دخترک که هنوز چهرهاش غمبار است و گذشت سالها درد آن روزنحس را از چهرهاش پاک نکرده، گفت: آن شب خانه عمهام بودیم ...
صحیفه حضرت ادریس چیست؟
توجه ما به معارف وجودی ایشان جلب شود، که در قرآن کریم به عنوان مکان علی به عنوان عبد صابر عبد صالح از ایشان ذکر شده بود، بتوانیم بهره هایی را ببریم. در پایان بحثی که در رابطه با ادریس داشتیم که بسیار هم نیمه تمام ماند و من حسرت می خورم که خیلی از معارف حضرت ادریس را نتوانستیم نه من می توانستم نه این که وقت اجازه می داد به تمامه بخواهیم ادا بکنیم، ولی با این حال همین قدر حسرت این که ادریس سلام الله ...
دام مرگ برای ثروتمندان
...> دکتر در دماوند دوستی داشت که وقتی به تهران می آمد کارهایی برایش انجام می داد. شماره این مرد را از سعید گرفتم و خودم با ترفندی خاص با او رابطه برقرار کردم و قرار شد هر زمان دکتر به تهران آمد مرا خبر کند. اگر اشتباه نکنم میهمانی ما در خانه همسایه دکتر نزدیک 14 روز طول کشید تا اینکه ساعت 8 شب پانزدهمین روزانتظار، دوست دکتر به من زنگ زد و گفت که همین الان او را به خانه رسانده و با خودروی دکتر در راه ...
واکنش ها به غرق شدن دختر جوان ایلامی
شورای شهر مرکز لرستان نیز در جلسه ستاد مدیریت بحران، نیز بیان کرد: سقوط دو دختر دانشجو به داخل کانال آب در خیابان شورا، حادثه دلخراشی بود و چون خودم در آن خیابان بودم از لحاظ روحی خیلی اذیت شدم. وی با بیان اینکه بابت این اتفاق و مرگ یک دختر عذرخواهی می کنیم، افزود: واقعاً خیلی سخت است که در چنین حادثه ای یک جوان فوت کند و خانواده ای داغدار شود. شهرداری با اینکه از نظر تجهیزات مشکل دارد ...
آرون رمزی: 17 ساله بودم که ازخانواده جدا شدم
...> وقتی 17 ساله بودم تصمیم گرفتم مستقل شوم و به شیوه خودم زندگی کنم. کمی سخت و عجیب به نظر می رسید اما اکنون که به گذشته نگاه می کنم می فهمم که چقدر بزرگ شده ام و چقدر تغییر کرده ام. فوتبال کمک زیادی به من کرد. با یک خانواده جوان و جدید زندگی تازه ای را شروع و در طول این 8 سال اتفاقات زیادی را تجربه کردم. ...
وقتی وارد قبر منصورخان شدم می خواستم فریاد بزنم
.... فتح الله زاده در ادامه گفت: او مثل پسر من است و آدم نمی تواند با خانواده خودش به مشکل برخورد کند. آن حرف هم که گفتم منظورم به مهدی رحمتی نبود، این حرف را از همه جلوتر به خودم می گویم و بعد به همه استقلالی ها که بهتر است آدم جواب بزرگ ترهایش را ندهد. منتهی کلی گویی من با پرسشی در مورد رحمتی ادغام شده بود که چیز خاصی نبود. وی در ادامه تاکید کرد: من مدیر همه این عزیزان در ...
بخشی از کنجکاوی های من
دانشجو هستم. در نهایت ایشان کل بدهی من به طلبکار را به مبلغ 23 میلیون تومان تقبل کردند و تازه بعد از آزادی از زندان پی بردم این مبلغ از محل سود حاصل از کتاب ارزشمند من زنده ام است. کتابی که نه تنها یک روایت مستند از بزرگ ترین رویداد تاریخی، اعتقادی و حماسی معاصر کشور عزیزمان است، بلکه یک مکتب و منش و مرام برای چگونه زندگی کردن نیز محسوب می شود. برای عرض تشکر به دفتر ایشان رفتم؛ متوجه شدم دو ...
اخلاق و رفتار امام موسی بن جعفر (ع)
راحتی و پس از مرگ غفران و آموزش و بهنگام بررسی حساب عفو و گذشت از درگاه تو مسئلت میدارم. سفرهای حج آن بزرگوار مسافرتهای حج آن بزرگوار که معمولا 24 تا 25 روز طول میکشید با آنکه وسایل سوار شدن از هر نظر فراهم و آماده بود مرکبها و اسبهای راهوار پیش روی آن حضرت کشانده میشد بصورت پیاده انجام میگرفت و این خود میرساند که علاقه و اخلاص آن بزرگوار بمظاهر توحید و عبادت تا چه حد بوده ...
دردسرهای 35 روز زندگی با مرد خسیس
. زمانی که به این قسمت از حرف هایش رسید هق هق گریه امانش نداد و بغضش ترکید. دقایقی مات و مبهوت ماند. بعد که براعصابش مسلط شد، ادامه داد: نمی دانستم باید چه کنم. یک روز به خانه خاله ام در تهران آمدم و با مردی که همسایه شان بود، آشنا شدم. او به دلیل اختلاف هایی که با همسرش داشت از او جدا شده بود و به تنهایی زندگی می کرد. او با دیدن من دلباخته ام شد. ماجرای علاقه اش را به خانواده خاله ام گفت ...
انتقال مفاهیم اجتماعی، هزینه جسمی و روحی دارد
، پرانتزی باز کرده و تأکید کنم که دست سرنوشت مرا در ایران نگه داشته است. اگر عمل جراحی انجام نداده بودم شاید درحال حاضر در خیابان های خارج از ایران پرسه می زدم. مدت ها پیش، در این فکر بودم اما به دلیل بیماری، در ایران ماندنی شدم؛ به هرحال ماندم و به فعالیت هنری خود ادامه دادم؛ ماندم و همین جا دغدغه هایم را به اثر هنری تبدیل کردم تا بتوانم حرف هایم را بزنم. گاهی اوقات، شما دغدغه ای ذهنی دارید؛ به طور ...
بینایی ام را می خواهم
هیچ کدام از عمل ها کارساز نبود. من هم وقتی دیدم امیدی به خوب شدنم نیست تصمیم گرفتم با همین شرایط کنار بیایم. اول کلاس رفتم و خط بریل را یاد گرفتم، بعد به مدرسه نابینایان رفتم و به درس خواندن ادامه دادم اما همیشه غمی همراهم است. همیشه با خودم می گویم ای کاش من هم مانند این بچه هایی بودم که در مدرسه نابینایان حضور دارند یا به صورت مادرزادی نابینا بودم یا به خاطر تصادف یا بیماری بینایی ام را از دست ...
قتل همکلاسی به دلیل ارتباط با همسر
جایگاه قرار گرفت و با انکار قتل عمد گفت: مقتول همکلاسی دوران ابتدایی من بود اما آنچنان همدیگر را نمی شناختیم. من به خاطر بیماری کبد پسر دو ساله ام، مدام مجبور بودم در بیمارستان ها باشم و کمتر می توانستم به خانه سر بزنم. روز حادثه پس از خوردن ناهار با موتورم از خانه بیرون آمدم تا به سوپری سر کوچه بروم و سیگار بخرم که همسرم را در ماشین مقتول دیدم. به آنها مشکوک شدم و تعقیب شان کردم. به پارک ...
نجات عجیب یک زن و افشای جنایت در نیمه شب
...، کارآگاهان جنایی با نیابت قضایی راهی تهران شده و سیاوش را در خانه یکی از دوستانش دستگیرکردند. متهم دیروز برای بازجویی در حضور بازپرس محسن مدیرروستا منکر جنایت شد و گفت: من قتلی مرتکب نشده ام و از ساعت 11 شب حادثه در خانه خودم بودم، اما روز بعد از قتل باخبر شدم ولی در این جنایت نقشی نداشتم. ضمن اینکه همسر خشایار به من ابراز علاقه کرده بود و من با او مخالفت کردم برای همین کینه مرا به ...
گفت وگو با زنی که همسر و دو دخترش را کشت
داده بودند. این اواخر مدام پلیس سراغش می آمد که باید هر چه زودتر حکمش را اجرا کنند. او همیشه مست بود و حشیش و تریاک مصرف می کرد. از کجا می دانستی که همسرت با دختر دیگری رابطه دارد؟ پارسال با محسن درگیر شدیم و او محکم گوشی اش را به سمت من پرتاب کرد. گوشی به چشمم خورد. دعوای مان به خاطر این بود که روز قبل از دعوا محسن با دوستانش به باغ رفته بود. من با او تماس گرفتم و صدای زنی ...
حرفهای خواندنی آخرین بازمانده نسل چشم پزشکان شاگردان پروفسور شمس
کردند دیگر نمی توانستند مطب داشته باشند و باید تمام وقتشان را صرف کار در بیمارستان می کردند.البته حقوقشان بیشتر بود و حدود دو برابر نیمه وقت ها دریافتی داشتند. شما که از اول هم مطب داشتید؟ بله من از همان ابتدا مطب داشتم که حدود 55 سال می شود. یعنی من در سال 1340 آمدم اینجا. 15 سال هم جا های دیگر بودم که درمجموع می شود 70 سال.یعنی 70 سال و 4 ماه و 9 روز است که من طبیبم. ...
ترامپ فرزند ناخلف رویای امریکایی
حزب جمهوری خواه و این آخرینش، تفاوت ها و احیاناً تشابه هایی وجود خواهد داشت. و شاید مقایسه این دو انتخاب بتواند تصویری شفاف تر از جامعه آمریکا و شیوه های تازه برای برآورده شدن آرزوی بهشت آمریکایی به دست دهد. آبراهام لینکلن که بود؟ آبراهام لینکلن در 12 فوریه 1809 (همزمان با چارلز داروین) در خانواده ای فقیر و در کلبه ای چوبی در مزرعه سینکینگ اسپرینگ به دنیا آمد. پدرش توماس لینکلن و مادرش ...
دلشوره های ساکنان ساختمان های ترک خورده
اول گفتند که لرزش ها به خاطر حفر کانال های فاضلاب است، اما بعداً گفتند که مربوط به حفر تونل مترو است. زن جوان ادامه می دهد: چند روز قبل در متروی قیام یک آتش نشان و یک کارگر میان آوار کشته شدند. خبر حادثه که پخش شد، ترس ما هم بیشتر شد. خودتان را جای ما بگذارید و به ما حق بدهید. در خانه ای زندگی می کنم که دیوارش ترک برداشته. شب ها ترس دارم. بچه ام را در آغوشم می گیرم تا برای او حادثه ای اتفاق نیفتد ...
اسیدپاش ها باید قصاص شوند
حکم اجرا شده می گوید نباید فرد خطرناکی مثل او به جامعه باز می گشت؛ چراکه عمل مجرمانه خطرناک تری انجام می داد. گفت و گوی ما با دختر 11 ساله را بخوانید. شنیده ایم که شاگرد ممتاز مدرسه شده ای؟ بله. حالا کلاس پنجم دبستان هستم. در کدام مدرسه درس می خوانی؟ مدرسه نابینایان در شهرستان قروه سنندج. آیا دانش آموز دیگری هم مثل تو دچار این حادثه شده است. ...
علیرضا جعفری؛ فرفریِ خوش سر و زبان
تواند خودش را گول بزند که من در فیلم بد، خوب بازی کردم. در سریال چرخ و فلک همه در خدمت گروه بودند و کسی کار اضافه انجام نمی داد. داوود هم شخصیتی بود که می شناختم و در اطراف خود دیده بودم. او پدر ندارد؛ از قشر ضعیف جامعه است و دنبال لقمه ای نان برای خود و خانواده. در بازی سعی کردم در نگاه و چشمانم معصومیت، مظلومیت، دوگانگی و سر دو راهی ماندن را نشان دهم. البته گریم هم خیلی به درآمدن نقش ...
غیرت طیب او را رستگار کرد
رفیق شده بودیم، برایم داستانی را تعریف کرد که هنوز هم وقتی یادم می آید، مات و مبهوت می مانم. چنین جوانمردی ای را در آیت الله ها هم کم دیده ام! می گفت من پسر بزرگ خانواده بودم و پدرم فوت کرده بود و با مادر و خواهر و برادرهایم در خانه ای مستأجر بودیم. در میدان کار می کردم و یک روز صاحبخانه به خاطر اینکه اجاره اش کمی دیر شده بود، اثاث ما را از خانه بیرون ریخت و خواهر و برادرها و مادرم را بیرون کرد ...
آرزو می کردم فارسی بلد بودم و با ایرانی ها حرف می زدم
شود؟ قبل از سفر درباره ایران چه فکری داشتید؟ خانواده و دوستانتان مخالفتی نداشتند؟ باید بگویم ذهنیت زیادی نسبت به ایران داشتم و همینطور تصورات بسیاری در ذهن دوستان و خانواده ام وجود داشت. ایران به قدر کافی برای مردم کشور من شناخته شده نیست، تنها از بعضی دوستانم که ایرانی بودند شنیده بودم کشوری بسیار زیبا با مردمی مهمان نواز است؛ در حالی که آنچه در خبرها می خواندم متفاوت بود. آنها اینطور ...
گفت و گو با قاتل نوجوان جنوب تهران
را بکشم اما همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. از شب حادثه بگو؟ آن شب از سرکار به خانه برگشتم و دیدم خواهرم به شدت ناراحت است. وقتی از او پرسیدم چه شده؟ گفت باز مقتول برایش مزاحمت ایجاد کرده است. او تنها خواهر من است و پدرم هم به دلیل اعتیاد و مریضی اش حال و روز خوبی ندارد. من بچه بزرگ خانواده هستم. این را که شنیدم عصبی شدم. از خانه بیرون رفتم و با دوستم در پارک مقداری مشروب ...